الگوی راهبردی ترکیه


الگوی راهبردی تركیه؛ افسانه و واقعیت
نوشته گراهام فولر
مترجم: داود حیدری
برداشت كلاسیك غرب از تركیه همواره گمراه كننده بوده است: كشوری سكولار، مردم سالار، دوست تزلزل ناپذیر آمریكا، كشوری كه جهان بینی راهبردی آن با منافع آمریكا در منطقه همسویی دارد... و سرانجام الگویی برای همه مسلمانان. در خلال ۵۰سال گذشته بسیاری از این تعاریف و برداشت ها با واقعیات همسویی نداشته و افسانه ای بیش برای ایجاد تسلی خاطر نبوده اند
.
با آن كه برداشت غرب از تركیه در گذشته برداستان ها و تصورات ذهنی استوار بوده است اما نكته نویدبخش این كه تركیه امروز، براساس واقعیت های چشمگیر تحولات سال های اخیر، در واقع به الگویی واقعی تبدیل می شود و سرانجام درجه ای از جذابیت واقعی برای منطقه پیدا كرده است. این الگوی جدید برخاسته از فرایندی دمكراتیك و اشتیاق به رفتاری نه صرفاً به عنوان یك قدرت غربی بلكه قدرتی شرقی است، نمایشی از حاكمیت ملی گسترده تر كه از حمایت مردم برخوردار است، استقلال عمل بیشتری كه دیگر همچون گذشته به گونه نامطمئن به آمریكا یا هیچ قدرت دیگری برای اجرای سیاست خارجی خود چنگ نیانداخته است، پیشرفتی قابل ملاحظه برای حل یك مسأله حاد مربوط به اقلیت های داخلی (كردها) و قابلیتی ملموس در حل مهم ترین چالش كنونی جهان اسلام، یعنی مدیریت و همگرایی سیاسی اسلام. این الگوی جدید هم برای تركیه و هم برای منطقه، هم برای اروپا و هم جهان مناسب است، هرچند، هنوز برخی در واشنگتن به حفظ الگوی واهی و قدیمی تركیه دل بسته باشند. مهم ترین گستره تغییرات و تحولات در تركیه كه جهان بینی راهبردی این كشور را در خلال دهه آینده دگرگون خواهد ساخت، اسلام، ملی گرایی انعطاف ناپذیر، ورود به اتحادیه اروپایی و نقش این كشور به عنوان جامعه ای چندقومی در خاورمیانه و روابط این كشور با آمریكاست.
به طور سنتی جذاب ترین ویژگی تركیه برای غرب، سكولاریسم حاكم این كشور است كه غرب آن را نوعی به رسمیت شناختن الگوی برتر سیاسی- فرهنگی جامعه غربی تلقی می كند اما واقعیت این است كه تركیه هرگز كشوری سكولار به معنی واقعی این واژه نبوده است. برخلاف الگوی سكولاریسم حاكم بر آمریكا كه كاملاً كلیسا را از حكومت جدا می سازد و از حكومت می خواهد كه خود را كاملاً از امور كلیسا دور نگاه دارد، سكولاریسم تركیه بر سیطره و كنترل كامل تقریباً همه سطوح مذهب به دست حكومت گران استوار است. الگوی قدیمی سكولاریسم در تركیه در دهه ۱۹۲۰ به دسته مصطفی كمال آتاتورك اصلاح طلب نامدار و بنیانگذار كشور نوین تركیه، براساس الگوی سكولاریسم فرانسه، پایه گذاری شد. الگوی سكولاریسم فرانسوی، برخاسته از انقلاب فرانسه بود كه با مذهب سر ناسازگاری داشت و آن را نشانه ای از عقب ماندگی و خرافه پرستی می دانست كه باید با بهره گیری از عقلانیت نوین علمی، از دامن جامعه زدوده شود. در رشته اصلاحات اولیه ای كه آتاتورك به عمل آورد، از مذهب تلقی مشابهی ارائه شد و مهره های اصلی حاكمیت جدید به شدت تلاش می كردند كه هیچ گونه نشانه ای از باورهای مذهبی از خود بروز ندهند.
به طور سنتی جذاب ترین ویژگی تركیه برای غرب، سكولاریسم حاكم این كشور است كه غرب آن را نوعی به رسمیت شناختن الگوی برتر سیاسی- فرهنگی جامعه غربی تلقی می كند اما واقعیت این است كه تركیه هرگز كشوری سكولاربه معنی واقعی این واژه نبوده است.
اسلام گرچه ممنوع اعلام نشد اما حكومت آن را به حاشیه راند و دین گرایی به نمادی از عقب ماندگی تبدیل شد كه صرفاً توده های سنت گرای ساكن در آناتولی مركزی با این ویژگی شناخته می شدند. حكومت بود كه تصمیم می گرفت در كجا باید مسجد احداث شود و چه كسی به امامت جماعت منصوب شود و حتی خطبه واحدی برای ایراد در مراسم نماز جمعه در سراسر كشور نوشته می شد. ارتش تركیه بیش از دیگر نهادهای حكومت از این ایدئولوژی آتاتوركی پاسداری و حراست كرده و پرچمدار مبارزه و سركوب هر نوع قدرت گرفتن سازمان یافته مذهب یا دخالت افراد شناخته شده مذهبی، در سیاست بوده است. در خلال چند دهه گذشته اوضاع در تركیه به گونه ای چشمگیر تغییر یافته و دموكراسی در این كشور ابعاده گسترده تری یافته است كه بارزترین نشانه بی سابقه آن در تركیه به قدرت رسیدن یك حزب آشكارا مذهبی است هرچند گردانندگان این حزب تلاش می كنند از تبلیغ ریشه های عقیدتی حزب خودداری كنند.

گرایش های تركیه به سمت غرب كه در نوع خود كم نظیر بود در سال های اخیر ابعاد واقع بینانه تری یافته و ریشه دارتر شده است. تركیه در واقع از آن جهت به غرب گرایش پیدا كرد كه خلال جنگ سرد با تهدید شوروی روبه رو بود و همین احساس خطر و نیاز استراتژیك سبب شد تا آنكارا برای برخورداری از حمایت و تضمین های امنیتی غرب با آغوش باز از سازمان پیمان آتلانتیك شمالی (ناتو) استقبال كند. با وجود این، تركیه یك شبه غربی نشده است.
امپراتوری عثمانی به علت همجواری با بسیاری از كشورهای اروپایی و تعامل با آنان در خلال چندین سده گاه در قالب دشمن و هراز گاهی به عنوان متحد، غرب زده ترین كشور اسلامی بود و در مقاطع مختلف در تحولات سیاسی اروپا نقش آفرینی كرده. در خلال یكصد سال پایانی حكومت امپراتوران عثمانی بر تركیه كه با جنگ اول جهانی دوران آن سر آمد، تركیه شاهد دگرگونی های گسترده ای در عرصه لیبرالیسم یا اصلاحات غرب گرایانه از جمله تدوین نظام حقوقی، شكل گیری حكومت پارلمانی، تلاش در راه ایجاد آشتی بین اسلام و قوانین غربی و برقراری نظام آموزش و پرورش به سبك غربی بود. از این رو، گرچه آتاتورك در تركیه نوین در دوران پس از جنگ اول جهانی بی تردید سرآغاز فصلی انقلابی در روند اصلاحات غرب گرایانه در این كشور محسوب می شود اما این گونه اصلاحات در تركیه بی سابقه نبودند.
متلاشی كردن قدرت و اعتبار مذهب در تركیه نوین به دست آتاتورك در دهه ۱۹۲۰ با وجود نوآوری های مهم، زخم های اجتماعی و روانی فراوانی بر پیكر جامعه این كشور برجای گذاشت كه پس از گذشت نزدیك به ۸۰ سال به تازگی و به آرامی التیام می یابند. اكثریت قابل ملاحظه ای از مردم تركیه چندان در معرض روند غرب گرایی قرار نگرفته بودند و برخلاف نخبگان آتاتوركی، پیوند چندان زیادی با غرب نداشتند. آنها همچنان مذهبی باقی ماندند و گرچه به شهروندان وفادار به جمهوری نوین تركیه تبدیل شدند اما به میراث و پیشینه تاریخی خود كه از دوران امپراتوران عثمانی بر جای مانده بود مباهات می كردند. چندین نسل طول كشید تا ساكنان سنت گرای آناتولی مركزی از اصلاحات صورت گرفته در عرصه آموزش و پرورش، اقتصاد، خصوصی سازی و پیشرفت اقتصادی كشور بهره مند شوند و به بازیگرانی نوین در صحنه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تركیه تبدیل شوند. در طول سالیان متمادی، این نیروی جدید كه «ببرهای آناتولی» نامیده می شوند به گونه ای فزاینده به حمایت از احزابی برخاستند كه احترام خاصی برای شعائر مذهبی قایلند و نه میراث و پیشینه اسلامی كشور را خوار می شمارند و نه از بیان و اعتراف به این پیشینه اكراه نشان می دهند.
تن در دادن توأم با اكراه نخبگان تركیه به اهمیت یافتن فزاینده احزاب مذهبی سرانجام به پیروزی خیره كننده حزب عدالت توسعه در انتخابات سال ۲۰۰۲ منجر شد و اكنون این حزب پرطرفدار بدون انكار پس زمینه مذهبی خود به حزب حاكم تركیه تبدیل شده است.
از سوی دیگر بزرگترین جنبش مردمی در تركیه یعنی جنبش نور (و بزرگترین و مهمترین شاخه آن یعنی جنبش فتح الله گولن) از همان آناتولی مركزی سنت گرا سرچشمه گرفته و از اسلام غیر سیاسی، آكنده از تساهل و مدارا و احیای اسلامی میانه رو كه كانون توجه آن بر آموزش و پرورش، مردم سالاری، تساهل و ایجاد جامعه ای مدنی بر شالوده ای از اصول معنوی اسلام حمایت می كند. این دو جنبش نشأت گرفته از آناتولی مركزی در واقع نسل تازه ای از نخبگان آناتولی را تشكیل می دهند كه با میراث و پیشینه اسلامی كشور سرسازگاری داشته و تلاش می كنند تا نوگرا و فن سالار باقی بمانند و جزیی از نظام اروپا به شمار آیند. مشروط براینكه در این راه هویت اسلامی خود را كاملاً از دست ندهند.
اگر آمریكا بخواهد تركیه را برای باقی ماندن در اردوگاه خود و اجرای سیاست های مورد نظرش تحت فشار قرار دهد، بی تردید تنش بین واشنگتن و آنكارا افزایش خواهد یافت
دموكراسی تركیه به بلوغ نسبی رسیده است
این واقعیت كه تركیه سكولار اولین كشور در تاریخ جهان اسلام است كه در انتخابات عمومی آزاد یك حزب اسلام گرا در آن به قدرت رسیده است، رویدادی حیرت آور محسوب می شود. ارتش تركیه كه از دیر باز دیده بان هوشیار برای مقابله با هر گونه مظاهر مذهبی در حكومت بوده است به ناچار به این واقعیت تن در داده است كه مردم با اكثریت آراء حزب عدالت توسعه را به قدرت رسانده اند و این حزب نیز تا حدودی در چارچوب ایدئولوژی حاكم بر كشور عمل كرده است. با وجود این، روی كارآمدن این حزب مذهبی در تركیه شاید چندان شگفت آور نباشد چون در خلال دو دهه گذشته احزاب اسلام گرا در همه كشورهای جهان اسلام سیر صعودی داشته اند. از آنجا كه در خلال سالهای متمادی حكومت تركیه مذهب را به شدت تحت كنترل خود درآورده و آن را به حاشیه رانده بود، تحولی غیرعادی در كشوری مسلمان، در واكنش طبیعی به این پدیده، اسلام به تدریج اما بی وقفه بار دیگر به صحنه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این كشور راه پیدا می كند. گرچه آتاتورك تلاش كرد تا پیشینه اسلامی تركیه را از حافظه ملت این كشور حذف و از تجلی یافتن مظاهر اسلامی جلوگیری كند، اما حذف هویت تاریخی یك ملت و رابطه عمیق این هویت با گسترش و پاسداری از اسلام برای چندین سده متوالی كار چندان ساده ای نیست. با وجود اهمیت بسیاری از اصلاحات غرب گرایانه آتاتورك، سركوب مذهب در عرصه عمومی نمی توانست دوام پیدا كند و تركیه برای رسیدن به وضعیت عادی، جهت متجلی شدن احساسات مذهبی حتی در عرصه سیاسی، به عقب گام برداشته است. تداوم مردم سالاری برای كامیابی در مسیری كه تركیه در پیش گرفته است، جنبه حیاتی دارد چون در همه كشورهای اسلامی، حركت در جهت مردم سالاری به تقویت اسلام سیاسی انجامیده است.
از این رو، مهمترین عاملی كه سبب شده است تركیه امروزه به یك الگوی واقعی برای جهان اسلام تبدیل شود این است كه تركیه از جمله كشورهای معدود اسلامی است كه در آن سیاست های مردم سالار و مجلس نمایندگان واقعی پا به عرصه وجود نهاده اند. پس از سال ها فراز و نشیب، دموكراسی در تركیه اكنون به مرحله بلوغ نسبی رسیده است. تركیه، مشكلات سیاسی را تا سرحدی كه می توان گفت این مشكلات برای همیشه حل شده اند، حل كرده است، مشكل اسلام سیاسی را با تركیب میزان مناسبی از فشار و آزادی كه اجازه می دهد احزاب سیاسی پویا و سالم اسلام گرا سربرآوردند و حتی شكوفا شوند. وقتی سرانجام روزی فرارسد كه رأی دهندگان احساس كنند احزاب اسلامی از تكاپو افتاده اند، این گونه احزاب بی تردید در انتخابات شكست خواهند خورد و احزاب دیگری جای آنها را خواهد گرفت و احزاب اسلامی همانند دیگر احزاب قدرت را به دیگران واگذار خواهند كرد. روی كار آمدن یك حزب اسلام گرا در تركیه همانگونه كه برای تركیه تازگی دارد برای واشنگتن نیز رویدادی تازه محسوب می شود.
دولت آمریكا، به عللی كه تا حدودی نیز موجه محسوب می شوند از زمان انقلاب ایران در ،۱۹۷۹ بحران گروگان گیری، حملات هولناك و موفقیت آمیز چریك های اسلام گرای شیعه لبنان علیه اهداف آمریكا و حضور نیروهای اسراییلی در جنوب لبنان در دهه ۱۹۸۰ و همچنین ظهور دیگر گروه های تندرو اسلام گرا، گروه های چریكی و تروریستی در گوشه و كنار جهان و از همه مهمتر حملات ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ توسط شبكه القاعده، از سیاست های اسلام گرایانه دل پرخونی داشته است. با این وجود، واشنگتن با روی كار آمدن حزب عدالت و توسعه در تركیه كنار آمده است چون برای اولین بار معلوم شده است كه دست كم یك حزب اسلام گرا یا دارای گرایش های اسلامی در جهان می تواند در تلاش برای ایجاد ثبات در منطقه شریكی سودمند برای آمریكا باشد. نخست وزیر اسلام گرای تركیه از واشنگتن دیدن كرده ومقامات دو كشور درباره مسائل گوناگون از جمله عراق، قبرس و همكاری های نظامی دوجانبه همواره با یكدیگر مشورت كرده اند. با عبور حزب عدالت و توسعه از مرحله گذار، دولت آمریكا اكنون می تواند به همكاری با دیگر احزاب اسلام گرا در آینده در كشورهای جهان امیدوار باشد.
البته آمریكا چاره ای جز این ندارد چون ،چه بخواهد و چه نخواهد، واقعیت این است كه نمی تواند بزرگترین جنبش سیاسی جهان اسلام، یعنی اسلام گرایی را با همه تفاوت ها، تنوع و تحولاتی كه اكنون دستخوش آن است، نادیده بگیرد. همه می دانند كه جهان اسلام آكنده از نارضایتی، سرخوردگی و خشم است. امروزه، نارضایتی های ملل مسلمان در قالب ایدئولوژی و الفاظ اسلام گرایانه بیان می شود در حالیكه چندین دهه قبل نارضایتی های مسلمانان و اعراب با بهره گیری از ابزار ایدئولوژیك دیگری - ملی گرایی رادیكال عرب به رهبری جمال عبدالناصر- ابراز می شد و در دهه ۱۹۵۰- ۱۹۶۰ به اندازه اسلام گرایی عصر حاضر، ناسیونالیسم عرب،
گرایش های ضد امپریالیستی داشت. با شكست ناصریسم و ناكامی آن در تحقق آرمان و وعده هایی كه داده بود، ابتدا ماركسیسم _ لنینیسم و سپس اسلام گرایی جای ناسیونالیسم عرب را گرفتند. از این رو، با غلبه یا نابود كردن ابزار ایدئولوژیك نمی توان نارضایتی هایی را كه موجب پیدایش این ابزار می شوند از میان برد چون نارضایتی های مردمی به جای سركوب و نادیده گرفتن آنها توانسته است الگوی مهمی برای جهان اسلام ایجاد كند.
ملی گرایی تركیه
هر آمریكایی كه طعم مذاكره با مقامات دولت تركیه را چشیده باشد به خوبی می داند كه ترك ها مذاكره كنندگانی سرسخت و اغلب آزاردهنده هستند. مقامات تركیه نسبت به هویت ملی و همچنین منافع ملی خود بسیار حساس و به انگیزه های دیپلمات های غربی مشكوك هستند. علت چنین حساسیت و تردیدهایی این است كه تركیه در خلال چند قرن گذشته آسیب های فراوانی از امپریالیسم غرب متحمل گردیده و بخش های عظیمی از امپراتوری عثمانی را در منطقه بالكان، خاورمیانه و قفقاز از قلمرو تركیه جدا كرده است.
حتی كشور جدید تركیه نیز بر اثر فشار قدرت های اروپایی از جمله یونان در پی جنگ اول جهانی در حال تجزیه بود و تنها در پرتو مقاومت خارق العاده ترك ها به رهبری آتاتورك، این كشور از فروپاشی كامل نجات یافت.
این تجربه تاریخی سبب شد تا ناسیونالیسم در تركیه ماهیت ضد امپریالیستی پیدا كند و این ضدیت تنها پس از پیروزی ترك ها در بیرون راندن قدرت های امپریالیستی غربی از كشور خود در سال ۱۹۲۱ تا حدودی تخفیف یافت در حالیكه بسیاری از كشورهای عرب پس از جنگ دوم جهانی به كسب استقلال نایل آمدند. سوء ظن به انگیزه های اروپا و آمریكا همچنان در تركیه همانند آتش زیر خاكستر به حیات خود ادامه می دهد و هر چند وقت یكبار با قدرت تمام خودنمایی می كند. سوءظن به غربی ها و انگیزه های آنان در همه اركان سیاسی تركیه از ارتش گرفته تا ملی گرایان هوادار آتاتورك، چپ گرایان، اسلام گرایان و حتی محافل غربی شده تركیه نیز مشاهده می شود.
موضوع پیوندهای كنونی آنكارا با واشنگتن و اتحادیه اروپایی بیانگر دو هشدار غریزی در ذهن ملت تركیه است: اشتیاق به بهره گیری از منافع دموكراسی، قدرت، كامیابی های اقتصادی و نوین گرایی غرب همراه با سوءظن ادواری نسبت به اعمال نفوذ و القائات غربی ها. ملی گرایان تندرو تركیه بر این باورند كه سرشت و استقلال تركیه بر اثر خواستهای غرب از آنكارا برای اصلاحات فرهنگی گوناگون و همگرایی ژرف تر با نظم اقتصادی اروپا، مخدوش خواهد شد.
یكی از شگفتی های بزرگ تاریخ تركیه این است كه تلاش موجه این كشور برای عضویت در اتحادیه اروپا زمانی صورت می گیرد كه یك حزب اسلامگرا قدرت سیاسی را در تركیه در اختیار دارد. عوامل و علل چنین تحولی پیچیده و در عین حال از اهمیت ویژه ای برخوردارند. اسلامگرایان یا سیاستمداران متمایل به غرب در تركیه همواره از این شكایت داشته اند كه ارتش این كشور به گونه ای سازمان یافته از قدرت یافتن اسلامگرایان و حضور در صحنه های سیاسی كشور جلوگیری كرده است. به همین علت زمانی كه گفت وگو برای ورود تركیه به اتحادیه اروپا آغاز شد اسلامگرایان و لیبرال ها چنین تصور می كردند كه اصلاحات مورد نظر اتحادیه اروپا به عنوان پیش شرط پیوستن تركیه به اتحادیه اروپا در واقع در راستای منافع و اهداف این اتحادیه قرار دارند. هم اتحادیه اروپا و هم اسلامگرایان میانه رو خواستار برقراری دموكراسی بیشتر در كشور و كاهش نقش ارتش در سیاست بودند. در واقع بسیاری از ترك ها در این آرمان سهیم هستند اما اسلامگرایان بیش از همه از كاهش نقش ارتش در سیاست و دموكراسی فراگیر سود خواهند برد.
امروزه، ارتش كاملاً سكولار تركیه كه هوادار غرب به شمار می آید از آن نگران است كه اصلاحات مطرح شده از سوی اتحادیه اروپا به مشروعیت یافتن هر چه بیشتر اسلامگرایان میانه رو و حتی خیزش كردها در درون كشور منجر شود، تحول امیدواركننده این كه، ارتش تركیه كه از احترام فوق العاده ای در بین مردم برخوردار است و سالم ترین نهاد كشور محسوب شود در سالهای اخیر چشم انداز دموكراتیك خود را وسعت بخشیده و همپای تحولات سیاسی، متحول شده است. ارتش تركیه سیاست های مداخله جویانه پیشین خود در امور سیاسی را كاهش داده و اجازه داده است تا كشور به سوی دموكراسی واقعی گام بردارد. با توجه به چنین تحولاتی آینده سیاسی و حتی چشم انداز اجتماعی این كشور بیش از هر زمان دیگر در دهه اخیر امیدواركننده به نظر می رسد.
پیامد راهبردی عضویت تركیه در اتحادیه اروپا
تلاش تركیه برای عضویت در اتحادیه اروپا، انگیزه حیاتی لازم را برای اصلاحات سیاسی و اقتصادی در كشور پدید آورده است. با وجود بدبینی برخی از محافل تركیه و مخالفت هایی كه برخی از محافل در درون اتحادیه اروپا با پیوستن تركیه به این اتحادیه، سرانجام آنكارا به اتحادیه اروپا خواهد پیوست. اگر گسترش قلمرو اتحادیه اروپا این اجازه را می دهد كه بلغارستان و رومانی به عضویت این اتحادیه در آیند در آن صورت تركیه كه از لحاظ اقتصادی و سیاسی به مراتب از این دو كشور پیشرفته تر است بی تردید در آینده ای نه چندان دور به جرگه اعضای این اتحادیه خواهد پیوست. مخالفت با عضویت تركیه به علل مذهبی و فرهنگی برای اروپایی كه از تنوع فرهنگی برخوردار و جاه طلبی های جهانی دارد، چندان موجه نیست.
از سوی دیگر، تلاش تركیه برای عضویت در اتحادیه اروپا به تنش های موجود در مناسبات آمریكا و اروپا، ابعاد تازه ای بخشیده است. آمریكا كه بیشتر در اندیشه به همراه داشتن تركیه به عنوان شریكی راهبردی در خاورمیانه است، همواره اروپا را برای تسریع روند عضویت این كشور در اتحادیه اروپا تحت فشار گذاشته است اما اتحادیه اروپا چنین استدلال می كند كه پیوستن تركیه به این اتحادیه با ویژگی های حاكم سازگاری ندارد چون تركیه كشوری اسلامی و پرجمعیت است و در صورت پیوستن به اتحادیه اروپا موج تازه ای از كارگران مهاجر این كشور به اروپا سرازیر خواهد شد، اروپاییان می دانند كه علاقه مندی آمریكا به تركیه صرفاً ماهیت راهبردی دارد و توجه چندانی به تأثیر سیاسی یا اقتصادی عضویت این كشور در اتحادیه اروپا بر كشورهای عضو این اتحادیه ندارد. اتحادیه اروپا به علت همسایگی تركیه با كشورهایی چون ایران، عراق، سوریه و منطقه قفقاز، نگران است. در ضمن اتحادیه اروپا، پافشاری آمریكا بر عضویت تركیه در این اتحادیه را تلاشی تازه از جانب واشنگتن برای افزودن بر مشكلات این اتحادیه و كم رنگ كردن تجانس فرهنگی آن می داند. مناقشه پنهان و دیرینه اروپا و آمریكا با قدرت گرفتن نومحافظه كاران در واشنگتن و جاه طلبی های سلطه جویانه آ مریكا در ماجرای جنگ عراق كاملاً آشكار شد و شكافی استراتژیك بین دو سوی اقیانوس اطلس پدید آمد كه از زمان بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ به این سو بی سابقه بوده است.
امروزه، دستور كار نومحافظه كاران در واشنگتن بر تضعیف هر چه بیشتر اتحادیه اروپا به عنوان نهادی مستقل از آمریكا استوار است و كشورهایی چون فرانسه، آلمان و بلژیك به شدت به این دیدگاه باور دارند.
گرچه موقعیت ژئوپولوتیك تركیه همچنان ادامه پیوندهای راهبردی این كشور با آمریكا را ضروری جلوه می دهد اما پیوندهای اقتصادی تركیه با اتحادیه اروپا و آمریكا چه مسیری را در پیش خواهد گرفت موضوعی است كه به بروز تضادهای استراتژیك بین منافع دو طرف در دهه های آینده بستگی دارد. به اعتقاد من اختلاف استراتژیك بین آمریكا و اروپا در آینده افزایش خواهد یافت و چنین تحولی بدون توجه به این كه چه كسی در واشنگتن قدرت را بدست می گیرد، طبیعی به نظر می رسد. باید همه طرف های ذینفع به دگرگونی های احتمالی در این منطقه از جهان توجه خاصی نشان دهند و تلاش كنند تا دامنه تنش های ناشی از تحولات آتی را كاهش دهند.
تركیه و خاورمیانه
تركیه از منظر راهبردی به بخشی از خاورمیانه تبدیل شده است. درك مناسبات راهبردی جدید تركیه با منطقه خاورمیانه نیازمند آگاهی از این واقعیت است كه اساس ملی گرایی و خط مشی آتاتورك به همسویی و همگرایی با غرب و تبدیل تركیه به كشوری پیشرفته بر اساس الگوی غربی استوار بود. برای مدتی بیش از نیم قرن در خلال حاكمیت هواداران آتاتورك، تركیه چنان رفتاری از خود نشان می داد كه گویا اصولاً منطقه ای به نام خاورمیانه وجود خارجی ندارد. منطقه خاورمیانه بیانگر وابستگی ناخوشایند این منطقه به تركیه در ادوار گذشته بود و ترك ها و عرب ها با خصومت متقابل به یكدیگر نگاه می كردند. عرب ها به این دلیل كه تركیه سیطره خود را بر سراسر جهان عرب گسترش داده و سیاست هواداری از غرب را در پیش گرفته بود و ترك ها نیز عرب ها را به خیانت به امپراتوری عثمانی و پیوستن به انگلیسی ها در خلال جنگ اول جهانی متهم می كردند. تركیه تحت رهبری پیروان آتاتورك هیچ علاقه ای به داشتن رابطه با اعراب و اسلامگرایان نداشتند.
موقعیت جغرافیایی تركیه نقش مهمی در روابط غیردوستانه تركیه با كشورهای عرب در شرق و جنوب این كشور داشته است. روسها بیش از پانصد سال یكپارچگی اراضی امپراتوری عثمانی را تهدید نقش مهمی در فروپاشی این امپراتوری ایفا كردند. پس از تشكیل اتحاد جماهیر شوروی، مسكو بار دیگر استقلال و یكپارچگی تركیه را به گونه ای جدی تهدید كرد. بسیاری از كشورهای عرب از غرب به علت پیشینه امپریالیستی آن و همچنین ایجاد اسرائیل در سرزمین های عرب خشمگین و به اتحاد شوروی به مثابه نیروی خنثی كننده قدرت و سیطره غرب نگاه می كردند. اعراب از جاه طلبی های شوروی هراسی نداشتند چون با آن همجوار نبودند اما وضعیت تركیه با اعراب تفاوت داشت.
در دوران پس از فروپاشی شوروی، خاورمیانه به علت بی ثباتی منطقه ای، اهمیت راهبردی بیشتری برای جهان پیدا كرده است و تركیه نیز خود را به برقراری ارتباط نزدیكتر با همسایگان عرب خود ناگزیر دیده است؛ گرچه در خلال دهه۱۹۷۰ تركیه روابط گرمتری با عربستان سعودی و لیبی برقرار كرده بود اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در ۱۹۷۹ و دگرگونی پدید آمده در عرصه سیاست های اسلامگرایانه در منطقه، آنكارا خود را با خطر برخاسته از ایران، عراق و سوریه مواجه دید. ایران قصد صدور انقلاب خود را داشت و سوریه با تركیه بر سر تقسیم آب رودخانه دجله و فرات وارد كشمكش شد و دمشق به تحریك كردهای تركیه پرداخت. گرچه عراق و تركیه در سركوب با یكدیگر همكاری می كردند اما در مواقعی بغداد كردهای تركیه را به شورش ترغیب می كرد. این تحولات سبب شد تا تركیه در۲۰ سال گذشته بیش از پیش به اسرائیل نزدیك شود و در دهه۱۹۹۰ روابط دو طرف به اوج شكوفایی خود رسید. تل آویو و تركیه به این نتیجه رسیدند كه می توانند ایران، عراق و سوریه را به بازنگری در رفتار و سیاست های خود وادار كنند.
امروزه اوضاع در خاورمیانه در حال تغییر است. سوریه از دشمنی دیرینه خود با تركیه دست برداشته است و تحت فشارهای آمریكا عبدالله اوج الان رهبر حزب كارگران كردستان تركیه را از خاك خود بیرون راند و همین اقدام سبب شد تا نیروهای تركیه وی را دستگیر و زندانی كنند. صدام حسین كه با تركیه سر دشمنی داشت از میان رفته است اما اوضاع عراق به گونه ای است كه امكان وقوع جنگ داخلی در این كشور وجود دارد و آنكارا از آن بیم دارد كه كردهای عراق احساسات جدایی خواهانه كردهای تركیه را تحریك كنند. ایران نیز در خلال دهه گذشته سیاستی پراگماتیك در پیش گرفته و در مسیر دموكراتیك گام برمی دارد. بدین ترتیب خیال تركیه از بابت این سه همسایه آسوده تر شده است. همین تحولات سبب شده است تا میزان وابستگی تركیه به آمریكا كاهش یابد و در آینده تركیه مناسبات خود با سوریه، ایران و عراق را بیش از پیش بهبود خواهد بخشید. در مقابل مناسبات تركیه با اسرائیل در مقایسه با دهه ۱۹۹۰ رو به كاهش گذاشته است. به هر حال تركیه همچنان مایل است به فناوری تسلیحاتی تركیه و گروه های ذی نفوذ یهودی در واشنگتن برای ایفای نقش واسطه بین آنكارا- واشنگتن دسترسی داشته باشد. با این وجود، ضرورت های استراتژیك كه در گذشته تركیه را به داشتن روابط نزدیك با اسرائیل ناگزیر می ساخت امروزه دیگر به شدت قبلی وجود ندارد. یكی از عوامل سرد شدن روابط تركیه با اسرائیل، توجه و اهمیتی است كه حزب توسعه و عدالت و مردم تركیه به مسایل فلسطین نشان می دهند.
مسأله كردها
افزون بر ملاحظات ایدئولوژیك و مسایل ناشی از جنگ سرد، روابط تركیه با ایران، عراق و سوریه تا حدود بسیار زیادی تحت تأثیر مسأله كردها قرار داشته است. جمعیت كردهای تركیه به مراتب بیشتر از كردهای ساكن در هر یك از سه كشور مذكور است و موضوع جدایی طلبی كردها، همواره آنكارا را نگران ساخته است. این نگرانی ها در دهه۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به علت سیاست های ناپخته دولت تركیه در قبال كردهای این كشور (ممنوع كردن رسانه های كرد زبان، موسیقی كردی و حتی استفاده از زبان كردی در مناسبت های رسمی و انكار هویت جداگانه ای برای كردها) ابعاد بیشتری گرفت و همین سیاست ها به شكل گیری جنبش مسلحانه خشونت باری در مناطق كردنشین تركیه انجامید. خط مشی و سیاست های دولت تركیه در قبال ایران، سوریه و به ویژه عراق تحت تأثیر مسأله كردها قرار داشته است. البته همه كشورهایی كه در خلال سالیان متمادی در اندیشه بی ثبات ساختن و تضعیف تركیه برآمده اند یعنی انگلیس، روسیه، آمریكا، یونان، عراق، ایران و سوریه از كارت كردها برای تحقق اهداف خود، سود جسته اند.
از سوی دیگر برقراری آرامش در نقاط كردنشین شرق تركیه و بهره مند شدن كردها از انواع امكاناتی كه دولت تركیه در اختیار آنان قرار می دهد و همگرایی داوطلبانه آنها با جامعه تركیه، می تواند به تهدیدی علیه سه كشور دیگری كه دارای اقلیت های كرد هستند تبدیل و مركز ثقل كردهای منطقه شود، كردهایی كه به پیشرفت دست یافته و از زندگی دموكراتیك كه با اروپا پیوند خورده است برخوردارند. در چنان شرایطی، سه كشور دیگر دارای اقلیت كرد برای اعطای هر آنچه دولت تركیه در اختیار كردهای این كشور قرار داده است تحت فشار قرار خواهند گرفت. در خلال ۵ سال گذشته دولت تركیه در راستای تأمین خواسته های كردها از جمله فراهم آوردن امنیت فرهنگی، خودمختاری فرهنگی، حق استفاده از زبان كردی و به رسمیت شناختن كردها به عنوان ملتی جداگانه، گام های بلندی برداشته است.
نقش آمریكا
اگر آمریكا بخواهد تركیه را برای باقی ماندن در اردوگاه خود و اجرای سیاست های مورد نظرش تحت فشار قرار دهد، بی تردید تنش بین واشنگتن و آنكارا افزایش خواهد یافت. تركیه با استقلال رأی فزاینده ای روبه روست و وابستگی این كشور به آمریكا روز به روز كاهش می یابد چون دشمنی كه بتواند امنیت این كشور را تهدید كند در همسایگی خود ندارد و تا زمانی كه از ثبات داخلی برخوردار باشد نیازی به تضمین های امنیتی آمریكا نخواهد داشت.
در بین كشورهای منطقه وسیعی كه از بالكان تا خاورمیانه و قفقاز امتداد دارد، تركیه با سرعت بیشتری به سمت پیشرفت، مردم سالاری، بهبود مناسبات با كشورهای همسایه، توسعه اقتصادی و چگونگی برخورد با اسلام سیاسی گام برمی دارد. تركیه برخوردار از استقلال رأی كه در جهت حل مشكلات سنتی خود یعنی اسلامگرایی و مسأله كردها گام برمی دارد و هر روز از تركیه سكولار طرفدار آمریكا فاصله بیشتری می گیرد كشوری است كه می تواند به الگویی برای همه كشورهای اسلامی تبدیل شود و بسیاری از مسلمانان، تركیه را به عنوان الگو بپذیرند.
ماخذ: همشهری دیپلماتیك- Oct ۲۰۰۴ - شماره ۲۸ - ۱۶ آبان ۱۳۸۳



جعبه‌ابزار