هجرت و جهاد
هجرت و جهاد از نگاه استاد شهيد، مرتضي مطهري
[۱] مقدمه[ویرایش]
عدم وجود بينش صحيح و واقف نبودن به بنيان هاي نظري هر حركتي، رهروان آن را دچار انحراف، افول انگيزه و ... خواهد كرد. هيچ كار جهادي هم از اين دايره بيرون نيست. اگر جهادگران ندانند براي چه اين همه مشقت بر خود تحميل مي كنند و ندانند به كجا مي روند و براي چه؟! نه تنها به اهداف موردنظر جهادي نخواهيم رسيد، بلكه جهاد به كالايي تزئيني و تفريحي مانند ديگر تفريحاتمان بدل خواهد شد. سه سخنراني استاد شهيد مطهري ذيل عنوان "هجرت و جهاد" كه در كتاب "آزادي معنوي" آمده است، مفاهيم بسيار عميقي را در اين باره با بياني ساده شامل مي شود.
هدف ونيت در جهاد اسلامي[ویرایش]
جهاد اسلامي صرف شمشير زدن و با دشمن اسلام جنگيدن نيست. شمشير زدن در راه خدا و به قصد رضاي خدا جهاد است والا ممكن است كسي در صفوف مسلمين هم باشد از سربازهاي ديگر هم بيشتر حرارت به خرج بدهد، بيشتر هم گرد و خاك بكند اما اگر توي دلش رابشكافيد، مثلا شهرت، نام، افتخار، اسمم زياد برده شود ، عكسم چاپ بشود، اسمم در تاريخ ثبت بشود يا به هدف هاي ديگر است، شايد كشته نشديم، اگركشته نشديم قهرمان خواهيم بود. اگر قهرمان باشيم، پول ها به ماخواهند داد، جائزهها خواهند داد، زنان بسار زيبا به همسري ما در خواهند آمد.
پس دنيا وآخرت هر دو را با يكديگر داريم. هم رفتهايم در جهاد في سبيل الله شركت كردهايم و هم دنياي اينچنين داريم. نه، البته دنيا ميرسد اما به شرط اينكه هدف تو دنيا نباشد. جهاد بايد جهاد في سبيل الله باشد، هجرت بايد هجرت في سبيل الله باشد.
يعني هجرت مسافرت ظاهري با سلوك الي الله هر دو توأمباشد. هم مهاجر باشد و هم عارف سالك. هر دو را اسلام با هم ميخواهد. اين آيه، هر دو را با يكديگر ذكر ميكند: و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله، يعني در آن واحد دو هجرت بكند:
هجرت جسمي و هجرت روحي.
جسمش از شهري به شهر ديگري منتقل بشود و روحش ازمرحله انانيت ومنيت به مرحله اخلاص ترقي كند و بالا برود. اينچنين مهاجري را قرآن ميگويد : فقد و قع اجره علي الله. يك تعبير خيلي عالي است: اجر اين را ديگر از خدا بخواهيد ، عهدهدار اجر او خداست. اين تعبير كه عهدهدار اجر اين خداست ، يعني مطلب بالاتر از اين حرفهاست كه بتوانيد تصور كنيد اجر چنين مهاجري چه خواهد.
مهاجرت از عادات[ویرایش]
انسان به يك چيزهايي عادت پيدا ميكند. عرف جامعه براي او يك اصل ميشود و يك عادت جسمي يا روحي براي او پيدا ميشود. عادت جسمي مثل عادت به سيگار كشيد. خيلي از افرادي كه سيگار ميكشند وقتي پزشك به آنها ميگويد: سيگار نكش، جواب ميدهند عادت كردهام، نميتوانم عادتم را ترك كنم، ترك عادت موجب مرض است! كه حرف غيرقابل قبولي است. المهاجر من هجر السيئات، مرد آنست كه بتواند از آنچه كه به او چسبيده است جدا شود و هجرت كند. تو اگر از يك سيگار كشيدن نتواني هجرت كني، انسان نيستي. انسان نبايد اينقدر اسير عادت باشد. متأسفانه بايد عرض كنم كه عادات اجتماعي بيشتر در ميان خانم ها رايج است تا آقايان. مثلاً رسم چنين است كه در روز سوم و هفتم و چهلم ميت، چنين و چنان بكنند.
ميگويند: رسم است چه ميشود كرد؟ مگرميشود آنرا زير پا گذاشت ؟! حال چه فلسفهاي دارد و چرا؟ جواب مي دهند رسم است ديگر، رسم را كه نميشود انجام نداد. اين يعني زبوني، حقارت و بيچارگي. انسان نبايد اينقدر اسير عرف ها باشد. آدم بايد تابع منطق باشد. البته مثل امروزي ها هم نبايد بي جهت سنت شكن بود و گفت من با هر چه سنت است، مخالفم! خير، من با هر چه كه سنت است مخالف نيستم، با هر چيزي كه منطق دارد موافق و با هر چه كه منطق ندارد مخالفم. آن هم از آن طرف افتادن است بنابراين اسلام هجرت را در زندگي انسان ها يك اصل مي داند.
معنايش چيست؟ احياء و پرورش شخصيت انسان، مبارزه با يكي از اساسي ترين عوامل زبوني و اسارت انسان، اي انسان اسير محيطي كه در آن متولد شدهاي نباش، اسير خشت وگل نباش. انسان بايد براي خود اين مقدار آزادي و حريت واستقلال قائل باشد كه نه خود را اسير و زبون منطقه وآب و گل كند و نه اسير وزبون عادات وعرفيات و اخلاق زشتي كه محيط به اوتحميل كرده است، باشد.
المهاجر من هجر السيئات، مهاجر كسي است كه بتواند از سيئات، بدي ها، پليدي ها، زشتيها وصفات بد جدا شود. هجرت يعني جدا شدن از زشتي هايي كه بر انسان احاطه پيدا كرده، آزاد كردن خود از پليدي هاي مادي و معنوي كه بر انسان احاطه پيدا كرده است. پس نتيجه ميگيريم كه هجرت خود يك عامل تربتي است.
درگيري با موانع جهاد يعني درگيري حتي در تعبير معنوي آن كه جهاد با نفس است .
انسان باموانع و مشكلات روبرو ميشود . آيا انسان بايد هميشه اسير وزبون موانع باشد ؟ نه ، همين طور كه انسان نبايد اسير و زبون محيط خود باشد ، اسير و زبون موانع نيز نبايد باشد ، اي انسان تو براي اين آفريده شدهاي كه بدست خود موانع را ازسر راه خويش برداري، قبل ازعبارت و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ميفرمايد: و من يهاجر في سبيل الله يجد في الارض مراغما كثيرا و سعة هجرت كنيد؛ هر كس هجرت كند، در روي زمين مراغم ها و سعه ها خواهد ديد (نساء/۱۰۰). قرآن در اينجا تعبير عجيبي دارد .
دو آيه قبل از و من يهاجر في سبيل الله ، آيه مستضعفين است : ان الذين توفيهم الملائكة ظالمي انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنامستضعفين في الارض قالوا ا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها. وقتي ملائكه عدهاي را قبض روح ميكنند ميبينند پرونده آنها بسيار تاريك و سياه و پليد است .
ميپرسند : چرا اينطور است ؟! جواب ميدهند ما عدهاي مردم بيچاره بوديم، در محيطي زندگي ميكرديم كه دستمان به جايي نميرسيد ، جبر محيط اجازه نميداد، و از اين مهملات ميبافند. ملائكه ميگويند : اينها براي انسان عذر نيست اينها عذر يك درخت است.
درخت است كه نميتواند از جاي خود حركت كند . اگر به درختي بگوئيم : چرا در كنار خيابان هاي تهران پژمرده شدهاي و صورت برگ هايت مثل آدم هاي ترياكي اينقدر سياه است؟ ميگويد: مگر اتوبوس هاي شركت واحد را نميبينيد كه چقدر دود ميكنند ؟ ! تقصير اين درخت چيست؟ واقعا تقصير درخت چيست؟ درخت كه نميتواند جايش را عوض كند و مثلا به بيابان برود تا برگ هايش سبز وخرم شوند!
اين درخت، اين موجود، ريشههايش به زمين وصل است، نميتواند خود را جدا كند حتي حيوانات چنين اسارتي را ندارند، ما در ميان حيوانات ، مهاجر زياد داريم. كبوترهاي مهاجر ، غير كبوترهاي مهاجر ، پرستوها و خيلي ازحيوانات ديگر . حيوان خود را به خاك وگل و سنگ نميبندد.
در چنين صورتي انسان چنين عذري براي خود ميآورد كه وقتي از او ميپرسند: فيم كنتم چرا اينقدر كثيفي، چرااينقدر پليد وآلوده هستي ؟ جواب ميدهد محيط ما فاسد بود! ميگويند : اين مهملات چيست ؟ ! آيا نميشد از اين محيط برويد دو قدم آن طرف تر ، محيطي بهتر ؟ قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها اينها ميگويند مادر اينجا مُرغَم بوديم، ميخواهند بگويند ما مسلمان بوديم، شهادتين را قبول داشتيم ولي زير دست و اسير و زبون بوديم، محيط ما بد بود.
هميشه دشمن بيني ما را به خاك ميماليد. ميگويند : اينجا اينطور بوديد، و من يهاجر في سبيل الله يجد في الارض مراغما كثيرا و سعة؛ هر كسي كه در راه خدا مهاجرت كند به سرزميني ميرسد كه آنجا سرزمين مراغمه است، يعني در آنجا با دشمن درگير ميشود، اگر يك دفعه دشمن بينيات را بخاك ماليد ، يك دفعه هم تو بيني دشمن را به خاك بمال؛ يعني درگيري، يعني جهاد .و من يهاجر في سبيل الله يجد في الارض مراغما كثيرا و سعة و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله. در تعبير معنوي مطلب هم همين طور است.
بعضي عادت كرده اند كه وقتي راجع به مسائل اخلاقي به آنها تذكر داده ميشود، ميگويند : نميشود، دروغ نگو! نميشود، مگر ميشود آدم دروغ نگويد، بالاخره انسان مجبور مي شود دروغ بگويد! ميگوئيم: آقا در نماز حضور ذهن داشته باش.
ميگويد: نميشود! اگر نميشد نميگفتند داشته باش. مراقبه نداري، اگر مراقبه كني ميتواني در نماز حضور قلب داشته باشي. مراقبه كن خيال تو نيز در اختيارت قرار ميگيرد، يعني خاطره ذهني بدون اجازه تو به ذهنت نميآيد تا چه رسد به قسمت هاي ديگر. چرا انسان بايد مسخر باشد؟ خدا انسان رامسخر هيچ موجودي قرار نداده است؛ آنچنان آزادي وحريتي به انسان داده كه اگر بخواهد ميتواند خود را از همه چيز آزاد كند و بر همه چيز مسلط باشد. ولي در گيري ميخواهد، انسان با خود نيز بايد درگيري داشته باشد، با هواي نفس خود، با لذت پرستي و راحت طلبي خود درگيري داشته باشد.
مسلماً اگر درگيري نداشته باشد، محكوم است. امر داير است ميان يكي از اين دو تا: يا در گيري با نفس اماره و برده كردن در اطاعت خود در آوردن آن، يادرگير نشدن و اسير و زبون آن گرديدن. النفس ان لم تشغله شغلتك؛ خاصيت نفس اماره اينست كه اگر تو را وادار و مطيع خودنكني، او تو را مشغول و مطيع خود خواهد ساخت. فلسفه زهد حضرت علي و منطق او در فلسفه ترك دنياي خود چه بود؟ آزادي؛ من مغلوب باشم؟! علي (عليه السلام) همان طور كه نميپسنديد در ميدان جنگ مغلوب عمر و بن عبدود ها باشد، بطريق اولي و صد چندان بيشتر، هرگز برخود نميپسنديد كه مغلوب يك ميل و هواي نفس باشد. روزي حضرت از كنار دكان قصابي ميگذشت، قصاب گفت: يا اميرالمؤمنين! (ظاهرا در دوران خلافت ايشان بوده است) گوشت هاي بسيار خوبي آوردهام، اگر ميخواهيد ببريد. فرمود : الان پول ندارم. گفت: من صبرميكنم.
حضرت فرمود: من به شكم خود ميگويم صبر كند. اگر من نميتوانستم به شكم خود بگويم كه صبر كند، از تو ميخواستم كه صبر كني! ولي من به شكم خود ميگويم كه صبر كند.به اين مي گويند درگيري واقعي، جهاد با نفس.