از روستا آغاز کنیم
از روستا آغاز كنيم؟ اشاره: اگرچه درافواه عموم «دهاتي» بودن نسبتي ناپسند ومضحك است و اي بسا منتسبين براي رفع اتهام از هركاري كه نشاني از دهاتي بودن داشته باشد فاصله بگيرند. اما زماني نه چندان دور، آن هنگام كه پديده شگرف انقلاب اسلامي امتي را بر كرسي عزت نشاند، پرداختن به روستا به عنوان مركز ثقل اجراي نظم نوين جهاني منبعث از انقلاب، چندان دوراز ذهن نبود. نخبگان فكري متعهد به آرمانهاي بلند انقلاب روستا را به واسطة حضور گزارههاي ارزشي آن هم در دل نظام شبه سرمايه داري، همچنين به دليل نقش عمدهاي كه در توليد غذاي انبوه خلايق داشت شايسته تكريم ميدانستند و بنيانهاي نظام مطلوب انقلاب را در دل دهات و در سرزمين دلهاي دهاتيها غرس ميكردند. این متن پيرامون نقش كليدي روستا درحيات اجتماعي جامعه انقلابي است كه درتاريخ چهارم تير ماه پنجاه و هشت در روزنامه جمهوري اسلامي به نگارش درآمده است: از كجا آغاز كنيم؟ «ما اكنون بر بالاي ويرانههاي نظامي هستيم كه مبعوث استعمار و بازيچة آن بود. سالهاي سختي بر ملت گذشت و تحقيرها و سركوبهاي مكرر نصيبش شد. اما در عوض درسهايي آموخت: از جمله آن كه تنها با رجعت به اصل خويش و احراز هويت از دست رفته ميتواند بدون اتكا به ديگران باقي بماند و به دامان اين و آن در نيفتد. بدينسان ملت پس از سالها مبارزه و به قيمت جان دهها هزار انسان و الا اكنون مهار سرنوشت خود را در دست گرفته است. نسلي كه مسئوليت اداره و حركت جامعه را در اين مرحله حساس تاريخي به عهده دارد در برابر همه نسلهاي آينده و در برابر وجدان بزرگ بشريت مسئول است. اگر در تعيين مسير دچار سستي يا اشتباه شويم آينده نامعلومي در پيش خواهيم داشت.... ما ازانقلاب انتظار انقلاب داريم. هدف مشخص است و راه معلوم اما از آنجا كه راه استقلال وآزادي راهي پرخطر است، جانب احتياط را نبايد از دست دهيم.... آيا صحيح نيست كه بگوييم قدرت وثبات يك جامعه را بايد از ضعيفترين بخشهاي اساسي آن سنجيد؟ مگر در برنامهريزي براي جامعه سالم اصل براين نيست كه بخشهاي گوناگون جامعه رشدي هماهنگ ومتناسب داشته باشند؟ ومگر نه اينكه رشد ناهماهنگ به بحران ميانجامد؟ از روستا آغاز كنيم شايد عدهاي با اين عقيده كه روستاها در زمره ضعيفترين حلقه زنجير جامعه ما درآمدهاند موافق نباشند اما هيچ كس نميتواند انكاركند كه حيات واستقلال مملكت وابسته به روستاهاست. وابسته كردن كشور از لحاظ كشاورزي و صنعت يكي از شيوههاي خطرناك استعمار نو است و چنانكه ديديم كشور ما نيز ازآسيب اين موج خطر درامان نماند. اين تصادفي نيست كه استعمار در ربع قرن گذشته هميشه كاريترين تيرهاي خود را به سمت روستاها نشانه رفته و چنان كرده است كه امروز براي سيركردن شكم خودمان ناچاريم به طرف هر كشوري دست دراز كنيم. براي كشوري چون ايران كه فاقد يك بخش نيرومند زيربنايي در صنعت است نداشتن كشاورزي خودكفا چيزي جز فاجعه نيست. واقعيت اين است كه نه تنها زندگي اكثريت افراد بشر از راه كشاورزي تامين ميشود، بلكه حيات شهرنشينان نيز در گرو روستاهاست. نزد افراد كم اطلاع معمولا كشاورزي معناي ابتدايي و بدوي دارد و به عكس، صنعت نو و پيشرفته تلقي ميشود. اين طرز تلقي كه ريشة استعماري دارد نه تنها به هيچ وجه صحيح نيست بلكه در بعضي موارد عكس آن صحيح است. تاريخ اغلب كشورهاي صنعتي نشان ميدهد كه اين كشورها قبل از آنكه دست به برنامه ريزي وسيع براي پيشرفت در صنايع بزنند از پيشرفت قابل ملاحظه در بخش كشاورزي برخوردار بودند. بررسيها نشان ميدهد كه پيشرفت، نوسازي و توسعه اقتصادي در آن بخش از اروپا كه كشاورزياش عقب ماندهتر بود مدت درازي به طول انجاميد و حال آنكه نوسازي در آن قسمت ازاروپاي غربي كه كشاورزي آن مترقيتر بود، سريعتر پيش رفته است. اگر نخواهيم تن به اين بحث مفصل بدهيم كه «آيا صنعت مقدم است يا كشاورزي» بايد دست كم قبول كنيم كه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند. در كشورهاي صنعتي روستاها از تكنولوژي پيشرفته شهر براي نوسازي و پيشرفت كشاورزي بهره ميگيرند. و در عوض غذا، پوشاك، نيروي انساني و برخي مواد اوليه را به شهر روانه ميكنند. اين رابطه متقابل به نفع هر دو بخش تمام ميشود و در واقع يكي بدون ديگري نمي تواند دوام بياورد. اما در كشورهاي جهان سوم معمولا وابستگي شهرها به روستاها بيشتر از عكس آن است زيرا در اين كشورها صنايع پيشرفتهاي كه بتوان از آنها در پيشرفت كشاورزي به نحو موثري كمك گرفت توليد نمي شود و حال آنكه وابستگي شهر به روستا به قوت تمام باقيست».
|