سطوه
«... یک ساعت وقت لازم داشتیم تا به سطوه برسیم. ... پیدا کردن چند نفر که در چنین ساعتی از روز منتظر هر چیز بودند جز یک مهمان اروپایی ، خیلی وقت لازم داشت ، اما بالاخره موفق شدیم .» (هدین،۱۳۵۵: ۳۵۷)
«... راه از شمال سطوه و آبادی همزادش ؛ مهدی آباد – که کوچکترین حرکتی از خود نشان
نمی دهند و کمی پایین تر از راه خوابیده اند- می گذرد . در اینجا هم مانند ترود ، بیابانِ خشک و برهوت ، آبادی کوچک و کم درخت را قاب گرفته است.» (رجبی،۱۳۵۷: ۵۳)
••••••••••••••••••••••••••••
از روزی که پای نخستین سیاح فرنگی به سطوه رسید بیش از یک قرن و از زمانی که ایرانشناس فقید دکتر پرویز رجبی ، سطوه را اینگونه توصیف نموده است ، حدود نیم قرن می گذرد . اما می توان گفت اگر امروزه نیز کسی از مسیر مواصلاتی طرود به معلمان به این روستا بنگرد ، در نگاه نخست چیز زیادی بر کلام مرحوم رجبی نخواهد افزود . جز اینکه وسعت روستا افزوده شده و به اقتضای گذر روزگار و پیشرفت جوامع بشری ، آثار و نشانه های زندگی امروزی از قبیل: ساختمانهای نوساز ، دکل مخابراتی ، باشگاه ورزشی و مانند آن به چشم می آید .
و شاید این خاصیت کویر باشد که رموز و شگفتیهای خود را تا سر حد امکان مخفی می سازد و از دسترس حتی دوستداران و شیفتگان خود پنهان می دارد . اما برای اینکه فرهنگ و خصوصا گونه زبانی رایج در این "زیبای خفته در آغوش کویر" را بهتر بشناسیم ضرورت دارد نگاهی کلی به سیمای این روستا بیندازیم و برخی مؤلفه های جغرافیایی ، جمعیتی و اجتماعی آن را بررسی نماییم .
موقعیت جغرافیایی[ویرایش]
بر روی نقشۀ جغرافیایی استان
سمنان اگر ملاحظه کنید ، در مختصات ۳۵ درجه و ۱۸ دقیقه عرض جغرافیایی شمالی و ۵۴ درجه و ۴۶ دقیقه طول جغرافیایی شرقی (مفخم پایان،۱۳۳۹: ج۱، ۲۵۷) و به فاصله ۱۶۰ کیلومتری جنوب غرب شهرستان شاهرود ، ۱۴۰ کیلومتری جنوب شهرستان دامغان و ۱۵۰ کیلومتری جنوب شرق شهرستان سمنان، درست بر پهنۀ نوار شمالی دشت کویر ، آبادی ای خود را گسترانیده که در واقع جنوبی ترین منطقۀ مسکونی استان سمنان در مجاورت با استان
اصفهان تلقی می گردد . این روستا "سطوه" نام دارد . ارتفاع این روستا از سطح دریا ۹۳۶ متر می باشد . (هدین،۱۳۵۵: ۳۵۷)
موقعیت استراتژیک[ویرایش]
زیستن درکویر ، در بهترین وضعیت ممکن با مرارت و دشواری فراوان همراه است . خاصه اینکه با کمبود شدید آب کشاورزی و در سالهای اخیر حتی آب شرب هم همراه باشد و مضاف بر آن سطح آبهای زیرزمینی به سرعت در حال پایین رفتن و در مقابل، سطح نمک موجود در خاک به سرعت در حال بالا آمدن باشد . اگر بر این مشکلات اقلیمی ، کاهش همت ساکنان و حمایت مسوولین را نیز بیفزاییم به این نتیجه می رسیم که افزایش سرعت تخلیه روستای سطوه از سکنه در سالهای اخیر چندان غیرمنطقی و دور از ذهن نباشد . نسل جوان با سرعتی عجیب روستای سطوه را ترک می کند و در جستجوی بازار کار و یا ادامۀ تحصیل رهسپار شهرهای نزدیک می شود. اما نباید از یاد برد که این موضوع از چند جهت محل تامل و جای نگرانی خواهد بود . یکی از مهمترین این موارد بحث امنیت حاشیۀ شمالی دشت کویر خواهد بود .
نگاهی اجمالی به نقشۀ جغرافیایی کشور کافی است تا دریابیم که از کویر طبس تا شهر ورامین در استان تهران بجز روستای سطوه و چند روستای کوچک همجوار آن در استان سمنان و نیز چند روستای پراکنده در استان خراسان جنوبی ، تجمع انسانی قابل توجهی وجود ندارد . این واقعیت زمانی رنگ تهدید به خود می گیرد که به یاد آوریم از نگاه سوداگران مرگ ، مسیر مذکور کوتاهترین و در عین حال امن ترین مسیر ترانزیت و انتقال مواد مخدر از مرزهای شرقی کشور به مرکز و غرب کشور است . ناگفته پیداست که اگر مسؤولین در حفظ و تثبیت جمعیت روستاهای حاشیۀ شمالی دشت کویر و جلوگیری از مهاجرت رو به رشد این روستاها گامی جدی و فوری برندارند ، چه بسا که این منطقه در آینده ای نه چندان دور به حیاط خلوت اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر تبدیل گردد . وجود چند حلقه چاه نفت پلمپ شده در ۸۰ کیلومتری جنوب سطوه و در قلب دشت کویر نیز به نوبه خود بر اهمیت روستا می افزاید . این چاهها در دهه ۱۳۴۰ شمسی و توسط مهندسین و مستشاران آمریکایی شناسایی و حفر گردیده و علیرغم وجود سفره های نسبتا غنی نفتی ، در حال حاضر مورد بهره برداری قرار نمی گیرد . همچنین نزدیکی این روستا به پایگاه نظامی صنایع هوافضا و سایت دفاع موشکی جنوب سمنان از دیگر جنبه های اهمیت این روستا و دیگر روستاهای منطقه تلقی می گردد .
وجه تسمیه روستا[ویرایش]
از ظاهر کلمه چنین بنظر می رسد که "سطوه" ماخوذ از ریشه عربی "سطو" و بمعنای : خشم ، قهر ، مغلوب کردن باشد . (المنجد، ذیل "سطو") اما کلماتی نزدیک به این کلمه در ایران باستان نیز وجود داشته است . آنگونه که از فرگرد هشتم بندهشن برمیآید : savah نام یکی از هفت کشور در جغرافیای اساطیری قدیم است و در شرق خونیرس واقع شده و قاره غربی جهان محسوب می شده است . (فره وشی،۱۳۸۱: ۵۰۰) همچنین می دانیم که satvēs نام ستاره بوده است .(همان: ۵۰۰) البته این مقدار شباهت ظاهری معیار مناسبی نیست تا ثابت کنیم این دو کلمه ارتباط ریشه ای با یکدیگر دارند و ما نیز فعلا چنین قصدی نداریم .
اما آنگونه که از مجموع گفتار شفاهی و روایات غیرمکتوب ساکنان کنونی سطوه و خصوصا سالخوردگان برمی آید ، روستای سطوه را در گذشته های دور "صد بِه" می نامیده اند . و این نامگذاری بدان علت بوده که معتقدند این روستای کویری در میان چندین روستای مجاور، تنها روستایی است که دارای آب و خاک کاملا شیرین بوده و لذا این روستا از صد روستا هم بهتر است . البته وجود آب و خاک نسبتا مطلوب و قابل کشت و زرع در این روستا در قیاس با مناطق همجوار ، امری است که مورد تایید و تصدیق بومیان منطقه می باشد .
شرایط اقلیمی[ویرایش]
آب و هوای روستا ، همانطور که از یک روستای کویری انتظار می رود ، گرم و خشک است . تابستانها داغ و سوزنده و زمستانها غالبا خشک و کم باران است . به دلیل اینکه در نزدیکی روستا ارتفاعات چندانی وجود ندارد ، میزان نزولات جوی پایین تر از متوسط بارندگی در کشور بوده و نیز در اکثر ماههای سال ، بادهای سوزان میهمان ناخوانده این منطقه می باشد . این روستا نسبت به مناطق شمالی ، شرقی و غربی خود ارتفاع کمتری دارد و همین امر موجب گردیده تا در دهه های گذشته - که میزان نزولات جوی بیشتر بوده است – سیلابهای فراوان به سمت این روستا جریان داشته و به همین دلیل نیز همواره از ذخیره آب آشامیدنی و کشاورزی شیرین به اندازه کافی برخوردار باشد . هنوز هم قدیمی ها به خاطر دارند که حدود شصت سال پیش افرادی حتی از دامغان و روستاهای اطراف آن در فصل درو جو و گندم به منظور کار در مزارع و خوشه چینی روانه سطوه می شده اند و این خود گویای رونق کشاورزی در آن روزگار بوده است . داستان خرید پنبه یکی از اهالی کوه زر از سطوه
[۱] –که امروزه تقریبا بصورت یک ضرب المثل درآمده است – نشانی دیگر از اشتهار این روستا بعنوان قطب تولید محصولات کشاورزی در منطقه بوده است . پوشش گیاهی اطراف روستا تنها بوته های خشک و کم ارتفاع بیابانی است که اغلب به مصرف چرای گوسفند و شتر می رسد .
آمار و جمعیت[ویرایش]
بر اساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن که در سال ۱۳۹۰ شمسی برگزار گردید ، این روستا جمعیت ۱۰۰۹ نفری را در خود جای داده بود که با توجه به تغییرات جمعیتی نسل جوان شاید بتوان گفت در حال حاضر جمعیت ساکن روستا اندکی کاهش یافته است . مطابق آمار همین سرشماری این روستا دارای ۲۱۹ خانوار ، ۴۶۰ مرد و ۵۴۹ زن می باشد . با توجه به اینکه در سالهای نخست پس از زلزله مهیب و مخرب اوایل دهه سی شمسی در منطقه ، جمعیت سطوه ۵۰۰ نفر بوده است (رزم آرا،۱۳۳۲: ج۳، ۱۵۴) رشد جمعیت ساکن این روستا در مدت این شصت سال چندان چشمگیر نبوده است و این امر بیشتر به مهاجرتهای گسترده جمعیتی و سکونت اجباری اهالی در شهرها باز می گردد .
لازم به ذکر است تعداد افرادی که از این روستا طی دهه های اخیر به مناطق بزرگتر ، خصوصا شهرهای شاهرود ، گرگان ، سمنان و دامغان مهاجرت دائمی نموده اند از تعداد نفرات ساکن آن فزونی یافته است . نسل جوان روستا ، جز مواردی انگشت شمار ، کمتر تمایلی برای سکونت دائمی در سطوه دارند و در سالهای اخیر و خصوصا پس از زلزله سال ۱۳۸۹ شمسی و نیز بحران کم آبی ، اغلب جوانان راهی شهرهای اطراف شده اند .
طایفه ها و خاندانهای مهم و پرجمعیت این روستا عبارتند از : میرزایی ، آقایی ، حیدری و ذالبِیکی . از این میان دو طایفه نخست ، یعنی آقایی و میرزایی سادات هستند و دو مورد بعدی غیرسادات می باشند . سایر طوایف عبارتند از : باقری و قیصری .
جاذبه های طبیعی[ویرایش]
روستاهاي حاشيه کویر بزرگ نمک بجز تپه ماهورهای کم ارتفاع و بوته های کوتاه بیابانی آرایش دیگری برای خود نمی بینند . به ندرت اتفاق می افتد که در این مناطق چشمه ساری از دل کوههای خاموش ، سر در کویر تنهایی و خاموشی نهاده و به سرعت در زیر ریگزارهای داغ مدفون می شود . یکی از زیباییهای سطوه وجود بخشهای ییلاقی در شمال روستا و با فاصله شش الی بیست کیلومتری با این روستا است . مناطقی که با داشتن هوای معتدل ، چشمه سارهای متعدد و جلگه های حاصلخیز پذیرای مسافرین غالبا بومی زیادی در فصول گرم سال هستند . بدلیل فقدان جاده آسفالت و نیز عدم اطلاع گردشگران از زیباییهای طبیعی این مناطق کمتر کسی پا به این کوهپایه های خنک و زیبا می نهد . سِنجو
[۲] ، زَوگ
[۳] ، آسانۀ اَمرو
amru و ابوالحسنی
[۵] تعدادی از این ییلاقات است . سدی که در منطقه زَوگ قرار دارد ضمن آبرسانی به روستا بعنوان یکی از جاذبه های زیبای منطقه بشمار می آید .
وجود غارهای متعدد نمک در جنوب و جنوب غرب روستا از دیگر جاذبه های مغفول سطوه محسوب است . این غارها - که عموما دهانه های تنگ و صعب العبور دارند و پس از ورود و راهپیمایی به اندازه چند متر بسیار وسیع می شوند - دارای بدنه آهکی و شکننده است . تا چند دهه پیش فروش نمک یکی از منابع درآمدزایی در این روستا بوده است . اما امروزه جز به ندرت کسی از این غارها و تپه های نمکی اطراف آن نمک استخراج نمی کند .
امکانات دولتی[ویرایش]
امکاناتی که دولت در این روستای حاشیه کویر دایر نموده از چند مورد تجاوز نمی کند . قدیمی تر از همه مدرسه ای است که قبل از انقلاب احداث گردید و تا همین چند سال پیش نیز فعال و دایر بود . حمام عمومی یکی دیگر از دستاوردهای اوایل انقلاب برای مردم این روستا محسوب می گردد که امروزه متروکه و غیر قابل استفاده شده و عملا به غسالخانه روستا بدل شده است . همچنین مجتمع آموزشی جدیدی که در دهه هفتاد شمسی به بهره برداری رسید، هم اکنون بعنوان مدرسه اصلی در دو مقطع ابتدایی و راهنمایی مورد استفاده قرار می گیرد . در زمان جنگ ساختمانی بمنظور تاسیس درمانگاه روستایی و عشایری ساخته شده بود که تا چندی پیش دفتر دهیاری در آن مستقر بود و اکنون بلا استفاده مانده است . خانه بهداشت روستایی از دیگر امکانات دولتی مستقر در سطوه محسوب می گردد . دفتر دهیاری در ورودی جاده اصلی روستا به چشم می خورد . دفتر خدمات ارتباطی روستایی و پست بانک در زمره امکانات اخیر این روستا به شمار می آید . و در پایان باید اشاره کرد که سالن ورزشی جدیدی نیز در سال ۱۳۹۲ به بهره برداری رسیده است که در پر کردن اوقات فراغت جوانان و نوجوانان سهم بسزائی دارد .
پوشش بومی و محلی[ویرایش]
امروزه به برکت وجود ارتباطات گسترده و رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی بسیاری از تنوعها و زیباییهای فرهنگی مناطق گوناگون از بین رفته و جوامع کوچک و بزرگ شکل و شمایل یکسان یافته اند . اما در گذشته چنین نبود و پوشش محلی بعنوان یکی از شناسه های فرهنگی هر قوم تلقی می گردید . در این روستا زنان پیراهنی بلند موسوم به "پاچّین" و بجای شلوار ، دامن گشاد چین چین و بسیار گشاد موسوم به "تُمّان" داشته اند . پاچین آستینهای بلند تا مچ دست دارد و یقه آن تا زیر گلو بسته می شود . قسمت پایینی تمان نواری گلدوزی شده و رنگی دارد که به زیبایی آن جلوه ای تازه می بخشد . مردان در گذشته از جلیقه بعنوان بالاپوش لباس استفاده می کرده و عموما کلاه نمدی یا پشمی داشته اند . پای پوش مردان عموما گیوه و چاروق بوده است .
زنان هنرمند این روستا از مهره های رنگی و سکه های قدیمی برای ساخت زیور آلات خود استفاده می کرده اند . امروزه استفاده از لباس های سنتی زیبا و رنگارنگ منحصر به مراسم عروسی و ختنه سوران شده است . استفاده از رنگهای شاد و متنوع در پوشش زنان سطوه ای يكي از ویژگیهای جالب توجه پوشش بومی منطقه است .
پیشینه تاریخی[ویرایش]
در باب قدمت این روستا تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است . نبودن ابنیه تاریخی قابل توجه بر دشواری این کار می افزاید .
[۶] هم از این روست که به درستی نمی توان پیشینه ای قطعی و خدشه ناپذیر برای این روستا ترسیم نمود . اقوال محلی هم در این رابطه به شدت متشتت و پریشان است . عده ای معتقدند سطوه قبل از اسلام یکی از بنادر دریایی بوده که سایر بنادر آن در سمت شمال ، طرود و بیدستان و معلمان و در سمت جنوب نیز جندق و خور بوده است . یعنی درست همان کویر بزرگ نمک که امروزه جز در زمستان و هنگام بارندگیهای شدید ، کمتر شاهد آب و آبادانی است . اما نباید فراموش کرد که عنوان معناداری که ایرانشناس بزرگ مرحوم دکتر پرویز رجبی برای کتاب خاطرات سفر
[۷] خود به بنادر شمالی این دریای قدیمی برگزیده ، به نوعی مویِّد این فرضیه ضعیف محسوب می گردد . خاصه اینکه در همین کتاب ، بارها و بارها از وجود چنین دریایی سخن رفته است . حتی تپه ماهورهای اطراف روستا ، بی شباهت به سرزمینهایی که از زیر آب بیرون آمده و پدیدار شده ، نیست . عده ای از کاروانهای بزرگی سخن می گویند که در گذشته ها در "قلعه دختر" بار انداخته و تاجران بزرگی که در این حوالی به داد و ستد کالاهای مناطق گوناگون پرداخته اند . هم اینان گمان می کنند مسیری که کاروانها طی می کرده اند مسیری شرقی-غربی و در امتداد مسیر معروف "راه ابریشم" بوده است .
با این احوال آنچه تردیدناپذیر است ، وجود ساداتی در این روستا است که گویا نیای بزرگشان در عصر صفوی از زواره اصفهان عازم این روستا شده و در آن سکنی گزیده بوده است . امروزه بیش از نیمی از اهالی روستای سطوه ساداتی هستند که میرجلال ؛ نیای بزرگ و مشترک آنها از زواره اصفهان رهسپار این دیار گردیده و ساکن سطوه شده است . در باب علت مهاجرت "میرجلال" ؛ جد اعلای تمامی سادات روستاهای سطوه ، مهدی آباد و بیدستان ، باز هم ناچاریم تنها به اقوال محلی تکیه کنیم و بگوییم : ظاهرا میرجلال در "زواره" یکی از خانهای زورگو و شرور محلی را به قتل می رساند و برای حفظ جان خود ، ناگزیر عازم این کویر کم تردد و خلوت می شود تا از گزند عوامل حکومتی در امان بماند . در طی این سفر ، در هر منزلگاه که توقف دارد ، بگونه ای غیبی آب و غذا برای او فراهم می گردد.
[۸] مقبره میرجلال هم اکنون در روستای بیدستان واقع شده و گنبد و بارگاه نسبتا شایسته ای نیز برای آن فراهم نموده اند که مزار ایشان میعادگاه سفره های نذری زنان و مردان کثیری بوده است . هم اکنون نیز هستند کسانی که برای گشایش کار و رفع گرفتاری ، "نذر خاک میرجلال" می کنند .
شهر سرخ[ویرایش]
در فاصله حدود دو کیلومتری جنوب غربی سطوه تپه های کم ارتفاع سرخ رنگی به چشم می خورد که در میان اهالی به نام "شهر سرخ" شناخته می شود . آنگونه که از مجموعه اقوال پراکنده شفاهی و خاطرات بازماندۀ پیشینیان برداشت می گردد ، این شهر جزء مناطق اسرارآمیز و رازآلود در منطقه محسوب می گردد . گویا در زمانهای قدیم این شهر لنگرگاه کشتیهای شناور در دریای بزرگ کویر ایران بوده است . داستانهای مرموز و شگفت پیرامون این شهر گمنام ، حتی تا همین اواخر عصر قاجار معمول و مرسوم بوده که از نظر بومیان و ساکنان منطقه بعنوان اتفاقات واقعی و عینی تلقی می شده است . تا جایی که مسافران ، پیشه وران و زائران عبوری از این منطقه کمابیش این قصه ها را شنیده بودند . در این رابطه باز هم از خاطرات سون هدین سوئدی به ذکر خاطره ای افسانه مانند می پردازیم : «در نزدیکی سطوه ، گویا شهری قدیمی به نام "شهر سرخ" وجود داشته است که در آنجا ، جایی که هنوز هم مأوای اشباح عجیب و غریبی است ، چند سال پیش مردی در باغی گنجی از سکه های طلا و نقره پیدا کرده بود . اما وقتی از این مرد خواسته شد که محل گنج را نشان بدهد ، ناگهان در اطراف شهر دهها باغ پدیدار شد و او نتوانست بگوید که سکه ها را در کدام یک از این باغها پیدا کرده است.» (هدین،۱۳۵۵: ۳۶۱)
مذهب[ویرایش]
تمامی مردم سطوه پیرو دین اسلام و مذهب تشیع دوازده امامی هستند . تا آنجا که حافظه افراد سالخورده یاری می کند ، جز به ندرت و آن هم موقتی ، افراد سایر ادیان و حتی دیگر فرقه های اسلامی در این روستا سکونت نداشته اند .
پیشه ها و مشاغل[ویرایش]
آنگونه که از قرائن کم رنگ موجود برمی آید و اقوال و مستندات محلی نیز مؤید آن است ، هدایت کاروانهای عبوری و یا کاروان کِشی ، بعنوان یک حرفه و شغل پردرآمد و البته خطرناک و دشوار برای ساکنان این روستا در گذشته های دور مطرح بوده است . همچنین انبارداری و نیز تجارت با کاروانهایی که از این روستا و قریه های همجوار از قبیل : بیدستان ، معلمان و طرود بعنوان بارانداز استفاده می کرده اند ، یک چرخه اقتصادی قابل توجهی را تشکیل می داده است . درخصوص اهمیت و نیز رونق تجارت و عبور کاروانها داستانی در کتاب کویرهای ایران نوشته سون هدین آمده که در آن ساکنان روستای "بیدِستان" با اهالی مزرعه "دم دهنه
[۹] " بر سر محل اتراق کاروانی که از یزد آمده بود ، نزاع و درگیری پیدا کرده بودند و مؤلف خود نظاره گر این جنجال بوده است . ظاهرا ساکنان این دو روستا با یکدیگر توافق کرده بودند کاروانهایی که از کویر جندق و یزد می آمدند در دم دهنه و کاروانهای شاهرود در بیدستان توقف کنند . نفس این رقابت گویای نوعی معیشت پردرآمد حاصل از عبور کاروانهای تجاری و زیارتی بوده است .
[۱۰] «از جندق تقریبا هر روز کاروانی حرکت می کند تا از کویر بگذرد و در بحبوحه رفت و آمد روزی در حدود صد تا دویست شتر در حال رفت و آمد هستند ... کاروانهایی که بطرف شمال
و معلمان می روند بارشان معمولا پارچه ، پنبه ، پشم ، چای ، حنا و سایر رنگها ، دارچین ، فلفل و ادویه و از این قبیل است .» (حکمت یغمایی،۱۳۷۰: ۶۶) به قرینه وجود "چای" در لیست کالاهای مذکور می توان بطور قطع گفت که اطلاعات داده شده پیرامون کاروانهای تجاری دوره قاجار است و ماقبل آن چای در بین مردم ایران رواج نداشته ، بلکه قهوه مرسوم بوده است و تقریبا تمامی سیاحان فرنگی عصر صفوی ، از جمله شاردن ، آدام اولئاریوس و پیترو دلاواله این موضوع را گوشزد نموده اند
[۱۲] .
اما دیگر پیشه ها و مشاغل رایج روستا که از دیرباز وجود داشته عبارتند از کشاورزی و دامداری . محدودیت آب و نیز زمین زراعی ایجاب می کند تا کشاورزی از نوع خرده مالک باشد . با توجه به احاطه زمینهای زراعی موجود توسط شوره زار ، امکان توسعه زمینهای زراعی نیز وجود ندارد . همچنین سفره های آب زیرزمینی در طی نیم قرن گذشته مرتبا رو به کاستی نهاده و در حال حاضر تقریبا خشک شده است . لذا کشاورزی در سطوه یک حرفه رو به افول تلقی می گردد . اوضاع دامداری در این روستای خشک و کویری اما شرایط بهتری از کشاورزی ندارد . کاهش جدی سطح نزولات آسمانی و به تبع آن کاهش علوفه در صحرا و دشتهای اطراف روستا باعث گردیده تا دامداران کمتر رغبت و علاقه ای به این حرفه داشته باشند . اما با این حال هنوز هم ییلاقات شمال و شمال شرقی روستا از قبیل : آسانۀ اَمرو ، زِرکی ، زَوگ ، بیخی چشمۀ سفید ، ابوالحسِنی و ... تا حدودی قابلیت پرورش دام در تعداد محدود را دارند . شترداری در منطقه سرکویر رایج است ، اما در سطوه بجز در دو دهه اخیر کمتر رواج داشته است .
یکی دیگر از مشاغل و نیز صنایع دستی مهم روستا قالیبافی است که جایگاه اقتصادی مهمی در منطقه ، خصوصا اشتغال بانوان داشته است . آشنایی با این حرفه به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حدود سال ۱۳۵۰ شمسی باز می گردد که مردم این منطقه بر اثر ارتباط و آشنایی با اهالی شهر نایین در استان اصفهان توانستند این هنر ارزشمند را از آنان فرا گیرند . امروزه تقریبا تمامی دختران سطوه با قالیبافی آشنایی و غالبا به این حرفه اشتغال دارند و در حال حاضر ، علیرغم نوسانات شدید بازار صادرات فرش دستباف ، همچنان صنعت قالیبافی بعنوان یکی از مهمترین ارکان اقتصاد خانوار در سطوه به شمار می آید . در گذشته تهیه زیور آلات سنتی و لباسهای محلی زنان از جمله جاذبه های بومی سطوه به شمار بوده که امروزه با تغییر فرهنگ پوشش ، تقریبا منسوخ شده است و بجز در مراسم شادی و آنهم بصورت نمادین کاربرد دیگری ندارد .
محصولات کشاورزی و تولیدات صنعتی[ویرایش]
با توجه به کمبود شدید آب کشاورزی و نیز اصرار اهالی بر استفاده از آب قنات (بجای حفر چاه عمیق و استفاده از سفره های آب زیرزمینی) و نیز فقدان خاک مستعد کشاورزی به اندازه لازم ، کشاورزی این روستا بسیار محدود بوده و در یک تخمین کلی شاید بتوان کلیه زمین های زراعی تحت کشت موجود را ۲۵۰ هکتار ارزیابی کرد که با احتساب حدود ۸۰ هکتار زمین قابل کشت بایر می توان کلیه زمین کشاورزی این روستا را ۳۳۰ هکتار ارزیابی نمود . لذا طبیعی است که خرده مالکان در زمینهای کم مساحت به فکر سرمایه گذاری در حوزه کشاورزی نباشند و از زمین های پراکنده و کوچک ، انتظاری جز تامین علوفه و غله دام خود و احیانا مقداری جزئی برداشت محصولاتی همچون : سیر و سبزیجات و میوه جات نداشته باشند . مهمترین محصولات کشاورزی که توسط کشاورزان سطوه بدست می آید عبارتن از : جو ، گندم ، سیر ، یونجه ، پنبه ، زیره ، شلغم .
یکی از ظرفیتهای حائز اهمیت و ظرفیتهای بالقوه منطقه ، وجود معادن غنی و متنوع در این منطقه است . معادنی که شاید بتوان گفت در رژیم گذشته بیشتر مورد توجه دولت بوده است و امروزه توجه چندانی به آن نمی گردد . مهمترین سنگها و کانیهایی که در اطراف سطوه وجود داشته و هم اکنون نیز از معادن آن کمابیش استخراج صورت می گیرد ، عبارتند از : باریت ، کائولن ، مس ، سنگ آهن ، سیلیس و منگنز .
سطوه در سفرنامه ها و منابع مکتوب[ویرایش]
دوشنبه ۵ فوریه
[۱۳] ۱۹۰۶ میلادی برابر با ۱۶ بهمن ۱۲۸۴ شمسی برای روستای کویری سطوه روزی مهم بوده است . نه از آن رو که برای نخستین بار و آن هم به اجبار ، پای یک جهانگرد فرنگی به این روستا کشیده شده و یک روز در آنجا اقامت داشته است ، بلکه بدان جهت که به لطف یک سیاح تیزبین و جزئی نگر ، شانس آن را یافته تا لااقل در یکی از سفرنامه های موجود ، ولو به اندازۀ کمتر از یک صفحه ذکری از آن به میان آید . یادی که حتی در کتابهایی مانند لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین نشده است . البته این موضوع قابل درک است و اصولا لطف چندانی هم ندارد که بگوییم مثلا در کتاب "أحسن التقاسیم" مقدسی و یا کتاب "صوره الارض" ابن حوقل ذکری از این روستا به میان آمده است . همان بهتر که این زیبای خفتۀ کویر ، دست ناخورده و بکر ، چهره بر دیدگان ما می گشاید و اندوخته ای از "هزاره های فراموش شده" در خاطرمان و خاطره مان واگو می کند .
همچنانکه پیشتر نیز اشاره گردید منابع مکتوب درباره این همزاد کویر سکوت کرده اند و جستجوی دقیق و موشکافانه در میان کتابهای موجود در تمامی رشته های مرتبط و غیرمرتبط ، جز به چند مورد جزئی و کم اهمیت به جایی ختم نمی گردد . لیکن هنر محقق باریک نگر همین است که از میان سایه روشنها و رد پاهای کمرنگی که از گذشته بر جای مانده و از دل همین منابع مسکوت و ضعیف ، نکاتی روشن و مستدل و قابل دفاع استخراج نماید . مگر نه این است که همواره بخش مهمی از تاریخ نانوشته و ناگفته باقی می ماند و هنر مورخ این است که ناگفته ها را از دل گفته ها باز یابد .
تمامی اطلاعاتی که کتاب "فرهنگ جغرافیایی ایران" نوشته حسینعلی رزم آرا درباره روستای سطوه به ما می دهد چنین است : «دهی از دهستان طرود ، بخش مرکزی شهرستان شاهرود که در ۱۴۸ کیلومتری جنوب باختری شاهرود و ۴۶ کیلومتری جنوب باختری طرود و حاشیه دشت کویر واقع شده است . طبیعت معتدل خشک و تابستانهای گرم دارد . سکنه آن ۵۰۰ نفر، شیعه ، و فارسی زبان هستند . آب کشاورزی آن از قنات تامین می گردد . محصولات آن عبارتند از : جو ، ارزن ، ذرت ، شلغم ، خربزه ، هندوانه ، لبنیات . شغل عمده مردم زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد . معدن کات کبود دارد . مزارع مهدی آباد ، آستانه امرود
اَمرو ، گَندی جزء این ده می باشد . (رزم آرا،۱۳۳۲: ج۳، ۱۵۴) در دایره المعارف جغرافیایی ایران نام روستای سطوه بدون هیچ توضیح و یا معرفی ذکر شده است . (جعفری،۱۳۸۴: ج۳، ۷۰۴)
سون هدین ؛ کویر شناس بزرگ سوئدی در عصر مظفرالدین شاه قاجار کویرهای ایران را زیر پا نهاد و رهسپار پاکستان گردید . در اثنای همین سفر یک روز هم در سطوه به سر برد و اطلاعات جزئی جغرافیایی و نیز مردم شناسی از آن ثبت نمود که در همین مجموعه اشاراتی به آن شده است . در کتاب "جندق و ترود ؛ دو بندر فراموش شده کویر بزرگ نمک" - که در حقیقت خاطرات سفر مرحوم پرویز رجبی به منطقه سرکویر محسوب می گردد - تنها به اشاره ای کلی به این روستا اکتفا شده است . بجز موارد فوق ، نگارنده به منبع دیگری که اطلاعاتی در خصوص معرفی روستای سطوه داده باشد ، برنخورد .
سطوه و همسایگی کویر[ویرایش]
کسانی که در شهرها زندگی می کنند شاید زیبایی کویر را آنگونه که یک کویرنشین درمی یابد ، درک نکنند و از دیگر سو نمی توان از کسی که شیفته کویر است و با آن زیسته و در آن رشد و نمو یافته ، متوقع بود آنچه را که از عظمت و شکوه و زیبایی این «تاریخ خفته در آغوش جغرافیا» احساس و وجدان می کند بر زبان آورد یا بر سپیدی کاغذ بنگارد . بنابراین ما نیز تنها به نقل جمله ای از یکی از ساکنان کویر و عاشقان این "حرم ستر و عفاف ملکوت" ، بسنده می کنیم : « کویر نه تنها نیستان من و ما است که نیستان ملت ما است و روح و اندیشه و مذهب و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است. کویر! این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است .» (شریعتی،۱۳۷۷: ۲۵۰)
تا قبل از پیدایش اتومبیل و استفاده از آن در جابجایی کالاها و مسافر ، کاروانها این وظیفه مهم را برعهده داشته اند . روستای سطوه و سایر آبادیهای همجوار در گذشته ؛ یعنی تا همین اواخر دوره قاجار ، در مسیر تردد کاروانهایی بوده که قصد عبور از کویر هولناک سطوه به جندق را داشته اند . این کاروانها غالبا یا تجاری بوده اند و یا زیارتی . زوار جنوب ، مرکز و جنوب غرب کشور که قصد زیارت مرقد امام رضا (ع) را داشتند ترجیح می دادند از همین مسیر تردد نمایند . همچنین است حال زائرین عتبات عالیات که ساکن خراسان و مازندران و گرگان بودند . جالب است که هر چقدر در گذر تاریخ به عقب بازمی گردیم ، اهمیت و رونق این مسیر کویری بیشتر به چشم می آید . در عهد خلافت عباسی مسیر مواصلاتی جندق به دامغان
از روستای معلمان در دوازده کیلومتری سطوه می گذشته ظاهرا مسیری مهم و قابل اعتنا تلقی می شده است . مقدسی (متوفی ۳۹۰ هـ) در کتاب "أحسن التقاسيم في معرفه الاقاليم" و ضمن بیان راههای منتهی به دامغان ، از راهی نام می برد که با طول چهل فرسخ این شهر را به ونده
[۱۶] متصل می سازد . (۱۹۹۱: ۴۹۱) با توجه به اینکه شهرها و دهات اطراف دامغان را یکایک با ذکر فواصل نام برده است ، تقریبا جای تردیدی نمی ماند که منظور از "ونده" در کتاب مذکور ، همان جندق است . خیلی جالب است که با امکانات دقیق امروزی نیز ، فاصله این دو شهر اندکی بیش از چهل فرسنگ یا بعبارتی ۲۴۰ کیلومتر محاسبه شده است . البته مقدسی هیچگاه از این مسیر عبور نکرده و مشخص است که اطلاعات وی بر مبنای شنیده های ساکنان دامغان به دست آمده است .
قدم نهادن به صحرای مرکزی ایران بعنوان یکی از صحاری مجهول آسیا تا همین یک قرن گذشته یکی از وسوسه انگیزترین رویاهای ماجراجویان و کویرشناسان بزرگی بوده است که رملستانها و ریگهای داغ بیابانهای ایران را زیر پا می گذاشته اند . برای نخستین بار دکتر بوهزه در سال ۱۸۴۹ میلادی تصمیم می گیرد راهی به درون صحرای مرکزی ایران بگشاید و به همین منظور از دامغان عازم روستای رشم می گردد و بالاخره در ۳۱ مارس همان سال و پس از فرو خوابیدن باران و تگرگ می تواند از محل روستای حسینان
کیلومتری سطوه پا به کویر بزرگ نمک بگذارد .
[۱۸] البته باید توجه داشت که ناشناختگی و نیز هول و هراس این کویر تنها به چشم کسانی می آمد که آن را نشناخته بودند و با آن زندگی نکرده بودند ؛ زیرا بوهزه در همین سفر در ضمن راهپیمایی از وسط کویر بزرگ ، در کمال شگفتی به دو نفر اسب سوار برمی خورد (گابریل،۱۳۴۸: ۲۵۲) و این بدان معنا است که کویر در نگاه بومیان ، پدیده ای چندان هولناک نیست .
در سال ۱۸۸۱ میلادی ادوارد استاک در ایران به مسافرت پرداخت . او خود کویر بزرگ را ندید ؛ اما دو تن از همراهان وی به جندق آمدند و با چند راهنمای جندقی در امتداد راه جندق به کویر حسینان را در کویر درنوردیدند .... آنها عرض کویر جندق – حسینان را ۲۱ فرسنگ نوشته اند .» (حکمت یغمایی،۱۳۷۰: ۶۰)
۵۶ سال پس از سفر بوهزه ؛ این کویرشناس دورگه آلمانی – روسی به کویر بزرگ نمک ، وقتی سون هدین سوئدی در زمان مظفرالدین شاه قاجار با کاروان شتر از کویر سوزان جندق ، آن هم در آبان ماه به سطوه می آید و آن همه از مخاطرات و مصائب سفر کویری سخن می گوید
[۱۹] ، خود به خود انسان به این فکر می افتد که به راستی زیستن در حاشیه این جهنمِ روی زمین، صلابتی همچون کوه و خشونتی چون پولاد می طلبد.
بیان دشواری عبور از کویر جندق را با ذکر داستانی به پایان می بریم که هنوز هم بسیاری از قدیمی ها آن را در ذهن دارند و نقل می کنند : مشهور است که روزی دهقانی در جندق پس از اتمام کار کشاورزی خود ، بیل گل آلود را بدون شستن و تمیز کردن به خانه می برد و گوشه اتاق تکیه می دهد . اربابِ این دهقان ساده و نگون بخت ، با مشاهده این صحنه ، برافروخته می شود و قطعه کاغذی طلب می کند و روی آن چنین
می نویسد : «جناب آقای قاضی! سزای دهقانی که بیل خود را گِل آلود در خانه بگذارد چیست ؟» سپس نامه را به همان دهقان بخت برگشته می دهد و او را با آذوقه آب و نان و با پای پیاده روانه معلمان – واقع در دوازده کیلومتری سطوه - می کند تا جواب نامه را از "علی قاضی" ؛ کدخدای روستای معلمان ، بگیرد و بازگرداند . دهقان از کویر عبور می کند و نامه را به قاضی نشان می دهد . علي قاضی با مشاهده نامه متوجه اصل قضیه می گردد و در پاسخ چنین می نویسد : «سزای چنین فردی همین است که کویر جندق را یک بار با پای پیاده بیاید و برگردد .»
[۲۰] آنچه از این داستان برمی آید ، سوای اطلاع از کثرت مراودات و آشنایی مردم این روستاها با ساکنان آن سوی کویر ؛ یعنی جندق و خور ، سختی و مرارت طاقت فرسای سفر از این صحرای سوزان لم یزرع و هولناک است . البته این دوستیها و آشناییها اغلب بازمانده روزگارانی است که هنوز کاروانها قوت و اصالت خود را در مسافرتهای برون شهری حفظ کرده بودند و یکی از شاهراه های ارتباطی شمال به جنوب کشور از این منطقه گذر می کرده است که در این خصوص پیشتر نیز سخن گفته ایم .
منابع و مآخذ[ویرایش]
جعفری، عباس (۱۳۸۴). گیتاشناسی ایران (چاپ دوم). تهران: موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی.
حکمت یغمایی، عبدالکریم (۱۳۷۰). بر ساحل کویر نمک. تهران: انتشارات توس.
دلا واله، پیترو (۱۳۴۸). سفرنامه پیترو دلا واله. ترجمه شعاع الدین شفا. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
رجبی، پرویز (۱۳۵۷). جندق و ترود؛ دو بندر فراموش شده کویر بزرگ نمک (چاپ دوم). تهران: انتشارات توکا.
رزم آرا ، حسینعلی (۱۳۳۲). فرهنگ جغرافیایی ایران. تهران: اداره جغرافیایی ارتش.
شریعتی، علی (۱۳۷۷). هبوط در کویر (چاپ سیزدهم). تهران: انتشارات چاپخش.
فره وشی، بهرام (۱۳۸۱). فرهنگ زبان پهلوی (چاپ چهارم). تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
گابریل، آلفونس (۱۳۴۸). تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران (چاپ اول). ترجمه فتحعلی خواجه نوری. تهران: انتشارات ابن سینا.
معلوف، لویس (۱۳۸۲). المنجد (چاپ چهارم). ترجمه محمد بندرریگی. تهران: انتشارات ایران.
مفخم پایان ، لطف اله (۱۳۳۹). فرهنگ آبادیهای ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر، تهران.
مقدسی، ابوعبد الله محمد بن احمد (۱۹۹۱). أحسن التقاسيم في معرفه الاقاليم (چاپ سوم). قاهره: مكتبه مدبولی.
هدین ، سون (۱۳۵۵). کویرهای ایران (چاپ اول). ترجمه پرویز رجبی. تهران: انتشارات توکا.
یغمائی، اسماعیل هنر (۱۳۶۳). جندق و قومس در اواخر دوره قاجار (چاپ اول). تصحیح عبدالکریم حکمت یغمایی. تهران: نشر تاریخ ایران.
[۲۱] آنگونه که اهالی نقل می کنند ، یکی از اهالی روستای کوه زر
روستاهای جنوبی دامغان که سابقا مراوده و تعامل بیشتری با سطوه داشته است برای خرید پنبه به سطوه می آید و ۲ من پنبه تهیه می کند و رهسپار روستای خود می شود . مسیر سطوه به کوه زر مسیری سربالایی است . از این رو بر اثر خستگی و صعوبت مسیر ، گمان می کند که پنبه ای که خریده بیش از ۲ من است . هر چقدر که بیشتر می رود ، پنبه در نظرش سنگین تر می نماید . تا اینکه یقین حاصل می کند که فروشنده را فریب داده و ۴ من پنبه گرفته است . وقتی به کوه زر می رسد و پنبه ها را وزن می کند ، می فهمد که وزن واقعی پنبه از ۲ من هم ۵ سیر کمتر است .
[۲۳] وجود "قلعه دختر" در نزدیکی سطوه ، که بقایایی مربوط به دوره استیلای اسماعیلیه و طرفداران حسن صباح در آن یافت شده است (رجبی،۱۳۵۷: ۵۲) و نیز شهر سرخ –که داستانهای افسانه وار پیرامون آن فراوان شنیده می شود- بر قدمت دیرپای آن گواه است . اما در پذیرش قول کسانی که می گویند از سطوه و بیدستان و طرود ، نفراتی به صحرای کربلا رفتند تا در جنگ با امام حسین (ع) شرکت جویند ، باید با تردید بسیار جدی نگریست .
[۲۴] دکتر رجبی در دهه سی شمسی در راس یک هیات اعزامی از سوی دانشگاه به کویر مرکزی ایران سفری داشته که گزارش آن در کتابی با عنوان : «جندق و ترود ، دو بندر فراموش شده کویر بزرگ نمک» به چاپ رسیده است .
[۲۵] در رابطه با این سفر بیتی هم در میان اهالی مشهور است که می گویند :
میرجلال بی آب و نان زد وِر کویر اِز بِراش حاضر شده آبی یخ و نانی فتیر
[۲۶] مزرعه ای در سه کیلومتری جنوب سطوه و متعلق به اهالی این روستا بوده که هم اکنون بایر است و در گذشته رونق فراوان داشته است .
[۲۷] جهت اطلاع بیشتر در این خصوص ر.ک: (هدین،۱۳۵۵: ۳۵۶)
[۲۸] بعنوان نمونه پیترو دلا واله ؛ یکی از ایرانگردان ایتالیایی در عصر شاه عباس کبیر ، مهمانی داروغه شهر همدان را اینچنین توصیف می کند : «... به من که می دانستند شراب نمی نوشم تعارف نکردند و فقط یک مرتبه از مایع سیاه که قهوه نام دارد و بسیار گرم و گوارا بود ، نوشیدم .» (دلا واله،۱۳۴۸: ۲۴) از فحوای سخن وی ، سوای رواج مصرف شراب در بین ایرانیان
اشراف و بزرگان ، چنین برمی آید که اروپائیان ، یا لااقل ایتالیائی ها تا آن زمان با قهوه آشنایی نداشته اند .
[۳۰] - گرچه مترجم کتاب کویرهای ایران ، تاریخ ورود سون هدین به سطوه را ۵ نوامبر (۱۳ آبان ۱۲۸۵) نوشته ، اما با توجه به فصول قبلی کتاب و خصوصا شرایط جوی و آب و هوایی کویر در هنگام سفر این سیاح اروپایی ، تردیدی نمی ماند که تاریخ ۵ فوریه صحیح می باشد .
[۳۱] "توما چک" در مقاله ای با عنوان «توپوگرافی ایران» ، گزارش مفصلی درباره سفر بوهزه به چاپ رسانده است . (حکمت یغمایی،۱۳۷۰: ۵۸)
[۳۲] ن.ک : کویرهای ایران ، فصول سی و دوم الی سی و چهارم
[۳۳] گويا مقارن همان روزگاران در روستای "فرخی"؛ از توابع خور و بیابانک نیز خاندانی به نام قاضی زندگی می کرده اند که علاوه بر اینکه بسیار مورد احترام همگان بودند ، خانه ایشان مامن بی پناهان و بیت الامان مخالفین حکومتی به شمار بوده است . احتمال می رود این داستان مرتبط با آن قاضی بوده باشد که بعدها به سبب کثرت تردد بین جندق و معلمان و نیز همانندی نامها ، به علی قاضی در معلمان منسوب شده باشد . «میرزا نصرالله قاضی فرزند حاج سیدمیرزا جندقی و در لباس روحانیت بوده و در جندق و بیابانک نفوذ فوق العاده ای داشته است . نایبان حکومت با نظر او تعیین می شدند و فرخی محل سکونت وی ، دارالامان بوده است و کسانی که از چنگ متجاوزین جانی بدر می برده اند ، در فرخی در پناه قاضی بست می نشسته اند . مزرعه نصراباد در شرق فرخی از آثار اوست .» (یغمایی،۱۳۶۳: ۱۴۸) جهت اطلاع از موقعیت و محبوبیت خاندان قاضی در فرخی در منطقه خور و بیابانک ، ن.ک: (حکمت یغمایی،۱۳۷۰: ۱۲۷)