ادغام سازمان جنگلها و سازمان حفاظت محیط زیست
نسخه دکتر يخکشي براي جنگلهاي ايران ادغام سازمان جنگلها و سازمان حفاظت محيط زيست، ضرورتي اجتناب ناپذيراست «پدر محيط زيست ايران» لقبي است كه بسياري از دانشگاهيان، آن را منسوب به علي يخكشي ميدانند؛ پروفسور علي يخكشي پايهگذار اين علم در ايران است. با او از كاستيهاي موجود در مديريت جنگلهاي كشور گفتهام. در حين اين گفتوگو ترجيح دادم از روال معمول يك مصاحبه مطبوعاتي صرفنظر كنم؛ خواستههاي خيل عظيم دانشگاهيان و نسل جديد جنگلبانان ايران را پيش رويش گذاشتم. او از استيصال مدافعان تنفس جنگلهاي هيركاني، متأثر بود؛ وضعيت موجود جنگلهاي ايران را وحشتناك و هراس انگيز ميداند و از جوانان ميخواهد كه بي درنگ پيگير ادغام سازمان جنگلها و سازمان حفاظت محيط زيست باشند. «پدر محيط زيست ايران»، آرزوي احياء وزارت منابع طبيعي را در سر دارد؛ آنچه ميخوانيد وصيت او براي جنگلهاي ايران است... به اعتقاد من شادابترين و پايدارترين جنگل، جنگلي است كه بر مبناي اصل توسعه پايدار و با مشاركت مردم، بهرهبرداري شود. لذا متعجب هستم كه به چه دليل چهره شناخته شده و صاحبنظري مثل دكتر مهاجر بر استراحت ده ساله جنگلهاي شمال تأكيد ميكند! گمان ميبرم اين موضع گيري، عكسالعملي به عملكرد ضعيف سازمان جنگلباني ايران باشد كه طي كمتر از يك قرن گذشته، كارنامه سبزي نداشته است. نگاهيگذرا به تاريخ جنگل در ايران نشان ميدهد كه طي دو هزار سال پيش تاكنون، سطح جنگلهاي ايران از ۹۰ ميليون هكتار به ۱۰ ميليون هكتار كاهش پيدا كرده است. اتفاقاً به همين علت، جنگلهاي كشور ملي شد تا با خلع يد از مالكان خصوصي، بهتر حفاظت گردد. قرار بود بر مبناي اصل توسعه پايدار از جنگلها بهرهبرداري كنيم؛ اما چه شد كه به عنوان مثال از سال ۱۳۴۲ تاكنون طبق آمارهاي رسمي، سطح جنگلهاي شمال ايران از ۴/۳ ميليون هكتار به ۹/۱ ميليون هكتار كاهش پيدا كرده است؟! بررسيهاي جديدتر از سوي برخي كارشناسان نيز نشان ميدهد ساليانه چندين هزار هكتار از جنگلهاي كشور همچنان از بين ميرود. با اين شرايط ميتوانيم عكسالعمل امثال دكتر مهاجر را بهتر درك كنيم كه چرا از روي استيصال خواهان تعطيلي طرحهاي جنگلداري موجود هستند تا شايد از اين طريق اين پهنه طبيعي در آرامش قرار گيرد! اما نگرش ديگري كه در مقابل طرح استراحت دادن به جنگلهاي شمال مطرح است منسوب به افرادي ميباشد كه خواهان ادامه روند موجود هستند. اين افراد بايد در ارتباط با نتايج بيش از ۱۵ پژوهشي كه در قالب پايان نامههاي كارشناسي ارشد و رسالههاي دكتري در دانشگاههاي ايران و خارج از كشور زير نظر اينجانب انجام شده و كاهش دو درصدي ساليانه در برخي از نقاط جنگلهاي شمال ايران طي سالهاي ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ را تأييد ميكند پاسخ دهند كه چرا دچار اين وضعيت وحشتناك و هراس انگيز شدهايم؟ اگر اين رويه ادامه پيدا كند تا پنجاه سال آينده در بسياري از نقاط شمال ايران آثاري از اين جنگلهاي بازمانده از دوران سوم زمينشناسي نخواهيم داشت. اما براي تجديدنظر در شيوه مديريت و جلوگيري از استمرار روند موجود، صحيح نيست كه صورت مسئله را پاك كنيم و در تعارضي آشكار با علم جنگلداري، فرمان به استراحت جنگلها را صادر نمائيم. هرچند كه از لحاظ حقوقي هم نقض يكطرفه قرارداد با مجريان طرحهاي جنگلداري قابل توجيه نيست ولي از طرفي ديگر، صنايع نيز به هيچ وجه نميتوانند به صرف وابستگي به جنگل، ادعاي تعلق داشته باشند زيرا لازمه استقرار يك صنعت در هر منطقه، ظرفيتسنجي از سوي صاحبان صنايع براي تأمين مواد اوليه آن است. حتي اگر از اين منظر هم عبور كنيم، مدافعان استراحت دادن به جنگلهاي شمال بايد عوامل تخريب جنگلهاي هيركاني را معرفي و تشريح كنند. ما نبايد بگوئيم كه صرف عملكرد بهره برداران و صاحبان صنايع موجب تخريب جنگل است. طبق آمار سازمان جنگلها ساليانه ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار مترمكعب از بهترين درختان جنگلي شمال به صورت قاچاق قطع ميشود؛ آيا با تعطيلي طرحهاي جنگلداري، قاچاقچي حرص و آزش را كنار ميگذارد؟! آيا آن كشاورزي كه به خاطر تنازع براي بقا و افزايش سطح درآمد و امرار معاش، با جنگل تراشي، سطح زمينهاي زراعي خود را افزايش ميدهد از اين كار دست ميكشد؟! آن دامداري كه براي تأمين علوفه دام كم بازده خود، به درختان آسيب ميرساند تا با خشك شدن درختان، علوفه در سطح جنگل براي خوراك دامش رويش كند آيا ميتوان مانع اين رفتار مخرب او شد؟ آيا فقر مادي و فقر فرهنگ زيست محيطي، اجازه استراحت را به جنگلها خواهند داد؟! مسلماً با اين عوامل متعدد تخريب، تعطيلي بهرهبرداري عين پاك كردن صورت مسئله است. اگر اين حداقل فرصتهاي شغلي پيش آمده در قالب طرحهاي جنگلداري موجود را از روستائيان حاشيه جنگل بگيريم تازه با ابعاد مخرب مهاجرت از روستا به شهرها هم دست به گريبان خواهيم بود. معضلات عديده سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه از قِبَل اين مهاجرت محتمل است، بنيان مديريت شهري را متزلزل خواهد كرد. البته اين نكات بدين مفهوم نيست كه عملكرد موجود را مطلوب بدانيم. هرچند كه در محدوده اجراي طرحهاي جنگلداري، از سطح جنگلها كاسته نميشود ولي با توجه به بسياري از بررسيهاي به عمل آمده به دليل روش اجرائي غلط و نظارت و مديريت ناكارآمد، جنگلها از درون تهي ميشوند و شمائي از تمشك زارها در دل جنگل به وجود آمده است. عملاً ديده ميشود كه مديريت در امر حفاظت، ناكارآمد است. براي تحول در مديريت جنگلها ما بايد به رفع محروميت مادي و فقر فرهنگ زيست محيطي توجه داشته باشيم. ترويج فرهنگ زيست محيطي اين نيست كه هر ساله در هفته منابع طبيعي، به صورت غيرهدفمند مابين مردم نهال توزيع كنيم در حالي كه از سرانجام و آينده نهالهاي توزيع شده هيچگاه مطلع نبودهايم. شيوه بزرگداشت هفته منابع طبيعي طي سالهاي گذشته، مصداق بارز تحقير فرهنگ زيست محيطي بوده است. الگوهاي آزموده موفقي پيش روي ما قرار دارد. به عنوان مثال طي سالهاي ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ در منطقه يخكش بهشهر، طرح جامعي را اجرا كرديم كه شامل ۲۱ زيرپروژه بوده كه ۱۸ زيرپروژه آن در زمينه فقرزدائي و تقويت فرهنگ زيست محيطي تعريف گرديد و تنها سه زير پروژهاش نقش حفاظت از جنگل را برعهده داشته است. وقتي با تمام توان، فرهنگسازي كرديم مردم بومي دريافتند كه جنگل فقط جائي نيست كه چوب توليد كند و يا مكاني براي شكار گوزن و شوكا باشد. با آمايش سرزمين، استعدادهاي منطقه را شناسائي كرديم و با اجراي زيرپروژهها، چند صد درصد درآمد را افزايش داديم و ۴۰۰ درصد افزايش فرصت شغلي ايجاد نموديم. حفاظت از جنگل را هم با حداقل هزينه مديريت كرديم بدون آنكه حتي يك درخت به صورت غيرمجاز بر زمين بيفتد و علاوه بر آن به كمك مردم ۶۰ هكتار جنگلكاري كرديم. سال ۱۳۵۳ شمسي براي اولين بار مطرح كردم كه كشورهاي اروپائي و بلوك شرق، در مناطق كوهستاني، جنگلها را به قطعات ۵۰۰۰ هكتاري و در جلگه به قطعات ۱۰۰۰۰ هكتاري تقسيم نمودند و با متشكل كردن يك مهندس جنگل و تعدادي تكنسين و كاردان، شركتهاي تعاوني تشكيل دادند و با وامهاي با سود يك يا دو درصد، اين افراد را براي حفاظت و بهرهبرداري اصولي تجهيز كردند تا بتوانند بر مبناي طرحهائي جامع كار كنند. ما به حد كافي در اين مملكت مهندس جنگل خانهنشين داريم؛ اينها سرمايههاي اين مملكت هستند كه پدران و مادرانشان براي تحصيلات اين فرزندان، عمر و ثروت خود را صرف كردهاند. ميتوان با اين شكل مديريت، بهرهاي دو سويه برد. شيوه ديگر اين است كه سازمان جنگلها، مهندسان و حافظان جنگل را استخدام كند مشابه روش استخدامي كه در آلمان جاري است. به اين صورت كه از متقاضي كار، يك امتحان گرفته سپس فرد را به صورت موقت و در قالب كارآموزي دو سال با حداقل حقوق بكار ميگيرند البته با كليه وظايف و اختيارات يك مهندس جنگل و چنانچه در نهايت از عملكردش رضايت داشتند اين افراد را به صورت دائم استخدام ميكنند. اينها همه برنامهريزي و مديريت ميخواهد. ايران از كشورهاي لهستان و چك كه فقيرتر نيست؛ چرا آنها توانستند اين برنامهها را پياده كنند ولي ما همچنان درجا ميزنيم؟! «بحران مديريت» مساله اصلي وضعيت موجود است. وقتي سازمان مديريت و برنامه ريزي منحل گرديد، بحران مديريت نيز تشديد شد. سازمان مديريت بايد بتواند يك بانك اطلاعاتي در ارتباط با مديران جمعآوري كند كه در اين بانك اطلاعاتي، مديران مملكتي بر مبناي تخصص، درايت، شجاعت و قدرت تصميمگيري، درجهبندي شوند تا اينگونه نباشد كه بالاجبار بسياري از افراد بيبهره از تخصص و تجربه كافي بر مبناي روابط بر مسند مديريت بنشينند. بيش از سي سال پيش كتابي به تأليف اين معلم دانشگاهي تحت عنوان «مديريت سازمان جنگلها و مراتع و حفاظت محيط زيست ايران در مقايسه با سيستم مديريتي پارهاي از كشورهاي اروپائي» منتشر گرديد و با صراحت نسبت به ضرورت ادغام سازمان جنگلها و سازمان حفاظت محيط زيست و آمايش سرزمين و تشكيل وزارتخانهاي مستقل در اين زمينه تأكيد كردم ولي تصميمگيران مملكت گوش شنوائي نداشتهاند. برخيها انحلال وزارت منابع طبيعي پيش از انقلاب را بهانهاي قرار ميدهند تا بگويند تشكيل وزارتخانه مشكلي را حل نميكند؛ در حالي كه علت انحلال وزارت منابع طبيعي وقت، ربطي به كارآئي يا عدم كارآئي آن نداشته بلكه صرف نداشتن نيروي انساني متخصص كافي، باعث انحلال آن بوده است. وزارت منابع طبيعي در نيمه دوم دهه چهل با ۶۳ نفر كارمند در سطح مهندس جنگل كار ميكرد كه باتوجه به شرايط فرهنگي آن زمان، تحصيلكردهها معمولاً حاضر به كار در شهرستانها نبودند و از كل اين تعداد فقط ۲۰ الي ۳۰ مهندس جنگل در ۱۳ استاني كه داشتهايم همكاري ميكردند به عبارتي هر استاني به طور متوسط ۲ مهندس جنگل داشته كه هر مهندس بايد چندين ميليون هكتار جنگل، مرتع و آبخيز را مديريت، حفاظت و بهرهبرداري ميكرد. ايمان دارم كه اميد همواره زنده است و ما به تلاشهاي شما جوانان اميدواريم.
|