آرپاچایی تکاب


تک نگاری یک طلبه از روستای آرپاچایی تکاب

روستای آرپاچایی در شمال غربی شهرستان تکاب قرار دارد. و از دهستان‌های بخش احمد آباد است و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۱ نفر (۴۸خانوار) ‌است







روستای آرپاچایی در شمال غربی شهرستان تکاب قرار دارد. و از دهستان‌های بخش احمد آباد است. و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۱ نفر (۴۸خانوار) ‌است

معرفی شهرستان تکاب
شهرستان تکاب از غرب به شهرستان شاهین‌دژ، از شمال غربی به شهرستان هشترود، از شمال شرقی به استان زنجان، از جنوب و جنوب غربی به شهرستان سقز و از طرف جنوب شرقی به شهرستان بیجار محدود است و با سه استان زنجان، آذربایجان شرقی و کردستان مرز مشترک دارد . وسعت آن ۵٬۸۸۰٬۰۰۰ متر مربع می‌باشد و مختصات آن به این شرح می‌باشد: طول ۴۷ درجه و ۷ دقیقه ، عرض ۳۶ درجه و ۸ دقیقه و ۳۰ ثانیه ، ارتفاع از سطح دریاهای آزاد ۱۸۴۰ متر و اختلاف ساعت با تهران ۱۷ دقیقه (یعنی ساعت ۸ تکاب ، ساعت ۸ و ۱۷ دقیقه تهران است.
فاصله تکاب با تهران ۵۴۰ کیلومتر می‌باشد. تکاب دارای ۱۰۲ آبادی و یک بخش به نام تخت سلیمان است مهم‌ترین رودخانه دائمی که در تکاب جاری است ساروق نام دارد که قسمتی از آب آشامیدنی شهر را نیز تأمین می‌کند.
جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۸۱٬۳۹۵ نفر بوده است که از این تعداد ۴۰۱۶۱ نفر آنان مرد و ۴۱۲۳۶ نفر آنان زن بوده اند.
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمده است، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:

دهستان‌ها
دهستان‌های بخش مرکزی(شهر تکاب)
• دهستان افشار
• دهستان انصار
• دهستان کرفتو
دهستان‌های بخش تخت سلیمان
• دهستان احمدآباد
• دهستان ساروق
• دهستان چمن
روستای آرپاچایی در شمال غربی شهرستان تکاب قرار دارد. و از دهستان‌های بخش احمد آباد است. و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۱ نفر (۴۸خانوار) ‌است.
این روستا در گذشته جزء شهرستان هشترود بود ولی به خاطر بُعد مسافت و عدم رسیدگی هشترود به این منطقه چند سالی است که این روستا با چند روستای دیگر به روستاهای شهر تکاب اضافه گردیده است و مردم از این بابت راضی بودند.
از شهر تکاب تا روستای آرپاچای جاده آسفالته است. این روستا در منطقه کوهستانی واقع شده و شیب ها، سربالایی ها و پیچ های تندی دارد هرچند در بسیاری از جاها این جاده به خاطر عبور ماشین های سنگین معدن “زره شوران” بسیار آسیب دیده بود و من با ماشین شخصی خود به این روستا رفتم.
این منطقه که به منطقه “اوریات” معروف است طبیعت بسیار جالب و سر سبزی دارد و شغل اکثر مردم آن منطقه دامداری است.
زبان اصلی و قدیمی این روستا زبان “موصولانی”(کرمانجی) است و این زبان یکی از گویش های زبان کردی است. مردم این روستا با خودشان به زبان موصولانی صحبت می کنند و کاملا با زبان ترکی آشنا هستند و عزاداری ها و روضه خوانی هایشان به زبان ترکی است. و از لحاظ لهجه ترکی به هشترود نزدیک بودند تا تکاب.
در این روستا همراه اول و ایرانسل خط نمی داد و اهالی روستا از سیم کارت های روستایی و تلفن ثابت برای برقراری ارتباط استفاده می کردند و مدتی که آنجا بودم اکثرا باران بارید. این روستا خانه بهداشت، پست بانک و مدرسه ابتدائی دارد.
میزبان بنده آقای “ایوب ایمانیان” بود که دو فرزند دارد و مادرش هم با وی زندگی می کند. از اعضای شورای روستا بود و با اینکه دو خانه بزرگ تحت اختیارشان بود ولی خانه شان همیشه تمیز و مرتب بود.
مردم این روستا مرحوم «حجت الاسلام شیخ سعید بهاری» را خیلی یاد کرده و دعا می کردند و می گفتند وی به اهالی این روستا قرآن یاد داده است و سالیان سال به این روستا و روستاهای مجاور سر می زد و احکام دینی را به آنها یاد می داد و به امورات دینی آنها می رسید. مقام معظم رهبری بیانی دارند (نقل به مضمون) که اگر درجایی دیدید مردم آنجا از لحاظ اعتقادی و مذهبی قوی هستند بدانید که در آنجا روحانی ای بوده که سال‌ها مردم را وعظ و هدایت کرده است. و به خاطر وجود مرحوم شیخ سعید بهاری بود که مردم روستای آرپاچایی و حومه، مردمانی مؤمن، معتقد، با صداقت و محب اهل بیت(علیهم السلام) تربیت شده بودند.
«حجت الاسلام محمد باقر بهاری» فرزند مرحوم شیخ سعید بهاری در کسوت روحانیت در یکی از مساجد شیخ آباد قم امام جماعت است و راه پدر را ادامه می دهد.
در مدتی که در این روستا بودم همراه با آقای ایمانیان به «حجت الاسلام ایمانی» در روستای «جداقیه» و «حجت الاسلام زایر» در روستای «عربشاه اوریات» سر زدیم و قبل از رفتن به روستای عربشاه به مزار مرحوم «حاج سید محمد کاظم حسینی» معروف به «حاج سید بابا» رفته و بقعه وی را زیارت کردیم.
اهالی منطقه و حتی مناطق دور استان زنجان نیز به حاج سید بابا اعتقاد زیادی دارند. هر هفته به زیارت وی می روند و از وی کراماتی نقل می کنند.
نوادگان مرحوم حاج سید بابا بر روی مزار وی گنبد و حرمی درست کرده اند به صورتی که کسانی که از راه دور یا نزدیک می آیند و قربانی یا قربانی هایی با خود می آورند بتوانند آنها را ذبح کرده، پخته و در سالن غذاخوری میل کنند.
اهالی روستا روحانی را میرزا خطاب می کردند و در آنجا رسمی است که هرکس صاحب فرزندان دوقلوی پسر شوند آنها را حسن و حسین نامگذاری می کنند.

مراسم شب های محرم
به دلیل اینکه دقیقا موقع اذان مغرب گوسفندان و حیوانات از صحرا می آمدند، نماز مغرب و عشا را اول وقت نمی خواندیم، مردم در ساعت ۱۸ تا ۱۸:۳۰ شام می خوردندو بعد به مسجد آمده و در ساعت ۱۹ نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه می کردیم.
برنامه بعدی این بود که اهالی در مسجد به مدت ۳۰ دقیقه سینه زنی می کردند. دو نفر از مداح ها صدای خوبی داشته و برنامه مداحی دست اینها بود و بقیه که شاید ۱۰ نفر می شدند بسته به موقعیت و وقت جهت سینه زنی مداحی می کردند.
بعد سینه زنان استراحت کرده و چایی می خوردند و بنده به منبر رفته و به مدت ۳۰ دقیقه سخنرانی می کردم و بعد از اتمام سخنرانی که با روضه تمام می شد دو نفر از مداح ها به مدت ۱۵ دقیقه روضه خوانی می کردند.
نکته جالب توجه در سینه زنی یا روضه خوانی این بود که در وسط مداحی اگر مداح کلمات شمر، یزید، حرمله و خولی را بر زبان می آورد همه “لعنت الله” می گفتند و اینکه در مداحی آذری ها رسم بر این است که اگر مداحی، سینه زنی حماسی داشته باشد زمانی که سینه زنی به اوج می رسد مداح در حین سینه زنی مردم، لحظه ای سکوت می کند و شخصی در وسط می گوید “قوللاری قلم” بقیه می گویند اباالفضل … . ولی این رسم در این روستا نظم و نظامی نداشت در وسط مداحی فردی این را می گفت و مداح مداحی خود را قطع می کرد.

برنامه روزانه
در طول روز به مدرسه ابتدایی روستا می رفتم و به بچه ها اصول و فروع دین، نماز و وضو یاد می دادم. و برای اینکه مطالب کسل کننده نباشد وسط یا آخر مطالب داستان هایی نقل می کردم.
این روستا یک مدرسه ابتدائی با ۲۴ دانش آموز در دو شیفت دارد. آقای قرنی تنها معلم این مدرسه از روستای “تمای” از شنبه تا عصر چهارشنبه در روستا در منزل کوچکی به صورت مجردی می ماند و فقط پنج شنبه و جمعه را پیش خانواده خود بود و در ایام هفته صبحانه، نهار و شام وی را اهالی روستا تامین می کردند.اهالی روستا از ایشان راضی بودند و البته انتظار داشتند که تعداد معلم بیشتر شود.
دانش آموزان برای ادامه تحصیلات، برای مقطع راهنمایی باید به مدرسه شبانه روزی روستای احمدآباد بروند و این خالی از مشکلات نبود و این مشکلات برای دانش آموزان دختر به مراتب سخت تر بود و ظاهرا دختران یا باید به شهرستان تکاب بروند و یا به منطقه دندی. به همین خاطر دانش آموزان دختر بعد از مقطع ابتدائی ادامه تحصیل نمی دادند و در خانه به قالی بافی مشغول بوده و به اقتصاد خانه کمک می کردند.

شب هشتم ماه محرم
شب هشتم محرم قبل از سخنرانی بنده، برای هماهنگی برنامه های تاسوعا و عاشورا و برای اینکه بی برنامگی و بی نظمی در برنامه ها نباشد شور و مشورت شد و ۱۲ قربانی برای ذبح اعلام و معین گردید که دو یا سه قربانی برای ناهار یا شام تدارک دیده شده بود و بعضی از قربانی ها برای سوم یا هفتم امام تعیین شد.

روز تاسوعا
صبح ساعت ۱۱ در مسجد جمع شدیم و رسم آنجا به این صورت بود که در روز تاسوعا هر کس نذر یا قربانی داشت با دسته عزاداری و در حین سینه زنی به خانه وی می رفتیم و عزاداران، قبل از داخل شدن به منزل صاحب قربانی و در حالی که ایشان در حال ذبح قربانی بود، این جمله را تکرار می کردند:
قوربانلقوز اولسون قبول، کرب و بلا قربانی تک
اما سو وِر کسمه سوسوز، کرب و بلا قربانی تک
(قربانی شما مثل قربانی کربلا مورد قبول الهی باشد، اما قبل از قربانی کردن به حیوان آب بدهید و در حال تشنگی مثل قربانی کربلا، قربانی نکنید)
و بعد از خارج شدن از خانه کسی که احسان یا نذر داشت این جمله را در حال سینه زنی تکرار می کردیم:
«الهی بو جوانین، احسانی قبول اولسون
مالی حسین یولوندا، همیشه خرج اولونسون»
(خدایا احسان این جوان را قبول کن و مال و اموال وی همیشه در راه خدا خرج شود)
نذرها غیر از ذبح قربانی عبارت بودند از چایی، خرما و حلوا.
در داخل خانه ها ۲۰ تا ۳۰ دقیقه می ماندیم. برنامه در منازل به این شکل بود که نصف زمان را سینه زنی می کردند و نصف دیگر را روضه می خواندند و در پایان یا مداح و یا بنده دعا می کردیم و بعد صاحب مجلس چایی، خرما یا حلوا می آورد. در پایان نیز به اموات جمع حاضر و صاحب احسان دعا کرده، فاتحه ای خوانده و با مصاحفه با صاحب احسان و گفتن اینکه احسانتان قبول باشد از خانه خارج و به منزل دیگری می رفتیم.
در منازل بنده را از باب اینکه روحانی هستم به صدر مجلس هدایت می کردند. و قسمتی از مجلس را به خانم ها اختصاص داده و آنها نیز حضور داشتند.

روز عاشورا
روز عاشورا ساعت ۹ جلو مسجد جمع شدیم و با دسته عزاداری به طرف قبرستان روستا که شهیدی نیز که در آنجا دفن شده بود رفتیم. در بین راه قربانی که ذبح می شد دسته عزاداری می ایستادند مداح دعا می کرد و بقیه آمین می گفتند. در مسیر عزاداری، داخل ظرف های نسبتا بزرگی اسپند دود می کردند و این را جلو دسته عزاداری قرار داده بودند. بعضی از افراد هم که نذر می دادند به مداح می گفتند که سه بار بگوید یا اباالفضل(علیه السلام)، یا زهرا(سلام الله علیها)، یا حسین(علیه السلام)
دعا برای سربازان، مریضان، اهل قبرستان، پدر و مادر، بی وارث و بد وارث از جمله حاجت هایی بود که مردم از مداح ها می خواستند برای آنها دعا کند.
قبرستان در مسیری سربالایی قرار داشت. هنگام ورود به قبرستان سر مزار «شهید قربانی» که در سال ۶۵ در سردشت شهید شده بود رفتیم و مداح ها مداحی کردند پس از فاتحه به شهید و اموات مؤمنین به روستا برگشتیم.
نکته قابل ذکر در خصوص قبرستان این است که مسیر رفت و برگشت حیواناتی که برای چرا به بیرون روستا می‌روند، از قبرستان می‌گذرد که نوعی حرمتی به اموات مومنین محسوب می شد و به اهالی گفتم اگر امکان دارد یا مسیر عوض شود و یا اینکه دیواری کشیده شود که حیوانات از روی قبور مؤمنین عبور نکنند.
نزدیک اذان ظهر وارد روستا شده و برای نماز جماعت آماده شدیم. نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندیم و بعد از نماز به منبر رفته و سخنرانی کردم.
نکته جالب این بود که یکی از مداح ها که اذان می گفت در چند بَند اذان، روضه های کوتاهی خواند و به مصائب امام حسین(علیه السلام) اشاره کرد.
در تاسوعا و عاشورا در مسجد جا نبود و به همین دلیل خانم ها، غذای خود را در ظروف یک بار مصرف به خانه می بردند ولی آقایان برای صرف ناهار در مسجد حضور داشتند.
در روز عاشورا مشاهده کردم حیوانی که ذبح می شود شخصی با انگشت از خون حیوان ذبح شده به پیشانی کودکی زد و متاسفانه در بعضی از شهرها این سنت شده است در حالی که هیچ مبنایی ندارد و به این موضوع در شب عاشورا اشاره کرده و گفتم این کار درستی نیست.

شام غریبان
برنامه مراسم شام غریبان هم مثل شب های گذشته بود با این تفاوت که مدت سینه زنی و روضه خوانی زیاد شد و در بین سینه زنی و روضه خوانی بنده به منبر رفتم.
در هنگام روضه خوانی همه چراغ ها را خاموش کردند و در داخل دو سینی شمع هایی روشن کرده و این سینی را روی منبر کنار مداح قرار دادند. در قسمت خانم ها هم شمع هایی روشن شده بود.
شب شام غریبان میزبان بنده آقای ایمانیان در مسجد حلیم می پخت و اهالی روستا و بستگان آقای ایمانیان تا پاسی از شب در مسجد حضور داشتند و فردای عاشورا صبحانه حلیم مهمان سفره سیدالشهداء (علیه السلام) بودیم.
برای شب سوم، هفتم و اربعین امام حسین(علیه السلام) اهالی روستا ذبح قربانی و برنامه عزاداری داشتند که بنده توفیق شرکت در این برنامه‌های روستا را نداشتم.

موضوعات سخنرانی ها
موضوع سخنرانی بنده در مورد فلسفه احکام بود و در این مدت اصل را حکمت ۲۵۲ نهج البلاغه قرار دادم و در مورد موضوعات نماز، ایمان، زکات، روزه، حج، امر به معروف و نهی از منکر و در شب های آخر در مورد اهداف، درسها و تاریخ نهضت امام حسین(علیه السلام) مطالبی ارائه کردم.

مسجد روستا
مسجد روستا ساختی قدیمی دارد و سقف های آن چوبی است. از افرادی که سن و سال زیادی داشتند در مرود تاریخ ساخت آن پرس و جو کردم ولی از تاریخ ساخت آن بی اطلاع بودند. این مسجد نیاز به تعمیر دارد به صورتی که سقف ایوان بیرونی مسجد پوسیده و چندین ستون زده بودند که فرو نریزد و به اهالی پیشنهاد کردم که دنبال خیّرینی باشند و مسجد را از نو درست کنند. پیشنهاد می شود که مسئولین اداره اوقاف شهرستان تکاب ـ با توجه به اینکه اوقاف تکاب بودجه‌هایی برای این امور دارد ـ به فکر تعمیر این مسجد باش.د.
در مسجد جا برای خانم ها نامناسب و کم بود و بخاری آن به وسیله چوب روشن می شد و مسجد را گرم می کرد. در بدو ورود به مسجد، همه دور بخاری می نشستند و این صحنه جالبی را خلق می کرد.
این مسجد، چایخانه نداشت در گوشه ای از مسجد، خادم از قبل چای آمده کرده بود و زمانی که مردم به مسجد می آمدند با کمک جوانان چای می دادند و چای دادن به بانوان این طور بود که شخصی روی چهار پایه می نشست و خادم مسجد سینی چای را به او داده و وی سینی چای را از روی چهار پایه به یکی از زنان می داد و وی چای را پخش می کرد.
مسجد، بلندگوی مناسبی نداشت کل روستا یک بلندگو داشت که آن هم دستی و شارژی بود و در مسجد، سینه زنی ها و در منازل از آن استفاده می شد. البته روز عاشورا و در حین سینه زنی و در بین راه شارژ بلندگو تمام شد.

مداح ها
این روستا و روستاهای مجاور جوان‌های با استعداد و خوش صدای زیادی داشت و روستای آرپاچایی بیشتر از ۱۲ مداح داشت که البته ۲ مداح حرفه ای و روضه خوان بودند و بقیه فقط به صورت کوتاه برای سینه زنی مداحی می کردند.
مداح ها روضه های جانسوز خود را برای اواخر دهه اول در تاسوعا و عاشورا و شب غریبان گذاشته بودند و روضه های تکراری نداشتند.
اکثر روضه هایی که می خواندند صحیح بود ولی بر روضه حضور حضرت لیلا در کربلا و استقبال از جنازه حضرت علی اکبر خیلی تاکید می کردند که در شب غریبان به این مطلب اشاره کردم که حضور حضرت لیلا در کربلا صحت ندارد.
دعا برای شهدا، یاد شهدا، مخصوصا شهید قربانی و اینکه در برگزاری مجالس برای اباعبدالله(علیه السلام) مدیون شهدا هستیم از کارهای جالب مداح ها بود که اکثرا در بین روضه ها به این مطالب اشاره می کردند.
مداح هایی که پا به سن گذاشته بودند به معلومات ذهنی خود اتکا کرده و بیشتر از ده دقیقه مداحی نمی کردند.

نظام جمهوری اسلامی ایران
اهالی روستا تعریف می کردند قدیم که جاده نبود و ما به خاطر باریدن برف نمی توانستیم به شهر برویم در فصل پاییز آذوقه هفت ماهمان را مهیا می کردیم و منتظر فرا رسیدن بهار می شدیم. ولی امروزه در زمستان راهمان به شهر بسته نمی ماند راهداری در روستای “آق اطاق” چند دستگاه بولدوزر قرار داده که در هنگام بسته شدن راه سریع راه‌ها را باز می کنند.
اهالی روستا از نظام جمهوری اسلامی به خاطر خدماتی که به آن مناطق شده بود راضی بودند و یکی از اهالی گفت قدیم به خاطر وجود مشکلات اهالی این روستا که نزدیک ۲۰۰ خانوار می شد از اینجا به شهرهای مجاور کوچک کردند ولی امروزه اینجا با شهر تفاوتی ندارد و هر امکاناتی که در شهر وجود دارد اینجا نیز موجود است.

محیط زیست
کنار روستا دره ای بود که اهالی روستا زباله های خود را آنجا می ریختند و این کار جلوه خوبی نداشت مخصوصا زمانی که باد زباله های سبک را به اطراف می برد از لحاظ جلوه و دیدگاه مناسب جلوه داده نمی شد و این آسیب به محیط زیست است که انشا الله هم مسئولین باید نسبت به این مسئله فکری کنند تا محیط زیست سالمی داشته باشیم.

پایگاه اطلاع رسانی پیامبر اعظم-حجت الاسلام محبوبی



جعبه‌ابزار