حاج عبداله والی
حاج عبدالله والی: اسوه اخلاص و استقامت
حاج عبدالله والی ، والی قلبهای بشاگرد بود. دیدبان به احترام جایگاه او و نقشی که در جهاد فرهنگی و سازندگی ایفا کرد کلیپ اسوه اخلاص و مقاومت را به او تقدیم می کند. در عظمت جایگاهش به فرموده رهبر معظم انقلاب در مورد او بسنده می کنیم: "مرحوم آقای حاج عبدالله والی يكی از آدمهايی است كه قطعاً در تاريخ انقلاب و تاريخ كشور اسمش خواهد ماند و نامش به نيكی ياد خواهد شد؛ خداوند درجاتش را عالی كند."
حاج عبداله مجاهد بود فقط نان رسان نبود
[۱] سال هفتاد یا هفتاد و یک بود بعد از چهار پنج سال مسافرت جهادی رفتن و آدمهای مختلفی را در مسافرت جهادی دیدن ذکر خیری از حاج عبداله والی و بشاگرد شد . رفتیم کمیته امداد میناب و حاج عبداله و همهی اخوان والی خیلی خوب از مهمانها پذیرایی میکردند. گفتیم تا اینجا که خیلی خوب بود. راهی را پشت کامیون به مدت هفت ساعت رفتیم تا رسیدیم به روستای خمینی شهر. حاج عبداله در خود میناب ماند. در این هفت ساعت که در راه بودیم به این طرف آن طرف کامیون برخورد میکردیم. از آنجا استراحتی کردیم و در خاطرم نیست به اتفاق حاج محمود بود یا حاج امیر راه افتادیم به روستایی معروف به غلامها بود. بعدها حاج عبداله این مشکل را که طبقه به نام غلامها بود شکست. رسیدیم به مجموعه کپری که از لیفهای خرما درست کرده بودند و میشنیدیم از هسته آن خرماها آرد درست میکنند و به عنوان نان میخورند و چیزهای غریبی که باورش برای انسان سخت بود. مثلا یکی از غذاهای آنجا آب و پیازی بود که داخلش میانداختند و این خانواده نانشان را در این آب پیازی میزدند و میخوردند. در همان حین یک پیرمرد کوری خودش را به من رساند از روی صدا آمد پیش من و گفت که والیا آمدهاند؟ گفتم که حاج عبداله نیامده. گفت یک از والیها آمده؟ گفتم بله. گفت من را پیش ایشان ببر. بردم پیش یکی از این اخوان والی همینجوری دست روی سر و رو یکی از اینها میکشید و به روی خودش میزد و میگفت که شما شب ما را روز کردید. من روز آنها را دیدم.
ما در حوزه در دانشگاه این طرف آن طرف عرفان نظری، خیلی خوانده باشیم پیش این استاد پیش آن استاد از عوالم، قلم، اعلا و لوح محفوظ و عوالم الهی و این حرفها زیاد شنیده حتی برای فضل فروشی گاهی اوقات بلغور هم میکنیم. حاج عبداله شخصیتی بود که انسان را واقعا میخکوب میکرد. یعنی تمام دروس عرفان تمام آنچه که از خاطرات عرفا حتی آدم گاهی اوقات در کتابها میخواند وقتی کنار شخصیت حاج عبداله میگذاشت همهاش رنگ میباخت حاج عبداله چنین شخصیتی بود. آیاتی که بارها در قرآن میخوانیم(( لن تنال البر حتی تنفقون مما تحبون)) کسی به مقام ابرار نمیرسد مگر اینکه از برخی از محبوبهایش بگذرد. حاج عبداله را اینچنین شما میدیدید، شاید نمیشود بگویی از همه، شاید سخت است گفتنش ولی از خیلی محبوبهایی که خیلیها دنبالش هستند از همه اینها گذشته بود، یک چنین آدمی بود. وقتی نماز شب میخواند، وقتی کسی آن هِق هِق گریههای نماز شبش را میشنید، وقتی آن نشاط در روزش را، خوش مشربی و خوش مرامی اینها را میدید. وقتی میدید به شاگردیها آن طایفه مظلوم و محروم که خود حاج امیر فرمودند که شاید الان نمیشه گفت بشاگرد محروم، یعنی اگر الآن باز بگوییم بشاگرد محروم جفا کردیم به حاج عبداله ها و حاج امیرها و حاج محمودها کسانی دیگری که زحمت کشیدند حاج آقای مومنی، حاج آقای مهدوی و بقیه دوستان. ما خاک کف پای حاج عبداله ها نمیشویم و نیستیم و شاید بتونیم امثال آنها را معرفی کنیم.
اگر کسی حاج عبداله را درمنطقه بشاگرد میدید کلا میخکوب میشد و خیلی نمیتوانست بی خیال بشاگرد و حاج عبداله باشد و بگوید دیگر نرویم و نبینم. ما تقریبا ارتباطمان دیگر با منطقه بشاگرد مداوم شد ولو به مختصر. حاج عبداله کسی بود که اگر برای این جوانها معرفی بشد اگه میدیدند ایشان را کلا نسبت به دین تشویق میشدند. شاید این حرف بزرگی باشد که میزنم بسیاری از عرفا درصحرای محشر احتیاج به شفاعت حاج عبداله ها دارند و امثال ایشان. ببینید از امام حسن مجتبی(ع) که ایشان خردسال بودند سوال میکنند ((کم بین السماء والارض)) فاصله زمین و آسمان چقدر است؟ ایشان در همان سن خردسالی فرموده بودند که اگر فاصله زمین و آسمان مادی را میخواهی بدانی چقدر است هر چقدر که چشم کار میکند و اگر فاصله زمین و آسمان معنوی را میخواهی ببینی چقدر است دعای مظلوم، دعای کسیکه مظلوم باشد و دعا کند در حق او. خب این منطقه بشاگرد این همه محروم، کسی بتواند خودش را از ظواهر جدا کند، بتواند از محبوبهایش بگذرد، این محبوبها گاهی اوقات پول است، گاهی اوقات پُست، نشان اجتماعی، سلامتی است، گاهی اوقات وقت است. انسان محبوبهای مختلفی دارد. کسی که حاضر بشود خودش را کلکسیون مرض بکند خیلی حرف است. این مشکلات است که انسان را به مقام ابرار میرساند. این همه دعای مظلوم در بشاگرد برای حاج عبدالله شد. وقتی به پیغمبر خدا مومنینی عرض کردند که یک مقداری شأن ما را نگهدار یعنی آدمهای اینچنینی که دور تو میچرخند و این محرومین در شأن ما نیست یک مقداری با اینها بچرخیم آیه نازل شد نکند این محرومینی که دور و بر تو هستند طرد کنی که همان موقع است که پیغمبر بلند میشوند میروند مینشینند در همان زاویهی که یکسری پولدار هستند که پرهیز میکنند خودشان رفته بودند در زاویهای حضرت میروند در همان زاویه مینشینند و میفرمایند زندگی با شما مرگ با شما ، زندگی با شما محرومین مرگ با شما محرومین. اینها گفتنش راحت است اما حاج عبداله اینچنین کسی بود. من نمیگویم دیگران نیستند بالاخره ما اندازه افقی که دیدیم میتوانیم قضاوت کنیم ولی انصافا تو این بیست و چهار پنج سالی که تو این مناطق محروم میرویم و میآییم و در خدمت دوستان هستیم من واقعا بگویم نمونه حاج عبداله را ندیدم شاید به گزاف حرف نزده باشم. معرفی حاج عبداله را معرفی گونهی خیلی رسمی و چیزی که تو دین شما میبینید میتوانیم مطرح کنیم. همین که میگویند شیدای ولی، واقعا باید شیدای ولی باشد و کار امام را راه بیندازد، منویات امام را راه بیندازد من به دوستان بارها گفته بودم ما به کرات آدمهای مختلفی داشتیم ببینید در اصحاب خود امیرالمومنین شما آدم دارید به نام مالک اشتر اینچنین آدمی است که وقتی که خبر شهادتش را به امیرالمومنین(ع) میدهند مالک اشتر خیلی از ایشان نقل عرفانهای عجیب و غریب نشده وقتی که خبر شهادتش را میدهند حضرت میفرمایند ((مالک و ما مالک لو کان جبلا لکان فندا و لو کان لکن سلدا)) مالک برای من چه بودی؟ اگه سنگ بودی سنگ سفت بودی اگر کوه بودی کوه تک بودی والله مالک رفتنت کمر من را شکست مرگت کمر عالمی را شکست آیا یک نفر دیگر مثل مالک میتوانم پیدا کنم؟ مالک این بود برای ولی خودش شما باز میبینید درهمین اصحاب امیرالمومنین(ع) کمیل را به عنوان شخصیتی که دعای کمیل به یادگار از ایشون هست و اصحاب سِر امیرالمومنین است. ولی ببینید همین کمیل را در صفحات نهج البلاغه را ورق بزنید وقتی کمیل را میگذارند حاکم منطقهای از گوش نکردن حرف ولی صحبت میشود. منطقهای را خراب میکند. یک نامهاتند امیرالمومنین(ع) را به کمیل ببینید که چرا این کار را کردی؟چه کسی گفته بود این کار را بکنی؟ چه کسی گفته بود به قرقیسه حمله بکنی مگر من گفته بودم که تو این کار را بکنی؟ این کمیل است و این مالک.
شخصیت ابن عباس شخصیت بدی هم نیست او را وقتی که استاندار بزرگ بصره میگذارند که محدودهاش درخود نهج البلاغه آمده که میشود بصره و فلات اطرافش، شیراز و فلات اطرافش، اهواز و فلات اطرافش، کرمان و فلات اطرافش، یعنی تقریبا کشوری میشود. ایشان هم زیادبن ابیه به عنوان معاون اول خودش آنجا میگذارد. در حکومت آن زمان یک نفر گَندتر از این آدم و بی ربط تر از این آدم پیدا نمیشود. کسی که کار ولی را راه بیندازد خیلی برای اهل بیت و امام زمان(عج) سوگلیه است. حاج عبداله یک چنین شخصی بود.
حاج عبداله دیدش فقط این نبود که میخواست یک لقمه نانی به بشاگرد برساند. اردوهای جهادی را به جهت عملگی گاهی اوقات توجیه ندارد، این را حاج عبداله متوجه بود. آنجا کار کشاورزی میکرد آنجا حوزه علمیهای زد که یعنی اینکه ((کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)) که این حوزه را زد و آن موقعی که حاج عبداله این حوزه را میزد ما تعجب میکردیم اصلا با چه توجیهی حاج عبداله در بشاگرد دارد حوزه میزند؟ و میدانست کار را آنجا روحانیت باید دست بگیرد و الآن میدانید که حوزه بشاگرد یکی از بهترین حوزههای در کشور است خیلی عجیب است. و آن موقع خود آن بچههایی که روزگار سال هفتاد بچههای کوچکی بودند که ما میدیدیم آنها آمدن در این حوزهها درس خواندن بزرگ شدند حالا بزرگ شدند معمم شدند درس خارجی شدند. این دید عظیم حاج عبداله بود حاج عبداله مجاهد بود فقط نان رسان نبود. این موردی که حتی در جهاد اقتصادی آقا در عسلویه فرمودند: ((جهاد یعنی اینکه خار تو چشم دشمن بشود و نگاه به محو دشمن داشته باشید)) جهاد اقتصادی هم یعنی همین جهاد فرهنگی و جهاد همه جانبه حاج عبداله از مقوله جهاد بود وگرنه همین چیزها گاهی اوقات در دنیا پیدا میشود این مدل آدمها در دنیا پیدا میشود با یک انگیزههای دیگر میخواهند نان رسانی بکنند میخواهند کار فرهنگی بکنند، مثل گاندی هستند، اصلا میخواهند فقط ضد استکباری باشند. انشاالله که از شفاعت ایشان بهرهامند بشویم.
منابع[ویرایش]
۱. | ↑ http://www.jahadi.ir/digaran/حاج-عبداله-مجاهد-بود-فقط-نان-رسان-نبود |