اندیشه اقتصادی امام علی


((جمعت فى صفاتك الاضداد))
يكى از خصايص و ويژگى‌هاى امام اميرالمومنين على عليها السلام ((جامعيت))و حتى بالاترازجمع اضداد است .
معمولا انسانهاى عالم وزاهد در امور مالى و اقتصادى تفكر و تبحرى ندارند و آنها كه درجنبه‌هاى اقتصادى و مالى تخصص دارند از نظر معنوى واخلاقى رشد وشكوفايى ندارند اما انسانهاى كه در اوج معنويت و تقوى باشد ونيز از نظر تفكر و برنامه ريزى اقتصادى و پياده كردن آن اصول موفق و قوى باشد از نوادر روزگار است‌
اندكى مطالعه و دقت در متى نهج البلاغه انسان را با اين اصول و برنامه هارمونى سازد و به شگفت مى‌آورد.
بنياد نهج البلاغه در اين راستا با همفكرى و همكارى اساتيد حوزه و دانشگاه در صدد ۳كشف و تبيين اين نكات و اصول برجسته بوده است و بحمد الله در آغاز راه موفق گرديد اثرى جالب عرضه كند.
از عموم محققان و صاحب نظران درخواست مى‌شود اين كتاب را كه حاوى نظرات ارزشمند خود را ارسال رند تا مورد استفاده و تجديد نظر قرار گيرد .


مقدمه[ویرایش]

با نگاهى همه جانبه به نهج‌البلاغه ديدگاهها و انديشه هاى اين كتاب جاويد مى‌توانيم اولين گام را در بهره بردارى از انديشه‌هاى اقتصادى آن برداريم كه در بخش زيادى از خطبه‌ها، نامه‌ها و حكمت‌هاى اميرالمومنين وجود دارد با هدفى كه مادر اين كتاب دنبال مى‌كنيم منطقى است اگر از خود بپرسيم آيادرنهج البلاغه سخنى از مسائل اقتصادى به ميان آمده است و آيا در آن انديشه اقتصادى نيز وجود دارد پاسخ به اين سوال زمانى ميسر خواهد بود كه با سخنها وگفتارهاى متنوع اين كتاب شريف آشنايى پيدا كنيم تا ما را در پيمودن نيمى از راهى كه در پيش گرفته‌ايم يارى كند.بر ماست كه نيمى ديگر را با كنكاش در محتوى آن بپيماييم تا بتوانيم به تماشاى آخرين گلهاى بوستان نهج البلاغه بنشينيم .
نهج البلاغه در حقيقت مجموعه‌اى برگزيده از سخنان امام عليه‌السلام است و شامل خطبه هانامه هاوكلمات قصار حضرت كه درمناسبت‌هاى مختلف و زمانهاى متفاوت بر زبان و قلم مباركشان جارى شده است .
ازآنجاكه خطبه هاونامه هاوسخنان حضرت از سيره ايشان در دگرگونى اوضاع امت اسلامى و تحقق سعادت مطلوب براى آنان جدا نيست لذا گفتارهاى نهج البلاغه شكل اسناد سياسى به خود گرفته كه جهت گيريهاى حكومت اسلامى روشهاى اداره كشور و نحوه د با دشواريها را تبيين مى‌كند و در بر گيرنده خط مشيهاى سياسى است كه بايد در حكومت اسلامى از آنها پيروى كرد.
اميرالمومنين عليه اسلام با تلاش فكرى و عملى به بررسى مشكلات و مسائل حكومت مى‌پرداخت از يك سو توجه كارگزاران وهمه مسئولين را به اصل مشكل جلب مى‌كرد واز سوى ديگر با تبيين روشها راه حلهاى مناسب را ارايه مى‌نمود.
وقتى كه اقتصاد از زندگى مردم جدا نيست طبيعى است كه نهج البلاغه نيز از موضوعات اقتصادى كه به نحوى با حكومت و زندگى در ارتباط است خالى نباشد بنابراين با نگاه به خطبه هانامه هاو سخنان امام گفتارهاى بيشمارى را در برابر ديدگان خودخواهيم ديد كه متضمن انديشه‌هاى اقتصادى است و لازم است كه دريك محل گردآورى منظم و ساماندهى شود آنگاه به صورت يك ديدگاه و نظريه جامع ارايه گردد.
اين ساماندهى در دو مرحله صورت مى‌گيرد.
۱-استخراج گفتارهاى اقتصادى و گفتارهاى كه در زمينه‌هاى مختلف اقتصادى مى‌توان از آن استفاده كرد.
۲-دسته بندى اين گفتارها در چهار محور:
الف - نگاهى كلى به اقتصاد اسلامى‌
ب - سياست‌هاى اقتصادى‌
ج- علل پيدايش فقر و راههاى فقرزدايى‌
د- توسعه همه جانبه‌
اين موضوعات عناوين اصلى است كه در درون خود موضوعهاى فرعى را در بر دارد كه درفصلهاى مربوط به آنها بدان اشاره خواهيم كرد.
پس از جمع آورى نظريه‌هاى گوناگون اقتصادى از گفتارهاى پراكنده به بررسى اصطلاحات اقتصادى از گفتارهاى پراكنده به بررسى اصطلاحات اقتصادى كه در نهج البلاغه به كار رفته مى‌پردازيم كه درواقع گامى است در جهت تكميل كار علمى كه براى استخراج انديشه‌هاى اقتصادى نهج البلاغه در پيش گرفته‌ايم زيرا اصطلاحات نقش موثرى را در هماهنگى مفاهيم و دست يابى به انديشه‌ها در هر دانشى ايفامى كند .دراينجابايد نكته مهمى را درباره منابع اصلى كه گفتارهاى كتاب از آن گرفته شده است بيان كنيم :پيداست كه نهج البلاغه تنها شامل بخشى از خطبه ها و سخنان اميرالمومنين است كه درنظر شريف رضى كه به جنبه بلاغى وا دبى اهتمام مى‌ورزيده مقبول افتاده است و گروهى از متاخرين ومتقدمين گفتارهاى ديگر حضرت را از كتابهاى مستقل گرد آورده و به نهج البلاغه افزوده‌اند و قسمتى ازاين گفتارها همچنان در كتابها دست نخورده مانده است كه نياز به كاوشگرى دارد تا آنگونه كه شايسته است مورد استفاده قرار گيرد.
ر اينجا بايد در باره عبارت نهج البلاغه توضيحى بدهم.اين عبارت گاهى به آنچه كه شريف رضى در كتاب خود گرد آورده اطلاق مى‌شود و گاهى نيز به همه گفتارهاى حضرت خواه در كتاب رضى آمده باشد يا نه و آن نيز شامل نامه‌ها و سخنان و گفتگوهاى امام عليه‌السلام است كه در آفرينش بلاغى با برگزيده‌هاى شريف رضى تفاوتى ندارد.ما نهج البلاغه را به معنى اخير بكار مى بريم .لذاگفتارهاى اين كتاب منحصر به آنچه كه شريف رضى گرد آورده نيست بلكه شامل همه گفتارهاى امام است كه در كتابهاى حديث تاريخ و فقه آمده است.

شيوه بحث[ویرایش]

در پژوهشهاى تطبيقى از دو روش استفاده مى‌شود:
روش اول: تنظيم و فصل بندى متون اسلامى با استفاده از پژوهشهاى جديد، يعنى پژوهشگر با كمك و يارى موضوعات و دستاوردهايى كه دانش جديد به آن رسيده، وارد بحث مى‌شود. تنها فايده اين روش آن است كه مى‌توان به معرفت و شناختى كه هدف دين اسلام است، منتهى نمى‌شود و نمى‌تواند مسلمانان را از منابع اسلامى تغذيه فكرى كند.
روش دوم: ورود به زندگى از چشم انداز متون اسلامى است و تنظيم و تبويب آن بر اساس حيات و پويايى آن و نه بر اساس دستاوردهاى دانش روز؛ اين روش مى‌تواند دانشهاى اسلامى را پايه گذارى كند كه از تفسيرهاى نو و بدعت آميز به دور باشد و هيچ عاملى نتواند پايه‌هاى مستحكم آن را متزلزل سازد.
اما نقش دانشهاى جديد عبارت است از: گشودن افقهاى باز در برابر منابع اسلامى، تا اين منابع بتواند كامل و بدون نقص به متن زندگى مردم راه يابد، و اين شيوه‌اى است كه ما در اين پژوهش مختصر، فرا راه خود قرار داده‌ايم.
دكتر سيد محسن حائرى‌

مقدمه مترجم[ویرایش]

بدون ترديد نهج البلاغه كتابى حياتبخش وار مغانى الهى براى جامعه بشرى است اين كتاب جاويد در عين آنكه بخشى از سخنان و گفتارهاى امام على عليه‌السلام را در بر مى گيرد بحق حاوى معارفى است كه آن را در جايگاه والا پس از قرآن كريم قرار مى‌دهد معارفى كه از روح بلند و ملكوتى آن حضرت نشات مى‌گيرد و هدايتگر انسانها در زندگى است .
با اينكه در خصوص اين كتاب انسان ساز پژوهشهاى زيادى صورت گرفته بايد اعتراف كرد كه هنوز بسيارى از زواياى اين گفتارهاى معنوى ناشناخته مانده است و جا دارد تحقيقات گسترده‌ترى در جهت شناسايى هرچه بيشتر آن انجام گيرد .
كتاب حاضر را كه ترجمه كتاب ((الفكر الاقتصادى فى نهج البلاغه))تاليف استاد ارجمند جناب آقاى دكتر حائرى موسوى است بايد پژوهشى در همين راه دانست كه سعى دارد مبانى اقتصاد اسلامى را از ديدگاه آن حضرت تبيين كند و راههايى را براى حل مشكلات اقتصادى امروز ارائه دهد .
حقير كه از دير باز شيفته پژوهش و تامل در نهج البلاغه بودم هنگامى كه ترجمه آن از سوى بنياد نهج البلاغه پيشنهاد گرديد .فرصت را غنيمت شمرده در عين اشتغالاتى كه داشتم با شوق فراوان در فرصتى كوتاه آن را به فارسى ترجمه كردم تا گامى هر چند كوچك در مسير شناخت اين كتاب بزرگ بردارم .
در ترجمه عبارات نهج البلاغه -به پيشنهاد بنياد-به خصوص از فصل دوم به بعد از ترجمه استاد آيتى -كه توسط بنياد به چاپ رسيده است -استفاده كردم و ديگر گفتارهاى حضرت را-كه منابع ديگر بود-
خود ترجمه نمودم .شماره خطبه هانامه‌ها و سخنان كوتاه را بر اساس ترجمه استاد آيتى ذكر كردم .و دريغم آمد كه ترجمه آيات قرآن را از ترجمه فصيح و زيباى استاد نقل نكنم.
قابل ذكر است‌
الاداره و النظام الا دارى عند اميرالمومنين عليه‌السلام‌
ازديگرتاليفات مولف محترم اين كتاب است كه به بررسى مبانى مديريت اسلامى از ديدگاه امام على عليه‌السلام مى‌پردازد و ترجمه آن نيز از سوى بنياد محترم نهج البلاغه به اينجانب واگذار گرديده است ان شاءالله در آينده نزديك تقديم شيفتگان معارف اهل بيت خواهد شد.
در خاتمه جا دارد كه از جناب آقاى روح الله بيات مدرس دروس اقتصاد دانشگاه بين المللى امام خمينى(ره)كه بخشهايى از ترجمه را از نظر محتوإ؛ مورد بررسى قراردادند تشكر و قدردانى كنم .
از همه خوانندگان محترم تقاضا دارم كه با پيشنهادها و نظرات سازنده خود يار يگراين جانب باشند.
والله ولى التوفيق‌

فصل اول مفهوم كلى اقتصاد[ویرایش]

مفهوم اقتصاد
اقتصاد از ريشه((قصد))به معنى راستى راه است و مى گويند:
قصدت قصده ((آهنگ او كردم))
اقتصاد در لغت به دو معنى است يكى از آن دو پسنديده‌است كه حد وسط و ميانه افراط و تفريط است مانند جود كه حد وسط اسراف و بخل محسوب مى‌شود يا شجاعت كه حد وسط تهور و ترس است و به همين معنى در قرآن به كار رفته است و اقصدفى مشيك در رفتارت ميانه را- لقمان: ۱۹.
? برگزين ودوم به امرى اطلاق مى‌گردد كه بين پسنديده وناپسند در نوسان است مانند آنچه كه بين عدل و جور قريب و بعيد فرض مى‌شود.
((فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد))بعضى از آنان بر خود ستم كردند- فاطر:۳۲ ? و بعضى راه ميانه را برگزيدند)و((سفرا قاصدا))يعنى سفرى متوسط يا- مفردات :۴۰۴ ? ميانه ونه چندان دراز و گاهى به معنى قريب نيز تفسير مى‌شود و در اصطلاح اقتصاد حالت ميانه و اعتدال بين زياده‌روى و خست ورزى است و خداوند مى فرمايد:- مفردات:۴۰۴ ?
والذين اذا انفقوالم يسرفوا لم يقتروا و كان بين ذلك قواما- فرقان :۶۷ ?
(و آنان كه چون هزينه كنند اسراف نمى‌كنند و خست نمى‌ورزند بلكه ميان اين دور اه اعتدال را در پيش مى‌گيرند)و همين مفهوم در كلام اميرالمومنين در نهج البلاغه به لفظ اقتصاد تعبير شده است:امام مى‌فرمايد:
ما عال من اقتصد(هركس ميانه روى پيشه كند (صرفه جويى كند)نيازمند- كلمات قصار:۱۴۰ ? نگردد)
نامه حضرت به زياد آمده است:((و دع الاسراف مقتصدا))(زياده روى‌- نامه‌ها :۲۰ ? بگذار و ميانه رو باش )بنابراين روشن مى‌شود كه قصد روش معقول ور اه استوار بين افراط و تفريط و بر اساس همين معنى كلمه قصد و مشتقات آن در جاى جاى نهج البلاغه به كار رفته است.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:((لن يهلك من اقتصد))(آنكس كه ميانه‌- غررالحكم: ۵/۷۰ ? روى در پيش گيرد هرگز هلاك نگردد)و يا((من اقتصد خفت عليه الموون))هركس ميانه رو باشد (صرفه جويى كند )هزينه‌اش سبك‌- غررالحكم:۵/۴۷۴ ? گردد)ونيز مى‌فرمايد:((العقل انك تقصد فلاتسرف))(خرد آن است كه‌- غررالحكم:۲/۴۵ ? ميانه رو باشى (صرفه جويى كنى) و از اسراف بپر هيزى)از اين معنى كه به حالت بين افراط و تفريط اشاره دارد بگذريم به كار بردهاى عام‌تر اين لفظ برمى خوريم كه مورد نظر ماست مى‌فرمايد:
خذا لقصد فى الامور فمن اخذا لقصد خفت عليه الموون - غررالحكم: ۳/۴۴۰ ?
در كارها ميانه روباش هركس ميانه روى در پيش گيرد مخارجش كم و سبك گردد وا ين مفهوم حد وسط بين افراط و تفريط در هرچيز و شامل اخلاق و تفكر و همچنين اقتصاد به معنى اصطلاحى نيز مى شود.
((عليكم بالقصد فى المطاعم)) در خون ميانه رو باش ((من اراد- غررالحكم:۴/۳۰۱ ? السلامة فعليه بالقصد))(هركس بخواهد سلامت باشد بر اوست كه‌- غررالحكم:۵/۲۲۶ ? ميانه‌رو باشد)ولفظ اقتصاد به اين مفهوم متداول ورايج درنهج البلاغه بسيار به كار رفته است تا بيانگر مفهوم امروزى اين اصطلاح باشد.
امام مى‌فرمايد:((لا هلاك مع الاقتصاد))(ميانه روى(صرفه جويى)با- غررالحكم:۶/۳۶۲ ? هلاكت همراه نيست)و نيز مى فرمايد:((الاقتصاد ينمى القليل))ميانه‌- غررالحكم:۱/۹۲ ? روى صرفه جويى اندك را بسيار مى كند.و همچنين از فرمايش اوست:الاقتصاد نصف المؤونه‌ميانه روى صرفه جويى نيمى از هزينه‌- غررالحكم:۱/۱۵۱ ? است امام عليه‌السلام مفهوم اد را تا آنجا گسترده مى‌كند كه برنامه‌هاى زندگى فردى و اجتماعى را در بر مى‌گيرد آنجا كه مى‌فرمايد:((اذا اراد الله بعبد خيرالهمه الاقتصاد))اگر خداوند خير بنده‌اى را بخواهد ميانه روى‌- غررالحكم:۳/۱۷۵ ? را در دل او مى اندازد)آنگاه نتيجه عمل نكردن به اقتصادراتبيين مى‌كند و مى فرمايد:((من لم يحسن الاقتصاد اهلكه الاسراف))(هركس ميانه رو- غررالحكم:۴/۵۴۰ ? نباشد اسراف او را از پاى درمى آورد.)سپس امام عليه‌السلام اصطلاح اقتصاد را به مفهوم گسترده‌ترى به كار مى‌برد و آن را به همه ابعاد زندگى انسان تسرى مى‌دهد:
اذا رغبت فى صلاح نفسك فعليك بالاقتصاد والقنوع والتقلل - غررالحكم:۳/۱۹۲ ?
اگر مى‌خواهى در اصطلاح نفس خود بكوشى ميانه روى قناعت و كم خرجى را پيشه كن)يونانى ها اقتصاد را ايكوس نوموس مى‌گويند كه به مفهوم تدبير منزل -اداره و تنظيم امور خانه -است جان مارشال جيفنى‌- جيفرنس:اقتصادسياسى ص ۷ ? در تعريف اقتصاد مى گويد:
علمى است كه چگونگى ايجاد توزيع و هزينه كردن ثروت را مورد بررسى قرار مى‌دهد))((لو دويك))بر اين باور است كه علم اقتصاد علمى‌- جيفينى:اصول علم اقتصاد ص ۱ ? است كه به بررسى رابطه انسان بانيازهاى مادى اش كه به رايگان در طبيعت وجود دارد مى پردازد))روشنفكران اسلامى كوشيدند كه علم اقتصاد را- لودويك:آشنايى باعلم اقتصاد ص ۱۱
? از مكتب اقتصادى جدا كنند نبهانى اقتصاد را در تنظيم ثروت و تامين وا فزايش آن مى‌داند و مى گويد:علم اقتصاد درا ين باره بحث مى‌كند اما چگونگى توزيع ثروت از وظايف سيستم يا نظام اقتصادى و بر اين اساس تنظيم ثروت علم است و توزيع آن نوعى انديشه وبا استناد به اين تقسيم‌- نبهانى:نظام اقتصادى ص ۴۲ ? بندى و در پرتو آنچه كه در نهج البلاغه آمده است درمى يابيم كه گفتار امام على عليه‌السلام هر دو جنبه را شامل مى‌شود:تنظيم ثروت علم است و توزيع آن بدين معنى كه هم شامل اصول و سياستهاى علم اقتصاد است وهم پايه‌ها و اركان مكتب اقتصادى را در بر مى‌گيرد كه خود نشانگر اهميت دادن اسلام به هر دو جنبه اقتصاد است و اشتباه است - چنانكه بعضى اعتقاد دارند -بپنداريم كه تنها مكتب اقتصادى از ويژگى‌هاى اسلام است آرى اسلام به توليد و سياستهاى آن نيز پرداخته است آنگاه كه امام عليه‌السلام درباره ملخ سخن مى‌گويد اطلاعات و آگاهى سودمندى را ارائه مى‌دهد:
و ان شئت قلت فى الجراده...الى ان يقول و جعل لها الحس القوى و نابين بهما تقرض و منجلين بهما يرهبها الزراع فى زرعهم و لا يستطيعون ذبها ولو اجلبوا بجمعهم حتى ترد الحرث فى نزواتها و تقضى منه نزواتها و تقضى منه شهواتها و خلقها كله لا يكون اصبعا مستدقة- خطبه‌ها :۱۸۵ ?
((اگر بخواهى از ملخ برايت مى‌گويم:...)) تا آنجا كه مى‌گويد و خداوند براى او حسى قوى قرارداد و دو دندان كه به كمك او مى‌برد و دوپاى داس مانند كه بدانها چيزى رامى گيرد و كشاورزان دركشت خود از آن مى‌ترسند وا گر همه كسان خود را جمع كنند توانايى راندن ملخ را ندارند تا آنجا كه با جست وخيز هايش به كشت روى مى‌آورد و هر چه مى‌خواهد انجام مى‌دهد وهمه اندام او به اندازه يك انگشت باريك نيست...))
آيا اين كلام سخن‌پردازى به شمار مى‌آيد يا آنكه درسى مى‌آموزد كه تنها متخصصان آن را مى‌فهمند و به اهميت و ارزش آن واقفند.توصيف دقيقى كه امام از اندام ملخ بدست مى‌دهد داراى هدفى روشن است ومى خواهد توجه همگان را به موجودى ويرانگر اقتصاد و چگونگى رويارويى با آن جلب كند اولين مرحله مبارزه شناخت دقيق و كامل آن است لذا اين نمونه‌اى از اطلاعات سودمندى است كه امام عليه‌السلام در اختيار دست اندر كاران امر كشاورزى قرارمى دهد و آنان را از اين مشكل آگاه مى‌كند.

اقتصاد و عقيده[ویرایش]

اسلام بر بنيانى رفيع و مستحكم استوار است و آن اعتقاد به آفريدگار جهان هستى است.
و لان سالتهم من خلق السماوات والارض وليقولن الله‌- لقمان:۲۸ ?
اگر از آنان بپرسى:چه كسى آسمانها و زمين آفريده است خواهند گفت:خداى يكتا و هموست آفريدگار انسان‌
هو الذى خلق من الما بشرا فجعله نسبا و صهرا- فرقان:۵۴ ?
اوست كه آدمى را از آب بيافريد و او را نسب و پيوند بخشيد و خداوند همه چيز را به خاطر انسان آفريده است:((هو الذى لكم مافى الارض جميعا))اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان‌- بقره:۲۹ ? آفريد)و همه رابامعيارها و اندازه‌ها ومقياس‌هاى‌معينى آفريد كه نشانه حكمت و عدالت الهى است((و خلق كل شى فقد ره تقديرا))(همه‌- فرقان:۲. ? چيز را به اندازه آفريد)و هر آنچه در جهان هستى است به اندازه واز روى حساب آفريده شده و خداوند به زمين استعداد پذيرش بذر و به بذر استعداد بارورى داده تا رشد يابد و به صورت نهالى در آيد و آبها را جارى ساخت تا بذرها به كمك آن سبز گردند و به صورت درختى پربار درآيند همه اين استعدادها را خداوند در دل اين آفريده‌ها به وديعت نهاده است و مسئوليت انسان آن است كه بذرها را جمع كند و در دل خاك بگذارد وبا آبيارى آن خود و ديگران را از ميوه آن بهره‌مند سازد.
آرى خداوند مى‌فرمايد:
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا - ملك:۲. ?
(خدايى كه مرگ و زندگانى را آفريد تا شما را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است)و اوست كه مسئوليت اين هستى را به عهده انسان مى‌گذارد:
لقد رسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس - حديد:۲۵. ?
(ما پيامبران را بادليلهاى روشن فرستاديم وبا آنها كتاب و ترازو رانازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند و آهن را كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است فرو فرستاديم)و در جايى ديگر مى فرمايد:
و اوحينا اليهم فعل الخيرات واقام الصلاة و ايتاء الزكاة وكانو لنا عابدين‌- انبياء:۷۳. ?
(انجام دادن كار نيك و برپاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم)
ان الله بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى يعظكم لعلكم تذكرون - نحل:۹۰. ?
(خداوند به عدل و احسان وبخشش به خويشاوندان فرمان مى‌دهد واز فحشا وزشتكارى و ستم نهى مى‌كند شما را پند مى‌دهد تا شايد پذيراى پند شويد).در جاى ديگر قران انسان را خليفه مى‌نامد
اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفه - بقره:۳۰. ?
آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود:((من در زمين خليفه‌اى قرار مى‌دهم))
شهيد آيه الله صدر در تفسير معنى خلافت آورده است:((خلافتى كه آيات قران از آن سخن مى‌گويد خلافت شخص حضرت آدم نيست بلكه به خلافت نوع انسان اشاره دارد))انسان بار امانت را به دوش كشيد بعد از- صدر:السلام يقود الحياة،۱۳۳. ? آنكه آسمانها و زمين از تحمل بار اين مسئوليت سرباز زدند))- صدر:الاسلام يقود الحياة،۱۳۳. ?
انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما و جهولا - احزاب:۷۲. ?
(ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم از تحمل آن سرباز زدند واز آن ترسيدند)اينكه خداوند جانشين و خليفه‌اى در زمين قرار داده تنها جانشينى در زمين نيست بلكه شامل تمامى چيزهايى است كه به خداوند برمى گردد.
خداوند پروردگار زمين خوبيها و خيرات آن و نيز پروردگار انسان حيوان و هر جنبنده‌اى است كه در پهنه گيتى پراكنده‌اند مفهوم اين سخن آن است كه انسان بعنوان خليفه خداوند در زمين خليفه‌اى از جانب او بر همه اشياست‌
در گذشته ذكر كرديم كه خداوند تبارك و تعالى استعداد رشد و بارورى را در زمين به وديعت نهاده است وا ين انسان كه بايد از اين استعدادها بهره مطلوب ببرد و آن را در مسير درست خود قرار دهد و در راه خدمت به خويش و همنوعانش بكار گيرد در اين صورت مى‌توان گفت كه از عهده امانت خليفةاللهى بر آمده است.امانتى كه كوهها و آسمانها از قبول و پذيرش آن سرباز زدند و شانه خالى كردند امام على عليه‌السلام نيز - به روش وتر بيت اين آيات - قدرت لايزال الهى و نعمتهاى بيشمار او وصف مى‌كند:
الحمد الله لا يفره المنع والجمود و لا يكديه العطاء والجود اذ كل معط منتقص سواه و كل قانع مذموم ما خلاه و هو المنان به فوائد النعم و عوائد المزيد والقسم عياله الخالائق ضمن ارزاقهم و قدر اوقاتهم و نهج سبيل الراغبين اليه و الطالبين مالديه - خطبه‌ها:۹۰ ?
حمد سزاوار خداوندى است كه نا بخشيدن بردارييش نيفزايد وا گر بخشش كند بينوا نشود.زيرا هر بخشنده‌اى - جز خداى تعالى - اگر ببخشد از دارائيش كاسته گردد و هر كس جز او از بخشش دست باز دارد نكوهشش كنند تنها اوست كه بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصيبها منت تواند نهاد.همه موجودات روزى خوار اويند روزى آنها را ضمانت كرده و قوتشان مقدر فرموده.راه آنان را كه شوق و رغبت او دارند و خواستار چيزهايى هستند كه نزد اوست گشاده و هموار ساخته است سپس مى‌فرمايد:
قدر ما خلق فا حكم تقديره دبره فا لطف تدبيره وجهه لوجهته فلم يتعد حدود ولم يقصردون الا نتهاء الى غايته ولم يستصعب اذا امر بالمضى على ارادته فكيف وا نما صدرت الا مور عن مشيته - خطبه‌ها :۹۰ ?
خداوند بر آنچه خلق كرده اندازه‌اى مقرر داشت و آن را متين و محكم ساخت و در حقش تدبيرى لطيف روا داشت و به سوى هدفش رهسپار چنانكه از حدود خود پا فراتر نگذاشت و به كمتر از غايت و هدفش كفايت نكرد و ماموريتى كه بر اساس اراده او به عهده داشت دشوار نپنداشت چون همه امور به خواست و مشيت او انجام پذيرد.
در خطبه‌اى ديگر مى‌فرمايد:
كل شى‌ء خاشع له و كل شى‌ء قائم به غنى كل فقير و عز كل ذليل و قوة كل ضعيف و مفزع كل ملهوف - خطبه‌ها:۳۸ ?
(هر چيزى در برابر او خاشع است و همه اشياء قائم به اويند بى نياز كننده هر نيازمند عزت بخش هر ذليل نيروى هر ناتوان و پناهگاه هر سوخته دل)
آرى اوست كه جهان‌ها را آفريد و براى هر چيز قدر و اندازه‌اى معين نمود و اوست كه انسان را خلق كرد و برايش روزى مقرر داشت تا از گرسنگى از پا در نيايد
قسم ارزاقهم واحصى اثارهم و اعمالهم و اله الخلق ورازقه - خطبه‌ها :۹۱ ?
(روزى آنان را قسمت كرد كردار و رفتارشان را بر شمرد او آفريننده آفريدگان و روزى دهنده آنان است و از انسان خواست تا براى دستيابى به روزيش بكوشد و از آنجا كه انسان را اجتماعى آفريده از او خواسته است در زمين به جستجو برخيزد تا روزى خود و همنوعانش را فراهم آورد و بر اساس اين ديدگاه عقيدتى امام على عليه‌السلام جهان بينى و بينش اقتصادى خود را پايه ريزى مى‌كند.مسئوليت بلاد(سرزمين‌ها)و عباد(بندگان)را بر عهده انسان مى‌گذارد و مى‌فرمايد:
اتقواالله فى عباده و بلاده فانكم مسئوولون حتى عن البقاع والبهائم اطيعوا الله و لا تصوه واذا رايتم الخير فخذوا به و اذا رايتم الشر فاعر ضواعنه - خطبه‌ها:۱۶۷ ?
(خدا را در نظر بگيريد در حق بندگانش و بلادش زيرا كه شما حتى در حق سرزمين و چهار پايان نيز مسئو وليد اگر خيرى ديديد آن را برگيريد و اگر شرى ديديد آن را واگذاريد
لذا نعمت‌هاى الهى با كار انسان پيوند مى‌خورد تا ثمره‌اش روزى مقررى باشد كه خداوند براى هر آفريده‌اى در دل زمين جاى داده است.به خاك قدرت بارورى و حاصلخيزى بخشيد و در قبال آن مسئوليت كشت و زرع را به انسان واگذار كرده است معادن را در درون زمين تعبيه كرده و مسئوليت استخراج آن را به عهده انسان گذاشته است آب و هوا و ديگر نعمت‌ها و عوامل طبيعى - به اندازه - فراهم آورده است و اين انسان است كه بايد با كار و تلاش خود اين نعمتهاى طبيعى را به رزقى پاك مبدل سازد در گفتار امام آمده است((شما در قبال سرزمين‌ها و چهارپايان مسئو وليد))بقاع - اراضى متروك و باير است - و بهايم - حيوانات و چهارپايان لذا مسئوليت انسان حد و مرزى ندارد هر جا زمينى باير باشد او مسئول است تا آن را احيا كند و بايد آستين بالا بزند و با جديت براى سازندگى تلاش كند وقتى انسان در برابر مسئوليتى بزرگ قرار مى‌گيرد - يعنى مسئوليت((عباد)) و بلاد - بايد هميشه آمادگى كامل را براى انجام وظايف گوناگون خود داشته باشد و نيز وظايفى كه در دايره خليفةالهى متوجه اوست.انسان به عنوان خليفةالله مسئول است و مسئوليتش در صورتى پايان مى‌پذيرد كه زمين آباد گردد و بشريت سعادتمند شود و نيازمندان و مستضعفان از زير يوغ ستم آزاد گردند.اين مسئوليت همه جانبه است يعنى سياسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى است.
و از چشم انداز اين مسئوليت است كه امام عليه‌السلام((عمارةالبلاد))(آبادانى سرزمين‌ها) و اسعاد العباد(سعادتمند كردن انسانها) را پيش مى‌كشد.نظريه‌اى كه بر دو اصل استوار است و دو ركن اساسى اقتصاد به شمار مى‌آيد:
اول:طبيعت با نعمتها و ذخايرى كه در درون خود دارد.
دوم:مسئوليت با عمل خيرى كه همراه است.
اكنون پيش از آنكه از اين دو ركن اساسى به تفصيل سخن بگوييم،جا دارد كه ويژگيها و خصائص اين مسئوليت را از ديدگاه امام على عليه‌السلام بررسى كنيم و تفاوتهاى آن را با((اصل مالكيت))كه گروهى از انديشمندان به اسلامى به عنوان بستر نظام اقتصادى طرح مى‌كنند بيان كنيم.
ركن اول:مسئوليت‌
امام على عليه‌السلام،انديشه اقتصادى خود را بر پايه مسئوليت پذيرى استوار مى‌كند چه انسان در برابر عباد(مردمان) و بلاد(سرزمين‌ها) مسئول است.قلمرو مسئوليت او سرزمين‌هاى دور و چهارپايان را هم در بر مى‌گيرد.
او در برابر فقر او مستمندان مسئول است تا غبار تنگدستى را از چهره آنان بزدايد.
او در برابر هر قطعه زمين بايرى مسئول است و بايد آن را احيا كند تا گرسنه‌اى در جهان باقى نماند.اصل تلاش و جديت بر پايه مسئوليت استوار است؛ جديت يعنى كار مثمر و نتيجه بخش،چون مسئوليت با كار همراه است و بدون كار هيچكس مسئوليت نمى‌پذيرد؛ به همين جهت كار يكى از اركان اقتصاد اسلامى است.ثمره كار،توليد است و ثمره مالكيت،بهره ورى هر دو از اركان اساسى توزيع ثروت محسوب مى‌شود.
اين نماى كلى مكتب اقتصادى اسلام از ديدگاه نهج البلاغه است.و ما پس از يادآورى چند نكته مهم به تفصيل از آن سخن گفت.
برخى از نويسندگانى كه در وادى اقتصاد اسلامى قلم زده‌اند چنين پنداشته‌اند كه مالكيت بستر اصلى و خاستگاه اقتصاد اسلامى است.اينان معتقدند كه اسلام به گرايشهاى فطرى انسان ارج مى‌نهد و در راس اين گرايشها علاقه به مالكيت قرار دارد.و انسان براى بر آوردن اين نياز فطرى اشيا را به تملك خود در مى‌آورد. و بالاخره اينان با اين اعتقاد نتيجه مى‌گيرند:مالكيت ركن اصلى نظام اقتصاد اسلامى است. پيش از آنكه‌- نبهانى:اقتصاد اسلامى،ص ۵۸ وهمچنين شهيد صدر كتاب اقتصادنا۲۹۵ - ۲۹۸. ? درباره اركان و پايه‌هاى اقتصاد اسلامى سخن بگوييم ناگزيريم كه اين ديدگاه را با الهام از سخنان اميرالمومنين عليه‌السلام مورد نقد و بررسى قرار دهيم.
اول:نظريه مالكيت با اين اصل - كه مالكيت حقيقى از آن خداوند است و انسان وامدار و حافظ امانتى است كه خداوند به او سپرده است - همخوانى ندارد.خداوند مى‌فرمايد:
الم تعلم أن الله له ملك السماوات والارض‌
(آيا نميدانى كه مالكيت آسمانها و زمين از آن خداست)(و اتو هم من مال‌- بقره:۱۰۷. ? الله الذى اتاكم)(به آنان از مال خداوند كه در اختيار شما قرار داده‌- نور:۳۳. ? بپردازيد.)
پس مالكيت الهى همان مالكيت حقيقى است و مالكيت اعتبارى است.
وقتى مالكيت اعتبارى باشد نمى‌تواند مبناى مكتب اقتصادى اسلام قرار گيرد زيرا اين اشتباه است كه اقتصاد را بر پايه‌اى اعتبارى و غير واقعى استوار سازيم.
دوم:نظريه مالكيت، نظريه‌اى سرمايه دارى است و معتقدين به اين نظريه متاثر از انديشه و تفكر سرمايه دارى هستند كه مشتركات بسيارى كمى با نظام اقتصادى اسلام دارد.طرفداران اين ديدگاه آن را در واكنش نسبت به انديشه سوسياليستى كه در كشورهاى اسلامى حاكم بود و هر نوع مالكيتى را رد مى‌كرد مطرح كردند اگر چه اسلام مالكيت را به صورت محدود و اعتبارى به رسميت مى‌شناسد.ولى ما نمى‌توانيم آن را مبنايى براى اقتصاد قرار دهيم‌
سوم:اگر مالكيت را بپذيريم،بايد آزادى اقتصادى را هم قبول كنيم،بنابراين هر كس مالك باشد آزاد خواهد بود تا در مالش هر طور كه بخواهد تصرف كند و اين آغاز فرو افتادن در دام تفكر سرمايه دارى است؛ تفكرى كه مالكيت را اساس توزيع و آزادى را اساس مالكيت مى‌داند.
با اينكه اسلام آزادى مى‌بخشد و آن را محترم مى‌شمارد ولى براى آزادى حد و مرزى قائل است لذا راه اسلام از سرمايه دارى اساسا جدإ؛شّ مى‌شود.زيرا آزادى در سايه تفكر سرمايه دارى حد و مرزى نمى‌شناسد و حال آنكه اسلام آن را در محدوده احكام شرعى منحصر مى‌سازد.در اينجا بايد گفت كه اسلام به انسان حق تصرف در اموالش را داده است اما در چهار چوب يك سيستم فراگير.
چهارم:اگر مالكيت را شروع حركت انسان در جهان اقتصاد بدانيم با اصل خليفةاللهى كه اسلام براى انسان در نظر گرفته است سازگار نيست چه انسان جانشين و خليفه خداوند در زمين است و به عنوان امين و مسئول امانتى كه خداوند بر عهده‌اش گذاشته حركت مى‌كند؛ يعنى امانت بلاد و عباد در حاليكه مالكيت انگيزه تملك را در انسان بيشتر مى‌كند و در نتيجه - بر اساس منطق قرآن -بيشتر به انحراف كشيده مى‌شود:((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى)).(انسان وقتى خود را بى نياز ببيند سركشى‌- نور:۳۳. ? مى‌كند)؛ جز مومنان واقعى كه اندكند.
پنجم:نظريه مالكيت با كيفيتى كه ذكر كرديم با مجموعه ارزشها و انديشه‌ها و مفاهيم اسلامى سازگار نيست و با جنبه‌هاى ديگر زندگى نيز هماهنگى ندارد زندگى انسان صرفا وابسته به اقتصاد نيست زيرا داراى زندگى اجتماعى است مسئوليت هاى سياسى نيز در انتظار اوست.وقتى كه اسلام يك مجموعه واحدى است و اعضاى اين مجموعه به هم وابسته اند بسيار سخت است كه قبول كنيم انديشه بيگانه‌اى محور قسمت اعظمى از حيات اسلامى - كه حيات اقتصادى است - قرار مى گيرد.
ششم:اين نظريه از منطقى و تاريخى نيز درست نيست.زيرا وقتى كه قائل به مالكيت شويم،اين سوال مطرح مى‌شود كه چگونه مال در مالكيت انسان قرار گرفت؟آيا انسان به زور به آن دست يافت؟يا از نياكانش به ارث برد؟او چگونه بدان دست يافتند؟پس از نظر تاريخى نمى‌توانيم چيز روشنى از علل و انگيزه‌هاى مالكيت بگوييم؟اما از نظر منطقى مى‌توان گفت كه مالكيت در نتيجه كار بدست آمده است.اگر طرفداران نظريه مالكيت به اين نتيجه برسند در حقيقت اصل كار را به عنوان اساس مالكيت به رسميت شناخته‌اند.آيا داستان ما شبيه داستان تخم مرغ نيست كه كداميك پيش از ديگرى بوجود آمده است، آيا داستان مالكيت نيز، در اين نظريه آغازش نامعلوم است.
هفتم: اين ديدگاه با پيشرفت مطلوب اقتصادى هماهنگ نيست، زيرا مالكيت نمى‌تواند يك انگيزه قوى براى كار باشد، بلكه به عكس باعث مى‌شود كه انسان به تنبلى و بى‌تحركى روى آورد، چه بسيارى از صاحبان سرمايه تن به كار نمى‌دهند بلكه زندگيهايش را از راه سود سرمايه و اجاره اموال مى‌گذارند در حالى كه مسئوليت جهانى انسان، انگيزه‌اى بسيار قوى است كه روح نشاط و فعاليت را در او زنده مى‌كند تا از همه توانايهايش براى تحقق مسئوليتهاى بزرگى كه بر دوش دارد، استفاده كند مسئوليتهاى كه حد و مرزى نمى‌شناسد، زيرا كه مسئوليت در برابر همه جهان است هدف ما از نقد و بررسى نظريه مالكيت ارائه نظريه مسئوليت پذيرى از ديدگاه امام عليه‌السلام بود تا از طرفداران اين نظريه بخواهيم بر راه هدايتى كه امام عليه‌السلام ترسيم مى‌كنند قدم بگذارند امامى كه اهل زمانه‌اش او را درك نكردند ما نيز تا به امروز از درك كامل او عاجز مانديم

ركن دوم: كار

پيش از اين گفتيم كه جريان اقتصاد بر دو محور مى‌چرخد: طبيعت با ذخايرى كه در خود دارد و مسئوليت كه بار كار سازنده و هدفدار همراه است، لذا مى‌بايست اين دو محور را به خوبى بشناسيم.
در زندگى چيزى مقدستر از كار نيست اگر كار و تلاش نبود زندگى به همراه شكلى كه در زمان آدم عليه‌السلام بود انسان با كار و تلاش توانسته است سرزمين‌ها را به آبادى و آبادانى تبديل كند از بذرهاى كوچك درختان، جنگلها و باغهاى انبوه پديد آورد، انسان تنها با كار توانسته است كه پايه‌هاى تمدن را بر كره خاكى استحكام بخشد اسلام آمد تا انسان را به كار وادارد عرقى كه از جبين كارگر در اثر كار مى‌ريزد مبارك و ميمون بداند چه تنها با كار و تلاش است كه كاخ تمدن‌ها برافراشته مى‌گردد خداوند مى‌فرمايد:

من عمل صالحا من ذكر أو انثى و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب - غافر:۴۰. ?

(هر كس از مرد و زن كه مؤمن باشد و عمل صالحى به جاى آورد به بهشت داخل مى‌شود و بى حساب روزى اش دهند)

فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا - كهف:۱۱۰. ?

هر كس به ديدار پروردگار خويش اميد دارد بايد كار نيكو كند و هيچكس را در پرستش پروردگارش شريك نگرداند.
هر عملى كه انسان در دنيا و آخرت از آن سود ببرد عمل صالح(كار نيك)است و عمل و كار اقتصادى كارى است كه كسب روزى را به دنبال دارد قرآن كريم انسان را فرا مى‌خواند تا بر روى زمين در جستجوى روزى سير كند.

فامشوا فى منا كبها و كلوا من رزقه و اليه النشور - ملك:۱۴. ?

پس بر روى آن سير كنيد و از روزيش بخوريد.
دستيابى به روزى جز با كار و تلاش ميسر نمى‌گردد خداوند انسان را آفريد و زندگى راحت را به شرط كار تلاش فراهم كرد.

واية لهم الارض الميتة احييناها و اخرجنا منها حبا فمنه يأكلون و جعلنا فيها جنات من نخيل و اعناب و فجرنا فيها من العيون ليأ كلوا من ثمره و ما عملته ايديهم افلا يشكرون - يس ۳۴-۳۲. ?

و زمين مرده برايشان نشانه عبرتى است كه آن را زنده كرديم واز آن دانه‌هايى را كه مى‌خورند بيرون آورديم و در آن باغهايى از نخلها و تاكها پديد آورديم و چشمه‌ها روان ساختيم تا ثمرات آن و دسترنج خويش بخورند آيا باز هم ناسپاسى مى‌كنند؟كار تنها راه رسيدن به اين نعمتها و دست يابى به خيراتى است كه خداوند سبحان در زمين وصف كرده است.و رسول خدا صلى الله عليه و آله از قرآن الهام مى‌گيرد و مى‌فرمايد:

لان يأخذ أحدكم حبله فيذهب به لاى الجبل فيحتطب ثم به فيحمله على ظهره خير له من أن يسأل الناس - صحيح بخارى،كتاب زكات حديث ۱۲۷۷/ بحارالانوار۹۹/۰۸۱روايت ۳۷. ?

اگر كسى از شما ريسمان را بر دارد و به كوه رود و هيزم جمع كند و آن را بر پشت خود حمل كند.امام على عليه‌السلام با الهام از قرآن و سنت نبوى امت اسلامى را به كار و تلاش فرا مى‌خواند:

اولا:درسهايى از زندگى حيوانات‌

هنگامى كه امام على عليه‌السلام مورچه را توصيف مى‌كند با اين كار نمى‌خواهد قدرت خيال‌پردازى يارانش را زياد كند يا براى پر كردن اوقات فراغتشان داستانهايى را براى آنان بگويد بلكه هر سخنى كه بر زبان مبارك حضرت جارى مى‌شود حامل درس و عبرت است نگاه كنيد كه چگونه مورچه را توصيف مى‌كند:

انظروا الى النملة فى صغر جثتها و لطافة هيئتها،لا تكاد تنال بلمح البصر و لا بمستدرك الفكر كيف دبت على ارضها و صبت على رزقها تنقل الحبة الى حجرها و تعدها فى مستقرها تجمع كيف دبت على ارضها و صبت على رزقها تنقل الحبة الى حجرها و تعدها مستقرها تجمع فى حرها لبردها و فى وردها لصدرها - خطبه‌ها:۱۸۵. ?

به مورچه بنگريد كه با خردى جثه‌اش و لطافت اندامش نه به چشم ديده مى‌شود و نه با انديشه درك مى‌گردد چگونه بر روى زمين مى‌جنبد و روزيش را مى‌جويد و دانه را به لانه خود مى‌برد و ندر قرار گاهش آماده مى‌كند در گرما براى سرما و در ورودش بر خروجش فراهم آورد.
و اين مورچه با جثه كوچكش و وزن كمش براى روزى خود كار مى‌كند مى‌كوشد و تلاش به خرج مى‌دهد و روزيش را در تابستان جمع مى‌كند و براى زمستان ذخيره مى‌كند و به ما تلاش و پس انداز را مى‌آموزد و وقتى مورچه چنين باشد پس چرا انسان كه قدرت و توانايى انجام كار را دارد چنين نباشد؟امام علنه السلام نمونه ديگرى از زندگى را به ما نشان مى‌دهد اين بار از خفاش سخن مى‌گويد:او روزيش را مى‌جويد و مى‌فرمايد:

فهى مسدلة الجفون بالنهار على احداقها و جاعلة الليل سراجا تستدل به فى التماس ارزاقها فلا يرد ابصارها اسداف ظلمته و لا تمتنع من المضى فيه لغسق دجنته فاذا ألقت الشمس قناعها و بدت أوضاح نهارها و دخل من اشراق نورها على الضباب فى و جارها أطبقت الاجفان على ما قيها و تبلغت بما اكتسبته من المعاش فى ظلم لياليها فسبحان من جعل اليل لها نهارا و معاشا و النهار سكنا و قرارا.

خفاش به هنگام روز پلكهايش را بر روى حدقه‌هاى چشمانش فرو مى‌خواباند و چون شب در رسد تاريكى آن را چونان چراغى براى يافتن روزى خويش به كار مى‌گيرد تاريكى ديدگانش را از ديدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق ظلمت باز ندارد.
و چون خورشيد نقاب از روى بر گيرد و سپيدى روز آشكار شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نمايد بار ديگر ديدگان بر هم مى‌نهد و به هر چه در ظلمت شب گرد آورده اكتفا مى‌كند منزه است خداوندى كه شت را روز او گردانيد تا براى يافتن معاش در حركت آيد و روز را براى او زمان او آرامش و سكون قرار داد.پس اگر مورچه نمونه خوبى از موجودات زنده است كه‌- خطبه‌ها:۱۵۴. ? نيمى از سال را به دنبال روزى است و نيمى ديگر در استراحت خفاش نيز نمونه‌اى ديگر از جانداران است كه در شب تلاش مى‌كند و در روز به استراحت مى‌پردازد همه اين نمونه‌ها حقايقى از زندگى را برايمان به تصوير مى‌كشد كه بايد توجه انسان را بدان معطوف داشت تا از آن درس بياموزد و عبرت بگيرد درس كار تنظيم وقت پس انداز و ذخيره كردن و درس آينده نگرى.

ثانيا:درسهايى از زندگى پيامبران‌

امام على عليه‌السلام داستانيهايى را از زندگى پيامبران مى‌آورد با زندگى و جهاد آنان براى همگان درس عبرت باشد پيامبر خدا داود عليه‌السلام صاحب مزامير و خواننده اهل بهشت از بيت المال مى‌خورد خدايش او را ملامت كرد و به او چنانچه در نهج البلاغه آمده است - گفت:

يا داود انك نعم العبد لولا انك تأكل من بيت المال و لا تعمل بيدك شيئا قال فبكى داود أربعين صباحا فأوحى الله الى الحديد أن الن لعبدى داود فلان له الحديد فكان يعمل فى كل نوم درعا. - كلينى:كافى ۵/۷۵/۵ ?

اى داود تو بنده خوبى هستى چرا از بيت المال مى‌خورى و كارى نمى‌كنى گفت:داود چهل شبانه روز گريست و خداوند به آهن وحى كرد كه براى بنده‌ام داود نرم شو و آهن براى او نرم شد و او هر روز يك زره مى‌ساخت.

وان شئت ثلثت بداود صلى الله عليه صاحب المزامير و قارى اهل الجنة فلقد كان يعمل سفائف الخصوص بيده و يقول لجلسائه ايكم يكيفينى بيعها و يأكل قرص الشعير من ثمنها - خطبه ۱۶۰. ?

و اگر بخواهى سوم از داود صاحب مزامير و خواننده بهشتيان بگويم او كه به دست خود از برگ خرما زنبيل‌ها مى‌بافت به همنشينانش مى‌گفت:چه كسى آن را براى من مى‌فروشد واز بهاى آن قرص نان جوين مى‌خورد.
آرى داود عليه‌السلام بوريا مى‌بافت از راه فروش آن امرار مى‌كرد و افتخار مى‌كرد كه از دسترنج خويش مى‌خورد.

درسهايى از زندگى امام على عليه‌السلام‌

اميرالمومنين على عليه‌السلام قول را با عمل همراه كرد و از علاقه‌مندترين افراد به كار بود او از كار خسته و دلزده نمى‌شد حتى در ايام خلافتش شيوه‌اش را تغيير نداد و همچنان كار مى‌كرد زمين شخم مى‌زد و چاه حفر مى‌كرد و به زراعت مى‌پرداخت مردى اميرالمومنين را با بار شترى از هسته خرما ديد از او پرسيد:چه حمل مى‌كنى؟امام فرمود:صد هزار نهال خرماست.امام على عليه‌السلام با كوله بارى از هسته خرما مى‌رفت به او- كلينى كافى:۵/۷۴. ? گفتند:اى ابوالحسن!چه با خود دارى؟امام فرمودند:اگر خدا بخواهد نخلهاى خرماست و حضرت همه آن هسته‌هاى خرما را مى‌كارد و دانه‌اى را باقى نمى‌گذارند و به خاطر تلاش و پشتكارش بى نيازترين شخص زمان خود بود و گفته‌اند:وى هزار بنده را با دسترنجش آزاد كرد.با وجود- همان:۵/۷۴/۴. ? كارهاى فراوان و تلاش توانفرسايى كه در مزرعه جامعه و دولت داشت هيچگاه وظيفه تربيتى خود در داخل خانواده فراموش نمى‌كرد او به خانواده‌اش در كارهاى خانه كمك مى‌كرد گفته‌اند:كه اميرالمومنين عليه‌السلام هيزم جمع مى‌كرد و آب مى‌آورد و جارو مى‌زد.اميرالمومنين‌- صدوق،الفقيه:۳/۱۰۴/۴۵۷. ? عليه‌السلام در كنار كارهاى زياد خود در اداره امور كشور وظيفه تامين معاش خانواده‌اش را فراموش نمى‌كرد در حالى كه مى‌توانست نيازهاى خود را از بيت مال تامين كند.
امام هميشه راه سخت و دشوار را انتخاب مى‌كرد تا به نسلهاى آينده درسى را بياموزد كه در طول زندگى شان آن را به خاطر داشته باشند امام عليه‌السلام كار را دوست مى‌داشت و مى فرمود:
ان الله يحب المحترف الامين ؛ خداوند كارگر امين را دوست مى‌دارد.- همان:۳/۹۵/۳۶۷. ?
و هموست كه مى‌فرمايد:

الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر ان تتعب فى البر فان التعب يزول والبر يبقى‌

(آنكه كه ديگران به كارى فرا خواند و خود بدان عمل نكند مانند تيراندازى است كه از كمان بى زه افكند اگر در خوبى خود را خسته كنى خستگى از بين مى‌رود و خوبى باقى مى‌ماند)- ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه:۲۰/۸۰/۳۳۲. ?
با وجود تلاش زياد و خستگى ناشى از كار چنان مى‌نمايد كه گويى كارى نكرده است و شعار حضرت اين بود:اذا فعلت كل شى‌ء فكن كمن لم يفعل شيئا؛ هر كارى را كه انجام مى‌دهى مانند كسى باش كه كارى انجام نداده است.آرى امام عليه‌السلام پايان راه را آغاز مراحل ديگر قرار مى دهد.و- همان ماخذ۱۹/۲۵۸۰. ? اين نهايت اشتياق و علاقه‌اى است كه انسان مى‌تواند نسبت به كار در خود داشته باشد.و چرا نه؟وقتى كار در بسيارى از اوقات در رديف حسب و نسب بلكه مرتبه‌اى بالاتر از آن قرار مى‌گيرد؛
هموست كه مى‌فرمايد:
من ابطابه عمله لم يسرع به حسبه (آنكس كه عملش او را به جايى‌- كلمات قصار،شماره ۲۳/۳-محقق حلى شرايع الاسلام،ص ۳۹۱. ? نرساند حسب و نسبش او را به جايى نخواهد رساند.)

انواع كار

اسلام به همه كارهايى كه ناشى از رابطه طبيعى ميان ابزارهاى مختلف توليد است بحث كرده است.
و از انواع كار احياى موات را نام مى‌برد:آن عبارت است از اينكه زمينى را كه قابل استفاده نيست آماده استفاده و بهره بردارى قرار دهيم.اگر آب ندارد آبش را تامين كنيم و اگر در آب فرورفته است آبش را خشك كنيم يا اگر شوره زار است آن را اصلاح كنيم به هر حال انجام كارى كه زمين استفاده را به زمينى آماده كشت و مناسب بهره بردارى تبديل كند.

مزارعه:

مصدر باب مفاعله و متضمن معنى مشاركت است كه بايد بين دو طرف انجام گردد. مزارعه بين عامل و مالك برقرار مى‌شود عامل(كارگر)به شخم زدن و آبيارى و بذر پاشى مى‌پردازد و مالك نيز زمين و سرمايه و ابزار مورد نياز را در اختيار قرار مى‌دهد اين معامله بر روى زمين انجام مى‌گيرد و عامل در مقابل سهمى از محصول زمين مى‌برد.

مساقات‌

اين كلمه از سقى(آبيارى)گرفته شده است و عبارت است از اينكه شخصى به آبيارى‌
نخل يا تاك مى‌پردازد و در مقابل سهمى را از محصول آن مى‌برد و اين معامله داراى اصول ثابتى است.

مضاربه:

قراردادى است بين دو طرف كه يكى سرمايه گذارى مى‌كند و ديگرى با آن سرمايه به تجارت مى‌پردازد و سود حاصل از آن - بر حسب توافق - بين آندو تقسيم مى‌گردد.- حاشيه شرايع ۲/۱ ?

شركت:

آنست كه چند مالك يك چيز را به طور مشاع در اختيار داشته باشند.- شرايع الاسلام ۲/۳۷۴ ? مانند زمين مشترك چنانكه دو نفر خانه‌اى را اجاره كنند هر دو در استفاده از خانه شريكند؛ مانند خيارات مشترك و رهن مشترك - حاشيه شرايع ۲/۳۷۴ ?

اجاره:

عبارت است از مالك شدن يارسيدن به سوداى در ازاى چيزى(عوضى) معين. مانند آنكه انسان بگويد: اين خانه را يكسال در ازاى صد هزار- شرايع الاسلام ۲/۴۱۳
? تومان براى سكونت در اختيار تو قرار مى‌دهيم. صد هزار تومان نشانه آنست كه اين كار براى سود است. عبارت ((براى سكونت )) و ((صد هزارتومان )) نشان ميدهد كه منظور از در اختيار قرار دادن، اجاره است.

جعاله:

مانند آن است كه بگويد: هر كس بنده‌ام يا گمشده‌ام را به من برگرداند يا فلان كار را انجام دهد فلان مقدار از آن اوست و نياز به قبول و پذيرش ندارد.- شرايع الاسلام ۳/۷۰۶. ?
اينها مجموعه‌اى از قراردادها و معاملاتى است كه بين دو يا چند نفر براى انجام فعاليت اقتصادى منعقد مى‌شود و تفاوتى ندارد كه اين فعاليت در زمينه كشاورزى باشد يا صنعت يا تجارت و فقها اين تقسيم بندى را در كتابهاى خود آورده‌اند به تفصيل از آن سخن گفته‌اند.و تقسيم بندى ما از كار بر اساس ظاهر و شكل كار است نه رابطه‌اى كه ميان آنهاست.و انواع گوناگونى دارد:
۱- كشاورزى ۲- دامدارى ۳- صنعت ۴- بازرگانى ۵- خدمات‌

كشاورزى‌

اسلام براى كشاورزى اهميت ويژه‌اى قائل است.زيرا عامل اساسى در تامين معاش اعم از خوراك پوشاك و ديگر وسائل زندگى محسوب مى‌شود.
كشاورزى نزد اهل مكه از كارهاى ناپسند به شمار مى‌آمد.پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند تا قيد و بندهاى فكرى و گمراه كننده‌اى كه آنان را از حركت و پويايى باز مى‌داشت بردارند ايشان خطاب جهانيان مى‌فرمايد:

لا يغرش المسلم غرسا و لا يزرع زرعا فيأكل منه انسان أودابة و لا شى الا كانت له صدقة - صحيح بخارى، كتاب مزارعه. حديث:۲۱۵۲.

?
نهالى كه مسلمان مى‌كارد و محصولى را كه كشت مى‌كند تا انسان و حيوان از آن بخورند همه اين كارها داراى صدقه‌اند.
اين حديث شريف راه را براى فعاليتهاى مختلف كشاورزى از قبيل شخم زدن،كاشتن نهال و كود دادن و سم پاشيدن و ديگر كارهاى كشاورزى باز مى‌كند كه هدف اصلى آن تهيه امكانات زندگى براى انسان و حيوان است اسلام به خاطر تلاش و فعاليتش روى زمين احترام مى‌گذارد و از كشاورزان به عنوان گنجينه‌هاى زمين ياد مى‌كند.امام صادق عليه‌السلام مى‌فرمايد:

الزارعون كنوز الله فى أرضه و ما فى الاعمال شى احب الى الله من الزارعة و ما بعث الله نبيا الازراعا الا ادريس فانه كان خياطا. - حر عاملى:وسائل الشيعه ۱۷/۴۱/ حديث ۲۱۹۳۳. ?

(كشاورزان گنجينه‌هاى الهى در زمينند و هيچ كارى نزد خداوند محبوبتر از كشاورزى نيست خداوند همه پيامبرانى را كه برانگيخت كشاورز بودند جز ادريس كه خياط بود.)
در سايه اين راهنمايى پر مغز فعاليت كشاورزى پيشرفت زيادى كرد.امام على عليه‌السلام نيز با گفتار و كردار خويش از چنين سياستى مى‌كردند.
و در صحنه كار و تلاش امام عليه‌السلام به كشاورزى مى‌پرداخت و در همه زمينه‌ها فعاليت مى‌كرد - چنانكه گفتيم - چاه حفر مى‌كرد و شخم مى‌زد و نهال غرس مى‌كرد و سرمايه زيادى كه از اين راه بدست مى‌آورد همه را در راههاى خير هزينه مى‌كرد.

كشاورز باتجربه‌

امام اميرالمومنين على عليه‌السلام هميشه نهال خرما غرس مى‌كرد. در هر مرتبه هزاران هسته خرما مى‌كاشت كه همه آنان به طور كامل و بدون عيب و نقص به نخلهايى پر محصول در مى‌آمد.مردى او را با بار شترى از هسته خرما ديد از او پرسيدند:اى ابوالحسن!چه حمل مى‌كنى؟فرمود:صد هزار نهال خرماست.و مرد گفت:امام عليه‌السلام همه آن هسته را كاشت و دانه‌اى هم فرو نگذاشت.
و روزى با كوله بارى از هسته خرما مى‌رفت به او گفتند:اى ابوالحسن!چه با خود دارى؟امام فرمودند: اگر خدا بخواهد نخلهاى خرماست!
بادقت در اين دو روايت در مى‌يابيم كه امام عليه‌السلام در انتخاب بذر و زمين مناسب دقت به خرج مى‌دادند تا روند(فرآيند)كشت نهال در بهترين شرايط انجام گيرد تا هسته‌اى بيهوده و بى محصول در زمين كشت نگردد.اين امر نشانه نبوغ و مهارت در به سامان رساندن اينكار است كه تنها كشاورز با تجربه مى‌تواند به خوبى از عهده آن بر آيد امام در سخنانش بر همين نكته تاكيد داشتند و مى‌فرمودند:
ان الله يحب المحترف الامين؛ خداوند كارگر(باتجربه)و امانتدار را دوست دارد.- صدوق:فقيه ۳/۹۵/۳۶۷. ?

حمايت از كشاورزان‌

امام عليه‌السلام در نامه خود به مالك اشتر،كشاورزان را از ياد نمى‌برند به او درباره خراج دهندگان - كشاورزان - سفارش مى‌كنند. مى‌فرمايند:

و تفقد امر الخراج بما يصلح أهله فان فى صلاحه صلاح لمن سواهم و لا صلاح لمن سواهم الا بهم لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله. وليكن نظرك فى عمارة الارض أبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذالك لا يدرك الا بالعمارة و من طلب الخراج بغير عمارة أخرب البلاد و أهلك العباد و لم يستقم أمره الا قليلا فان شكوا ثقلا أو علة أو انقطاع شرب أو بالة أو احالة أرض اغتمرها غرق او أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم و لا يثقلن عليك شيئا خفت به المؤونة عنهم فانه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك و تزيين و لا يتك .

در خصوص ماليات چنان كن كه حال خراج دهندگان بهبود يابد زيرا با بهبودى خراج و خراج دهندگان وضع ديگران نيز اصلاح مى‌شود و كار ديگران جز با بهبود آن سامان نمى‌پذيرد. زيرا همه مردم روزى خوار خراج و خراجگزارنند و بايد نظر تو بيشتر در آبادانى زمين باشد تا گرفتن خراج چون خراج بدون آبادانى ميسر نمى‌شود و آنكه بدون آبادانى خراج بخواهد بلاد را ويران مى‌كند و عباد را هلاك مى‌سازد و دولتش چند روزى بيش دوام نمى‌يابد و اگر مردم از سنگينى ماليات يا آفت زدگى يا كم آبى شكايت كردند به آنان به اندازه‌اى كه وضع زندگيشان بهبود يابد تخفيف بده مبادا اين تخفيف بر تو گران و سنگين تمام شود زيرا اين اندوخته‌اى است كه با آبادانى و زيبا سازى شهرها به تو باز مى‌گردانند.
اين مجموعه سفارشهايى است در خصوص رعايت حال كشاورزان كه بر قلم مبارك امام عليه‌السلام جارى مى‌شود و استاد محمد عبده اين گفتار امام را در خصوص كشاورزان مى‌داند و در شرح خود چنين مى‌گويد:اگر شكايت كنند از سنگينى مالياتى كه براى آنان معين گرديده يا از گزند آسمانى كه بر كشتهايشان رسيده يا از كم آبى رودخانه يا از كمبود نزولات آسمانى يا تغييرى كه در زمين پديد آيد يا از آب زيادى كه بذرها را بپوساند به طورى كه بوى بد و گند از آن به مشام رسد و در نتيجه محصولات كاهش يابد يا در اثر كم آبى ماده غذايى بذر از بين برود و سبز نگردد پس به هنگام شكايت تو بايد نيازهايشان را بر آورى!)) ولى استاد محمد جواد مغنية- محمد عبده - شرح نهج البلاغه ص ۶۹۲. ? و در شرح اين گفتار مى‌گويد كه:((منظور امام عامه مردمند نه كشاورزان)) از آن رنج مى‌برند همخوانى ندارد و همه اين گفتار از خراج‌- مغنيه - تفسير كاشف ۴/۸۷ ? دهندگان - كسانى كه زمين كار مى‌كنند - سخن مى‌گويد و عقيده محمد عبده به صواب نزديكتر است گفتار امام متضمن نكات زير است:
۱- پرداخت وام به كشاورزان زيرا تا زمانى كه در انتظار برداشت محصولند بدهى دارند و بهتر است كه وامهايشان از حساب ويژه‌اى باشد كلمه ثقل(سنگينى) در گفتار امام بر اين معنى دلالت دارد.
۲- مبارزه با حشرات و آفتهايى كه به محصولات آسيب مى‌رساند كلمه((علت))(آفت و گزند)مبين اين معناست.
۳- فراهم آوردن امكانات آبيارى و آبرسانى به زمينهاى كشاورزى.
۴- آمادگى براى رويارويى با حوادث ناگوار طبيعى مانند سيل و نظاير آن.
امام عليه‌السلام همواره در مورد كشاورزان به كارگزارانش سفارش مى‌كرد و در نامه هايشان در مورد كشاورزان به نيكى سفارش مى‌كرد واز آنان به عنوان أكارون - كسانى كه زمين را شخم مى‌زنند - ياد نمود.
دامدارى‌
دامدارى از نظر اهميت همشأن و همطراز كشاورزى است و در جزيره العرب نيز رواج داشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در دوران جوانى گوسفند پرورش مى‌دادند.
با ظهور اسلام سرزمين‌هاى زارعى فتح شد و به قلمرو اسلام پيوست در نتيجه از اهميت دامدارى به شكلى كه در جزيره العرب متداول بوده كاسته شد پس از فتح عراق مصر ورى هر خانواده‌اى صاحب زمين كشاورزى شد و با در آمدهاى زيادى كه از اين رهگذر بدست مى‌آورد آنان را از پرداختن به دامدارى و تحمل سختيهاى آن بى نياز مى‌كرد و ديگر كسى حاضر نمى‌شد وقتش را در امور پرورش دام كه در مقابل كشاورزى در آمد چندانى نداشت صرف كند.
اينجا بود كه شيوه پرورش دام تغيير يافت به موجب اين تغيير- چنانكه در دستورات امام عليه‌السلام آمده است - مسلمانان مى‌توانستند به جاى آنكه دام را به صحرا ببرند در داخل مزرعه يا خانه به پرورش آن بپردازند امام علن عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من كانت فى منزله شاة قدست عليه الملائكة؛ فرشتگان خانه‌اى را كه در- عباس قمى:سفينه البحار ۲/۷۱۹. ? آن گوسفندى باشد مقدس مى‌شمارند.
با اين شيوه جديد دامدارى جايگاه واقعى خود را باز يافت و از خطر نابودى و انقراض در امان ماند؛ خطرى كه با توجه به پيشرفت گسترده اقتصادى در اثر فتوحات اسلامى در جهان اسلام و روى آوردن مردم به كار در زمينهاى كشاورزى آن را تهديد مى‌كرد و با اين روش امام عليه‌السلام اين فعاليت اقتصادى را از نابودى رهانيد.
صنعت‌
عربها از صنعت دورى مى‌كردند و آن را كار بى ارزشى قلمداد مى‌كردند و اعتقاد داشتند كه تنها قشرهاى پايين جامعه به آن تن در مى‌دهند.
ابن خلدون براى اين موضوع دليل مى‌آورد و مى‌گويد:((زيرا آنها در باديه نشينى ريشه دار تر و از اجتماع و تمدن كه انسان را به صنايع و ديگر لوازم شهر نشينى جلب مى‌كند،دور ترند.))- ابن خلدون - مقدمه ص ۴۰۴. ?
بيشترين صنايع آن روز در سرزمينهاى فارس و روم كه از اعراب باديه نشين متمدن تر بودند رواج داشت ولى با ظهور اسلام و شروع فعاليتهاى جديد اقتصادى شيوه زندگى در جزيره العرب دگرگون شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله مردم را به پيروزى از اين شيوه فرا خواند و رويارويى‌هاى نظامى با قريش ساختن شمشير، نيزه، و ديگر ابزارهاى دفاعى را بر مسلمانان تحميل كرد اين كار موجب گرديد دغدغه روحى كه مانع از پرداختن مسلمانان به چنين فعاليتهايى مى‌شد و از نظر اجتماعى هم محكوم بود از بين برود.
از روشهايى كه براى تشويق مردم به كار مى‌رفت تا به شغلهاى صنعتى روى آورند ذكر داستانهايى از زندگى پيامبران عليهم السلام و كارهايشان بود امام على عليه‌السلام نيز به يارانش مى‌گفت كه داود عليه‌السلام به هنگام جنگ زره مى‌ساخت و به هنگام صلح حصير و زنبيلهايى از ليف خرما كه براى حمل خرما از جايى به جاى ديگر استفاده مى‌شد.طبيعى است كه صنعت در دوران اوليه اسلامى به گستردگى و رونق كشاورزى نمى‌رسيد زيرا صنعت در دوران اوليه اسلامى به گستردگى و رونق كشاورزى نمى‌رسيد زيرا صنعت محدود بود و تنها براى رفع نيازهاى ضرورى به كار مى‌رفت ولى كشاورزان همه فعاليت‌هاى اقتصادى را تحت شعاع قرار مى‌دهد درآمدهايى كه از طريق كشاورزى بدست مى‌آمد خيلى بيشتر از نياز مردم بود به طورى كه هيچكس وقت خود را صرف فعاليتهايى كه درآمدى محدود داشت و از نظر اجتماعى هم گسترده نبود، نمى‌كرد.
حمايت از صنعتگران‌
در نامه اميرالمومنين عليه اسلام به مالك اشتر در خصوص صنعتگران آمده است:
ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات أوص بهم خيرا المقيم منهم و المترفق ببدنه فانهم مواد المغانم و اسباب المرافق - ۱، نامه‌ها، ۵۳
?
سپس درباره بازرگان و صتعتگران سفارش مرا بپذير، و به ديگران بسپار كه با آنان به نيكى رفتار كنند اين گروه مردم چه آنانكه مقيم‌اند چه آنانكه كالايشان را مى‌گردانند و بعضى كه كارگرند و با تلاش بدن كسب روزى مى‌كنند مايه‌هاى سودند و ابزارهاى راحتى و آسايش زندگى را فراهم مى‌آورند، منظور از مترفق بيدنه همان صتعتگران كه نقش قابل توجهى‌- ۲، نامه، ۵۳
? در اقتصاد اسلامى نداشتند ولى با وجود آن امام عليه‌السلام به خاطر اهميت فعاليت به كارگزار خود سفارش مى‌كند گذشت زمان صحت نظريه امام در خصوص صتعتگران كه مى‌فرمود آنان مايه‌هاى سودمند به اثبات رساند و چيزى نگذشت كه صنعت جلودار فعاليتهاى اقتصادى شد تا آنجإ؛)) كه پيشرفت يا عقب ماندگى يك كشور با حجم در آمدهاى صنعتى آن مى‌سنجند.و صنعت توانست با كمك ابزارهاى ماشينى جاى خود را در كشاورزى باز كند و آن را از حالت سنتى به كشاورزى پيشرفته و مدرن از نظر حجم و كيفيت توليد در آورد.
تجارت‌
عرب پيش از اسلام فن تجارت را به خوبى مى‌دانست،قرآن - در سوره قريش - به همين نكته اشاره دارد:لا يلاف قريش ايلافهم رحلة الشتاء والصيف براى الفت دادن قريش - الفتشان به هنگام كوچ زمستان و- سوره قريش -۱-۲. ? تابستان وقتى كه رسول خدا به مدينه منوره مهاجرت كردند تاجران يهودى در اين شغل فعاليت مى‌كردند اهل يثرب كشاورزى مى‌كردند و در كنار رسول خدا تعدادى از مهاجرين بودند كه در تجارت كار آزموده و مجرب بودند.
وقتى كه پيامبر پيمان برادرى را بين مهاجرين و انصار برقرار كرد مسلمانان بر شريانهاى اقتصادى مدينه مسلط شدند انصار به كشاورزى مى‌پرداختند و مهاجرين به تجارت بنابراين دشمنى يهود با رسول خدا از اينجا شروع شد زيرا اين كار حيات اقتصادى آنان را به طور جدى تهديد مى‌كرد به هر حال تجارت پيشرفت زيادى كرد و وقتى كه قلمرو حكومت اسلامى گسترش يافت و ثروتهاى زيادى در دست مسلمانان جمع شد اسلام به دو منظور تشويق به تجارت مى‌كرد:
اول:از اين ثروتها(سرمايه‌ها) در جاهاى مناسب خود بهره بردارى شود و در يكجا جمع نگردد و بى مصرف باقى نماند.
دوم:براى صدور اسلام به سرزمينهايى كه با اسلام آشنايى نداشتند زيرا بسيارى از كشورهاى اسلامى امروز مانند اندونزى به دست تاجران مسلمان به دين اسلام در آمدند.
بر همين اساس اسلام به تجارت اهميت داد و علاوه بر ويژگى اقتصادى به آن وجهه دينى و تبليغى نيز بخشيد اين دو ويژگى(اقتصادى و تبليغى) چنان به هم گره خوردند كه جدايى بين آنان ممكن نبود زيرا تجارت نيازمند روابط اجتماعى بين كشورها بود و اسلام موجب مى‌شد كه تاجران مسلمان در آن كشورها پايگاه اقتصادى پيدا كنند.
بدين ترتيب تبليغ در تجارت تاثير گذاشت اما تأثير تجارت بر تبليغ امرى واضح و روشن بود زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از همان آغاز به اهميت تجارت پى برد به خصوص كه خود در اين زمينه تجربه شخصى داشت و پيش از بعثت تجارت مى‌كرد.
امام على عليه‌السلام نيز به پيروى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله به تجارت اهميت مى‌داد و مسلمانان را به آن تشويق مى‌كرد و مى‌فرمود:
تعرضوا للتجارة فان فيها غنى لكم عما فى ايدى الناس‌
به تجارت بپردازيد.كه شما را از آنچه در دست مردم است بى نياز مى‌گرداند.- كلينى:كافى ۵/۱۴۹/۹ ?
مسلمانان غير عرب را نيز به تجارت وامى داشت زيرا آنان از ويژگى زندگى در كشورهاى ديگر آگاهى داشتند از اين رو مى‌توانستند به اين كار بپردازند و امام عليه‌السلام خطاب به آنان مى‌فرمايد:
أتجروا بارك الله لكم فانى سمعت رسول الله(ص) يقول:الرزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فى التجارة و واحدها فى غيرها .
تجارت كنيد خداوند به شما خير و بركت دهد من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى‌فرمود:روزى ده جزء دارد كه نه جزء آن در تجارت است و يك جزء در ديگر كارهاست آنگاه امير المومنين زيبايى كار تجارت را ياد- كلينى كافى ۵/۱۴۹/۹ ? آورى مى‌كند كه چگونه تاجر براى اينكار به دريا سفر مى‌كند و توجه همگان را به سياحت لذتبخش جلب مى‌كند مى‌فرمايد:
ما أجمل فى الطلب من ركب البحر للتجارة؛ چه زيباست كه انسان براى طلب روزى به دريا سفر كند و به تجارت بپردازد.- همان ماخذ ۵/۳۱۸/۵۹. ?
حمايت از تاجران‌
حكومت اسلامى بايد از تاجران و صنعتگران به يك اندازه حمايت كند زيرا اين دو كار به هم وابسته است تاجر از كالاى صنعتى بهره مى‌برد و آن را يا در محل به فروش مى‌رساند و يا به شهرهاى ديگر مى‌برد از آنجا كه تاجران هميشه در معرض خطرند به همين جهت بايد از حمايت ويژه دولت برخوردار باشند به خصوص كه هر كسى نمى‌تواند مانند آنان كالا را از جايى به جاى ديگر ببرد اگر كالا مدتى در دست صاحبش بماند ممكن است تلف شود و از بين برود همچنين نمى‌توان كشور توليد كننده و مصرف كننده را براى خريد و فروش يكجا جمع كرد لذا امام مى‌فرمايد:
فانهم مواد المنافع و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح فى برك و بحرك سهلك و جبلك و حيث لا يلتئم الناس لمواضعها و لا يجترئون عليها - نامه‌ها:۵۳. ?
آنان مايه‌هاى سودند و ابزار راحتى و آسايش را براى مردم فراهم مى‌آورند؛ واز ديار دور و نزديك كشور تو خشكى و دريا و سرزمينهاى هموار و كوهساران صعب العبور را در مى‌نوردند و آن كالاها كه در دسترس مردم نيست فراهم مى‌آورند؛ جاهايى كه مردم با آن آشنايى ندارند و جرات رفتن بدانجا را ندارند.
وقتى ارزاق مردم در دست تجار باشد ممكن است كه دست به اعمال زشت و مخالف با حس انسان دوستى بزنند پس كارگزار بايد مراقب باشد.امام على(ع) در اين خصوص به مالك مى‌نويسد:
و تفقد أمورهم بحضرتك و فى حوا شى بلادك و اعلم من ان فى كثير منهم ضيقا و شحا و احتكار للمنافع و تحكما فى البياعات و ذالك باب مضرة للعامة و عيب على الولاة؛ - نهج البلاغه:نامه‌ها:۵۳. ?
پس به كار آنان چه در مركز حكومت و چه در شهرهاى ديگر كشور رسيدگى كن و بدان كه بسيارى از آنان در داد و ستد بيش از اندازه سختگيرند و بخلى زشت دارند و به منظور سودجويى بيشتر كالا را احتكار مى‌كنند و به دلخواه نرخ گران مى‌بندند اين كار به توده مردم آسيب مى‌رساند. و مايه عيب و ننگ كارگزاران است.
بنابراين ضيق -(سختگيرى در داد ستد)-،شح -(بخل)- واحتكار-(پنهان كردن كالاى اساسى)- هر سه پديده هايى هستند كه آثارى بدى بر جامعه مى‌گذارند و بايد با آنها مبارزه كرد تا ريشه كن شوند اين امر زمانى ممكن خواهد بود كه با نظارت هميشگى كارهاى تاجران را مورد رسيدگى قرار داد و هشدار، راهنمايى لازم را به آنان گوشزد كرد.
خدمات‌
در جامعه اسلامى فعاليتهايى جريان دارد كه نسبت به فعاليتهاى اقتصادى كه ذكر كرديم فعاليت ثانوى به شمار مى‌آيند مانند:بافندگى(حياكه) دوزندگى(خياطه) جمع آورى هيزم(حطابه)و نظاير آن اين كارها تا زمانى كه به حرام آلوده نگردند و خدماتى را به مردم ارايه دهند،جزء عمل صالح‌اند چنانكه در احاديث وارد شده است امام على(ع) هيزم جمع مى‌كرد و آب مى‌آورد و جارو مى‌زد. پيداست كه امام على عليه‌السلام اين كارها را در- صدوق:الفقيه ۳/۱۰۴/۴۲۷. ? خانه انجام مى‌دادند بخصوص جارو زدن با اين وجود براى جمع آورى هيزم - خواه براى استفاده شخصى يا فروش آن - به صحرا مى‌رفتند.
زن و كار
بدون ترديد زن در تاريخ اسلام نقش اساسى داشت و به فعاليتهاى اجتماعى و اقتصادى مى‌پرداخت تاريخ نامهاى زنانى را برانى ما ذكر مى‌كند كه عطر مى‌فروختند: همچون زينب عطاره و گفته‌اند كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - خطاب به او فرمود:
اذا فأحسنى و لا تغشى فانه أتقى لله و أبقى للمال - فروغ الكافى:۱/۷۱۳و بحارالانوار:۷۲/۱۳۴/۱۱۶. ?
به هنگام فروش به نيكى بفروش و از غش در آن بپرهيز كه اين كار به تقواى الهى نزديكتر است و موجب حفظ مال گردد.
تاريخ نويسان ذكر مى‌كنند كه اميرالمومنين على عليه‌السلام نيز زن را به كار ريسندگى تشويق مى‌كرد و آن از حلال‌ترين كسبها مى‌دانست واز ام حسن نخعى نقل شده است كه مى‌گفت:اميرالمومنين على بن ابى طالب به من برخورد و گفت:چه كار مى‌كنى اى ام حسن؟گفتم نخ مى‌ريسم امام فرمود:
نخ ريسى از حلال‌ترين كسب هاست.- صدوق - تهذيب ۶/۳۸۲/۱۱۲۷. ?
در روايت ابراهيم نخعى آمده است:به زنى به نام ام بكر برخورد كرد كه صبحدم بر در خانه نشسته بود و در دستش دوك نخ ريسى داشت به او گفت:اى ام بكر!آيا زمان آن نرسيده كه اين دوك را كنار بگذارى؟ در پاسخ گفت:چگونه آن را كنار بگذارم در حالى كه شنيدم امام على عليه‌السلام مى‌فرمود:نخريسى از كسبهاى پاك و حلال است. به نظر مى‌آيد كه اين‌- تفسير عياشى ۱/۱۵۰/۴۹۴. ? زنان در خارج منزل به كار اشتغال داشتند و اين كارها براى سرگرمى نبوده بلكه منبع درآمد آنان محسوب مى‌شده است بطوريكه امام عليه‌السلام از آنها به عنوان كسبهاى پاك و حلال تعبير مى‌كند خلاصه آنچه از اين روايات فهميده مى‌شود آنست كه اسلام به زن اجازه داده است تا براى تامين هزينه‌هاى زندگى در شرايط معينى كار كند و در شرايط عادى نيز اگر اجازه همسر را بدست آورد مى‌تواند به هر كار مناسب و يا كارى كه شرع آن را معين كرده بپردازد.
مالكيت‌
درباره مالكيت و ديدگاه اسلام نسبت به آن سخن بسيار گفته شده است و تا زمانى كه به اين اصل اعتقاد داشته باشيم كه مالك خداست و انسان تنهإ؛
گِ امانتدار است و فقط در محدوده اختياراتى كه خداوند براى او معين نموده مى‌تواند در اين اموال دخل و تصرف كند نيازى به تكرار آن گفته و بحثهاى غير ضرورى نيست.
هر كس كه در بحثها و تحليل‌هاى نظريه پردازان مالكيت تامل كند در مى‌يابد كه اشكال اساسى آنان اين است كه مى‌خواهند اقتصاد اسلامى را از لابه لاى انديشه‌هاى سرمايه دارى و ماركيستى بفهمند بهتر است آنان از ارزش و اعتبارى كه براى مالكيت قائلند بكاهند تا از اين ورطه‌اى كه در آن فرو غلتيده‌اند نجات يابند بهتر است كه مسئله مالكيت را از نگاهى كه اسلام به تملك و مالكيت دارد و آن را براى انسان مالكيت مى‌داند مورد نقد و بررسى قرار دهند پذيرش اين اصل ما را از در افتادن به گرداب بحثهاى بى ثمر نجات مى‌دهد پس بايد در ديدگاهشان نسبت به مالكيت و نهايتا نسبت به مكتب اقتصادى اسلام تجديد نظر كنند.
اقتصاددانان اسلامى بر اين اصل اتفاق نظر دارند كه مالكيت بر منابعى از جمله كار استوار است كار ثروت مى‌آورد و اين ثروت ممكن است كالا يا ابزار و وسيله يا پولى باشد كه بتوان با آن ملكى را خريدارى كرد وقتى مالكيت اعتبارى باشد صاحب ثروت نمى‌تواند هر طور كه مى‌خواهد در آن دخل و تصرف كند بلكه مالكيت او حدود و اندازه‌اى دارد كه نبايد از آن تجاوز كند و اگر تجاوز كرد كار خلاف دين مرتكب شده و در زمره گناهكاران قرار مى‌گيرد همچنين بر او لازم است كه مقدارى از مال خود را در صورتى كه از نياز ساليانه‌اش بيشتر باشد بپردازد و دولت حق دارد او را مجبور كند كه از سود ساليانه‌اش ماليات قانونى را پرداخت كند.در اينجا راه اسلام از راه كسانى كه اعتقاد دارند مالكيت براى صاحبش حق قانونى ايجاد مى‌كند جدا مى‌شود از اين اعتقاد بر مى‌آيد كه مالك مى‌تواند - هر گونه كه بخواهد - در مالش تصرف كند و در هر راهى كه بخواهند آن را هزينه كند خواه در كارهاى ضرورى و واقعى خواه در كارهاى غير ضرورى همچنين مى‌تواند تبذير يا بخل ورزد؛ يعنى اگر خواست مالش را در صندوقى بگذارد والى الا بد كارى به آن نداشته باشد يا ربا خوارى كند يعنى به ديگران وام دهد و در مقابل سودهاى كلانى بگيرد. نگاه اعتبارى به سرمايه به حاكم اسلامى اختيار مى‌دهد تا بر سرمايه‌ها و ثروت‌ها تسلط داشته باشد و به صاحب سرمايه بگويد تو مى‌توانى در چهار چوبى كه براى تو معين مى‌كنم در مالت تصرف كنى يا اصلا حق تصرف در سرمايه‌ات را ندارى و اين طرز تفكر اساس برنامه تربيت اقتصادى قرار مى‌گيرد برنامه‌اى كه مى‌گويد مال از آن تو نيست بلكه تو امانتدارى مشكلى كه امروز وجود دارد عقيده اشتباه انسان است كه اعتقاد دارد مال از آن اوست و هر گونه كه بخواهد مى‌تواند در آن دست ببرد مثلا مى‌تواند آن را بسوزاند يا ميكده بسازد و نظاير آن رابطه‌اى كه اسلام بين فرد و سرمايه‌اش ايجاد مى‌كند رابطه‌اى پويا است زيرا مال در اصل از آن انسان نيست ولى خداوند كه اين مال را در اختيار او قرار داده به او حق تصرف آنهم به اندازه داده است و براى خودش - خداوند - حقى از سودهاى اين سرمايه در نظر گرفته است و اين طرز تفكر از ثروت ماده‌اى متحرك و پويا در جامعه ساخته است در حالى كه مى‌توانست ماده‌اى بلا استفاده باقى بماند يا به هدر رود اگر به صاحب سرمايه حق تصرف كامل مى‌داد.
امام عليه‌السلام در تبيين اين انديشه مى‌فرمايد:
فمن اتاه الله مالا فليصل به القربة و ليحسن منه الضيافة و ليفك به الاسير و العانى و ليطعمنه الفقير و الغارم و ليصبر نفسه على الحقوق والنوائب ابتغاء الثواب فان فوزا بهذه الخصائل شرف مكارم الدنيا و درك فضائل الاخرة ان شاءالله‌پس كسى كه خداوند به او مالى داده است بايد آن را به خويشاوندان برساند با آن ميهمانى نيكو دهد زندانى و گرفتار را برهاند به درويش وامدار ببخشد و خودش را در اداى حقوق و پيشامدهاى ناگوار به شكيبايى وا دارد تا ثواب بدست آورد و اگر خدا بخواهد با اين خصلتها به شرف مكارم دنيا و فضائل آخرت دست مى‌يابد.- خطبه‌ها:۱۴۲. ?
اما اگر انسان با سرمايه‌اش بر اين اساس كه از آن اوست رفتار كيد به طغيان و سركشى مى‌انجامد و سرمايه‌اش را در راه لذتهاى مادى مصرف مى‌كند زيرا همانطور كه امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
المال مادة الشهوات، اساس خواهشهاى نفسانى ثروت است.- كلمات قصار:۵۵. ?
و درباره اسباب و علل سركشى حمكران منحرف امام عليه‌السلام به مالك مى‌نويسد!
ولكننى اسى أن يلى أمره هذه الامة سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا! - نامه‌ها:۶۲. ?
اما اندوه من آن است كه بيخردان و تبهكاران اين امت حاكميت را به دست آورند و مال خود را دست به دست بگردانند و بندگان او را به خدمت بگيرند.
كسى كه سرمايه‌اى را جمع مى‌كند براى ديگران مى‌گذارد و خود از آن بهره اى نمى‌برد:كثرة مال الميت تسلى ورثته عنه - اموال زياد ميت باز ماندگانش را تسلى مى‌بخشد - ابن ابى الحديد:۲۰/۳۲۷ حديث ۷۴. ?
ولى زيانش حتى پس از مرگ براى او مى‌ماند:
يابن ادم ما كسبت فوق قوتك فأنت خازن لغيرك - كلمات قصار:آيتى /۱۸۳. ?
اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‌ات كسب كنى تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى.
از اين رو چنين شخصيتى از ثروتش بهره‌اى نمى‌برد بلكه بندگى او به ثروت موجب هلاكتش در دنيا مى‌شود چه بسيارند صاحبان سرمايه كه وقتى از زيان و خسارت تجارتشان با خبر مى‌شوند در دم جان مى‌بازند.
واز جمله وصيت امام عليه‌السلام به كميل اين است:
هلك خزان الاموال و هم أحياء؛ مرده‌اند آنان كه گنجوران مالند گرچه به‌- كلمات قصار/ آيتى ۱۳۹. ? ظاهر زنده‌اند پس سرمايه مى‌تواند انسان را از پاى در آورد يا در صورت استفاده درست از آن او را سعادتمند گرداند گفتارى را ابن ابى الحديد به امام نسبت مى‌دهد كه مى‌توان از آن درس اقتصادى آموخت:
الملك كالنهر العظيم تستمد منه الجداول فان كان عذابا عذبت و ان كان ملحا ملحت - ابن ابى الحديد۲۰/۲۷۹ حديث ۲۱۲. ?
مالكيت چون نهرى بزرگ است كه جويبارها از آبش بهره گيرند اگر آب نهر شيرين آب جويبارها شيرين خواهد بود و اگر آب نهر شور باشد آب جويبارها نيز شور مى‌شود.
چه تشبيه زيبايى!مالكيت درست مانند آب جارى است كه هميشه پويا و در حركت است و توقف نمى‌شناسد اگر بايستد گنديده مى‌شود مالكيت درست نيز مالكيتى است كه پويايى داشته باشد و جريان يابد مال چون آب است اگر در اجراى طرحها و فعاليتهاى متنوع اقتصادى هزينه شود ريشه درخت جامعه را آبيارى مى‌كند.
البته نبايد از نظر دور داشت كه مالكيت زمانى شيرين و گوارا است كه صاحب آن از راه حلال فراهم آورد.در اين صورت جويبارهايش نيز شيرين خواهد بود سرمايه در شريان اقتصاد جامعه وارد مى‌شود تا در آن حيات و پويايى ايجاد كند پس اگر سرمايه از طريق نامشروع جمع گردد ناگوار و شور خواهد بود و جويبارهايش نيز شور مى‌شود يعنى وقتيكه اين سرمايه‌ها در جامه جارى مى‌شود نتيجه و ثمره‌اش شور و تلخ است.
چه زيباست اين بيان كه با كمترين الفاظ معنى و مفهوم را به شنونده منتقل مى‌كند و چرا چنين نباشد وقتى كه بر زبان مبارك امام على عليه‌السلام سيد البغاء امام البيان - جارى مى‌گردد.
و بالاتر آنكه سخن امام تنها وسيله شناخت دادن و نصيحت كردن مردمان است.و خلاصه كلام آنكه:
ان لله عبادا يختصهم بالنعم لمنافع العباد فيقرها فى أيديهم ما بذلوها فاذا منعوها نزعها منهم ثم حولها الى غيرهم؛
خداوند بندگانى دارد كه براى سود رساندن به مردم نعمتهاى مخصوصى را در اختيارشان قرار مى‌دهد و تا هنگامى دست بخششگر دارند آن نعمتها در دستشان باقى مى‌گذارد و چون از بخشش دريغ ورزند نعمت از آنان باز مى‌گيرد و بدست ديگران مى‌سپارد.- كلمات قصار۴۱۷. ?

معدن‌
معادن بر دو دسته‌اند معدن ظاهرى معادنى كه در روى زمين قرار دارند دستيابى به آن نياز به جستجو و كاوش ندارد مانند ياقوت، سنگ برام، قير، نفت، نمك، گوگرد، سنگهايى آسياب، خاك غسل(تيمم)
معادنى باطنى معادنى است كه در عمق زمين و جود دارد و دستيابى به آن نيازمند كار و تلاش است مانند طلا آهن مس سرب بلور و فيروزه.- روضه كافى:۲/۲۶۲. ?
معادن ظاهرى به عموم مسلمانان تعلق دارد شهيد آيت الله صدر مى‌فرمايد:
معادن ظاهرى به عموم مردم تعلق دارد اسلام نمى‌پذيرد كه معدن به يك نفر تعلق داشته باشد و به مالكيت خصوصى وى در آيد زيرا معادن از ديدگاه اسلام در چهار چوب مالكيت عمومى قرار دارد و از اين اصل پيروى مى‌كند و تنها به افراد اجازه مى‌دهد كه به مقدار نياز خود از آن ثروت معدنى استفاده كنند بدون آنكه آن را ويژه خود گردانند يا منابع دست نخورده‌اش را به مالكيت خود در آورند.- شهيد صدر:اقتصادنا۴۹۶. ?
علماى اسلام در اين نظر به گفتار اميرالمومنين عليه‌السلام استناد مى‌كنند گفتارى كه حاكى از حكمت و بينش عميق اقتصادى است امام مى‌فرمايد:
لا يحل منع الملح و الماء منع استفاده ديگران از نمك و آب حلال نيست - كافى:۵/۳۰۸/۲۹. ?
ملح(نمك) نمونه و مصداق معادن روباز است كه شامل نفت و گوگرد نيز مى‌شود و به وسيله آن انرژى توليد مى‌شود و اينها به عموم مردم تعلق دارد و هيچ قدرتى - هر كه باشد - نمى‌تواند مردم را از آن منع كند زيرا از ابزارهاى اوليه‌اى است كه انسان مى‌تواند بوسيله آن پايه‌هاى زندگى خود را بنيان گذارد معدن نيازمند انرژى است وهر دو،دو عنصر مهم در صنعت به شمار مى‌روند.معادن باطنى،معادنى است كه با احياى آن مى‌تواند در مالكيت كسى در آيد چون در اصل از انفال است و ملك امام(دولت اسلامى)محسوب مى‌شود آنچه در خصوص احياى موات گفته شد بر اين نوع معادن نيز صادق است.
از اين رو شخص يا اشخاص مسلمان مى‌توانند با ايجاد موسسه يا شركت به حفارى و استخراج معدن طلا يا آهن بپردازند و معدن رابه مالكيت خود در آورند و مالكيت اين اشخاص به مقدارى از معدن كه استخراج كرده‌اند محدود مى‌شود نه به تمام معدن كه در اعماق زمين گسترده شده است.
شهيد محمد باقر صدر مى‌گويد:مالكيت معدنى كه احيا كننده به آن دست مى‌يابد - بر اساس اين نظر - شامل اعماق زمين و رگه‌هاى معدنى نمى‌شود.- صدر:اقتصادنا ص ۵۰۳
?
مفهوم اين سخن آن است كه شخص يا اشخاص ديگرى مى‌توانند دست به حفارى بزنند و بخش ديگرى از معدن را احيا و استخراج كنند شهيد ثانى نظرى مغامير اين دارد و مى‌گويد:
هر كس كه معدن را مالك شود مالك حريم او نيز است معمولا حريم معدن شامل آخرين رگه‌ها و راه معدن است و اگر در كنار معدن - كارهاى مربوط به استخراج را انجام دهد آنجا نيز جزء حريم معدن است.- روضه:۲/۳۶۳. ?
آبها
آبها به دو دسته‌اند:آبهايى كه در روى زمين است مانند:آب رودخانه‌ها درياها و چشمه‌هاى طبيعى.
همه مردم در استفاده از آن برابرند و كسى نمى‌تواند آن را به مالكيت خود در آورد زيرا اين كار موجب ضرر اقتصادى ديگران مى‌شود.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله؛ - وسائل الشيعه:۱۷/۴۱. ? هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مى‌كند.
پيداست كه امام عليه‌السلام با بيان اين قاعده مى‌خواهد حداقل نيازهاى يك زندگى آبرومندانه را بيان كند به همين سبب آب و زمين مناسب كشاورزى حداقل چيزى هستند كه براى انسان عادى اگر چه آموزش ديده هم نباشد - فراهم است تا بتواند نياز خود را با كار و تلاش روى زمين تأمين كند.
پس بايد آب و خاك متعلق به عموم مردم باشد تا همه بتوانند از آن بهره‌مند
شوند.
در عين حال هر كس در استفاده از آب - آب رود دريا يا چشمه - پيشى بگيرد از حق اولويت برخوردار است و با نيت تملك نمى‌تواند آن را در مالكيت خود در آورد.
دسته دوم:آبهاى زير زمينى است كه بايد با ابزارى آن را استخراج كرد و حكم زمين موات را دارد و هر كس مى‌تواند با احيا(استخراج ) آن را به مالكيت خويش در آورد پس هر كس چشمه‌اى جارى كند يعنى آن را از زمين روان سازد و آن را به درستى اجرا كند مى‌تواند با نيت تملك به مالكيت خود در آورد و ديگران تنها در صورت اجازه او مى‌توانند از آن استفاده كنند اگر جارى كننده آب جمعى باشند به نسبت كارشان مالك آن مى‌شوند نه نسبت به خرجى كه كرده‌اند .- روضه:۲/۲۶۱. ?
اين قانون شرعى در خود حكمتى دارد و آن اينكه وسايل ضرورى توليد چون آب زمين و معادن وقتى در دسترس همگان قرار دارد ملك مشاع است و همگان براى تامين معاش زندگى حق دارند كه از آن استفاده كنند اما اگر كسى بخواهد از اين منابع بيشتر بهره ببرد شارع به او اجازه مى‌دهد كه به احياى زمين موات يا استخراج آبهاى زير زمينى يا معادن اعماق زمين بپردازد و آنها را به مالكيت خود در آورد و ديگران حق استفاده از آن را جز از طريق احيا نخواهند داشت بنابراين اگر آن را رها نكند و به احياى آن مشغول باشد مالك آن مى‌شود و مى‌تواند به صورت بهترى از آن بهره بردارى كند.
توليد
امام عليه‌السلام از آيه‌
و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا
در آنچه كه خداوند به تئ ارزانى داشته سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از دنيا فراموش مكن.الهام مى‌گيرد تا كار دنيا را به ثواب آخرت پيوند دهد زيرا اگر كار انسان تنها محدود به دنيا باشد تلاشهاى خود را صرف هيچ خواهد كرد اما اگر هدفش از كار و تلاش رسيدن به ثواب آخرت باشد؛ به هر دو - پاداش دنيا و آخرت - دست مى‌يابد امام على عليه‌السلام تلاشگران براى دنيا را اينگونه وصف مى‌كند:
ان من أبغض الرجال الى الله تعالى لعبدا وكله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرأ بغير دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الاخرة كسل كأن ما عمل له واجب عليه و كأن ماونى فيه ساقط عنه‌
دشمن‌ترين مردان نزد خداوند بنده‌اى است كه خداوند او را به حال خود واگذارد در حالى كه از راه راست منحرف گردد و بدون راهنما گام بردارد اگر او را به كار دنيا فرا خوانند انجام دهد و اگر به كار آخرت فرا خوانند سستى كند گويى آنچه كه براى آن كار مى‌كند وظيفه است و در آنچه كه سستى مى‌ورزد وظيفه است و در آنچه سستى مى‌ورزد وظيفه‌اى ندارد.
در جايى ديگر امام عليه‌السلام مسلمان متعادل كه ثواب دنيا و آخرت را در خود جمع كرده است وصف مى‌كند
و كذالك المرء المسلم البرى‌ء من الخيانة ينتظر من الله احدى الحسنين اما داعى الله فما عندالله خيرله و اما داعى الله فما عندالله خيرالله خيرله و اما رزق الله فاذا هوذ و أهل و مال و معه دينه و حسبه و ان المال و البنين حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة و قد جمعها الله تعالى لأقوام‌
و همچنين مرد مسلمان كه از خيانت پاك است يكى از دو پاداش را از خداوند انتظار دارد يا خداوند او را نزد خود مى‌خواند كه آنچه نزد خداست براى او بهتر است يا روزيش را مى‌رساند كه آنگه داراى فرزند و مال و دين و شرف است همانا مال و فرزند پاداش اين دنيا و كار نيك پاداش آخرت كه خداوند گاهى اين دو را براى قومى فراهم سازد.- خطبه‌ها:۲۳. ?
توليد اگر در راه خدا باشد يكى از دو پاداش است زيرا انسان در دنيا به خاطر آخرت كار و تلاش و توليد مى‌كند توليد دنيا مال و فرزند است و انسان مال و فرزند را براى پاداش آخرت به كار مى‌گيرد و به وسيله مال و تلاش فرزندان براى مصالح بشريت مى‌سازد و آباد مى‌كند زمين باير را كشت مى‌كند كارخانه بنا مى‌كند و تأسيسات مى‌سازد و هدفش از آن خشنودى خداوند است و در اين صورت خداوند پاداش دنيا و ثواب آخرت را براى او مى‌نويسد پس مال و ثروت به تنهايى ارزشى ندارد و از فرزندان تنها هم سودى حاصل نمى‌شود و وقتى براى هدفى بالاتر دست به دست هم مى‌دهند نتيجه‌اش عمل صالح و كار نيك است و اين توليد حقيقى است كه خداوند در جاى جاى قرآن ما را بر آن فرا مى‌خواند و امام عليه‌السلام نيز بر آن تاكيد دارد.
ثروت‌

اقتصاد دانان در تعريف ثروت مى‌گويند:چيز ماديى كه براى انسان سود آور باشد و ثروت را به چيزهاى مادى محدود مى‌كنند تا تواناييهاى معنوى انسان را از آن خارج كنند جيفرسون اقتصاد دان معروف مى‌گويد:((بارها شنيديم كه زمين سرمايه است هوش سرمايه است و... اين اشتباه فاحش است زيرا اطلاق سرمايه به زمين هوش و ديگر چيزها معنى ندارد مگر اينكه بگوييم بعضى از مردم از زمين و يا از چيزهايى كه هوش خود را در آن به كار مى‌برند روزى مى‌خورند همانطور كه ساير مردم با سود سرمايه شان زندگى مى‌كنند.))- همان مأخذ:ص ۸۱. ?
اين سخن مرا به شگفتى وا مى‌دارد چه اگر زمين براى انسان سود آور است چرا آن را ثروت و سرمايه به شمار نياوريم.
اول:بايد مادى باشد تا ثروتهاى معنوى از قبيل هوش و نظاير آن را از دايره ثروت خارج كنند.
دوم:سودى در برداشته باشد تا چيزهايى را كه نمى‌توان از آن سود برد از آن خارج كنند:مانند صحراها و حيواناتى كه مضرند و سودى نمى‌رسانند.
سوم:كمياب باشد تا هوا و آب را شامل نگردد زيرا اگر چه آب ماده‌اى حياتى و سودمند است ولى بسيار فراوان است و به عنوان ثروت به حساب نمى‌آيد.
اشكالاتى بر اين نظريه وارد است:
اول:به قابليتها و كار آئى‌هاى غير مادى توجهى نكرده است زيرا مهارت و تجربه گرچه امر غير مادى اند ولى سودمندند و مى‌توان از آنها بهره برد به همين جهت در كنار چيزهاى مادى ديگر ثروت به شمار مى‌آيند و همچنين هوش مادى نيست ولى مى‌توان از آن سود برد پس هوش نيز ثروت و سرمايه است.
دوم:چنين برداشتى از ثروت مستلزم فاصله زمانى معين و مكان مشخصى است در حالى كه ممكن است امروز سود و نفعى نرساند ولى پس از مدت زمانى مورد استفاده قرار مى‌گيرد و سود مى‌دهد مانند:زمينهاى بيابانى و يا چيزهايى كه در يك كشور سودى نداشته باشد ولى در كشور ديگرى بتوان از آن استفاده كرد و سود برد مانند:موش و گربه كه از آنها در كشورهاى ديگر براى انجام آزمايش استفاده مى‌كنند.
و اگر ديدگاه اسلام نسبت به ثروت را نيز بر اين نظريه بيفزاييم نكته سومى نيز بر اين برداشت وارد مى‌شود:
سوم:هر سودى سود حقيقى نيست بسيارى از چيزهاست كه سود آور به نظر مى‌رسد ولى چيزى جز ضرر در بر ندارد مانند شراب كه براى توليدگان خود سودهاى زيادى را به همراه مى‌آورد ولى به جامعه آسيب مى‌رساند و نتيجه نهايى ضرر است نه منفعت.
اينجاست كه بايد همه جانبه به منفعت نگاه كرد مثلا در جامعه امورى در جريانند كه سودى در بر ندارند ولى در حقيقت ثروت به شمار مى‌آيند مانند:ساختن مدارس يا برعكس امورى جريان دارد كه گمان مى‌رود فايده‌اى دارند در حالى كه ضررشان بيش از منفعتشان است مانند:مواد مخدر نظاير آن و بايد به كلمه سود آور در تعريف ثروت عقل و شرع را نيز اضافه كرد تا تعريف درست در آيد:
هر چيزى كه براى انسان از نظر عقل و شرع سود آور باشد و اين نظر اسلام درباره ثروت است اسلام مادى بودن سرمايه را شرط نمى‌داند و سود مادى را نيز در نظر نمى‌گيرد بلكه شرط اسلام آن است كه سود در چهار چوب احكام اسلامى باشد زيرا آنچه عقل بدان حكم كند شرع نيز مى‌پسندد در اينجا گفتارهايى از امام على عليه‌السلام مى‌آوريم تا نظر امام را درباره ثروت بدانيم مى‌فرمايد:
لا مال اعود من العقل،هيچ ثروتى سودمندتر از خرد نيست.يعنى خرد- كلمات قصار:۱۰۹. ? بزرگترين ثروت و سرمايه انسان است زيرا انسان با به كار گيرى عقل و خرد خويش مى‌تواند سرمايه‌هاى فراوانى بدست آورد و هر كس از نعمت خرد بى بهره باشد از آن سرمايه‌ها نيز محروم است و در همين راستا امام مى‌فرمايد:
لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل، هيچ ثروتى چون خرد و هيچ تنگدستى‌- كلمات قصار:۵۱. ? چون نادانى نيست‌
سخن و كلام نيز ثروت و سرمايه محسوب مى‌شود چون بخشى از توانايى انسان است.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:

احسبوا كلامكم من أعمالكم و أقلوه الا فى الخير .- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۶۳ ح ۸۰. ?

سخنانتان را از اعمالتان به حساب آوريد و كم بگوييد مگر در خير
پس سخنورى ثروت است و با وجودى كه مادى نيست ولى براى سخنور و خطيب سود و فائده‌اى در بر دارد چون از سرمايه سخن بهره مى‌برد.
اينجاست كه در مى‌يابيم كه ديدگاه امام عليه‌السلام از ديدگاه اقتصاد دانان ژرفتر و عميق تر است از ژرفاى شيرى برخوردار است و اين گستردگى و ژرفا در زندگى اقتصادى تاثير به سزايى دارد و اگر بخواهيم ثروت و سرمايه امنى را از نگاه اقتصاد دانان بر شمريم مجبور مى‌شويم كه تنها چيزهاى مادى و سود آور را ذكر كنيم.
اما در پرتو كلام امام عليه‌السلام خواهيم ديد كه مردم ثروتها و سرمايه‌هاى فراوانى در اختيار دارند.

مفهوم منفعت(سود)

چنانكه ديديم اقتصاد دانان ثروت را تنها به جنبه‌هاى مادى منحصر مى‌كنند كه بايد اين مفهوم را در سايه گفتارهاى امام و ديدگاه همه جانبه ايشان به ثروت تعديل كرد زيرا هر چيز كه خير جامعه و فرد را در برداشته باشد منفعت و سود به حساب مى‌آيد ولى ويژگى‌هاى وجود دارد كه اگر در سرمايه فراهم شود منفعت را نيز به دنبال خواهد داشت از جمله مى‌توان به مروت و جوانمردى اشاره كرد.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:

المال بلامروءة كالكلب الذى يجتنب عقرا و لم يعقر - ابن ابى الحديد۲۰/۳۰۴ حديث ۴۸۲. ?

مال بدون مروت همچون سگى است كه از گزيدن كند و نگزد.
پس همانطور كه سگ گزنده نمى‌تواند سودى برساند ثروت بدون مروت نيز فايده‌اى در بر ندارد.
يكى ديگر از ويژگيهاى آن تدبير - سامان دادن سرمايه از جهت بهره‌ورى و هزينه كردن است؛ اگر صاحب سرمايه تدبير نداشته باشد منفعتى هم در مالش نيست امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لا مال لمن لا تدبيرله آنكس كه تدبير ندارد از ثروت بى بهره است.- كلمات قصار ۶۳۸ عبده ۲۱۷. ?
پس ثروت سودآور ثروتى است كه براى صاحب سرمايه و جامعه سود داشته باشد گاهى ثروت تنها داراى منفعت مادى براى جامعه است نه براى فرد مانند اموالى كه از طريق صدقات و اوقاف جمع مى‌شود براى صدقه دهنده يا وقف كننده منفعت مادى در بر ندارد ولى آيا مى‌توانيم بگوييم چون منفعت مادى ندارد بى ارزش است با كمى دقت در مى‌يابيم كه اگر اين اموال در امور اقتصادى سرمايه گذارى مى‌شد منافع مارى آن در برابر منافع معنوى كه از راه صدقه يا وقف عايد صاحبش مى‌شود بسيار اندك خواهد بود.

طبيعت‌

خداوند تبارك و تعالى همه نيازهاى بشر را در آسمان و زمين به وديعت نهد از آن جمله معادن را آفريد و آن را در درون زمين و در دل كوهه تعبيه كرد تا انسان براى دستيابى به آن تلاش كند و به انسان معادن كوهستانها و صدفهاى دريا و آنچه از سيم و زر ناب و مرواريد غلطان و دانه‌هاى مرجان در درون خود دارند بخشيده است.

لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار من فلز اللجين و العقيان و نثارة الدرر و حصيد المرجان ما اثر ذالك فى جوده. - خطبه:۹۱ ?

هر چه را كه از معادن بيرون مى‌آيد يا هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى‌شود از سيم و زر ناب و مرواريدهاى غلطان اگر همه را ببخشد در جود و بخشش او اثر نكند.
محمد عبده درباره اين سخن امام مى‌فرمايد:امام عليه‌السلام تعبيرهاى نو و تازه‌اى را به كار مى‌گيرد از آن جمله وقتى معادن شكافته مى‌شوند و گوهرهايى را بيرون مى‌دهند به نفس كشيدن تعبير مى‌كند زيرا وقتى كه زمين مواد گداخته درون خود را به بيرون مى‌ريزد گويى كه نفس مى‌كشد يا باز شدن دهان صدف را به خنديدن تعبير مى‌نمايد.- محمد عبده:شرح نهج البلاغه،ص ۲۱۲. ?
- سپس آبها را جارى ساخت و آن را سرچشمه حيات قرارداد.

فلما سكن هيج الماء من تحت أكنافها و حمل شواهق الجبال الشمخ البذخ على أكتافها، فجر ينابيع العيون من عرانين أنوفها و فرقها فى سهوب بيدها و أخاديدها و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها و ذوات الشنا خيب الشم من صيا خيدها

وقتى هيجان آب در گوشه و كنار زمين آرام گرفت كوههاى بلند سر به فلك كشيده را بر دوش زمين نهاد سرچشمه‌هاى آب را بر فراز كوهها شكافت و در بيابانها و زمينهاى هموار جارى ساخت و حركت زمين را با كوههاى پر صخره و كوههاى سر برافراشته و استوار تنظيم كرد.- خطبه ۹۱ ?
سپس به نقشى كه آب در زندگى انسانها دارد مى‌پردازد و مى‌فرمايد:
وأعد الهواء متنسما لساكنها،و هوا را آماده ساخت تا بر ساكنين زمين بوزد.
چشمه‌ها را در بلنديها شكافت تا مهمترين ابزار كشاورزى را در اختيار انسان قرار دهد.

ثم لم يدع جرز الارض التى تقصر المياة عن دوابيها و لا تجد جداول الانهار ذريعة الى بلوغها حتى أنشألها ناشئة سحاب تحيى مواتها و تستخرج نباتها

سپس زمينهاى خشك و بى آب و علف را كه آب چشمه به بلنديهاى آن نمى‌رسيد جوى‌ها راهى براى رسيدن آنها نداشتند وا نگذاشت بلكه ابرى آفريد تا زمين مرده را زنده گرداند و گياهانش را بروياند.- خطبه‌ها:۹۱ ?
- آنگاه امام عليه‌السلام به توصيف گردش آب در طبيعت و تاثير آن در زندگى مى‌پردازد:

فلما ألقت السحاب برك بوانيها و بعاع ما استقلت به من العب‌ء المحمول عليها و أخرج به من هوامد الارض النبات و من زعر الجبال الاعشاب عهى تبتهج بزينة رياضها و تزدهى بما ألبسته من ريط أزاهيرها و حلية ما سمطت به من ناضر انوارها و جعل ذالك بلاغا للأنام و رزقا للأنعام‌

وقتى كه ابر چون شترى كه سينه خود را بر زمين مى‌گذارد در هوا گسترده شد و بار سنگين باران را كه با خود داشت بر زمين نهاد از سرزمين‌هاى بى گياه روييد و در جاى جاى كوهها علف تازه سر بر آورد و زمين به زيور مرغزارهاى خود شاد گرديد و از جامه‌هاى نازك و نرم كه از شكوفه‌هاى تازه بر تن كرده بود به خود باليد اين همه را روزى مردمان و رزق چهارپايان قرار داد.- خطبه‌ها:۹۱ ?
چه زيبا و دل‌انگيز است اين توصيف كه حقايق علمى را با وصفى اديبانه بيان مى‌كند و منافع حياتى رودها چشمه‌ها گياهان و درختان را در كنار لذت روحى مى‌آورد كه انسان از مشاهده اين مناظر جذاب كه دست طبيعت آنها را در كنار هم قرار داده مى‌برد اين ابرها با بار گران آب در هوا گسترده مى‌شوند چون شترى كه با بار سنگين كه سينه خود را به زمين مى‌نهد و قطعات ابر چون پستان شتر كه از خود شير مى‌دهد باران فرو مى‌ريزد.
آبهاى باران در دره‌ها به راه مى‌افتد و از آن رودها و جويبارهاى كوچك جريان مى‌يابد.و چيزى نمى‌گذرد كه زمين مرده و بيجان حياتى دوباره مى‌يابد و بوى خوش زندگى از آن به مشام مى‌رسد.
درختان در دشتها و گياهان در كوهها سر بر مى‌آورند تا انسان و حيوان از آن استفاده كنند و در اين لحظات است كه انسان به تماشاى اين مناظر زيبا مى‌نشيند مرغزارهايى كه سراسر زمين را مى‌پوشاند گلها كه قطره‌هاى باران را در آغوش مى‌كشند و زلال درخشان آب كه در فرو دست‌ها جارى مى‌گردد گويى طبيعت به زيور روشنى از گياه و آب و خاك آراسته گشته است رنگهاى سبز و آبى و زرد دست به دست هم دادند تا مناظر دل‌انگيز بيافرينند چه چشم انداز زيبايى همه جمع شده‌اند تا انسان از آنها بهره‌مند شود؛ آرى طبيعت با مناظر زيبايش انسان را به سوى خود مى‌كشد تا تلاش كند و روزى خود را از طبيعت برگيرد.
بدين ترتيب رنگها و تصويرها انسان را به كار و تلاش وا مى‌دارد تإ؛؛؛غ شيرين‌ترين لحظات عمر خويش را در آغوش اين مناظر دلربا سپرى كند به استخراج معدن بپردازد زمين را شخم كند نهرى را بشكافد و يا گياهى را كشت كند.
سوالى كه پس از اينها به ذهن مى‌رسد آن است كه آيا اين منابع براى انسان كافيست؟
امام عليه‌السلام پس از آنكه نعمت‌هاى خداوند بر بندگانش را يكى پس از ديگرى مى‌شمرد مى‌فرمايد:

ما أثر ذالك فى جوده و لا أنفدسعة ما عنده ولكان عنده من ذخاير الأنعام مالا تنفده مطالب الا نام لأنه الجواد الذى يغيضه سوال السائلين و لا يبخله الحاح الملحين‌

او هر چه ببخشد در بخشندگى او اثرى نمى‌گذارد و از خزانه گسترده او نمى نكاهد اندوخته نعمتها در نزدش به اندازه‌اى است كه درخواست جود او نخشكاند اصرار آنان در طلب او را به تنگ نظرى نكشاند.- خطبه‌ها:۹۱ ?
آرى پاك و منزه است خداوندى كه نعمتهايش در شمار نمى‌آيد هر چند درخواست و خواهش بندگان تكرار شود.

مالكيت ثروتهاى طبيعى‌

از موضوعى كه ديدگاه اسلام درباره آن با ديگر نظامهاى اقتصادى تفاوت دارد،مسأله مالكيت ثروتهاى طبيعى است از ديدگاه سرمايه دارى ثروتهاى طبيعى از آن هر كسى است كه آن را در اختيار گيرد و در ديدگاه سوسياليستى از آن جامعه است و مى‌تواند در اختيار دولت - كه نماينده جامعه است قرار گيرد.
و ديدگاه اسلام در اين باره مفصل است كه شهيد محمد باقر صدر در كتاب((اقتصاد ما)) آورده است و ثروتهاى طبيعى را به سه بخش تقسيم كرده است:
۱- زمين ۲- معادن ۳- آبها
زمين بر سه نوع تقسيم مى‌گردد:
۱- زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد.
۲- زمينى كه با تبليغ و دعوت در قلمرو اسلام قرار بگيرد.
۳- زمينى كه با مصالحه - بدون جنگ و خونريزى - به تصرف اسلام در آيد.
اول:زمينى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گيرد دو نوع اول:زمين موات كه ملك دولت اسلامى است يا در اصطلاح فقه اسلامى به آن ملك امام مى‌گويند و جزء انفال است كه در قرآن و در آغاز سوره انفال از آن ياد شده است:
يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول؛ از تو درباره انفال مى‌پرسند بگو:انفال از آن خدا و رسول اوست امام على عليه‌السلام در توضيح اين‌- انفال - آيه ۱. ? آيه مى‌فرمايد:

ان للقائم بأمور المسلمين الأنفال التى كانت لرسول الله قال عزوجل:يسألونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فما كان لله و لرسوله فهو للامام .

انفالى كه به رسول خداوند اختصاص دارد از آن حاكم اسلامى است خداوند مى‌فرمايد:
از تو درباره انفال مى‌پرسند بگو از آن خداوند و فرستاده اوست پس هر چيز كه به خداوند و فرستاده‌اش اختصاص دارد از آن امام نيز هست.- غررالحكم ۶/۳۷۰. ?
شيخ طوسى در مبسوط مى‌گويد:
((شريعت اسلام به شخص اجازه داده است تا در زمين موات براى احيا و آبادانى آن كار كند و در نتيجه آبادانى در آن حقى دارد و ديگران نمى‌توانند براى او در اين زمين مزاحمت ايجاد كنند ولى مالكيت زمين از آن دولت است.اعتقاد دارد كه زمين موات به مالكيت در نمى‌آيد و به امام دولت اسلامى اختصاص دارد و اگر يكى از مسلمانان آن را احيا كند در بهره بردارى از آن امام حق اولويت دارد ولى مالكيت آن از آن دولت اسلامى است.- طوسى - مبسوط ۲/۲۹. ?
البته محقق حلى نظر ديگرى دارد و جايز مى‌داند كه اشخاص با اجازه امام زمين موات را به مالكيت خود در آورند و در اين باره مى‌گويد:((و اگر گفته شود)):آن را با اذن امام به مالكيت در آورد خواب است. شهيد ثانى‌- محقق حلى:شرائع الاسلام ۴/۷۹۲. ? مالكيت آن را در زمان غيبت امام جايز مى‌داند و مى‌گويد:
أما فى غيبته فيمكها المحيى و در زمان غيبت امام احيا كننده مى‌تواند آن را زمين موات را به مالكيت خود در آورد.- شهيد ثانى - الروضة البهية ۲/۲۰۳. ?
اما اگر دست از احياى آن بردارد - به نظر محقق حلى - از مالكيت او خارج مى‌شود
فقها:درباره حكم زمين احيا شده به گفتار امام عليه‌السلام استناد مى‌كند:

من أحيى أرضا ميته من المسلمين فليعمرها وليود خراجها من أهل بيتى و له ما أكل منها فان تركها أو اخربها فأخذها من المسلمين من بعده فعمرها و أحياها فهو أحق بها من الذى تركها فليود خرجها الى الامام. - حرعاملى:وسائل الشيعه ۲/۱۴۳. ?

هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مى‌برد مال اوست و اگر زمين را رها كند يا به آن آسيب برساند مردن از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش كند و در احياى آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خرج آن را به امام بپردازد.
نوع دوم از زمينهايى كه در اثر فتح در اختيار اسلام قرار گرفته زمينهايى آباد است كه ملك عموم مسلمانان است در مالكيت آن هيچ مسلمانى نسبت به مسلمان ديگر امتيازى ندارد در اين باره محقق حلى مى‌فرمايد:
((زمين مفتوح العنوه)) ملك عموم مسلمانان است كسى نمى تواند آن‌- زمينهايى كه باقهر و غلبه و جهاد به دست مسلمانان افتاده است. ? را به مالكيت خود در آورد و خريد و فروش و رهن آن نيز صحيح نيست.- شرائع الاسلام:۲/۷۹۱. ?
طبيعى است كه منظور زمين آباد است و نه زمين موات شهيد ثانى مى‌فرمايد:
((زمين آباد به هنگام فتح ملك همه مسلمانان است))- الروضة البهية:۲/۲۳۵. ?
امام على عليه‌السلام در تأكيد اصل احيا مى‌فرمايد:

من وجد ماء و ترابا ثم افتقرفأ بعده الله‌

هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد و نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خود دور مى‌كند.
كلمه تراب (خاك) در اين حديث شامل سرزمين آباد و غير آباد مى‌شود ولى زمين آباد به مضمون حديث نزديكتر است چون توليد محصول در آن زودتر صورت مى‌گيرد و در نتيجه فقرا راحتتر دفع مى‌گردد گويى كه امام مى‌فرمايد:
ثروت و بى نيازى به انسان نزديك است و به بيشتر از آب و خاك نياز ندارد تا چرخه توليد را در اين زمين به گردش در آورد.
آب‌
خاك كار توليد ثروت‌
دوم:زمينى كه با دعوت و تبليغ در قلمرو اسلام مى‌گيرد خود بر دو قسمت تقسيم مى‌شود:
زمين موات كه حكم زمين موات - كه قبلا از آن سخن گفتم - بر آن جارى است.
زمين آباد كه متعلق به اهل آن است كه از روى ميل اسلام آورند و خراجى نبايد بپردازند.
سوم:زمينى كه مسلمانان با صاحبانش مصالحه كردند و طبيعتا تابع تصميمات صلح است به جز بخش موات آن كه ملك امام است يعنى ملك دولت كه احكام آن را در نوع اول ذكر كرديم.

سرمايه گذارى‌
اسلام ديدگاه خود را از دو بعد در خصوص ثروت به روشنى بيان كرده است.
اول:اندوختن ثروت‌
دوم:بهره بردارى از ثروت(سرمايه گذارى)
اسلام ثروت اندوزى را حرام مى‌داند زيرا موجب حبس اموالى مى‌شود كه بايد در جاهاى درست هزينه گردد.
ثروت اندوزى جامعه را از سرمايه‌اى كه بايد در آن جريان يابد محروم مى‌كند خداوند مى‌فرمايد:
والذين يكنزون الذهب و الفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم‌
كسانى كه زر و سيم مى‌اندوزد و در راه خدا انفاق نمى‌كنند آنان را به عذابى سخت بشارت بده.
بر همين اساس امام على عليه‌السلام با پديده ثروت اندوزى به شدت مبارزه مى‌كند و ثروت اندوزان را مردگانى بيش نمى‌داند آنگاه كه به كميل مى‌فرمايد:((هلك خزان الاموال و هم أحياء)) ثروت اندوزان مرده‌اند- كلمات قصار:۱۳۹. ? اگر چه به ظاهر زنده‌اند اين نشانگر هلاكتشان در آخرت است البته در دنيا نيز از هالكين هستند امام مى‌فرمايد:
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح اذا وجد - ابن ابى الحديد:۲۰/۳۳۵/۸۴۴. ?
بخل ورزيرن بر انسان زيانبارتر از فقر است چون فقير اگر بيابد بى نياز مى شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
فقير اگر به ثروتى دست يابد از آن بهره مى‌برد اما بخيل ثروت اندوزى مى‌كند و آن را مصرف نمى‌كند اگر اسلام ثروت اندوزى را حرام كرده امت پس انسان با ثروتش چه كار كند؟در اينجا نوبت به بهره بردارى از ثروت مى‌رسد اسلام سه راه براى به جريان انداختن ثروت و استفاده درست از آن به ما نشان مى‌دهد:
اول:بخشش به فقرا و نيازمندان زيرا اگر ثروت در اختيار اين قشر قرار گيرد قدرت خريد آنان بالا مى‌رود و با جريان خريد و فروش روند اقتصاد شتاب بيشترى مى‌گيرد و در نتيجه همگان از بازار بهره مى‌برند سوال اين است كه از اين كار چه چيزى عايد صاحبان سرمايه مى‌شود؟
در پاسخ بايد گفت دو چيز:اول:پاداش الهى.دوم: با تزريق مقدارى از سرمايه به بازار چرخ آن را به حركت در مى‌آورد و همه را به تحرك وإ؛ااك مى‌دارد خود او - صاحب سرمايه - نيز از اين رهگذر بهره مى‌برد زيرا رونق بازار درآمد و سود او را نيز افزايش مى‌دهد در حالى كه اگر سرمايه‌اش را مى‌انباشت بخشى از توان بازار را راكد مى‌ساخت اين كار آثار زيانبارى بر اقتصاد مى‌گذاشت و نتايج آن پس از مدتى بر همگان آشكار مى‌شد.
قرآن كريم به انفاق و بخشش تشويق مى‌كند و مى‌فرمايد:
و ما أنفقتم من شى‌ء فهو يخلفه و هو خير الرزقين - سبأ:۳۹. ?
و هر چه انفاق كنيد عوضش را خواهد داد او بهترين روزى دهندگان است.
وأنفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور . - فاطر:۲۹. ?
و از آنچه به آنان داده‌ايم پنهانى و آشكار انفاق مى‌كنند اميد به تجارتى دارند كه هرگز زيان نكند.
و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم - بقره:۲۷۲. ?
هر چيزى انفاق كنيد ثوابش از آنان خودتان است.
و بر همين اساس امام على عليه‌السلام خطاب به صاحبان سرمايه مى‌فرمايد:
طوبى لمن ذل فى نفسه و طاب كسبه و صلحت سريرته و حسنت خلقته و أنفق الفضل من ماله - كلمات قصار:۱۲۳. ?
خوشا به حال كسى نفس خويش را به فروتنى وا دارد و كسبش پاك و شايسته و نيتش پسنديده و خلق و خويش نيكو باشد و زيارى مالش را انفاق كند
يعنى آنچه افزودن بر نياز اوست انفاق كند.
امام همچنين مى‌فرمايد:((و المال تنقصه النفقه))- كلمات قصار:۱۴۷. ?
پس ثروت جز با انفاق كامل نشود بنابراين اگر انسان سرمايه‌اش را انفاق كند در مسير رشد قرار مى‌گيرد البته در اينجا بايد توجه داشته باشيم كه انفاق‌- كلمات قصار:۱۱۸. ? از نظر اسلام نوعى بهره بردارى از ثروت است زيرا سود آن در درجه اول به صاحب سرمايه بر مى‌گردد بر خلاف اعتقاد سرمايه دارى كه انفاق را موجب هلاك سرمايه مى‌داند يعنى بر عكس آنچه امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
المال تنقصه النفقه(سرمايه بدون انفاق ناقص است) يعنى فعل تنقص را مضارع أنقص كم داشتن بدانيم و نه نقص كم كردن و بين اين دو تفاوت است امام عليه‌السلام گفتارش را با كردارش تبيين مى‌كند مالش را صدقه مى‌دهد و در منفعت عمومى مصرف مى‌كند امام عليه‌السلام خانه خود را در مدينه به بنى زريق مى‌بخشد و مى‌نويسد:
هذا تصدق به على بن ابى طالب و هو حى سوى، تصدق بداره التى فى بنى زريق صدقه لاتباع و لا توهب يرثها الله الذى يرث السموات و الارضين و اسكن هذه الصدقه ملاء ما عشن و عاش عقبها فاذا نقرضوا فهى لذى الحاجة من المسلمين - ۱، تهذيب ۶ / ۱۳۱ ح ۷۰۹
?
اين خانه‌اى است كه على پسر ابوطالب - در حالى كه زنده و سلامت است - به عنوان صدقه به بنى زريق بخشيد، صدقه‌اى كه فروخته نشود و هبه نگردد تا خداوند كه وارث آسمان و زمين است وارث آن گردد، و تا وقتى كه خود و اعقابشان زنده‌اند در آن زندگى كنند آنگاه كه منقرض شدند، اين خانه از آن مسلمانان نيازمند خواهد بود.
دوم: پرداخت وام، صاحب سرمايه مى‌تواند مقدارى از سرمايه‌اش را به عنوان وام در اختيار نيازمندان قرار دهد تا كارى را در زمينه‌هاى اقتصادى شروع كند چه هميشه انسانهايى هستند كه توانايى انجام كار را دارند ولى سرمايه‌اى ندارند و اگر سرمايه‌اى در اختيارشان قرار گيرد مى‌توانند توليد كنند به همين اسلام به پرداخت وام قرض الحسنه بسيار تشويق مى‌كند.
خداوند مى‌فرمايد: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا كيست كه‌- ۲، حديد ۱۱
? خداوند قرض الحسنه دهد.
و نيز مى‌فرمايد ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفرلكم‌
اگر به خداوند قرض الحسنه دهيد برايتان دو برابرش خواهد داد و شما را مى‌آمرزد، امام عليه‌السلام پس از ذكر آيه: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا مى‌فرمايد:
ولم يستقر ضكم من قل، استقر ضكم وله خزائن السموات و الارض و هو الغنى الحميد - ۳، خطبه‌ها، ۱۸۲
?
خداوند از روى تنگدستى و نادارى از شما وام نمى‌گيرد بلكه در حالى از شما وام مى‌گيرد كه گنجينه آسمانها و زمين از آن واست و بى نياز و ستوده است، با صداى بلند به صاحبان سرمايه فرياد بر مى‌آورد:
لله اباوكم فقدموا بعضا يكن لكم قرضا و لا تخلفوا كلا فيكون فرضا عليكم .
خدا بر پدرانتان رحمت آورد بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد و همه را پس از خود مگذاريد تا وزرو و بالتان گردد.- خطبه‌ها ۱۹۴. ?
بهتر است كه صندوقهاى قرض الحسنه تأسيس شود و سرمايه هايى در اختيار افراد بى سرمايه قرار گيرد تا از آن استفاده بهينه كنند بد نيست به گزارشى كه مدير عامل بانك جهانى كانادا خانم روى ناك لاسكى تهيه كرده اشاره كنيم اين گزارش حاكى از افزايش توليد سرانه ملى است و اين پژوهشگر زن اين افزايش را نتيجه كاهش ميانگين بهره مى‌داند كه موجب شده است اشخاص سرمايه‌هاى خود را به جريان بيندازد و از سود آن بهره‌مند شود و اگر فرض كنيم كه وامهاى پرداختى بدون بهره باشد مطمئنا افزايش توليد سرانه ملى خيلى بيشتر از آنچه تصور مى‌كنيم خواهد بود.- راديو كانادا،تاريخ ۶/۸/۱۹۹۶. ?
اسلام با ترويج قرض الحسنه در ميان مسلمان زمينه خوبى را براى بكارگيرى سرمايه فراهم مى‌كند بويژه براى افرادى كه سرمايه‌اى در دست ندارند با گرفتن وام بتوانند از تلاش و تخصص خود نيز بهره ببرند. علاوه بر اين وام قدرت خريد قشر ضعيف را بالا مى‌برد و وضع اقتصادى را بهبود مى‌بخشد اين كارى است كه كشورهاى بزرگ در حال حاضر انجام مى‌دهند آنان كشورهاى كوچك را تشويق مى‌كنند كه براى بالا بردن قدرت خريدشان وام بگيرند و سود اصلى به كشورهاى بزرگ پرداخت كننده وام و فروشنده فرآورده‌هاى صنعتى بر مى‌گردد.
سوم:سرمايه گذارى مستقيم كه عبارت است از هزينه كردن سرمايه در زمينه‌هاى اقتصادى كه به جامعه خدماتى ارايه مى‌دهند و به مرور زمان سرمايه را افزايش مى‌دهد زمنيه‌هاى كارى را فراهم مى‌كند كه از قبل قابل پيش بينى نبوده و يا وجود نداشته است همچنين اين سرمايه گذارى مى‌تواند با ايجاد اشتغال از ميانگين درصد بيكارى بكاهد علاقه به سرمايه گذارى ريشه در نهاد انسان دارد زيرا سودش منحصر به يك جانب نيست بلكه در آن فايده‌هاى فراوانى نهفته است.
امام على عليه‌السلام در خصوص انگيزه‌هاى درونى كه در بعضى از افراد وجود دارد و آنها را به سوى سرمايه گذارى سوق مى‌دهد مى‌فرمايد:
و بعضهم يحب تثمير المال و يكره انثلام المال‌
و گروهى افزونى سرمايه را دوست دارند و كاستى آن را نمى‌پسندند.
يعنى دوست دارند كه سرمايه شان را با سود و بهره افزايش دهند و كاستى سرمايه را نمى‌پسندند و اين گفتار به ما نشان مى‌دهد و جايى براى شك و ترديد باقى نمى‌گذارد كه بهره بردارى به مفهوم اقتصادى در حيات اقتصاد اسلامى معروف بوده است اين امر گستردگى ديدگاه اسلام به اقتصاد را نشان مى‌دهد و به ويژه ديدگاه گسترده و همه جانبه اقتصادى امام على(ع) را مى‌رساند شايد سرمايه گذارى از بيشترين چيزهايى باشد كه اقتصاد دانان در فعاليت در زمان امام على(ع) نيز بوده و وضعيتى بهتر از امروز داشته است حاكم اسلامى ديگران را به اين كار به سبب داشتن بهره‌هاى اقتصادى مى‌كرده است.
توزيع‌
پس از آنكه از مالكيت كار و منابع طبيعى و تاثر متقابلى كه هر يك از اين عوامل در روند توليد يا بهره بردارى دارند سخن گفتيم اكنون زمان آن رسيده كه از توزيع كه معيار مقايسه مكتبهاى اقتصادى است سخن بگوييم تا نمودارى را كه براى عوامل اقتصادى ترسيم كرديم كامل گردد زيرا شيوه‌اى كه هر نظام اقتصادى براى توزيع در جامعه در پيش مى‌گيرد نشانگر ميزان انسانى بودن آن نظام است.
نظام اقتصادى سرمايه دارى سرانه توليد اقتصادى را به شكل پاداشهايى متناسب با عوامل توليد يعنى سرمايه مواد اوليه كار و كار فرما در اختيار قرار مى‌دهد اما نظام سوسياليستى نياز را مبناى توزيع سرانه ثروت مى‌داند اسلام راه ميانه را بر مى‌گزيند ضمن اينكه عوامل توليد را كه در نظام سرمايه دارى است با اندكى اصلاح مد نظر قرار مى‌دهد ولى در عين حال از اهميت نياز در توليد هم غافل نيست‌
مبناى توزيع ثروت از ديدگاه اسلام دو چيز است:اول:كار،دوم:نياز.
عوامل توليد نيز به دو صورت هستند اول سرمايه‌اى كه براى توليد در اختيار كارگر قرار مى‌گيرد و او در سود و زيان سرمايه شريك مى‌شود و در قالب مضاربه انجام مى‌پذيرد و صاحب سرمايه حق ندارد كه باقى ماندن سرمايه‌اش را شرط كند و اگر شرط كند كارگر اصل سرمايه را بدو برگرداند ولى مالك حقى در سود سرمايه نخواهد داشت امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من ضمن تاجرا فليس له الا راسماله،كسى كه به تاجر ضمانت مى‌دهد نصيبى جز سرمايه نمى‌برد.- وسايل الشيعه ۱۳/۱۸۶/ج ۱. ?
دوم زمين و ديگر وسايلى كه در كشاورزى يا صنعت به كار مى‌رود و در قالب عقد مضاربه انجام نمى‌گيرد تلكه مالك آن حق دارد آن را اجازه دهد مثلا كشاورز زمين را از مالك در ازاى مبلغى پول اجاره مى‌كند اگر مضاربه اين صورت باشد كه زمين از مالك و كار از كشاورز باشد شرعا مردود است مگر اينكه زمين به همراه بذرهايى كه بايد در آن كاشته شود در اختيار كشاورز قرار گيرد و در اين صورت مزارعه خواهد بود و نه مضاربه به هر صورت كار در سيستم توزيع حرف اول را مى‌زند و بر اساس همين تفكر است كه امام عليه‌السلام ثروتمندان را متهم مى‌كند:
ما جاع فقير الا بما منع به غنى هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنكه‌- كلمات قصار:آيتى ۳۲۰. ? توانگرى حق او را باز داشته است بسيارى از ثروتمندان سرمايه هايشان را از تلاش فقيران بدست آورده‌اند هنگامى كه ثروتمند زمينى در اختيار دارد.و تعدادى كشاورز روى آن كار مى‌كنند درآمد حاصل از آن زمين از آن كارگر خواهد بود و مالك تنها از حق اجاره يا چيزى مشابه آن بهره‌مند مى‌شود در حالى كه واقعيت چيز ديگرى است ثروتمندان به خود حق مى‌دهند كه درآمد حاصل از زمين را بر دارند مزد ناچيزى به كشاورزان بدهند كه تا بدان سد جوع كنند پس ثروتهايى كه از اين راه كسب مى‌كنند در واقع از آن فقر است اين واقعيتى است كه ما در فعاليتهاى مختلف اقتصادى شاهد آنيم و اينجاست كه امام مى‌فرمايد:ما جاع فقير الا بما منع به غنى، هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنكه توانگرى حق او را باز داشته است‌
بنابراين توزيع دو ركن اساسى دارد اول كار كه در آغاز اين مبحث از آن سخن گفتيم و هنگام بررسى مسأله فقر بار ديگر به آن خواهيم پرداخت.
دوم نياز،زيرا كه اسلام در برابر تامين نيازهاى مردم حتى بيكاران و ناتوانان مسئول است و اين حقى مشروع و قانونى است كه در بحث تامين اجتماعى از آن سخن خواهيم گفت ولى آنچه را كه اينجا مى‌خواهيم بيان كنيم مسئوليت دولت اسلامى در بر آوردن نيازهاى مردم است كه اگر دولت اين كار را نكند بودجه عمومى با تقاضاهاى زياد و نيازهاى مضاعف روبرو خواهد شد امام مى‌فرمايد:
من أجمل فى الطلب أتاه رزقه من حيث لا يحتسب .- ابن ابى الحديد:۲۰/۳۲۶ حديث ۵۶۶. ?
كسى در خواستن از مردم افراط نورزد خداوند از جايى كه گمان نمى‌رود او را روزى مى‌دهد.
ونيز مى‌فرمايد:لا تألف المسألة فيألفك المنع؛ با در خواست خواهش‌- ابن ابى الحديد:۲۰/۳۲۱. ? مأنوس مباش تا بى نياز از مردم باشى امام با اين گفتار مى‌خواهد نيازمند را به كار وا دارد تا خواهش از مردم در او به عادتى ريشه دار بدل نشود.
ونيز مى‌فرمايد:الغنى الاكبر الياس عما فى أيدى الناس؛ بى نيازى بزرگ‌- كلمات قصار:۳۴۲. ? آن است كه انسان به آنچه در نزد ديگران است اميد نبندد.
عدالت‌
توزيع در نظام اقتصادى اسلام در چهار چوب عدالت صورت مى‌گيرد و در عين حال يكى از اهداف اصلى نظام اقتصادى اسلام است كه مى‌كوشد تا بدان دست يابد و عدالت بدين معنى است كه همه افراد جامعه از آسايش و رفاه زندگى برخوردار باشند و تفاوتها و اختلافات شديد طبقاتى از ميان آنان رخت بربندد.
اصل عدالت اسلامى با اصل توزيع اشتراك در نظام كمونيستى تفاوت دارد اين نظام تفاوتهاى طبيعى حاكم بر افراد و نوع كارهايى را كه مردم بدان مى‌پردازند ناديده مى‌گيرد.
امام على عليه‌السلام در يكى از خطبه‌ها به توصيف مردم مى‌پردازد كه نشانه ديدگاه جامعه شناختى امام عليه‌السلام است:
و منهم من يطلب الدنيا بعمل الاخرة بعمل الدنيا قد ظامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانة و اتخذ سترالله ذريعة الى المعصية و منهم من أقعد عن طلب الملك ضوولة نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال عن حالة فتحلى بأسم القناعة و تزين بلباس أهل الزهادة - خطبه‌ها:۳۲. ?
و از آنان كسانى اند با كار و تلاش براى آخرت دنيا را مى‌طلبند ولى آخرت را با كار دنيا نمى‌جويند خود را فروتن و كوچك مى‌نمايند گامهايى كوتاه بر مى‌دارند دامن جامه فراهم مى‌چينند خود را به امانتدارى مى‌آرايند پرده پوشى خداوند را وسيله گناهان قرار مى‌دهند گروهى ديگر هم حقارت نفس و در اختيار نداشتى وسيله او را از سلطه جويى باز مى‌دارد پس به همان حال محدود مى‌مانند و با نام قناعت خود را مى‌آرايند و جامه پارسايى بر تن مى‌كنند.
و در نامه‌اى كه به مالك اشتر مى‌نويسد جزئيات موضوع را براى او مى‌شكافد به او مى‌فرمايد:
و اعلم أن الرعية طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض و لا غنى ببعضها عن بعض فمنها جنورالله و منها كتاب العامة و الخاصة و منها قضاة العدل و منها عمال الا نصاف و المرفق منها أهل الجزية و الخراج من أهل الذمة و مسلمة الناس و منها التجار و أهل الصناعات و منها الطبقة السفلى من ذوى الحاجة و المسكنة و كلا قد سمى الله سهمه‌
بدان نكه توده مردم به دسته هايى تقسيم مى‌شوند و كار هيچ دسته بدون ديگرى سامان نمى‌يابد و از يكديگر بى‌نياز نيستند برخى از ايشان سپاهيان خدايند و عده‌اى ديگر دبيران كه به نوشتن نامه عمومى و خصوصى مى‌پردازند از آنان قاضيان داد گسترند و گروهى كارگزاران منصف و اهل مدارا گروهى جزيه پرداز و خراجگزار از مسلمان و غير مسلمان و جمعى بازرگانان و صنعتگرانند و دسته‌اى از قشرهاى پايين حاجتمند و مسكينان خداوند و براى هر يك از آنان سهمى مقرر فرموده است.- نامه‌ها:۵۳. ?
از اين دو گفتار در مى‌يابيم كه اسلام تفاوت در كارآيى و توانمندى را مى‌پذيرد زيرا در جامعه همه گونه آدمى پيدا مى‌شود ناتوان توانگر معلم نادان يا كسى كه در كشاورزى سودمندتر اين امرى طبيعى در زندگى است.
و اين تفاوت در كارآيى و قابليت‌ها به دنبال خود تفاوت در در آمدها را به همراه دارد و دور از عقل است كه مزد كارگر به ميزان مزد مهندس باشد و هر شغل و حرفه‌اى از اعتبار و ارزش خاص برخوردار است و مردم به خاطر ارزش و اعتبار هر شغل به آن روى مى‌آورند و اگر اين ارزشها نبود و همه مردم به كارهاى ساده‌اى كه نيازى به تحصيل و تلاش ندارد روى مى‌آوردند.
به همين سبب مى‌بينيم كه امام عليه‌السلام به مالك درباره رعايت حقوق مادى قضات با توجه به ويژگى كه دارد دعوت مى‌كند.
و افسح له فى البذل ما يزيل علته و تقل معه حاجته الى الناس‌
در بذل مال به او گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش بر طرف شود. - نامه‌ها:۵۳. ?
ممكن است اين سوال مطرح گردد كه اگر درآمد هر شخصى متناسب با قابليت و كارآيى اوست پس چگونه عدالت اسلامى اجرا مى‌گردد؟
اينجاست كه به مرز ميان كمونيسم و اسلام مى‌رسيم كمونيسم اعتقادى به تفاوت موجود بين افراد ندارد و آن را حاصل شرايط اقتصادى مى‌داند نه استعدادهاى شخصى كه در درون انسان است البته اين تفاوت تاثير چندانى ندارد بلكه اعتقاد دارد كه در آمدها به طور مساوى بين همه تقسيم گردد در نتيجه مزد كارگر با مهندس برابر مى‌شود.
ولى در اسلام دستمزدها بر اساس عواملى كه ذكر كرديم متفاوت است ولى از سوى ديگر اسلام مى‌خواهد كه همه افراد جامعه از رفاه و آسايش برخوردار باشند و كسى كه در آمدش كمتر از مخارج ساليانه اوست مى‌بايد تفاوت در آمد را از جامعه يا دولت بگيرد و اين زيباترين شكل عدالت است عدالتى كه حق صاحب حق را محفوظ مى‌دارد و از حق پزشك نمى‌كاهد تا آن را با كارگر برابر بداند در همان حال نمى‌گذارد كه كارگر به خاطر درآمد ناچيزش از تنگى معيشت رنج ببرد بلكه براى او امكاناتى فراهم مى‌آورد تا از كاروان زندگى عقب نماند و احساس كند كه او و يك پزشك در يك رتبه از انسانيت اند و گذرا به تاريخ اسلام عظمت عدالت اسلامى برايمان آشكار مى‌گردد كه چگونه حكومت اسلامى فقر را ريشه كن مى‌كند و باعث مى‌شود كه مدرم عظمت و بزرگى خود را باز يابند و احساس كرامت كنند.
در اينجا بايد از خود بپرسيم كه اسلام چگونه عدالت را در جامعه اسلامى برقرار مى‌كند؟
در پاسخ بايد گفت كه اسلام شيوه‌اى كامل را در اجراى احكام براى رسيدن به انواع عدالت در پيش مى‌گيرد.
اول:دريافت ماليات از اموال ثروتمندان‌
دوم:مساوات و ايجاد فرصتهاى برابر
سوم:تأمين اجتماعى‌
اول:دريافت ماليات‌
ماليات مقررى است كه شارع اسلامى آن را از اموال ثروتمندان به شكل خمس و زكات معين كرده است و شخص مسلمان آن را با آرامش خاطر و نيت پاك پرداخت مى‌كند.
((آدم متز)) در كتاب تمدن اسلامى در قرن چهاردهم هجرى تصوير زيبايى از پرداخت زكات ارائه مى‌دهد كه نشانه اوج همدردى هميارى و همبستگى در جامعه اسلامى است گويند:ابو عبدالله ابوذهل هروى((متوفى ۳۷۸)) سفارش مى‌كرد كه دينارهايى را به وزن يك مثقال و نيم و بيشتر بدهند و مى‌گفت:موقعى كه كاغذ تا شده‌اى به دست فقير مى‌دهم و گمان مى‌كند كه در آن درهم است و مى‌گشايد و يا از رنگش مى‌فهمد كه دينار است و بعد از وزن كردن مى‌بيند كه از مثقال بيشتر است و دلشاد مى‌شود من لذت مى‌برم اين مرد حاصل زياد داشت كه كمتر از يك دهم آن را به منزل مى‌آورد و بقيه را بين مستحقان به ويژه آبرومند قسمت مى‌كرد.
دعلج بن احمد دعلج ابو محمد سجزى(متوفى ۳۵۱) تاجر و عالم بود يكبار كتاب مسند براى مطالعه ابن عقده فرستاد و لاى هر دو ورق يك دينار گذاشت.- آدم متز:تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى،ترجمه عليرضا ذكاوتى،ص ۱۱۵ ?
و گويند يكى از كاتبان را مادرى صالحه بود كه از كودكى عادتش داده بود كه هر شب يك گرده نان يك رطلى زير سر مى‌گذاشت و صبح صدقه مى‌داد و كاتب تمام عمر وصيت مادر به جاى مى‌آورد.
كرمان نخلستان بسيار داشت و مردمانش را سنت نيكويى بود كه هر مقدار خرمايى را كه باد از درخت ريخته بود صاحبش بر نمى چيد و فقرا و فرودستان بر مى‌چيدند و هر سال كه باد بسيار مى‌آمد ديگران از نخلستان بيش از صاحبش بهره مى‌بردند.- همان مأخذ:ص ۱۱۶. ?
طبيعى است كه پرداخت خمس و زكات در درجه اول براى بى نياز كردن نيازمندان و رساندن آنان به مرتبه اغنياست.
از ابو بصير روايت شده است كه از امام عليه‌السلام پرسيد:مردى هشتصد در هم دارد در حالى كه كم درآمد و عيالمند است آيا چيزى از زكات به او تعلق مى‌گيرد امام عليه‌السلام به او فرمود اى ابا محمد آيا از پولش به اندازه قوت خانواده سود مى‌برد و چيزى هم برايش باقى مى‌ماند؟ابو بصير گفت:بله امام فرمود:اگر به اندازه نصف قوت برايش باقى بماند زكات به وى تعلق نمى‌گيرد و اگر كمتر از نصف قوت باشد زكات تعلق مى‌گيرد آنچه از زكات بر مى‌دارد بايد براى خانواده‌اش هزينه كند تا آنان را به مرحله بى نيازى برساند.- وسائل الشيعه:ج ۹/۲۳۲/۱۱۹۰۸. ?
بنابراين اين هدف از پرداخت خمس و زكات - چنانكه در سخنان امام عليه‌السلام آمده است بى نياز كردن مردم است تا اثرى از فقر در جامعه اسلامى باقى نماند پس هدف از وضع قانون خمس و زكات فقرزدايى و ريشه كن كردن فقر است تا جامعه متعادل و متوازن گردد امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ما فى الزكاة من صرف ثمرات الارض و غير ذالك الى أهل المسكنة و الفقر - خطبه‌ها:۲۳۴. ?
روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته است.
بر اساس آنچه از كتاب تمدن اسلامى نقل شده ديديم چگونه ثروتمندان براى رفع نياز مستمندان از يكديگر پيشى مى‌گرفتند تا شادى را در قلب آنان وارد كنند تا به اين فرموده امام كه:
نعم الناس عيشا من عاش فى عيشه غيره، خوبترين مردمان در زندگى كسى است كه ديگران را با خود شريك سازد جامه عمل بپوشانند.
دوم:مساوات و ايجاد فرصتهاى يكسان‌
اسلام در همه قوانين سياسى اقتصادى و اجتماعى بر مبناى مساوات و برابرى حركت مى‌كند بنابراين رهبر و مردم والى و رعيت هيچ امتيازى بر يكديگر ندارند و همه چون دندانه‌هاى شانه با هم برابرند اين اصل بر اين مبناست كه مردم از نسل آدمند و آدم از خاك است و عرب هيچ برترى بر عجم و سياه هيچ برترى بر سفيد ندارد.
جامعه اسلامى - پس از پيوستن روح رسول خدا به ملكوت اعلى - تا زمان به حكومت رسيدن امام عليه‌السلام از تبعيض و بى عدالتى رنج مى‌برد لذا امام در اولين سخنان خود اجراى مساوات را به پيش مى‌كشد و درباره اموالى كه خليفه سوم از بيت المال حيف و ميل كرده است مى‌فرمايد:
و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق - خطبه‌ها:۱۵. ?
به خدا سوگند اگر چيزى را كه عثمان بخشيده نزد كسى بيابم آن را به صاحبش بر مى‌گردانم هر چند آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان كه در دادگرى گشايش است آنكس كه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى‌رود بيشتر به تنگ آيد.
و از سوى ديگر امام مى‌كوشد در بين مردم روحيه صادقانه برادرى و اخوت را ايجاد كند تا مبناى مساوات و برابرى قرار گيرد و به مالك مى‌فرمايد:
الناس صنفان اما أخ لك فى‌الدين و اما نظير لك فى الخلق - نامه‌ها:۵۳. ?
مردم دو گروهند يا همكيشان تو هستيد يا همانند تو در آفرينش‌
اسلام در اين زمينه به پند و اندرز بسنده نمى‌كند بلكه مساوات و برابرى را در عمل به اجرا در مى‌آورد مساوات در برابر احكام در برابر قضات و داورى و مساوات در اقتصاد كه ما اصطلاح مساوات و ايجاد فرصتهاى يكسان را درباره آن به كار برديم اسلام با قوانينى كه وضع كرده است براى همه فرصت استفاده از مواهب طبيعى را فراهم آورده است زيرا به فرموده پيامبر اكرم (ص)
الناس شركاء فى الماء والنار و الكلا؛ مردم در استفاده از آب و آتش و گياه‌- وسائل الشيعه:۱۷/۳۳۱/۳۵۴. ? با هم شريكند بر اساس اصل مساوات و برابرى همه حق دارند كار كنند و نيازهاى ضرورى خود را از خوراك و پوشاك تأمين كنند تا عدالت كامل اجتماعى برقرار گردد امام على (ع) در زمينه تقسيم مى‌فرمايد:
ألا ان حق من قبلك قبلنا من المسلمين فى قسمة هذا الفى سواء - نامه‌ها:۴۳. ?
بدان!مسلمانانى كه در نزد تو هستند يا در نزد ما هستند سهمشان از اين غنيمت برابر است.
و درباره ديگر امور زندگى در نامه‌اش به اسود بن قطنه فرمانده سپاه حلوان مى‌نويسد:فليكن أمر الناس عندك فى الحق سواء؛ پس بايد كار مردم در- نامه‌ها:۱۵۹. ? حقى كه دارند در نزد تو يكسان باشد و در عهد نامه خود به محمد ابن ابى بكر مى‌فرمايد:
و اس بينهم فى اللحظة و النظرة حتى لا يطمع العظماء فى حيفك لهم و لا ييأس الضعفاء من عدلك عليهم - نامه‌ها:۲۷. ?
همه را يكسان بيگر اگر يكى به گوشه چشم نگريستى به ديگرى رو در رو نگاه مكن تا بزرگان از تو نخواهد كه بر ناتوان ستم كنى و ناتوانان از عدل تو نوميد نشوند.
و همين مفهوم در نامه ديگرش به برخى از كار گزارانش ديده مى‌شود:
واس بينهم فى اللحظة و النظرة و الا شارة والتحية؛ - نامه‌ها:۴۶. ?
با همگان يكسان باش مبادا يكى را به گوشه چشم نگرى يكى را روياروى نگاه كنى يكى را به اشارات پاسخ گويى و يكى را با درود تحيت.
سوم:تأمين اجتماعى‌
از حديثى كه ابوبصير از امام صادق عليه‌السلام روايت كرده است مى‌توان حداقل سطح درآمد را براى يك خانواره در جامعه اسلامى تعيين كرد بنابر فرموده امام شخص بايد يك برابر و نيم مصرف ساليانه‌اش در آمد داشته باشد پس اگر فرض كنيم كه مصرف ساليانه يك خانواده هزار دينار باشد بايد ميانگين در آمد چنين خانواده ايى به هزار و پانصد دينار برسد چنانچه در آمد اين خانواده از اين مقدار كمتر باشد خانواده فقيرى است و بايد از منابع ويژه‌اى كه براى انفاق عمومى در نظر گرفته شده به او كمك مالى كرد و اگر از اين منابع تأمين نشد وظيفه دولت اسلامى است كه براى رساندن درآمد شخص به اين سطح مبلغ باقيمانده تا سقف ۱۵۰۰ دينار را به او پرداخت كند و اين چيزى است كه ما آن را تأمين اجتماعى ناميديم كه از ويژگيهاى والاى نظام اقتصادى اسلام است در حالى كه نيازمندان در زير دست و پاى تمدن غرب كه مى‌شوند اسلام با آنان مهربان و رئوف است و از آنان مى‌خواهد كه بدون نياز به ديگران زندگى كنند و حتى خواهان آن است كه همچون ثروتمندان زندگى كنند تا احساس نياز موجب نشود كه فرزندانى ناهنجار تحويل جامعه بدهند.
بيشترين علل و انگيزه‌هاى بيسوادى نادانى و جنايت در جهان از فقر و تنگدستى سرچشمه مى‌گيرد فقر پنجره‌اى بزرگ است كه جامعه را در معرض تند بادهاى سهمناك قرار مى‌دهد و آن را از بيخ و بن مى‌لرزاند اسلام توانست اين پنجره را تا به آخر ببندد و ريشه‌هاى نيازمندى و فقر رإ؛ثث بخشكاند و با بسيج ثروتمندان و تشويق كردن آنان به بهره بردارى از ثروت و نهايتا استفاده از بيت المال جامعه را بر اساس عدالت اجتماعى و اقتصادى باز سازى كند.
امام على عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌فرمايد:
و اجعل لهم قسما من بيت مالك،براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار.
و در نامه‌اش به تثم بن عباس عامل خود در مكه مى‌نويسد:
و أنظر الى ما اجتمع عندك من مال الله فاصرفه الى من قبلك من ذوى العيال و المجاعة مصيبا به مواضع الفاقة و الخلات و ما فضل عن ذلك فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا - نامه‌ها:۶۷. ?
در مال خدا كه نزد تو گرد مى‌آيد نظر كن آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان و هر چه افزون آيد نزد ما روانه‌اش دار تا ما نيز آن را به محتاجانى كه نزد ما هستند برسانيم.
و بدين ترتيب مى‌بينيم كه اسلام تفاوت اقتصادى و فقر شايع را همه جانبه مهار مى‌كند اگر صدقات نتواند اين پديده - فقر- را از بين ببرد دولت اسلامى با استفاده از بيت المال با بروز هرگونه حالتى كه موجب پايين آمدن و وضع معيشتى در جامعه اسلامى مى‌شود مبارزه مى‌كند طبيعى است اين هدف بلند جز با بسيج تلاشهاى خير خواهانه كه بر خاسته از نيت خير و انجام كار خير است ميسر نخواهد بود.
مشكل اقتصادى‌
پس از آنكه معارف اسلامى را از نظر گذارنديم زمان آن رسيده است كه به نكته اصلى اشاره كنيم و بپرسيم،
ديدگاه اول اعتقاد دارد كه منابع كره زمين محدود است و با افزايش جمعيت كره زمين مشكلات نيز افزونتر مى‌شود.
ديدگاه دوم بر اين اعتقاد است كه مشكل در روابط توليد است كه از طبيعت و شكل توليد ناشى مى‌شود و انتقال از مرحله دامدارى به كشاورزى طبقه فئودال را به وجود آورده است و انتقال از مرحله كشاورزى به صنعت موجب پيدايش طبقه سرمايه دار شده است و اين دو طبقه بخش زيادى از مشكلات بشريت را ايجاد كرده‌اند.
ديدگاه سوم مشكل را نه در روابط توليد مى‌داند نه در منابع آن بلكه اعتقاد دارد كه مشكل در طبيعت و درون انسان نهفته است زيرا هميشه گروهى از انسانها احساس مسئوليت مى‌كنند و ديگران از تحمل مسئوليت شانه خالى مى‌كنند.
اين ديدگاه قرآن است خداوند مى‌فرمايد:
الله الذى خلق السماوات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم و سخر سخر لكم الفك لتجزى فى البحر بامره و سخر لكم الانهار و سخر لكم الشمس و القمر دائبين و سخر لكم الليل و النهار و اتاكم من كل ما سالتموه و ان تعد و انعمه الله تحصوها ان الانسان لظلوم كفار - ابراهيم ۳۵ ۳۳
?
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان باران نازل كرد و بدان باران براى روزى شما ميوه‌ها رويانيد و كشتيها را رام شما كرد تا به فرمان او در دريا روان شوند و رودها را مسخر شما گردانيد هر چه از او خواسته‌ايد به شما ارزانى داشته است و اگر خواهيد كه نعمتعهايش را شمار كنيد نتوانيد كه آدمى ستمكار و كافر نعمت است و در آيه‌اى ديگر مى‌فرمايد:
انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا .- احزاب:۷۲/ خطبه:۱۶۶. ?
ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت را بر دوش گرفت كه او ستمكار و نادان بود
پس بنابراين ديدگاه قرآنى مشكل در خود انسان است يكبار قرآن انسان را به صفت ظلم و كفر و بار ديگر به ظلم و جهل متصف مى‌كند؛ ظلم به معنى تجاوز انسان به طبيعت به خود و به جامعه را در بر مى‌گيرد گاهى اين تجاوز از كفر است و آن در حالى است كه انسان از محدوده ايمان و اسلام خارج است و هر چه بخواهد انجام مى‌دهد چيزى كه ما امروز در جهان غرب شاهد آنيم جايى كه تجاوز آشكار صورت مى گيرد به طورى كه بسيارى از نعمت‌هاى الهى را به ابزارهاى ويرانگر و مخرب تبديل كرده‌اند و از اين طبيعت كه خداوند به انسان ارزانى داشته بمب‌ها و ابزارهاى مدرن مرگبار را ساخته‌اند در حالى كه شايسته بود از اين مواهب به نفع انسانيت بهره بردارى مى‌شد گاهى هم تجاوز حاصل بى خبرى از مسئوليتى است كه بر دوش او گذاشته شده است اين امر به جهان اسلام اختصاص دارد و معتقد است مواهب الهى از آن انسان است يعنى نعمت هايى است كه مى‌تواند از آن به نفع خويش بهره بردارى كند ولى مسئوليت خود را در برابر خود و جامعه و طبيعت از نار برده است اين نتيجه كاملا با ديدگاه اقتصادى اميرالمومنين على عليه‌السلام همخوانى دارد.
بدون ترديد از ديدگاه امام على عليه‌السلام مسئوليت مبناى اقتصاد اسلامى است آنجا كه مى‌فرمايد:
انكم مسئوولون حتى عن البقاع و عن البهائم،شما مسئول هستيد حتى از سرزمينها و ستوران.
اين مسئوليت از توجه انسان به عمران و آبادانى زمين آغاز مى‌شود سپس متوجه خود انسان كه بايد بى نياز و بارى را كنار بگذارد و آنگاه به جامعه برمى گردد كه بايد با دستگيرى از نيازمندان و ترحم بر مستمندان فقر را از جامعه ريشه كن كند وقتى اين مسئوليت خدشه دار مى‌شود مشكل پديد مى‌آيد كه بايد با اين مشكل به مبارزه برخاست.
آرى با بهره‌گيرى از آب و خاك است كه كارخانه‌هاى بزرگ آهن مس و آلومينيوم ساخته مى‌شود و از دل زمين معادن زغال و طلا بيرون مى‌كشند و چاه‌هاى نفت حفر مى‌گردد.
پس هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد بهانه از دست او گرفته مى‌شود و اگر نيازمند بماند خود مسئول است نه طبيعت زيرا طبيعت همه نيازهاى او را براى رسيدن به زندگى سعادتمند فراهم كرده است.
دوم مسئووليت او در برابر خود گاهى افرادى را مى‌بينم كه از عهده مسئوليتهاى خود در برابر طبيعت به خوبى بر مى‌آيند و از ثروتهاى طبيعى كه خداوند به آنان ارزانى داشته بهره بردارى مى كنند كارخانه‌ها مى‌سازند و مزارع كشاورزى را آباد مى‌كنند ولى سستى كه در وجودشان ريشه كرده آنهإ؛جج را از هدايت اين‌توانائيها در مسيرى كه خداوند خواسته ناتوان مى سازد.
زيرا اشخاصى بخيل در جامعه جريان هستند كه سرمايه‌ها را روى هم انباشته مى‌كنند و به جاى آنكه اين سرمايه‌ها در جامعه جريان يابد در خانه‌ها انبار مى‌گردد و از دو جهت به جامعه ضرر مى‌رساند:
جهت اول:كسى كه به ثروتهاى طبيعى جامعه دست پيدا كند بخشى زيادى از آن را در دست خود جمع مى‌كنند كه مى‌توان آن را براى بهره بردارى بهتر در اختيار ديگران قرار داد.جهت دوم:آنكه وقتى سرمايه‌هاى بدست آمده از ثروتهاى طبيعى كه با تلاش كارگر و عرق كشاورز آميخته شده روى هم انباشته مى‌گردد درآمد و سود قابل ملاحضه‌اى براى جامعه ندارد بدين سبب مى‌بينيم كه اسلام با اينگونه بيماريهاى اجتماعى به شدت مبارزه مى‌كند امام على عليه‌السلام با تمام وجود با ضعفهايى كه در درون انسان ريشه دوانده و به رابطه انسان و سرمايه انسان طبيعت لطمه مى‌زند برخورد مى‌كند:مى‌فرمايد:
يا ابن ادم!ما كسبت فوق قوتك فأنت فيه خازن لغيرك - كلمات قصار:۱۸۳. ?
اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‌ات كسب كنى تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى.
البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام كل سوء بخل صفتى است جامع‌- كلمات قصار:۳۷۰. ? همه بديها و عيبها.
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح لا يتسع و ان وجد - ابن ابى الحديد:۲۰/۳۳۵/ح ۸۴۴. ?
بخل ورزيدن بر انسان زيانبارتر از فقر است چون فقير اگر بيابد بى نياز مى‌شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
امام على عليه‌السلام رابطه معقولى ميان اين سه - طبيعت انسان جامعه - ترسيم مى‌كند تا با حفظ تعادل ميان آنها همه چيز سير طبيعى خود را حفظ كند.
اول: مسئوليت در برابر طبيعت: امام عليه‌السلام مسلمانان را تشويق مى‌كند كه با نهايت توان خود در بهره بردارى از منابع طبيعى بپردازد، و گفتارهاى بسيارى را در زمينه احياى زمين ذكر مى‌كند و براى آشنايى با نقشى كه اين گفتارها در برقرارى روابط مثبت ميان انسان و طبيعت ايفا مى‌كنند دوباره يادآورى مى‌كنيم:
من احياى ارضا ميته المسلمين فليعرها وليود خراجها الى الامام من اهل بيتى و له و ما اكل منها - ۲، حر عاملى - وسايل الشيعه ۱۳/۸۶ ?
هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن مى‌خورد مال اوست.
اين گفتار مسلمانان را فرا مى‌خواند تا زمينهاى موات مرا كه مالكيت آن به امام دولت اسلامى بر مى‌گردد احيا كنند و اگر اين خواسته فراهم شود و مسلمان به احياى زمين بپردازد و تا وقتى كه زمين را احيا مى‌كند از آن او خواهد بود و در غير اين صورت به شخص ديگرى منتقل مى‌شود اسلام با اين دعوت مى‌خواهد كه همه زمينهاى موات را احيا كنند تا ذره‌اى از ما: باقى نماند آيا تشويقى از اين بالاتر است كه زمين از آن احيا كننده آن باشد؟
ما در تمامى نظامهاى حكومتى كه از عهد حضرت آدم عليه‌السلام بر زمين حكم راندند سراغ نداريم كه چنين موضع ارزشمندى در برابر كشاورز بگيرند كشاورزى كه روى زمين بلا استفاده و باير عرق مى‌ريزد.
امام مى‌فرمايد:من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعده الله؛ هر كس آب و خاك در اختيار داشته باشد سپس نيازمند باشد خداوند او را از رحمت خويش دور مى‌كند.- ستيل الشيعة۱۷/۴۱. ?
زيرا آب رمز زندگى است و خاك خواه زمين يا معدن رمز توليد است و انسان با آب و خاك كاخ تمدنها را بر مى‌افرازد و با آب دشتها سرسبز مى‌شود و زمين جامه سبز و زيبايش را به تن مى‌كند درختان قد مى‌كشند و پرندگان براى ساختن آشيانه‌ها يشان مى‌شتابند و رمه‌هاى چهارپايان به طبيعت قدم مى‌گذارند تا به سهم خود از مرغزارها بهره گيرند.
اسلام مى‌كوشد تا انسانى تربيت كند كه توليد كند و صدقه دهد البته توليد تنها كافى نيست بلكه بايد صدقه هم بپردازد و خويش را به بخشش و انفاق عادت دهد و به مال خود بخل نورزد گرچه گشايش در مال نوعى سعادت و خوشبختى است ولى چيزهاى ديگرى هست كه سعادت بيشترى را براى انسان به ارمغان مى‌آورد امام عليه‌السلام مى‌كوشد در برابر انسان ارزشى بالاتر از مال قرار دهد بدين جهت در زمينه تربيت به صاحبان سرمايه مى‌فرمايد:
ألا و ان من النعم سعة المال و أفضل من سعة المال صحة البدن و أفضل من صحة البدن تقوى القلب - كلمات قصار:۳۱۸. ?
بدانيد از نعمتهاست گشايش در مال و برتر از گشايش در مال تندرستى است و برتر از تندرستى پرهيزگارى است.
اگر انسان بيمار باشد و جسم ناتوان داشته باشد مال و ثروت چه سودى به حال او خواهد داشت پس بهتر است كه انسان اول به سلامتى خويش اهتمام ورزد و براى زندگى و حيات خود به مالش بخل نورزد زيرا كه اگر بيمار شود و از دنيا چشم فرو بندد مالش به او سودى نرساند بلكه به دست ديگران مى‌افتد علاوه بر اينكه صاحب مال بايد سرمايه‌اش را براى سلامتى خود هزينه كند مسئوليت ديگرى نيز به عهده دارد و آن بالا بردن روحيه آنان در درون است تا جمع پرهيز گاران و متقيان بپيوندد.
پس دو بعد در انسان است كه بايد براى آن ساز و برگ كافى فراهم آورد بعد جسم و بعد روح مال وسيله خوبى براى تقويت جسم و روح است جسم انسان با طعام خوب و مفيد قوى مى‌شود روح با بخشندگى و كمك مالى به نيازمندان و مستمندان تقويت مى‌شود اين مسئوليت انسان در برابر خويش است و مال نقش زيادى را در تحقق اين مسئوليت بازى مى‌كند.
تنها مشكل در بخل ورزيدن جمع كردن مال و هزينه نكردن آن نيست بلكه تبذير مال و هزينه نابجاى آن نيز در رأس بسيارى از مشكلات است امام عليه اسلام مى‌فرمايد:
اعطاه المال فى غير حقه تبذير و اسراف؛ بخشيدن مال به كسى كه حق‌- خطبه‌ها:۱۲۶. ? او نباشد خود گونه‌اى تبذير و اسراف است‌
و خطاب به صاحب مال مى‌فرمايد:
كن سمحا و لا تكن مبذرا فالتبذير افة كما أن البخل افة - كلمات قصار:۳۲. ?
بخشنده باش و اسرافكار مباش زيرا اسرافكارى چون بخل ورزى آفت است.
چه در حالت اسرافكارى و تبذير اموال بيهوده صرف مى‌شود و در حالت بخل اموال بدون استفاده مى‌ماند.
سوم:مسئوليت او در برابر جامعه:منابعى كه انسان از آن بهره بردارى مى‌كند و بدان وسيله ثروت بهم مى‌زند از آن همه مردم است و جامعه نيز از اين ثروت مهمى مى‌برد پس بايد اين سهم را بپردازد تا جامعه احساس نياز نكند و اسلام به پيشرفت جامعه اهميت مى‌دهد نه پيشرفت فرد زيرا وجود انسان ثروتمند در جامعه فقير و نيازمند سودى بدنبال ندارد اسلام مى‌خواهد كه شخص پيشرفت كند و پيشرفت او جامعه را نيز به پيش ببرد زيرا جامعه با گامهاى ثابت و استوار حركت مى‌كند و به پيش مى‌رود و اين افراد جامعه اند كه بايد يكى پس از ديگرى با گامهاى خود به حركت جامعه سرعت بخشند حال اگر راهها و هدفها يكى نباشد و گامها در سرعت با هم هماهنگ نباشد حركت جامعه كند مى‌شود و از جوامع ديگر عقب مى‌افتد بدين سبب فرد بايد در مسير حركتش به اطراف خويش نيز بنگرد چون انسان نمى‌تواند به تنهايى زندگى كند و پيشرفت او را وامى دارد كه به فكر مستمندان و نيازمندان باشد زيرا وجود يك نيازمند مى‌تواند جامعه را به فروپاشى تهديد كند كفر و هر رذيلتى از دريچه فقر وارد جامعه مى‌شود همانگونه كه ثروت مى‌تواند زمينه ساز كفر و هرگونه پستى باشد امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
شر الدنيا فى خصلتين الفقر و الفجور، شر دنيا در دو صفت جمع شده‌- ابن ابى الحديد: شرح نهج البلاغه ۲۰/۳۰۴/ح ۴۴۶. ? است فقر و گناهكارى و اگر فقر با گناه همراه گردد دنيا را بر سر دنيا پرستان حتى ثروتمندانش واژگون مى‌كند.
اينجاست كه مبارزه با فقر و تنگدستى از مسئوليتهايى ثروتمندان شناخته شده است امام على مى‌فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى أموال الاغنياء أقوت الفقراء فما جاع فقير الا بما منع به غنى - كلمات قصار:۳۲۰ آيتى. ?
خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى‌
گرسنه نماند مگر آنكه توانگرى حق او باز داشته است.
سپس امام از ثروتمند مى‌خواهد تا در رفع نياز فقرا شتاب كند و آن را تا فردا با تأخير نيندازد گاهى مسائلى پيش مى‌آيد كه جبران آن ممكن نيست:
لا تو خر انا لة المحتاج الى الغد فانك لا تعرف ماذا يعرض فى غد - ابن ابى الحديد:۲۰/۳۳۲/ح ۸۰۹. ?
دستگيرى نيازمند را به فردا مينداز تو ندانى كه فردا چه پيش آيد.
از مواردى كه بيم آن مى‌رود شورش نيازمندان عليه ثروتمندان است آنگاه كه نيازشان گسترش يابد و غير قابل تحمل گردد كه مى‌تواند اوضاع را به نفع نيازمندان رقم زند.
و شايد مقصود امام از شجاعت در اين حديث همان پيامدى باشد كه به سبب فقر بروز مى‌كند:امام مى‌فرمايد:
العدل افضل من الشجاعة لان الناس لو استعملوا العدل عموما فى جميعهم لا ستغنوا عن الشجاعة - ابن ابى الحديد:۲۰۰/۳۳۳ ح ۸۱۶ ?
عدل از شجاعت بهتر است چون اگر مردمان در ميانشان عدل را به كار بندند از شجاعت بى‌نياز گردند.
به كار نبستن عدل به نا آرامى ميان مردم مى‌انجامد و به انقلابى عليه ستمگران تبديل مى‌گردد چون عدل كليد هر آرامشى است.
فصل دوم: سيستهاى اقتصادى‌
سياستهاى اقتصادى اقدامات عملى است كه دولت براى تاثير گذارى در حيات اقتصادى اتخاذ مى‌كند سياست داراى مفاهيم بسيارى است از آن جمله به معنى تحقق اهداف مورد نظر و همچنين به مفهوم شيوه‌ها و روشهايى است كه براى رسيدن به اهداف تعيين شده در پيش گرفته مى‌شود در اين صورت شامل ابزارها و هدفها مى‌گردد.
پس ميتوان گفت سياستهاى اقتصادى شيوه‌هاى است كه دولت و جامعه براى رسيدن به اهداف راهبردى از آن پيروى مى‌كنند اين اهداف از نظر يك اقتصاد دان عبارت است از:۱- رشد و توسعه اقتصادى ۲- ثبات اقتصادى‌۳- توزيع عادلانه منابع ۴- حفظ آزادى اقتصادى ۵- توزيع بهينه درآمدها
از اينرو حكومتها و جوامع ابزارهاى مختلفى را براى اجراى اين سياستها به كار مى‌گيرند كه مى‌توان گرفتن ماليات كمكهاى مالى تسهيلات اعتبارى را نام برد پس از اين توضيح كوتاه بايد بپرسيم كه آيا امام على عليه‌السلام سياستهاى اقتصادى روشنى داشتند پيش از آنكه به تحليل اين مطلب بپردازيم نظر آقاى عوض محمود كفراوى يكى از اقصادادانهاى اسلامى را در توصيف فرمان امام عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌آوريم وى در اين باره مى‌گويد:
((اين فرمان در برگيرنده بسيارى از مبانى و اصول كلى سياستهاى مالى جديد است كه ميان ماليات و هزينه‌هاى در آمد زا با توسعه اقتصادى هماهنگى ايجاد مى‌كند و روشن مى‌سازد كه هزينه كردن در جهت بهبود خدمت رفاهى و حفظ آن منجر به توسعه اقتصادى مى‌گردد همانگونه كه در آينده افزايش درآمدها را به دنبال دارد و چنانچه دولت در اين بخش هزنيه نكند نه تنها توسعه اقتصادى صورت نمى‌گيرد بلكه بخش زيادى از فعاليتهاى اقتصادى دير يا زود دچار اخلال مى‌شود.))- كفراوى:سياسة الانفاق العام،ص ۷۹. ?
وقتى كه دخالت دولت مبناى سياست اقتصادى قرار مى‌گيرد پس بايد پيش از هر چيز به اين اصل بپردازيم و در برنامه سياست اقتصادى جايى براى او باز كنيم.
دخالت دولت‌
در اين باره دو دسته صاحبنظرند دسته اول به اقتصاد آزاد اعتقاد دارد و دخالت دولت را در امور اقتصادى نمى‌پذيرد و مى‌خواهد كه افراد در فعاليتهاى اقتصادى خود آزادى بى قيد و شرط داشته باشند اين دسته نظام اقتصاد سرمايه دارى را پذيرفته است.
دسته دوم به اقتصادى با برنامه اعتقاد دارد و دولت را عهده دار مسئوليت اقتصادى مى‌داند اينان پيروان سوسياليسم اند و در كنار اين دو دسته گروه سومى نيز وجود دارد و به اقتصاد معتقد است كه متشكل از بخش دولتى و بخش خصوصى است و عاقلانه هم نيست كه دولت در اقتصاد نقشى نداشته باشد در حالى كه شواهد ملموسى در خصوص نقش دولت در اقتصاد وجود دارد.
اول:پيشرفت اروپا در زمينه اقتصادى نتيجه دخالت دولت است بدون اين دخالت كشورهاى صنعتى شاهد چنين پيشرفت چشمگيرى نمى‌شدند.
اقتدارى اقتصاددان ايرانى مى‌گويد:((تاريخ اقتصادى كشورهاى پيشرفته تاثير دخالت دولت در پيشرفت اقتصادى را به ما نشان مى‌دهد - اقتدارى:توسعه در كشورهاى توسعه يافته،ص ۱۶۸. ?
دوم:توسعه اقتصادى ممكن نيست مگر با وجود قدرتى كه بتواند جريان اقتصادى را به حركت در آورد((اقتدارى))مى‌گويد:
بيشتر اقتصاددانان بر اين باورند كه توسعه اقتصادى نيازمند كار دولت است زيرا مشكلات اين جوامع آنقدر زياد است كه جز با وجود دولت نمى‌توان به حل آن پرداخت.))- اقتدارى:توسعه در كشورهاى توسعه يافته ص ۱۶۸. ?
محمد زكى شافعى مى‌گويد:((توسعه اقتصادى دخالت همه جانبه و گسترده دولت را در حيات اقتصادى مى‌طلبد.))- محمد زكى:اقتصاد اسلامى،۱/۸۳ ?
اما تاثير و نقش دولت در اقتصاد اسلامى غير قابل انكار است دكتر ابراهيم دسوقى مى‌گويد:((دولت در اقتصاد اسلامى تنها جهت دهنده اقتصاد است آنهم بر اساس معيارهايى كه دين اسلام ترسيم كرده است دولت تنها در حدود و ميزانى كه اين معيارها اقتضا مى‌كند مى‌تواند دخالت كند.))- دسوقى:الاقتصاد الاسلامى؛ ص ۱۰۳. ?
وظايف دولت‌
آدم اسميت اعتقاد دارد كه نقش دولت در توسعه‌اى كه بر اساس اهداف اقتصادى تعيين شده است آشكار مى‌گردد او وظيفه دولت را در رشد اقتصادى مى‌داند كه عبارت است از:
۱- وضع قوانين ۲- تامين آرامش و امنيت ۳- كسب در آمد مالياتى (((اقتدارى ))) وظايف دولت را چنين بر مى‌شمرد: - اقتدارى: توسعه در كشورهاى توسعه نيافته، ۱۶۸
?
۱- ايجاد..سات و سازمانهاى اقتصادى به منظور تبادل اقتصادى براى حفظ تعادل‌
۲- سرمايه گذارى‌
۳- تشخيص‌
۴- تنظيم و سازماندهى امور اقتصادى و اتخاذ تدابير مناسب براى تشويق سرمايه گذارى خصوصى از نظر (((پيتر بائر ))) وظايف دولت عبارت است از: - پيتر بائر: اقتصاد در كشورهاى كم توسعه ص ۱۷۹ ?
۱- برقرارى قانون ۲- حفظ نظم ۳- مخارج عام المنفعه ۴- توزيع در آمد و ثروت ۵- اصلاحات در قوانين و سيستم‌هاى ۶- اصلاحات شيوه زميندارى ۷- سازماندهى واحدهاى كشاورزى ۸- مبارزه با تجمع و ايجاد فرصت‌ها يكسان براى همه ۹- مبارزه با حوادث و جبران و جبران خسارت‌
محمد عبدالمنعم عفر وظايف دولت را در مجموعه اقتصادى اسلامى، اينگونه بر مى‌شمرد:
۱- سازماندهى بخشهاى اقتصادى و هدايت آنها در مسير توسعه‌
۲- حفظ نظام و ساختار جامعه‌
۳- حفظ مالكيت خصوصى‌
۴- برقرارى عدالت اجتماعى‌
۵- برقرارى صلح، آرامش و امنيت‌
۶- سياستگذارى در خصوص آموزش عمومى و خدمات بهداشتى‌
۷- بكاريگرى منابع مختلف دولتى.
۸- حمايت از طرحهاى خصوصى براى رفع نيازهاى جامعه‌
۹- تكميل فعاليت‌هاى خصوصى براى رفع نيازهاى جامعه‌
۱۰- فراهم كردن فرصتهاى كار مناسب براى اشتغال نيرو انسانى كه توانايى كار دارند
۱۱- پرداختن به طرحهاى بنيادى براى استفاده از سرمايه‌هاى ملى - محمد عبدالمنعم: توسعه و برنامه ريزى ص ۲۱۹ ?
كسانى كه اين وظايف را براى دولت اسلامى ذكر مى‌كنند و آن لابلاى بررسيهاى تاريخى حكومت اسلامى بيرون كشيده‌اند بهتر بود از نهج البلاغه كه وظايف كامل حكومت اسلامى در خود جمع كرده يارى مى‌جستند در نهج البلاغه گفتارى پرمغز و اقتصادى است كه ما را از ساير گفتارها در اين زمنيه بى نياز مى‌كند.
وقتى در وظايف اساسى دولت كه بر اساس اين گفتار ماليات جهاد با دشمنان اصلاح امت و آبادانى كشور است دقت مى‌كنيم مى‌بينيم كه سه مورد از آن با حيات اقتصادى رابطه تنگاتنگ دارد.
اين اساس كار در وظايف دولت است سپس امام عليه‌السلام به كارگزار خود دستور مى‌دهد كه ميان مالياتها و توليد تعادل ايجاد كند از اينرو به او فرمان مى‌دهد كه اولا به توليد اهتمام ورزد كه خود راهى براى افزايش ماليات است و در زمينه توليد استوارى قشرهاى مختلف جامعه را با تاجران و صنعتگران پيوند مى‌زند و به مالك دستور مى‌دهد كه به امور آنان رسيدگى كند از موقعيت آنها پشتيبانى كند و به حل مشكلات آنان بپردازد.
و همچنين مى‌فرمايد كه آنان را از احتكار و بازى با قيمتها باز دارد تا به عموم مردم آسيب نرسد و نيز براى بهبود وضع نيازمندان بخشى از بيت المال را به آنان اختصاص دهد و با خراجگزاران به هنگام اخذ ماليات مدارا كند و از او مى‌خواهد در برقرارى امنيت بكوشد و او را تشويق مى‌كند كه صلح جو باشد حتى با دشمنانش.
اين گفتار سند گوياى اقتصادى است و در تعيين وظايف دولت‌ها بسيار مهم است و بر اساس آن وظايف دولت عبارت است از:
۱- اجراى برنامه‌هاى توسعه اقتصادى.
۲- دريافت ماليات.
۳- مبارزه با فقر و تنگدستى.
۴- حمايت از بازرگانى خارجى و داخلى.
۵- تشويق صنعتگران به كارهاى صنعتى‌
۶- حمايت از توليد و اولويت دادن به آن حتى اگر مانع از دريافت ماليات گردد.
۷- حفظ امنيت و برقرارى نظم‌
۸- تقويت ثبات اقتصادى.
۹- قيمت گذارى بر مبناى اصل رضايت.
۱۰- جلوگيرى از تجمع اموال از راه احتكار و نظاير آن.
اينها مهمترين وظايف دولت است كه از فرمان امام على عليه‌السلام به مالك اشتر استنباط مى‌شود و صحت نظريه و تئورى دخالت در امور اقتصادى را تأييد مى‌كند.
اهداف سياست اقتصادى‌
امام على عليه‌السلام دو هدف براى سياستهاى اقتصادى كشورهاى اسلامى تعيين مى‌كند.
بين اين دو ارتباط محكمى است زيرا بدون اصلاح عباد آبادانى بلاد ممكن نمى‌گردد و بدون آبادانى كشور مردم اصلاح نپذيرند اين دو در يك داير بسته قرار دارند
جامعه بيمار توانايى توليد آبادانى ندارد در حالى كه جامعه سالم كه بر مشكلات غلبه مى‌كند و موانع را از سر راه بر مى‌دارد جامعه‌اى است كه مى‌تواند خوراك،پوشاك و نيازهاى خود را از دل زمين بيرون كشد. همانطور كه توليد فراوانى كالا و سرمايه در اصلاح مردمان نقش بسزايى دارد اين دو هدف چگونه بدست مى‌آيد؟ ابزارهاى لازم براى رسيدن بدانها چيست؟در پاسخ بايد گفت:با پيروى از اين سياستها:
اول:سياست مالى.دوم:سياست توليد.سوم:نظارت دقيق‌
اول:سياست مالى‌
اين سياست از ابزارهاى اساسى و اصلى دولت براى دخالت در فعاليتهاى اقتصادى است چون با همه جوانب حيات اقتصادى از نزديك در ارتباط است و به همين سبب دولت از اين طريق مى‌تواند سطح هزينه‌ها و در آمدهاى عمومى را هماهنگ سازد و در توسعه اقتصادى تاثير بگذارد و آرامش اقتصادى و امنيت و عدالت اجتماعى را محقق سازد اين سياست بر گرفته از سياست و نظام مالى است كه امام عليه‌السلام براى ما ترسيم كرده و از آن عناوين زير فهميده مى‌شود:
۱- سياست امام عليه‌السلام در بيت المال‌
امام اميرالمومنين على عليه‌السلام مساوات را مبناى كار خود در تقسيم بيت المال را به تساوى تقسيم مى‌كند فرمود:
لو كان المال لى لسويت بينهم فشيف و انما المال مال الله - خطبه‌ها:۱۲۷. ?
اگر اين مال از آن من مى‌بود باز هم آن را به تساوى ميانشان تقسيم مى‌كردم پس چگونه چنين نكنم در حالى كه مال از آن خداوند است‌
حضرت در اين سياست به رسول خدا (ص) اقتدا كرد و اين مطلب را به خوارج فرمود:
و قد علمتم ان رسول الله صلى الله عليه... و قطع يد السارق و جلد الزانى غير المحصن ثم قسم عليها من الفى‌ء - خطبه‌ها:۱۲۶. ?
دست دزد را بريد و زناكار غير محصن را تازيانه زد ولى سهمى را كه از غنايم نصيبشان مى‌شد به آنان پرداخت.
و هنگامى كه طلحه و زبير به او اعتراض كردند فرمود:
و اما ما ذكرتما من أمر الاسوة فان ذالك أمر لم أحكم أنا فيه برأيى و لا وليته هوى منى بل وجدت أنا و أنتما ما جاء به رسول الله (ص) قد فرغ منه‌- خطبه‌ها:۱۹۶. ?
اما در باب اينكه چرا مساوات مى‌كنم اين هم چيزى است كه من به رأى خود يا از روى هواى نفس در آن قضاوت نكرده‌ام و من و شما دو تن ديده‌ايم كه رسول الله (ص) در اين باب چه حكمى آورده و چگونه عمل كرده است.
امام عليه‌السلام در مبارزه با نا برابرى كه ناشى از شيوه جريرى بود كه خليفه دوم و سوم در تقسيم بيت المال در پيش گرفته بودند همين سياست را به كار گرفت؛ شيوه‌اى كه مطابق آن بيت المال بر اساس مقام و منزلت اجتماعى هر شخص تقسيم مى‌شد و موجب گرديد كه اموال نزد گروهى خاص انباشته شود و دست ديگران از آن خالى بماند.
۲- سياست مالياتى‌
مبناى سياست امام در دريافت ماليات يك اصل ايده آل انسانى بود كه نظير آن كمتر ديده مى‌شود:
ما در اينجا به بررسى ابعاد اين سياست مى‌پردازيم:
الف- نرمخويى و ملاطفت به هنگام جمع آورى ماليات‌
در يكى از نامه هايش براى كسى كه او را براى گرفتن زكات مى‌فرستاد نوشته است:
انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له و لا تروعن مسلما و لا تجتازن عليه كارها و لا تأخذن منه أكثر من حق الله فى ماله فاذا قدمت على الحى فانزل بماءهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض اليهم بالسكينة والوقار حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم و لا تخدج بالتحية لهم ثم تقول:
عبادالله أرسلنى اليكم ولى الله و خليفته لا خذمنكم حق الله فى أموالكم فهل لله فى أموالكم من حق فتوده الى وليه؟فان قال قائل:لا فلا تراجعه و ان أنعم لك منعم فانطلق معه من غير أن تخليفه أوتو عده أو تعسفه أو ترهقه فخذ ما أعطاك من ذهب أوفضة- نامه‌ها:۲۵. ?
در حركت آى با پرهيزگارى و ترس از خداوندى كه يگانه است و او را شريكى نيست زنهار مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بيش از آنچه حق خداوند است از او مستانى چون به قبيله‌اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هايشان داخل مشو آنگاه با آرامش و وقار به سوى ايشان رو تا به ميانشان برسى سلامشان كن و تحيت گوى و در سلام و تحيت امساك منماى سپس بگوى كه اى بندگان خدا ولى خدا و خليفه او مرا نزد شما فرستاده تا سهمى را كه خداوند در اموالتان دارد بستانم آيا خدا را در اموالتان سهمى هست كه آن را به ولى خدا بپردازيد؟اگر كسى گفت:نه به سراغش مرو و اگر كسى گفت آرى بى آنكه او را بترسانى يا تهديدش كنى يا بر او سخت‌گيرى يا به دشواريش افكنى به همراهش برو و آنچه از زر سيم دهد بستان...
ب- تجاوز نكردن از حد مطلوب در گرفتن ماليات‌
تاريخ تصاوير زشتى از اين تجاوزها را كه ماليات بگيران انجام مى‌دادند به خود ديده است آنان بيش از اندازه مقرر مى‌گرفتيد تا آنجا كه علاوه بر سهم رئيس يا پادشاه سهمى نيز براى خود در نظر مى‌گرفتند در حاليكه شيوه امام على عليه‌السلام درست بر خلاف آن است.
در نامه خود به زياد بن ابيه هنگامى كه او را به جاى عبدالله عباس به فارس و اعمال آن مى‌فرستاد؛ وى را از افزونى در ماليات بازداشت و به او فرمايد:
استعمل العدل و احذر العسف و الحيف فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو الى السيف - كلمات قصار:۴۶۸. ?
عدالت را به كار بند و از ستم و بيداد حذر كن زيرا ستم رعيت را آواره مى‌كند و بيدادگرى شمشير را فرا مى‌خواند.
در سفارش خود به كسى كه او را براى گرفتن زكات مى‌فرستاد فرمود:
ح- بخشودگى مالياتى به نيازمندان‌
هر كس تاريخ را بررسى مى‌كند صحنه‌هاى فجيعى را از شيوه‌هاى گرفتن ماليات مشاهده مى‌كند وقتى كه كسى توان پرداخت ماليات را نداشت ماليات بگيران اموال ديگر وى را در اختيار مى‌گرفتند و آن را مى‌فروختند تا بوسيله آن ماليات وى را بردارند و اگر شخص لوازمى قابل فروش نداشت كه بتواند بفروشند همسر و فرزندان وى را به زور با هود مى‌برند تا آنان براى اين منظور بفروشند ولى اسلام شيوه‌اى را ارايه داد كه در اخلاق و رفتار انسانى و ملاطفت با ديگران الگو و بى نظير است.
اين صفات برجسته را در سخنان امام عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌بينيم امام مالك را فرا مى‌خواند تا از زياده روى در اخذ ماليات از مردم به هنگام سختى و گرفتارى بپرهيزد:
امام به مالك مى‌فرمايد:
فان شكوا ثقلا أو غله أو انقطاع شرب أو بالة أو احالة أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم و لا يثقلن عليك شى‌ء حففت به المونة عنهم فانه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك و تزيين و لا يتك - نامه‌ها:۵۳. ?
هر گاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين چون در آب فرو رفتن آن يا بى آبى شكايت نزد تو آوردند از هزينه و رنجشان بكاه آنقدر كه اميد مى‌دارى كه كارشان را سامان دهد و كاستن از خراج بر تو گران نيايد زيرا اندوخته‌اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد.
((و لا تمسن مال أحد من الناس مصل و لا معاهد)) دست به مال‌- نامه‌ها:۵۱. ? هيچكس چه مسلمان و چه ذمى نبريد.
د- رعايت مساوات در اخذ ماليات‌
در گذشته ثروتمندان و شخصيتهاى معروف كه داراى مقام و منزلتى در جامعه بودند از پرداخت ماليات معاف بودند در حالى كه كشاورزان كه از قشرهاى ضعيف جامعه بودند ماليات مى‌پرداختند وقتى اسلام آمد اين حالت را دگرگون كرد و ماليات را به ميزان سرمايه و اموال هر شخص معين كرد و هر كس سرمايه بيشترى داشت ماليات بيشترى مى‌پرداخت از اين رو امام على عليه‌السلام به زياد بن ابيه مى‌فرمايد:استعمل العدل و اخذر العسف و الحيف، عدالت را به كار بند و از ستم و بيداد حذر كن.- نامه‌ها:۲۵. ?
از جمله عدالت رعايت مساوات در أخذ ماليات است.
۳- سياست نقدينگى‌
عبارت است از:مجموع اقداماتى كه دولت براى مهار پول اعتبار مالى و تنظيم نقدينگى عمومى اتخاذ مى‌كند و هدف دولت از آن رسيدن به چند هدف است و مهمترين آن ثبات اقتصادى جامعه كنترل نوسان قيمتها و نرخ ارز در بازارهاى اقتصاد داخلى و نرخ معادل آن در داد و ستدهاى خارجى و امام على عليه‌السلام به كارگيرى سفته را در معاملات جايز شمرده‌اند- عفر السياسات الاقتصاديه ص ۳۸۱. ? و آن عبارت است از اينكه تاجر مالى را در وطن خود به شخصى بدهد و در مقابل ورقه‌اى (سفته)را بگيرد تا بتواند به موجب آن به ميزان مالى داده است در مكان ديگرى از شخص ديگرى بستاند و با اين اقدام امام عليه‌السلام توانست گردش پول را در جامعه تعميم دهد و در عين حال امنيت اقتصادى را حفظ كند همچنين امام عليه‌السلام صحت معامله با اسناد مالى را كه ارزش خود مال را دار است تأييد كرده است اين كار مى‌تواند كه شروع خوبى در علم اقتصاد اسلامى به شمار آيد.
۴- سياست قيمت گذارى‌
قيمت‌ها در نظام اقتصادى تأثير زيادى دارد علت اصلى ركود فقر و تفاوت طبقاتى به حساب مى‌آيد وقتى كه قيمت‌ها تحت تاثير ميزان عرضه و تقاضا است به همين سبب هميشه در نوسان خواهد بود كه به دنبال خود بى ثباتى اقتصادى را در بازار براى مصرف كنندگان و تاجران خواهد داشت.
دكتر محمد عبد المنعم عضر مى‌گويد:((افزايش و كاهش قيمت‌ها در بازارهاى اسلامى بر اساس تاثير متقابل و آزاد عرضه و تقاضا است بدون آنكه دخالت يا تأثيرى بر طرفين معامله داشته باشد تا با اختيار كامل به معامله بپردازند و تعيين قيمت مطابق شرايط كالا و بازار بوده و با رضايت كامل طرفين از معامله و قيمت تجارتى كالا صورت مى‌گيرد.))- عضر:السياست الاقتصاديه ص ۹۲ ?
اين كلام امام عليه‌السلام ابعاد سياست نرخ گذارى را براى ما تبيين مى‌كند:
وليكن البيع بيعا سمحا بموازين عدل و أسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتا، - نامه‌ها:۵۳. ?
و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل به گونه‌اى كه در بها نه فروشنده زيان ببيند و نه بر خريدار اجحاف شود فروشنده بايد در سودى كه براى كالا تعيين مى‌كند به خريدار مدارا كند و معيار قيمت گذارى بر اساس عدالت باشد يعنى آنچه كه وضع عمومى بازار و نظام عرضه و تقاضا اقتضا مى‌كند ولى هميشه نبايد كار را به اين نظام - عرضه و تقاضا - واگذاشت چيزى كه كارشناسان اقتصادى از آن به قوانين بازار تعبير مى‌كنند زيرا قوانين بازار تنها در دو حالت مورد قبول است:
اول:هنگامى كه قوانين آن بر اساس موازين عدالت باشد.
دوم:قيمت به گونه‌اى نباشد كه يكى از طرفين اجحاف شود اجحاف به معنى ضرر است پس نبايستى كسى متضرر شود نه فروشنده نه خريدار.
و با اين دو شرط مى‌توانيم قوانين بازار را به قوانين انسانى بدل كنيم نه قوانين جنگل كه در بسيارى از كشورها شاهد آنيم.
۵- سياست كمك‌هاى مالى‌
كمك مالى مى‌تواند به صورت پرداختهاى نقدى يا غير نقدى - مانند در اختيار قرار دادن قطعه‌اى زمين - باشد چنانكه معروف است مبناى نظام اقتصادى اسلام كمك و يارى به نيازمندان است و در اين زمينه گفتارهاى زيادى در دست است امام على عليه‌السلام به كميل بن زياد نخعى مى‌فرمايد:
يا كميل مر أهلك أن يروحوا فى كسب المكارم و يدلجوا فى حاجة من هو نائم فوالذى وسع سمعه الاصوات ما من أحد أودع قلبا سروا الا و خلق الله له من ذالك السرور لطفا - كلمات قصار:۲۴۹. ?
اى كميل كسان خود را بگوى كه هنگام عصر براى كسب صفات نيكو بيرون روند و هر شامگاه در برآوردن نياز كسانى كه به خواب رفته‌اند بكوشند سوگند به كسى كه هر آواز را مى‌شنود كه هر كه دلى را شادمان سازد؛ خداوند براى او لطفى آفريند.
و نيز مى‌فرمايد:
من كفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفيس عن المكروب - كلمات قصار:۲۳. ?
از كفاره‌هاى گناهان بزرگ به فرياد رسيدن ستمديدگان است و شاد كردن غمگينان.
اين گفتار همگان را به كمك كردن فرا مى‌خواند امام عليه‌السلام سفارشهاى ويژه‌اى را درباره دستگيرى بعضى از قشرهاى جامعه كه به تنگناى مالى دچار شده‌اند فرموده است و مالك اشتر را درباره تاجران و صنعتگران سفارش مى‌كند و در اين باره مى‌فرمايد:
و أوص بهم خيرا المقيم منهم و المضطرب بماله و المترفق ببدنه - نامه‌ها:۵۳. ?
در باره آنها به كار گزارانيكه سفارش كن خواه آنها كه بر يك جاى مقيمند و خواه آنها با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند و با دسترنج خود زندگى نمايند.
و نيز از او مى‌خواهد كه به قشرهاى پايين جامعه كمك كند:
ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البوس و الزمنى - نامه‌ها:۵۳. ?
خدا را خدا در باب طبقه فروردين كسانى كه بيچارگان اند از مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران.
و همچنين به او مى‌فرمايد:
و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع .- نامه‌ها:۵۳. ?
براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان بپردازى و براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و بران خدايى كه آفريدگار توست در برابرشان فروتنى نماى و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسبانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى هراس و بى لكنت سخن خويش بگويد و در زمينه در اختيار قرار دادن قطعه زمين سالم قانون احياى اراضى را وضع كرده است و اميرالمومنين روى اين موضوع تاكيد مى‌كند و مى‌فرمايد:أحيى أرضا ميتة فهى له،هر كس زمينى را احيا كند پس آن زمين از آن او خواهد بود و اين قانون مترقى‌ترين قانونى است كه يك نظام اقتصادى مى‌تواند براى يارى رساندن به پيروانش بدان دست يابد.
۶- سياست انفاق‌
مجموعه تدابيرى است كه دولت و جامعه مى‌انديشند تا نقدينگى مطلوب را در جامعه فراهم سازند اين سياست داراى چند ركن اساسى است:
الف- دعوت به انفاق:
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:من يعط باليد القصيرة الطويلة،كسى كه با دست كوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند شريف رضى در توضيح اين گفتار مى‌گويد:معنى اين عبارت اين است كه انسان مالى را كه در راه خدا انفاق مى‌كند هر چند اندك باشد خداى تعالى پاداش او را فراوان خواهد داد.- كلمات قصار:۱۳۲. ?
و نيز مى‌فرمايد:من أيقن بالخلف جاد بالعطية، كسى به عوض يقين داشته باشد در بخشش جوانمردى كند،- كلمات قصار:۱۱۸. ?
و يا:
طوبى لمن ذل فى نفسه و أنفق الفضل من ماله‌
خوشا به حال كسى كه نفس را به فروتنى وا دارد و زيادى مالش را انفاق كند.- كلمات قصار:۱۱۸. ?
ب- انفاق بايد بين سختگيرى و اسرافكارى باشد:
امام مى‌فرمايد:كن سمحا و لا تكن مبذارا و لا تكن مقترا بخشنده باش و- كلمات قصار:۳۲. ? اسرافكار مباش ميانه رو باش و سختگير مباش.
ج- بايد انفاق بر اساس استحقاق و او لويت باشد:
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فمن اتاه مالا فليصل به القرابة وليحسن منه الضيافة وليفك به الاسير و العانى و ليعط منه الفقير و الغارم وليصبر نفسه على الحقوق و النوائب ابتغاء الثواب‌
كسى كه خداوند به او مال و خواسته‌اى ارزانى داشته بايد كه به خويشاوندان برساند و مهمانيهاى نيكو دهد و اسيران و گرفتاران از بند برهاند و به فقيران و وامداران چيزى عطا كند تا ثوابى حاصل كند.- خطبه:۱۴۲. ?
د- انفاق مال،نقدينگى را در جامعه ايجاد مى‌كند وقتى اين نقدينگى افزايش يابد بيشتر از آنكه سود برساند موجب ضرر خواهد شد به همين جهت امام عليه‌السلام همگان را فرا مى‌خواند تا با پيروى از يك سياست دقيق از بروز آسيبهاى مالى ناشى از افزايش نقدينگى جلوگيرى كنند بنابر اين اسراف حرام اعلام مى‌گردد زيرا تباهى ثروت را به دنبال دارد و اسراف ناشى از تورم و افزايش نقدينگى و كمى عرضه است كه افزايش قيمتها را به دنبال خواهد داشت با الهام از گفتارهاى پيشين مى‌توان بر مشكل تورم فايق آمد.
ه- انفاق بايد به مقدار ضرورت و نياز باشد و از آن تجاوز نكند:
اميرالمومنين عليه‌السلام به زياد بن ابيه مى‌فرمايد:
فدع الاسراف مقتصدا و اذكر اليوم غدا و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك - نامه‌ها:۲۱. ?
از زياده روى بپرهيز و ميانه روى پيشه كن امروز به فكر فردايت باش از مال به قدر نيازت نگه دار و آنچه افزون آيد پيشاپيش براى روزى كه بدان نيازمند گردى روانه دار همه اين سياستها خط مشى مالى دولت اسلامى را تشكيل مى‌دهد و هر كدام به تنهايى و در حد خود مجموعه‌اى به حساب مى‌آيد كه مجموع آنها نظام مالى دولت اسلامى است.
دوم:سياست توليد
مجموعه اقدماتى است كه دولت‌ها براى پشتيبانى از روند توليد انجام مى‌دهند اجران اين سياست به چند فعاليت ضرورى وابسته است:
۱- تشويق به توليد: قرآن كريم نيز دعوت به توليد مى‌كند و به سعى و تلاش تأكيد مى‌ورزد و اعلام مى‌كند كه انسان نتيجه تلاش و سعى خود را خود هدر مى‌دهد و بزرگان دين نيز به روش قرآن روى توليد تأكيد مى‌ورزند و به آن اهميت ويژه‌اى مى‌دهند و امام على عليه‌السلام نيز همگان را به كار و توليد فرا مى‌خواند و مى‌فرمايد:لا يدرك الحق الا بالجد حق جز در سايه‌- خطبه:۲۹. ? كوشش فرا چنگ نيايد و نيز مى‌فرمايد:
والحرفة مع العفة خير من الغنى مع الفجور - نامه‌ها:۳۱. ?
پيشه ورى با پارسائى به از توانگرى آلوده به گناه و يا:لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان، مرد شكيبا پيروزى را از دست ندهد هر چند روزگارانى سخت بر او بگذرد.- كلمات قصار:۱۴۵۶. ?
امام على عليه‌السلام تنها امت را به اين كار فرا نمى‌خواند بلكه از كار گزارانش مى‌خواهد تا از اين شيوه پيروى كنند و به مالك اشتر مى‌فرمايد:
وليكن نظرك فى عمارة الارض أبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج .
ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه آبادانى زمين باشى‌
پس بايد به توليد اولويت داد و دولت اسلامى موظف است پيش از آنكه مالياتى را بر توليد كنندگان مقرر دارد زمينه‌ها و منابع توليد را فراهم آورد زيرا ماليات خواستن پيش از آبادانى زمين كشور را ويران مى‌كند و مردم را از پاى در مى‌آورد و هر دولتى چنين كند عمر پايدارى نخواهد داشت.
۲- حمايت از توليد كنندگان:كشاورز،صنعتگر،تاجر هر يك به نوبه خود توليد كننده‌اند و همگى به حمايت دولت نيازمندند. زيرا همانطور كه با مشكل مالى مواجه مى‌شوند به مشكلات روحى نيز دچار مى‌شوند، پس مى‌بايد به امورشان رسيدگى كرد و بر كارشان نظارت كرد تا حركت توليد استمرار يابد و اين نكته در سخنان امام عليه‌السلام به مالك نيز آمده است آنگاه كه او را به رسيدگى امور خرجگزاران و تاجران و صنعتگران سفارش مى‌كند كه پيش از اين فراوان بدان اشاره كرديم و در اينجا مجال تكرار آن نيست.
۳- حمايت توليد از فشارهاى سرمايه:كه مى‌توان با برداشتن بهره سرمايه لازم را از طريق صندوق قرض الحسنه و بدون اخذ بهره در اختيار توليد كننده قرار داد.
۴- قانونمند كردن پيمانها و قراردادهايى كه هم سرمايه را تامين مى‌كند و هم فرصتهاى كار را فراهم مى‌آورد مانند:پيمان مضاربه،مساقات و مزارعه و ديگر پيمانهايى كه نقش مهمى را در توليد ايفا مى‌كنند و مى‌توان ضمن لايحه‌هايى قانونى لوازم و شرايط آن را تامين كرد؛ اين پيمانها و قراردادها مجموعه قوانينى را تشكيل مى‌دهند كه مى‌توانند در پيشبرد حركت اقتصادى جامعه موثر باشند.
امام عليه‌السلام در اين موارد موضعگيرى روشنى دارند و ربا را تحريم مى‌كنند و بر اجراى اين پيمانهاى اقتصادى پافشارى مى‌كنند و خود اولين كسى هستند كه به اين پيمانها و قراردادها عمل مى‌كنند.
سوم:سياست نظارت و بازرسى‌
بسيارى از تئورهاى پوياى اقتصادى به علت ضعف اجرايى در عمل دچار تزلزل مى‌شود و بدون نظارت و بازرسى دقيق هيچ سياست اقتصادى نمى‌تواند در اجرا و عمل موفق باشد امام على عليه‌السلام در اين مورد بسيار سختگير بودند خود با نظارت و بازرسى دقيق كارهاى مردم در بازار و نيز عملكرد كارگزارانش شخصا به اجراى اين سياست مى‌پرداختند.
۱- امام على عليه‌السلام شخصا اوضاع بازار را زير نظر داشتند تا از نزديك شاهد جريانهايى باشند كه در بازار مى‌گذرد نرخها را بررسى مى‌كردند و بر معاملاتى كه بين مشترى و فروشنده در جريان بود نظارت مى‌كردند از مختار تمار كه مردى از اهالى بصره بود نقل شده است كه مى‌گفت:من شبها را در مسجد مى‌خوابيدم و در آن حوالى قضاى حاجت مى‌كردم و نان را از بقال تهيه مى‌كردم روزى به ديدن گوشه‌اى از بازار كوفه بيرون رفتم ناگهان صدايى مرا به خود كه مى‌گفت:اى فلان جامه‌ات را بالا ببر كه هم لباست پاكتر است و هم به تقواى الهى نزديكتر. پرسيدم اين كيست؟گفتند:او امير المومنين على بن ابى طالب است.او در حالى كه به طرف بازار شتران در حركت بود بدنبالش براه افتادم وقتى بدانجا رسيد در وسط بازار ايستاد و فرمود:
يا معشر التجار اياكم و اليمين الفاجرة فانها تنفق السلعة و تمحق البركة
اى گروه تاجران مبادا سوگند دروغ بر زبان رانيد كه آن كالا را تباه كند و بركت را ببرد سپس به بازار پارچه رفت ناگهان به مردى خوش سيما برخورد به او فرمود:اى فلان آيا دو جامه به پنج درهم دارى؟ مرد از جا پريد و پاسخ داد بلى يا اميرالمومنين وقتى فروشنده او را شناخت امام از آنجا رفت و در جلوى فروشنده جوانى ايستاد و به او فرمود:آيا دو جامه به پنج درهم دارى؟ جوان گفت:من دو جامه دارم كه يكى از ديگرى بهتر است يكى دو درهم و ديگرى سه درهم فرمود:هر دو را بياور سپس به قنبر گفت:آن جامه را كه سه درهم است بگير.- ثققفى:الغارات ص ۶۵. ?
از ابو جعفر عليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:على عليه‌السلام هر روز تازيانه بر دوش در يكايك بازارهاى كوفه قدم مى‌زد اين تازيانه جفت بود و((سبيعه))نام داست امام عليه‌السلام در تك تك بازارها مى‌ايستاد و فرياد بر مى‌آورد:
يا معشر التجار قدموا الاستخارة و تبركوا بالسهولة و اقتربوا من المبتاعين و تزينوا بالعلم و تناهوا عن الكذب واليمين و تجافوا عن الظلم و أنصفوا لمظلومين‌

و لا تقربوا الربا و أفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لإ؛ش‌ش! تعثوا فى الارض مفسدين‌
اى گروه تاجران طلب خير را جلو اندازيد به خريداران نزديك شوند به حلم آراسته گرديد از دروغ و سوگند دورى كنيد از ستم دست بداريد به مظلومان انصاف دهيد و به ربا نزديك نشويد و پيمانه و ترازو را تمام بپردازيد به مردم كم ندهيد و بى باكانه در زمين فساد مكنيد.
و در همه بازارهاى كوفه دور مى‌زد و سپس مى‌فرمود.
تفنى اللذائد فمن نال صفوتها من الحرام و يبقى الاثم و العار

تبقى عواقب سوء فى مغبتها لا خير فى لذة من بعدها النار - صدوق:امالى:ص ۴۹۷. ?
لذتها و خوشيها بگذرد و هر كس به لذت حرام دست يابد گناه و ننگ برايش باقى ماند.
عواقب بدى در پايان لذتها براى او باقى ماند و در لذتى كه آتش بدنبال آورد خير نيست.
۲- امام بر كارگزارانش نظارت و حسابرسى دقيقى داشتند و به خاطر يك درهم يا يك كار كوچك آنان را مواخذه مى‌كردند از اين رو وقتى عثمان بن حنيف در مهمانى يكى از ثروتمندان حاضر مى‌شود امام براى او نامه‌اى عتاب‌آميز مى‌نويسد:
فاتق الله يابن حنيف و لتكفف أقراصك ليكون من النار خلاصك - نامه‌ها:۴۵. ?
پس اى پسر حنيف از خدا بترس به همان چند قرص نان اكتفا كن تا از آتش رهايى يابى و به زياد بن ابيه چنين فرمود:
فدع الاسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا و أمسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك أتر جوا أن يعطيك الله أجر المتواضعين و أنت عنده من المتكبرين و تطمع و أنت متمرغ فى النعيم يمنعه الضعيف و الارملة أن يوجب لك ثواب المتصدقين - نامه‌ها:۲۱ حارثى. ?
از زياده روى بپرهيز و ميانه روى پيشه كن امروز به فكر فردايت باش از مال به قدر نيازت نگه دار و آنچه افزون آيد پيشاپيش براى روزى كه بدان نيازمند گردى روانه دار آيا اميد آن دارى كه خداوندت پاداش متواضعان دهد در حالى كه در نزد او از متكبران هستى؟آيا در حالى كه خود در ناز و نعمت فرو رفته‌اى و آن را از ناتوانان و بيوه زنان دريغ مى‌دارى طمع در آن بسته‌اى كه ثواب صدقه دهندگانت دهند؟
ونيز به او فرمود:
و انى أقسم بالله قسما صادقا لان بلغنى انك خنت من فى المسلمين شيئا صغيرا أوكبيرا لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفر ثقيل الظهر ضئيل الامر والسلام .- نامه‌ها:۲۰. ?
به خدا سوگند مى‌خورم سوگندى راست كه اگر به من خبر رسد كه در غنايم مسلمانان به اندك يا بسيار خيانت كرده‌اى چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى و بار هزينه عيال بر دوشت سنگينى كند و حقير و خوار شوى و السلام‌
از سخنان او به علاءبن زياد حارتى است وقتى كه گستردگى خانه‌اش را ديد به او فرمود:
ما كنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنيا و أنت اليها فى الاخرة كنت أحوج - خطبه‌ها:۲۰۰. ?
سرايى به اين فراخى در دنيا به چه كارت مى‌آيد و حال آنكه در آخرت نيازت بدان بيشتر است و نيز به يكى از كارگزارانش نوشت:
اما بعد فقد بلغنى عنك أمر ان كنت فعلته فقد أسخطت ربك و عصيت امامك و أخزيت أمانتك بلغنى أنك جردت الارض فأخذت ما تحت قدميك و أكلت ما تحت يديك فارفع الى حسابك و أعلم أن حساب الله أعظم من حساب الناس و السلام - نامه‌ها:۴۰. ?
از تو خبرى به من رسيد اگر جنان باشد كه خبر داده‌اند پروردگارت را خشمگين ساخته‌اى و بر امام خود عصيان ورزيده‌اى و امانت را هوار و بيمقدار شمرده‌اى مرا خبر داده‌اند كه زمين از محصول عارى كرده‌اى و هر چه در زير پايت بوده برگرفته‌اى و هر چه بدستت آمده خورده‌اى حساب خود را نزد من بفرست و بدان كه حساب كشيدن خدا از حساب كشيدن آدميان شديدتر است.
و بدين ترتيب اميرالمومنين‌عليه‌السلام از كارگزارانش در مقابل هر چيز كوچك و بزرگ حساب مى‌كشيد و بر كارهايشان نظارت مى‌كرد و آنان نيز به سفارشهاى حضرت پايبند بودند و سر سوزنى از دستورات و رهنمودهايش سر پيچى نمى‌كردند و به خاطر چنين برخورد و رفتارى بود كه كارگزارنى شايسته و بى نظير تربيت كرد كه در چنين كار دشوارى يارگير او بودند و بدون ترديد وجود يك ساختار ادارى سازمان يافته و مديران منضبط تأثير بسزائى در اجراى سياستهاى اقتصادى دارد.
گاهى سياست اقتصادى در اثر نداشتن مديران اجرايى متعهد و آگاه با شكست روبرو مى‌شود و شايد يكى از علتهاى شكست سياستهاى اقتصادى و برنامه‌هاى توسعه در جهان سوم وجود مديرانى ضعيف باشد كه از آموزشهاى لازم برخوردار نيستند،انضباط دارى ندارند و در نتيجه در جهت عكس اين سياستها و برنامه‌ها حركت مى‌كنند.
فصل سوم فقر غنا
علل،پيشگيرى،فقرزدايى‌
فقر غمبارترين مصيبتى است كه در زندگى دامنگير انسان شده است تلاشهاى بشريت در طول تاريخ دست به دست هم داد تا اين آفت را ريشه كن كند ولى على رغم اين تلاشها و كوششها ريشه كن نشد و همچنان باقى ماند و تا به امروز قربانيان زيادى را از جامعه بشريت در كام خود فرو برده است.
خداوند سبحان پيامبران و رسولان را با معجزه‌هاى روشنى برانگيخت كه درمان رذليت اجتماعى را با خود داشتند ولى هميشه اين فرستادگان الهى با دسيسه‌ها و توطئه‌هاى ثروتمندان روبرو شدند كه در آغاز صف دشمنى با انبياء و رسالتشان حركت مى‌كردند.
اسلام كه آخرين پيام آسمانى به زمينيان است با خود شيوه و راه استوارى را براى زندگى آورد كه حل همه دشواريهاى بشريت - و در رأس آن - فقر را تضمين كرده و پايه‌هاى درستى را براى ساختار نظام اقتصادى قرار داده است كه همه وسايل سعادت آسايش و پيشرفت را با خود دارد و همزمان براى رويارويى با خطرات موانعى را براى جلوگيرى از نفوذ آسيبهاى اقتصادى به جامعه اسلامى پيش بينى كرده است خطراتى كه منشأ اصلى آن بيماريهاى اقتصادى چون ثروتمندى تبذير بخل ربا و احتكار است كه منشأ روحى و اجتماعى دارد.
امام على عليه‌السلام وقتى زمام حكومت را بدست گرفت كه فقر در نتيجه تجمع ثروت نزد طبقه خاصى از بنى اميه در دوران خلافت عثمان به اوج خود رسيده بود و اين امر باعث گرديد كه شكاف عميقى ميان دو طبقه ثروتمندان و تهيدستان به وجود آيد از اين رو مسئوليت سنگينى در ريشه كن كردن اين بيمارى جانكاه بر دوش امام عليه‌السلام افتاد و نهايت تلاش خود را صرف كرد تا جامعه اسلامى را به مرز عدالت اسلامى برساند كه در زمان پيامبر(ص) حمكفرما بود لذا مى‌بينيم كه امام عليه‌السلام همه توان خود را در قول و عمل بسيج مى‌كند تا با اسباب و علل فقر مبارزه كند و شيوه جاودانه‌اى را براى برپايى جامعه‌اى عادل پى ريزى كرد كه در آن فقير با غنى برابر بود و حد غنى با تواضع به فقير نزديك مى‌شد و فقير با عزت نفس خود را به حد غنى بالا مى‌برد.
شيوه امام عليه‌السلام از دو جهت قابل بررسى است نخست مى‌توان سيره عملى امام را بررسى كرد سپس به بحث و بررسى دستورات رهنمودها مواعظ و نصايحى كه امام عليه‌السلام به منظور دور كردن امت اسلامى از اين پديده ناميمون بر زبان جارى مى‌ساخت.
از آنجا كه تحقيق ما پيرامون كلام اميرالمومنين على عليه‌السلام است لذا به بررسى سخنان حضرت كه پديده فقر از زواياى مختلف مورد بررسى قرار داده است بسنده مى‌كنيم:
اول:اهميت پديده فقر دوم:علل فقر سوم:درمان فقر كه به دو موضوع تقسيم مى‌شود:
درمان اخلاقى،درمان اجتماعى چهارم:چگونگى پيشگيرى از فقر
معنى فقر و فقير
كلمه فقر از فقار(= مهره‌هاى پشت) گرفته شده است فقير - چنانكه در صحاح الغه آمده است - به كسى اطلاق مى‌گردد كه مهره‌هاى پشتش زير بار گرفتاريهاى ناشى از فقر(= تنگدستى) شكسته باشد.- جوهرى - صحاح اللغه ۲/۷۸۳(المعارف). ?
در دايرةالمعارف‌ها معنى اصطلاحى فقير اينگونه آمده است:كسى كه نتواند خود و خانواده‌اش را از نظر مالى اداره كند و نيازمند مردم باشد.- فريد وجدى،محمد دائره المعارف القرن العشرين ۳/۱۴۳۱(الفقر). ?
در اصطلاح فقى فقير كسى است كه از عهده تأمين هزينه ساليانه‌اش بر نيايد يا كسى كه در آمدش از يكى از حد نصاب‌هاى زكات كمتر باشد. هزينه‌- محقق حلى:شرائع الاسلام ۱/۱۱۲ كتاب زكات. ? ساليانش شامل تامين خوراك،پوشاك،مسكن،سفر و درمان بيمارى براى خود و خانواده‌اش و يا خريد هدايا در صورتى كه لازم باشد مى‌گردد.
حد نصاب‌هاى زكات عبارت است از:بيست دينار يا دويست درهم يا چهل گوسفند يا پنج بار شتر غله.
سيورى در كنز العرفان تاكيد كرده است كه معنى اولى كه محقق حلى درباره فقير ذكر كرده عبارت است از:
نداشتن مخارج يك سال خود و خانواده.- سيورى - كنز العرفان فى فقه القرآن،۱/۲۳۴ ?
خطر پديده فقر
فقر در سخنان امام على عليه‌السلام پديده زشت اجتماعى است كه امام آن را به پست‌ترين صفتها توصيف مى‌كند صفتهايى واقعى كه ماهيت و ابعاد زشت آن را بر بشريت منعكس مى‌كند حال در اين سخنان امام تامل مى‌كنيم:
۱- الفقر الموت الاكبر، تنگدستى مرگ بزرگتر است اين كلام از باب‌- كلمات قصار:۱۵۴. ? تشبيه نيست بلكه حقيقتى تلخ است فقر خود مرگ است زيرا زندگى براى انسان فقير معنى ندارد چه خداوند انسان را آفريده است تا در اين دنيا سعادتمند شود نه يك عمر را به بدبختى بگذراند و در همين مفهوم امام مى‌فرمايد:
والفقير خير من الفقر قبر(= مردن) بهتر از فقر و ندارى است.- ابن شعبه حرانى:تحف العقول ۶۳. ?
۲- چ يخرس الفطن عن حاجته فقر زيرك را از بيان نيازش ناتوان سازد.- ابنابى الحديد ۱۸/۳۸۶. ?
فقر قدرت و توان برخوردهاى اجتماعى را از انسان مى‌گيرد و فقير جرأت دادوستد را از دست مى‌دهد و به انسان بى اراده‌اى تبديل نى شود كه قدرت انجام هيچ كارى را ندارد، حتى اگر از سلامت جسمانى برخوردار باشد و از نظر روحى و روانى اين همان صوت اكبر(= مرگ بزرگتر) است كه امام اميرالمومنين عليه‌السلام از فقر تعبير مى‌كنند.
به صورت ديگرى نيز روايت شده است:الفقر يخرس الفطن عن حجته، تنگدستى زبان زيرك را از حجتش بر كند.
فقر انسان را از توان علمى‌اش تهى سازد حتى اگر شخص از دانشهاى مختلف بهره‌مند باشد بطوريكه او را به شخصى منزوى و درون گرا بدل مى‌كند كه قدرت اظهار نظر و استدلال ندارد همچنين انسان را از شجاعت كه در زندگى روزمره علمى و اجتماعى بدان نيازمند است تهى مى‌سازد.
۳-
يا بنى انى أخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصة للدين مدهشة للعقل داعية للمقت - كلمات قصار:۳۱۱. ?
اى فرزند بيم دارم كه تو فقير شوى پس به خدا پناه ببر از فقر زيرا فقر سبب نقص در دين و سرگردانى عقل و ايجاد كننده دشمنى است.
فقر نه تنها بر رفتار اجتماعى انسان فقير اثر مى‌گذارد بلكه آثار بدى بر دين و عقل انسان بر جاى مى‌نهد پس اگر اين دو سرمايه مهم از او گرفته شود از نظر اجتماعى فرو مى‌پاشد و به عنصرى نا مطلوب و بيهوده در جامعه بدل مى‌شود.
فقر گامى بلند به سوى مرگ است چون فقير تعادل خود را به سبب نياز از دست مى‌دهد پس دين و عقلش دچار نقصان مى‌گردد تا آنجا كه در معرض سقوط در پرتگاه گمراهى قرار مى‌گيرد و هر چه فقر و نياز آنان زيادتر شود او به سرنوشت مصيبت بارش - يعنى كفر- نزديكتر مى‌شود اين فقر است از ديدگاه امام عليه‌السلام يعنى خطرناكترين بيمارى كه جامعه را تهديد مى‌كند فقر رذيلت اجتماعى است و موجب كفر و نقصان در انسان است همه چيز در مقابلش كوچك است امام امير المومنين على عليه‌السلام اين پديده اجتماعى را با سخنانى ناپسند توصيف كرده است به همين سبب از آغاز پذيرش زمامدارى حكومت اسلامى با جديت تمام براى ريشه كن كردن فقر آستين بالا مى‌زند و درست بر خلاف تصور دانشمندان غربى و مقلدان شرقى آنها كه مى‌گويند دين انسان را به فقر و نادارى تشويق مى‌كند.
دانشمند غربى توويكو در كتابش به نام((اكاذيب))مى‌گويد:- اكاذيب ص ۳۱۱. ?
هر چه روحانيون مردم فقير را به درجات آخرت بشارت دهند فقر را در نظر مردم محبوب مى‌كنند )).چه كسى گفته است كه دين فقر را در ديده‌- اكاذيب ص ۲۱۱. ? مردم محبوب مى‌كند؟
پس اگر اين واقعيت دين مسيحيت است اسلام از چنين تهمتهايى بدور است و اين گفتارهاى امام گواه صادق است آرى احاديث و گفتارهاى است كه فقير را به شكيبايى مى‌خواند تا تعادل خود را از دست ندهد ولى از او نمى‌خواهد كه فقير باقى بماند بلكه به عكس با اصرار از او مى‌خواهد كه به سوى ثروت و بى‌نيازى قدم بردارد.
علل و انگيزه‌هاى فقر
در اين زمينه سه نظر وجود دارد:نظر اول:معتقد است كه منابع طبيعى محدود است زيرا مساحت اراضى مناسب كشاورزى و حجم ثروتهاى معدنى و حيوانى محدود است و ما نمى‌توانيم مساحت اراضى را كه بر روى آن زندگى مى‌كنيم بيشتر كنيم و نيز ثروتهاى محدود ديگر را نمى‌توانيم افزايش دهيم به همين سبب حجم ثروتهاى حيوانى نيز محدود است و زيادتر نخواهد شد طرفداران اين نظريه مى‌گويند كه طبيعت از تأمين نيازهاى همه مردم عاجز است پس فقر پديده حتمى نزد اين گروه است و اين اعتقاد تفكر سرمايه دارى است راههاى ريشه كن كردن فقر از نظر اينها هم قانع كننده نيست به عنوان مثال:
((مالتوس))به كنترل نسل اعتقاد دارد اين فكر از اينجا نشأت مى‌گيرد كه معتقد است ميان افزايش جمعيت و افزايش ميانگين رشد اقتصادى مغايرت وجود دارد و ما در بخشى ديگر از اين كتاب به نقد و بررسى اين نظر خواهيم پرداخت.
نظر دوم معتقد است كه فقر از تناقض ميان شكل توليد و روابط توزيع ناشى مى‌شود اينان - ماركسيت‌ها- معتقدند كه هر وقت ميان شكل توليد و روابط توزيع همخوانى و سازگارى بوجود آمد ثبات در جامعه برقرار مى‌شود.

ديدگاه امام على عليه‌السلام[ویرایش]

اگر ديدگاه سرمايه دارى را با نهج البلاغه مقايسه كنيم خواهيم ديد كه كاملا با هم تفاوت دارند در خطبه ۰۹از نهج البلاغه آمده است:
هو المنان بفوائد النعم و عوائد المزيد و القسم و عياله الخلائق، ضمن ارزاقهم و قدر اقواتهم و نهج سبيل الراغبين اليه والطالبين مالديه و ليس بما سئل بأجود منه بمالم يسأل؛ تنها اوست كه بر بندگان خود به اعطاى نعمت‌ها و سودها و نصيب‌ها منت تواند نهاد همه موجودات روزى خوار اويند روزى آنها را ضمانت كرده و قوتشان مقدر فرموده راه آنان را كه شوق و رغبت او دارند و خود ستار چيزهايى هستند كه در نزد اوست گشاده و هموار ساخته است كسى را كه زبان به سوال مى‌گشايد افزونتر ندهد از آنكه مهر خاموشى بر لب نهاده است.
سپس درباره ثروتهاى زمين و درياها مى‌گويد:
لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال و ضحكت عنه اصداف البحار من فلز اللجين و العقيان و نثارة الدر و حصيد المرجان و ما أثر دلك فى جوده و لا تنفده سعة ما عنده ولكان عنده من ذخاير الانعام ما لا تنفذه مطالب الانام لانه الجواد الذى لا يغيضه سوال السائلين و لا يبخله الحاح الملحين .- خطبه‌ها:۹۰ ?
اگر ببخشد هر چه را كه از معادن كوهها بيرون مى‌آيد يا هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى‌شود از سيم و زر ناب و مرواريدهاى غلطان و خوشه‌هاى مرجان در جود و بخشش او اثر نكند و از وسعت دارايى او نكاهد ذخاير خزاين و به حدى است كه درخواستهاى بندگانش آن را به پايان نرساند زيرا او بخشنده‌اى است كه درياى نعمتش به درخواست خواهندگان نقصان نيايد و اصرار شوخ چشمان او را بخيل نگرداند.
پس از آن امام عليه‌السلام نعمتهاى خداوند سبحان را در زمين تبيين مى‌كند:
فلما ألقت السحاب برك بوانيها و بعاع استقلت به من العب‌ء المحمول عليها أخرج به من هوامد الارض النبات و من زعر الجبال الاعشاب فهى تبهج بزينة رياضها و تزدهى بما ألبسته من ريط أزاهيرها و حلية ما سمطت به من نافر أنوارها و جعل ذالك بلاغا للأنام ورزقا للأنعام و خرق الفجاج فى افاقها و أقام المنار للسالكين على جواد طرقها .- خطبه‌ها:۹۰ ?
آنگاه كه ابرها مانند شتران گردن و سينه بر زمين فروهشتند و آب فراوانى را كه در درون داشتند بيرون ريختند و از زمينهاى خشك نباتات و از كوههإ؛ضضغ گياهان تازه برويانيد و زمين كه به مرغزاران خود زينت يافته بود شادمان شد و از جامه‌اى كه از گلها و شكوفه‌هاى نورسته و درخشنده بر تن پوشيده بود بر خود بباليد و خداوند آن روييدنيها را توشه مردم و چارپايان گردانيد و در هر سو راهها بگشود و در آن راهها براى روندگان نشانه‌ها بر پا نمود.
آنگاه در خصوص توزيع ثروت مى‌فرمايد:
و قدر الارزاق فكثرها و قللها و قسمها على الضيق و السعة فعدل ليبتلى من أراد بميسورها و معسورها و ليختبر بذالك الشكر و الصبر من غنيها و فقيرها - خطبه:۹۰ ?
خداى تعالى روزى‌ها را مقدر ساخت بعضى‌ها را فراوان و بعضى را اندك در كار برخى گشايش داد و بر برخى تنگ گرفت و تقسيم از روى عدالت بود تا هر كه را كه بخواهد در سختى و آسانى بيازمايد و توانگر و مستمند را در شكر گزارى و شكيبائى امتحان كند.
اين گفتارها زيباى امام بر چند نكته مهم تأكيد دارد:
۱- آفريدگان همه روزيخوار خوان اويند و خداوند روزيشان را تضمين كرده است.
۲- خداوند سبحان نعمتهاى خود را در زمين - خشكى و دريا- به وديعت نهاده است كه در شمار نيايد.
۳- خداوند سبحان خود مسئول تقسيم روزى ميان بندگان خويش است در جايى نعمت‌ها را فراوان و در جايى ديگر كم مى‌كند تا بندگانش را بيازمايد.
۴- كار معيار روزى انسان است در نتيجه خود او مسئول فقر و غناى خويش است امام در اين گفتار از آيات قرآن الهام مى‌گيرد كه مى‌فرمايد:
الله الذى خلق السماوات والارض و أنزل من السماء فأخرج به من الثمرات رزقا لكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بأمره و سخر لكم الأنهار و سخر لكم الليل و النهار و اتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمته الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفارٌ - ابراهيم:۳۵-۳۳. ?
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان باران نازل كرد و بدان باران براى روزى شما ميوه‌ها رويانيد و كشتيها را رام شما كرد تا به فرمان او در دريا روان شوند و رودها را مسخر شما ساخت و آفتاب و ماه را كه همواره در حركتند رام شما كرد و شب و روز را مسخر شما گردانيد.
آيه كريمه قرآن مقرر مى‌دارد كه خداوند در اين جهان پهناور همه مصالح و منافع انسان را فراهم كرده و منابع كافى در اختيار او قرار داده است تا از آن منابع كمك بگيرد و نيازهاى مادى‌اش را بر آورد ولى انسان با ستم و ناسپاسى خود اين فرصتى را كه خداوند به او عطا كرده از دست داده است پس ظلم و ستم انسان در زندگى خود و ناسپاسى او به نعمتهاى الهى دو علت اصلى مشكل اقتصادى در زندگى انسان است.- صدر- اقتصادناص ۳۴۷. ?
بنابراين مشكل در كمبود منابع يا چيزهاى مشابه آن كه سرمايه دارى جهانى مطرح مى‌كند نيست و نظر ماركسيم نيز با نظر امام‌عليه‌السلام تفاوت اساسى دارد و هيچ رابطه ميان فقر و گفته آنان وجود ندارد كه اعتقاد دارند تضاد بين شكل توليد و رابطه توزيع موجب بروز فقر مى‌گردد؛
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى أموال الاغنياء أقوات الفقراء فما جاع فقير الابما منع به غنى والله تعالى سائلهم عن ذالك‌
خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنكه توانگرى حق او را باز داشته است و خداوند تعالى توانگران را بدين سبب باز خواست كند.
مفهوم كلام اميرالمومنين عليه‌السلام آنست كه:
۱- توانگران و ثروتمندان مسئول تأمين نيازهاى فقيرانند زيرا كه خداوند در اموالشان حقوقى را براى فقيران مقرر داشته است كه بايد ادا كنند.
۲-وقتى كه توانگران مانع رسيدن اين حق به مستحقان مى‌شوند فقر به وجود مى‌آيند از اين گفتار فهميده مى‌شود كه توزيع ناسالم از علل مهم فقر است البته به كيفيتى كه امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد نه آنطور كه ماركسيستها اعتقاد دارند زيرا آنچه را كه ماركسيستها مى‌گويند با حقيقت تناقض دارد و در سايه نظام سوسياليستى كه اوج تناقض ميان شكل توليد و روابط آن است نبايد پديده‌اى به نام فقر وجود داشته باشد در حالى كه مامى بينيم كه در عمق وجود مردم نفوذ كرده است اين خود دليل ديگرى برشكست نظريه ماركسيسم است.
و اكنون - با توجه به آنچه گذشت - به بررسى علل و انگيزه‌هاى فقر از ديدگاه امام على عليه‌السلام مى‌پردازيم:
اول:تجمع و انباشته شدن ثروت نزد توانگران و ثروتمندان در اين خصوص بايد بار ديگر سخن امام را تكرار كنيم كه فرمود:
ما جاع فقير الا بما منع به غنى.
طبيعت مالكيت اقتضا مى‌كند كه شخص از ثروت خود بهره‌مند گردد و هر كس ثروت در اختيار داشت آن را مختص خود مى‌گرداند و ديگران را از آن محروم مى‌كند اين پديده در نظامهاى سرمايه دارى حاكم بر جهان غرب به وضوح ديده مى‌شود بطوريكه برخوردارى از ثروت را در زشت‌ترين صورتش مشاهده مى كنيم و در نتيجه آن بيست درصد از ساكنان كره زمين هفتاد درصد توليد جهانى را مصرف مى‌كنند در حالى كه براى هشتاد درصد باقيمانده مقدار كمى- تنها- سى درصد- باقى مى‌ماند.- شافعى،محمد زكى التنمية الاقتصادية۱/۲. ?
دوم:انحصار منابع ثروت در دست طبقه خاصى از مردم كه در كشورهاى جهان سوم شاهد آنيم بطوريكه عوامل توليد و فرصت‌هاى كار منحصر به عده‌اى از مردم است كه با همديگر نسبت خويشاوندى يا وابستگى دارند و در كنار اين پديده ديگران از داشتن چنين فرصتهايى محرومند و اين امر آنان را در حالت فقر جانكاه قرار مى‌دهد امام اميرالمومنين عليه‌السلام سخنانى را درباره پديده انحصار طلبى فرمودند جايى كه بنى اميه و اطرافيانش ثروتهاى كشور را ميان خود تقسيم مى‌كردند.
مسعودى درباره سعيد بن عاص كه والى عثمان بن عفان در عراق بود مى‌گويد:او در اموال دخالت خود سرانه مى‌كرد و در بعضى اوقات مى‌گفت اين سرزمين(عراق) جايگاه قريش است مالك اشتر به او گفت:چيزى را كه خداوند در سايه شمشير و سرنيزه غنيمت ما كرد بستان خودت و قومت مى‌شمارى.- مسعودى:مروج الذهب ج ۲. ?
مسعودى در ادامه مى‌گويد:موجودى زبير پس از مرگ پنجاه هزار دينار بود و هزار غلام و كنيز داشت.
در طويله عبدالرحمن بن زهرى يكصد اسب بود و هزار شتر و هزار گوسفند داشت پس از وفات يك چهارم يك هشتم مالش هشتاد و چهار هزار دينار بود.
سعيد بن مسيب گويد:وقتى زيد بن ثابت بمرد چندان طلا و نقره به جا گذاشته بود كه آن را تبر مى‌شكستند به جز اموال و املاك ديگر كه قيمت آن يكصد هزار دينار بود.- مسعودى:مروج الذهب ج ۲. ?
اين وضع پولداران و ثروتمندان بود اما مردم مستضعف از گرسنگى و محروميت رنج مى‌بردند از آن جمله عبدالله بن مسعود وقتى از حكومت عثمان طرفدارى نكرد سهميه‌اش از بيت المال قطع شد و آنقدر حالش بد شد كه جان به جان آفرين تسليم كرد.
ابوذر و عمار ياسر نيز از فقر و تنگدستى چنين وضعى داشتند.
هنگامى كه اميرالمومنين عليه‌السلام به حكومت رسيد با تمام قدرت عزم خود را جزم كرد تا با اين پديده مبارزه كند و در نامه‌اش به مالك اشتر مى‌فرمايد:
ثم ان للوايى خاصة و بطانة،فيهم استئثار و تطاولٌ و قله انصاف فى معاملة فأحسم ماده اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال و لا تقطعن لا حد من حاشيتك و حامتك قطيعة و لا يطمعن منك فى اعتقاد عقدة،تضر بمن يليها من الناس فى شرب أو عمل مشتركٍ يحملون موونته على غيرهم فيكون مهنا ذالك لهم دونك و عيبه عليك فى الدنيا و الاخرة.- نامه‌ها:۵۳. ?
بدان كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترى جويى و گردنكشى است و در معاملات با مردم رعايت انصاف نكنند ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن به هيچ يك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده مبادا به سبب نزديكى به تو پيمانى بندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند ياكارى به اشتراك انجام دهند زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود را بر دوش آنان نهند پس لذت و گوارايى نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد.
پس با تكيه بر اين رهنمودهاى حضرت بر والى است كه:
۱- ميان خويشاوندان و بيگانگان مساوات برقرار كند.
۲- در اختيار نزديكان بيش از آنچه استحقاقشان است قرارندهد.
۳- با از بين بردن عواملى كه منجر به تشكيل طبقه‌اى خاص و انحصار طلب مى‌گردد با اين پديده مبارزه كند.
سوم:بر خور دارى حاكم از ثروت يكى ديگر از عوامل فقر و تجمع ثروت در دست حاكم است كه يكى از علل فقر در زمان به حكومت رسيدن امام اميرالمومنين عليه‌السلام زيادى نيز به جا گذاشت.))- مسعودى:مروج الذهب ۲/۳۴۰. ?
وقتى كه حاكم شيفته مال و ثروت باشد اين خصلت او بر ديگران نيز تأثير مى‌گذارد و امام على عليه‌السلام در اين خصوص مى‌گويد:
و انما يعوز أهلها لا شراف أنفس الولاة على الجمع‌
و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان همه گرد آوردن مال بود.- نامه‌ها:۵۳. ? به همين جهت سفارش امام به كارگزاران و فرزاندانش اين است كه از پرداختن به خود و انحصار طلبى بپرهيزند و خود را هميشه با ضعيف‌ترين مردمان مقايسه كنند تا با فقيران و بيچارگان برابر باشند هم اوست كه مى‌فرمايد:
ان الله تعالى فرض على أئمة العدل أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس لئلا يتبيغ بالفقير فقره‌
خداوند بر پيشوايان مقرر فرموده كه خود را در معشيت با مردم تنگدست برابر دارند تا بينوايى را رنج بينوايى به هيجان نياورد و موجب هلاكتش گردد. ابن ابى الحديد در شرح اين گفتار امام مى‌فرمايد: بر پيشواى عادل‌- خطبه‌ها:۲۰۰. ? و دادگر واجب است كه خود را در پوشاك و خوراك به ضعيفترين مردمان همانند سازد تا مردمان فقير هلاك نگردند زيرا آنان پيشوايشان را در آن هيئت و آن خوراك ببينند در آنان انگيزه بيشترى براى ترك لذات دنيا و خوددارى از شهوات ايجاد خواهد كرد.- ابن ابى الحديد:۱۶/۳۴. ?
امام على عليه‌السلام از خودش سخن مى‌گويد تا از خلال آن ويژگى يك حاكم دادگر را بيان كند:
ألا و ان لكل مأموم اماما يقتدى به و يستضى‌ء بنور علمه ألا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ألا و انكم لا تقدرون على ذالك ولكن أعينونى بورع و جهاد و عفة و سداد فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا و لا أعددت لبالى ثوبى طمرا .- نامه‌ها:۴۵. ?
بدان كه هر كس را امامى است كه بدو اقتدا مى‌كند و از نور دانش او فروغ مى‌گيرد اينك امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعامهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است البته شما را ياراى آن نيست كه چنين كنيد ولى مرا به پارسايى و مجاهدت و پاكدامنى درستى خويش يارى دهيد به خدا سوگند از دنياى شما پاره زرى نيندوخته‌ام و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكرده‌ام و به جاى اين جامه كه كهنه شده است جامه‌اى ديگر آماده نساخته‌ام.
وقتى خبرى از كارگزارانش مى‌رسيد كه مالى را به خود اختصاص داده‌است به شدت با آنان برخورد مى‌كرد به اين نامه كه به يكى از كارگزارانش نوشته است دقت كنيد:
أما بعد فقد بلغنى عنك أمر ان كنت فعلته فقد أسسخطت ربك و عصيت امامك و أخزيت أمانتك بلغنى انك جردت الارض فأخذت ما تحت قديمك فارفع الى حسابك و اعلم أن حساب الله أعظم من حساب الناس والسلام .- نامه‌ها:۴۰. ?
و بر امام خود عصيان ورزيده‌اى و امانت را خوار و بيمقدار شمرده‌اى مرا خبر داده‌اند كه زمين را از محصول كرده‌اى و هر چه در زير پايت بوده برگرفته‌اى و هر چه به دستت آمده خورده‌اى حساب خود را نزد من بفرست و بدان كه حساب كشيدن خدا از حساب كشيدن آدميان شديدتر است.
حاكم راستين حاكمى است كه در گرفتارى و غم امتش شريك باشد و همچون ضعيف‌ترين آنها زندگى كند امام عليه‌السلام در اين باره مى‌فرمايد:
أقنع بنفسى بأن يقال اميرالمومنين و لا أشاركهم فى مكاره الدهر أوأكون أسوة لهم فى جشوبة العيش فما خلقت ليشغلنى أكل الطيبات كالبهمية المربوطة همها علفها أو المرسلة شغلها تقممها تكترش من أعلافها و تلهو عما يراد بها أو أترك سدى أو أهمل عابثا أو أجر حبل الظلالة أو أعتسف طريق المتاهة .- نامه‌ها:۴۵. ?
آيا به همين راضى باشم كه مرا امير المومنين گويند و با مردم در سختيهاى روزگارشان مشاركت نداشته باشم؟يا در سختى زندگيشان مقتدايشان نشوم؟مرا براى آن نيافريده‌اند كه چون چارپايان در آغل بسته كه همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است غذاهاى دلپذير به خود مشغولم دارد يا همانند آن حيوان رها گشته باشم كه چيزى بيابد و شكم از آن پر كند خاكروبه‌ها را بهم مى‌زند و غافل از آن است كه از چه دوى فربهش مى‌سازند و مرا نيافريده‌اند كه بى فايده‌ام واگذارند يا بيهوده‌ام انگارند يا گمراهم خواهند و در طريق حيرت سرگردانم پسندند؟
وقتى حاكم با خود و كارگزارانش بدين صورت عمل كند فقير و گرسنه‌اى در جامعه مى‌ماند زيرا وجود يك نيازمند و تنگدست كافيست كه كيانش را به شدت بلرزاند.
امام در ادامه سخنش با عثمان بن حنيف مى‌فرمايد:
لو شئت لا هتديت الطريق الى مصفى هذا العسل و لباب هذه القمح نسائج هذا القز ولكن هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهدله بالشبع أو أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرى أو أكون كما قال القائل‌

و حسبك داء أن تبيت ببطنةٍ- وحولك أكباد تحن الى القد - نامه‌ها:۴۵. ?
و اگر بخواهيم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه‌اى ابريشم دست مى‌يابم ولى هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من، مرا به گزينش طعامها بكشد و حال آنكه در حجاز يا در يمامه بينوايى باشد كه به يافتن قرص نانى اميد ندارد و هرگز مزه سيرى را نچشيده باشد يا در شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكمهاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد آيا چنان باشم كه شاعر گويد؟
تو را اين درس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله‌اى؟
چهارم: بيكارى و از دو عامل نشات مى‌گيرد، عامل اول، بيرونى است كه عبارت است از عللى كه در بالا ذكر كرديم، عامل ذاتى و درونى است عبارت است كه از تنبلى و ناتوانى، انسان را به آسايش عادت مى‌دهد و شخص در انجام كار سستى مى‌ورزد و در خصوص چنين شخصى امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
۱- لكل نعمة مفتاح و يغلاق قمتاحها الصبر و مغلاقها الكسل - شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۶۳. ?
هر نعمتى را كليد و قفلى است كليدش صبر و قفل آن تنبلى است‌
و نيز مى‌فرمايد:
۲- اياكم و الكسل فانه من كسل لم يوءد حقا
از تنبلى بپرهيزيد چه هر كس تنبلى حق هيچ كارى را به جا نيارد كار و تلاش حق خداوند بر انسان است زيرا انسان با كار و تلاش زمين را كه خداوند به عنوان امانت به او داده است آباد مى‌كند بوسيله كار براى خانواده‌اش كه امانت الهى بر عهده اوست خوراك و شراب و مسكن تأمين مى‌كند.
۳- من كسل لم يؤد حقا؛ هر كس تنبلى حق هيچ كارى به جا نيارد اين‌- همان مأخذ:۲۰/۲۶۳ ? سخن مشابه مفهوم قبلى است زيرا حق خداوند جامع همه حقوق است.
۴- من أبطابه علمه لم يسرع به حسبه؛ هر كه در كارها درنگ كند شرف‌- كلمات قصار:۲۳. ? نسب سبب سرعت در كارش نشود ملاك و معيار ارزش شخصيت انسان به كارى است كه انجام مى‌دهد پس براى انسان تنبل و كم كار ارزشى نيست.
۵- العجز افة،ناتوانى و كم كارى آفت است ناتوانى آفتى اقتصادى است‌- كلمات قصار:۳. ? كه جامعه را از هم مى‌پاشد زيرا كه اعضاى آن را به عناصرى ضعيف و بيكار بدل مى‌كند ناتوانى وكم كارى خود دو نوع است:
اول:كم كاريى كه ناشى از ناتوانيهاى جسمانى و بيمارى است كه بايد به درمان آن پرداخت.
دوم:كم كاريى كه حالت روانى است و انسان را دچار اوهام مى‌كند. به عنصرى ضعيف و بيحاصل در جامعه تبديل مى‌كند و اين همان ناتوانى است كه امام عليه‌السلام آن را به آفت تعبير كرده‌اند.
عجز و ناتوانى مفهوم گسترده‌ترى نيز دارد كه به واقعيت‌ها مرتبط است كه در اين باره به تفصيل سخن خواهيم گفت.
۶-
ان الاشياء لما ازدوجت ازدوج الكسل و العجز فنتج الفقر - تحت العقول:۱۵۴. ?
آنگاه كه اشياء جفت شوند تنبلى و كم كارى با هم جفت گردند و فقر تولد يابد
فقر از تنبلى كه حالتى روانى است ناشى گردد و ناتوانى كه حالتى جسمانى است مانع از كار شود.
۷- من قصر فى العمل ابتلى بالهم؛ كسى كه در عمل كوتاهى كند به اندوه‌- كلمات قصار:۱۲۲. ? دچار گردد.
نوع ديگرى از ناتوانى كوتاهى كردن در كارهاست گروهى از مردمانند كه حوصله پرداختن به يك كار را ندارند و هر روز در جايى به كارى مشغولند سرنوشت و پايان كار اينان نيز فقر و تنگدستى است زيرا تا وقتى كه كارى به پايان نرسد نتايجش نيز كامل نخواهد بود.
پنجم:جمع كردن مال كه در اصطلاح به آن بخل مى‌گوييم عبارت است از جمع كردن ثروت و عدم استفاده آن در توليد و اين موجب از دست رفتن فرصت مى‌شود؛ فرصتهاى كه مى‌توان اين سرمايه را به جريان انداخت و به بهترين وجه از آن بهره بردارى كرد به همين جهت مى‌بينيم كه امام عليه‌السلام همانطور كه با دشمنان مبارزه مى‌كرد به مبارزه با اين پديده شوم نيز برخاست.
۱- البخل عارٌ بخل ننگ است آثار بخل تنها در زمينه‌هاى اقتصادى‌- كلمات قصار:۳. ? محدود نمى‌شود بلكه داراى پيامدها اجتماعى نيز هست انسان پولدار بخيل مورد تحقير جامعه است نه احترام و مردم معمولا آدم بخيل را نمى‌پذيرند زيرا او با بخلش رذيل اخلاقى را براى جامعه به ارمغان مى‌آورد مردم را از حقوق قانونى محروم مى‌كند او با بخلش به رزق مقسوم اعتقادى ندارد لذا مى‌بينيم كه اميرالمومنين على عليه‌السلام سبب و انگيزه هر زشتى و بدى را بخل مى‌داند.
۲- البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمامٌ يقاربه الى كل سوء - كلمات قصار:۳۷۰. ?
بخل صفتى است جامع همه بديها و عيبها بخل مهارتى است كه آدمى را به سوى هر ناشايست مى‌كشاند.
پس جمع مال يعنى جلوگيرى از رسيدن خير به مردم اگر خير كم شود جامعه به محيطى ناشايست بدل گردد و حركت و فعاليت هر عضو جامعه نيز به بدى گرايش يابد و شيوع بخل جامعه را به پرتگاه بدى‌ها در افكند جامعه‌اى كه فرزندانش بخل بورزند در زندگى پيشرفت نخواهد كرد زيرا تنها راه پيشرفت بخشش و سخاوت است.
گاهى بعضى‌ها تصور مى‌كنند كه بخل محدود كردن مخارج است پس نوعى ميانه دوى و صرفه جويى است امام عليه‌السلام اين تصور اشتباه را رد مى‌كنند و در يكى از گفتارهاى منسوب به ايشان آمده است:
الفرق بين الاقتصاد و البخل أن الاقتصاد يمسك الانسان تما فى يده خوفا على حريته و جاهه من المسالة فهو يضع الشى ء موضعه و يصبر عما لا تدعو ضرورة اليه يصل صغير بره بعظيم بشره ولا يستكثر من المودات خوفا من فرط الا حجاف به و البخيل لا يكافى ء على ما يسدى اليه و يمنع أيضا اليسير من استحق الكثير و يصبر لصغير ما يجرى عليه على كثيرمن الذلة .- منسوب به امام على عليه‌السلام،شرح نهج البلاغه ۲۰/۲۸۳،۳۹۲ح‌
?
تفاوت صرفه جويى و بخل آن است كه صرفه جويى باعث مى‌گردد كه انسان براى حفظ آزادى و آبروى خويش در برابر خواهش مال را در دست خود نگه دارد و صرفه جويى هر چيز را در جايى خود قرار مى‌دهد و انسان را در برابر نيازهاى غير ضرورى به صبر و بردبارى وا مى‌دارد شخص صرفه جو بخشش كم خود را با گشاده روئى كاهش مى‌دهد بخيل حق آنچه را به او مى‌بخشند به جا نمى‌آورد و از كسى كه حق زيادى دارد كم را نيز دريغ مى‌دارد.
اين تفاوت در موارد زير خلاصه مى‌شود:
۱- صرفه جويى مصرف نكردن معقول سرمايه است كه هدف آن حفظ شخصيت و كرامت است در حالى كه بخل و خست مصرف نكردن بى هدف سرمايه است كه به هدف ثروت اندوزى انجام مى‌شود.
۲- صرفه جويى قراردادن هر چيز در جاى خود است يعنى بين درآمد و هزينه تعادل ايجاد مى‌كند در حالى كه بخل و خست ورزى اينگونه نيست.
۳- شخص صرفه جو حتى مقدار كمى كه در اختيار دارد مى‌بخشد در حالى كه شخص بخيل و خسيس همين مقدار را هم صرف نمى‌كند.
۴- شخص صرفه جو مقدار كم اعطا مى‌كند گرچه خوارى بسيار بيند.
صفات بخيل‌
انسان بخيل موجودى است كه با بقيه انسانها تفاوت دارد فردى با رفتار و شيوه‌اى اقتصادى خاص خود هدف اصلى او جمع آورى مال و ثروت است او آماده است كه همه چيز را براى رسيدن به اين هدف فدا كند و در يكى از گفتارهاى منسوب به امام على عليه‌السلام آمده است:
أبخل الناس بماله أجودهم بعرضه، بخيل‌ترين مردمان نسبت به ثروت‌- شرح نهج البلاغه ۲۰/۳۲۸ ح ۷۵۵. ? بخشنده‌ترين آنها يسبت به آبرويشان اند پس به خاطر ثروت اندوزى از ناموس خود چشم پوشى مى‌كند زيرا بخيل در برابر همه چيز كريم است مگر نسبت به مال و ثروت اين پيامد طبيعى بخل است در اينجا خبرى را از مجله((گنس)) نقل مى‌كنيم كه آخرين ركوردها و آمارها را مى‌نويسد هنريت گارين(۱۸۳۵-۹۱۶۱م) كه بدون ترديد خسيس‌ترين فرد دنياست و سپرده‌هاى بانكى او تنها در يك بانك به ۰۰۰/۴۰۰/۳۱ دلار مى‌رسد به خاطر دير رساندن پسرش به بيمارستان يك پاى آن را قطع كردند چون به دنبال درمانگاه يا بيمارستانى بود كه فرزندش را به صورت رايگان عمل كنند و در تمام عمر خود براى آنكه پولى براى مصرف گاز ندهد سرد مى‌خورد امام عليه‌السلام حق دارد كه از شخص بخيل در شگفت باشد:- مجله گنس:ص ۱۳۶. ?
عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذى منه هرب و يفوته الغنى الذى اياه طلب فيعيش فى الدنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الاخرة حساب الاغنياء - كلمات قصار:۱۲۱. ?
در شگفتم از بخيل كه فقرى را كه همواره از آن مى‌گريزد بشتاب مى‌طلبد و آن توانگرى را كه در طلب اوست از دست مى‌دهد پس در دنيا زندگيش به بينوايان ماند و در آخرت چون توانگران از او حساب مى‌كشند البته شگفت نيست زيرا سفاهت انسان را از ادراكات و مشاعر تهى مى‌سازد و موجب مى‌گردد كه شخص آنچه را كه پيرامونش مى‌گذرد احساس نكند و همه چيز در ديدگانش وارونه جلوه مى‌كند او با مالى كه در اختيار دارد ثروتمند است و چون از اين اموال بهره نمى‌برد فقير است اين وضع او در حساب پس مى‌دهد و اين نهايت سفاهت و نادانى است كه به خاطر ثروت تلاش كند و چون نيازمندان زندگى كند.
امام مى‌فرمايد:و اجتماع المال عند البخلاء أحد الجدبين؛ جمع شدن‌- شرح نهج البلاغه ۲۰/۳۳۵ رقم ۸۳۹. ? مال در دست بخيلان يكى از دو عامل قحطى است.
زيرا مالى كه در دست بخيل است سود و فايده‌اى ندارد و آن مال چون سرزمين بى آب و علف است كه نه كشتى در بردارد و نه محصولى.
كدام زيانبارتر است بخل يا فقر
بخيل كه سرمايه را روى هم انباشته مى‌كند و مانع بهره بردارى آن در جامعه مى‌گردد ضررش بيشتر از فقير است زيرا فقير اگر چه مالى در دست ندارد ولى بيكار نيز نمى‌ماند و تمام تلاشش را صرف كار مى‌كند و به اين اندازه چرخ اقتصاد را به حركت در مى‌آورد در حالى كه از فقير اميد هيچ سودى نمى‌رود نه از تلاشش و نه از مالش به همين سبب آسيبش به جامعه بيشتر است و اين معنى گفتار امام عليه‌السلام است كه مى‌فرمايد:
الشح أضر على الانسان من الفقر لان الفقير اذا وجد اتسع و الشحيح لا يتسع و ان وجد - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۵۳رقم ۸۸۴. ?
بخل ورزيدن بر انسان زيانبارتر از فقر است زيرا كه اگر فقير بيايد بى نياز مى‌شود اما بخيل به چيزى دست يابد بى نياز نگردد.
درس تربيتى‌
اميرالمومنين على عليه‌السلام از مزبله‌اى كه در آن ته مانده غذاها را مى‌ريختند گذشت و آن را تصوير گويايى از حالت بعضى افراد دانست به اصحاب خود رو كرد و فرمود:هذا بخل به الباخلون؛ اين چيزى است كه بخيلان از انفاقش خوددارى كردند در روايتى ديگر آمده است:
هذا ما كنتم تتنافسون فيه بالا مس؛ اينها چيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آوردنشان با هم رقابت مى‌كرديد - كلمات قصار:۱۸۶. ?
پس اگر انسان در اين سخن حكمت‌آميز امام بيانديشد و در زندگى خود با تدبير حركت كند چيزى اضافى و دور ريختنى برايش نمى‌ماند زيرا آنچه افزون از نياز اوست نصيب نيازمندان ديگر مى‌گردد.
برابرى بخل با كفر
هنگامى كه توانگران و ثروتمندان بر مال و ثروت بخل بورزند و از انفاق آن خوددارى كنند ثروتشان روى هم انباشته مى‌گردد و نقدينگى در بازار به صفر مى‌رسد و فقير و نيازمند پولى نمى‌يابد تا بدان براى خود و فرزاندانش غذايى تهيه كند و براى به دست آوردن پول مجبور مى‌شود كه مرتكب گناه شود آخرتش را به دنيايش بفروشد و اين مفهوم گفتار امام عليه‌السلام است كه مى‌فرمايد:
و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه - كلمات قصار:۳۶۴. ?
هر گاه توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت.
بخيل شايسته زمامدارى نيست‌
وقتى ثروتها نزد تنگ چشمان و بخيلان انباشته مى‌گردد جامعه عنصر مهمى از عناصر اقتصاد را از دست مى‌دهد به همين سبب امام مى‌فرمايد:
و قد علمتم انه لا ينبغى أن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون فى أموالهم نهمته - خطبه‌ها:۱۳۱. ?
شما دانسته‌ايد كه سزاوار نيست كسى كه بر ناموسها و جانها و غنيمتها و احكام مسلمين ولايت دارد و پيشوايى مسلمانان بر عهده اوست مردى بخيل و تنگ چشم باشد تا در خوردن اموالشان حريص شود.
ششم:تبذير به معنى مصرف كردن و هدر دادن ثروت است و نوعى كجرويى و انحراف است كه اسلام با آن به شدت مبارزه مى‌كند و مبذرين را برادران شياطين مى‌داند زيرا خطر مبذر براى جامعه كمتر از بخيل نيست چه اگر بخيل اموال را جمع مى‌كند و آن را به جريان نمى‌اندازد و مبذر نيز اموال را در جاهاى بيهوده مصرف مى‌كند.
۱- تبذير به چه معناست.
امام اميرالمومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ألا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف - خطبه‌ها:۱۲۶. ?
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد خود گونه‌اى تبذير و اسراف است.
بنابراين ثروت بايد بر اساس ظابطه و قاعده‌اى مصرف شود پس اگر از اين ظابطه‌ها تجاوز كند اسراف و تبذير است.
۲- چرا انسان دارائيش را بر باد مى‌دهد.
علل و انگيزه‌هاى تبذير به ريشه هايى شخصيتى و اجتماعى غير منطقى بر مى‌گردد كسى كه از راه ثروت مى‌خواهد شهرتى كسب كند مسلما از همين راه تبذير و ثروت آن را به دست مى‌آورد.
امام على عليه‌السلام در ادامه سخنانش مى‌فرمايد:
هو التبذير يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخرة و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله و لم يضع امروماله فى غير حقه و عند غير أهله حرمه الله شكرهم و كان لغيره و دهم فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشره خدينٍ و ألام خليلٍ.- خطبه‌ها:۱۲۶. ?
تبذير بخشنده را در اين جهان بر مى‌افرازد و در آن دنيا پست مى‌سازد و تدر ميان مردم مكرمش مى‌دارد و در نزد خدا خوار مى‌گرداند هر كس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد خداوند از سپاسگذارى آنها محرومش گرداند آنان به جاى او ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه‌اى پيش آمد و به ياريشان نياز افتد آنها را بدترين ياران و ولئيم‌ترين كسان خود خواهد يافت.
يكى از موارد و مصدايق تبذير خزينه‌هاى اضافى در بر گزارى انتخابات است كشور ايالات متحده امريكا براى جمع آراء در انتخابات رياست جمهورى حدود ميليارد دلار هزينه كرد كه اين مبلغ براى سير كردن گرسنگان پنج قاره كافى است و آمارها نشان مى‌دهد كه امريكائيها تنها براى گربه هايشان هزينه‌اى معادل خوراك ۲۰ ميليون انسان صرف مى‌كنند و اگر هزينه‌اى را كه در امريكا تنها صرف سگهاى ناز پرورده مى‌شود در نظر بگيريم برابر با تغذيه صد ميليون انسان است و اگر بيشتر دقت كنيم در مى‌يابيم كه آنچه را كه بشريت براى سلاحهاى مرگبار كه چيزى جز ويرانى و خرابى به دنبال ندارد هزينه مى‌كند براى زدودن فقر از روى كره زمين كافى است هزينه‌هاى تسليحاتى در جهان به ۷۹۰ هزار ميليون دلار مى‌رسد كه اگر اين مبلغ بر سرانه ساكنين كره زمين تقسيم شود به هر نفر ۱۰۰ لير و ۱۰ جنيه خواهد رسيد.- مجله گنس:ص ۱۴۷. ?
و اگر بخواهيم تنها در هزينه‌هاى نظامى كنجكاوى كنيم خواهيم ديد كه با قيمت يك هواپيماى جنگى مى‌توان ۰۴هزار داروخانه در روستاهاى دور دست احداث كرد.- مجله نبراس شماره ۱ سال ۱۹۸۹ صفحه ۱۰. ?
و در يك چشم به هم زدن رژيم صهيونيستى در جنگ حزيران ۱۹۷۶ بيشتر از ۷۰۰ هواپيماى جنگى مصر را كه در فرودگاه قاهره در آشيانه خود بودند نابود كرد و چه بسيار است خسارتها و زيانهايى كه ملتها به دست حكامشان متحمل مى‌شوند ارزش يك زير دريايى برابر با آموزش ۱۶۰ ميليون انسان زير ۱۵ سال به سبب سوء تغذيه و عدم رعايت بهداشت جان خود را از دست مى‌دهند.- همان مأخذ. ?
پس مسئول كيست؟آيا اينها تبذير به حساب نمى‌آيد؟تبذيرى كه با هزار و يك دليل توجيه مى‌شود و هيچكدام قانع كننده نيست.
چنانكه روشن است تبذير يك چيز و كرم و بخشش چيز ديگرى است كريم جايى كه بايد ببخشد مى‌بخشد در حالى كه مبذر كسى است كه بدون فكر و هدف هزينه مى‌كند بايد ببخشد مى‌بخشد در حالى كه مبذر كسى است كه بدون فكر و هدف هزينه مى‌كند اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد:كن سمحا و لا تكن مبذرا؛ بخشنده باش اسرافكار مباش امام از ما خواسته است كه در زندگيمان اقتصاد(=ميانه روى)كه حد وسط بين تبذير و اسراف است در پيش گيريم مى‌فرمايد:
فدع الاسراف مقتصدا و اذكره فى اليوم غدأ و أمسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك‌
از زياده روى بپرهيزيد و ميانه روى پيشه كن امروز به فكر فردايت باش از مال به قدر نيازت نگهدار و آنچه افزون آيد پيشاپيش براى روزى كه بدان نيازمند گردى روانه دار.
راهها دورى از تبذير عبارت است از:
۱- اينكه انسان تنها به روزى كه در آن زندگى مى‌كند نينديشد.
۲- مالش را به ميزان نيازش مصرف كند.
۳- باقيمانده مالش براى روز نياز نه به نيت ثروت اندوزى بلكه به قصد هزينه و مصرف پس انداز كند و هميشه انسان بايد مقدارى مال را به صورت ذخيره داشته باشد.
هفتم:احتكارء انباركردن كالا كه به اميد بالا رفتن قيمت‌ها معمولا در اوضاع نابسامان اقتصادى به سبب عواملى نظير جنگ شيوع بيمارى و غيره انجام مى‌گيرد.
احتكار فقيران را به نيستى مى‌كشاند و باعث مى‌گردد كه روز بروز نيازشان بيشتر شود زيرا شخص فقير نمى‌تواند هزينه كالاهاى گرانقيمت را بپردازد و به همين سبب امام عليه‌السلام احتكار را به سبب پيامدهاى ناخوشايندش براى جامعه تحريم كرده است و به والى خود در مصر فرمان مى‌دهد و روى آن پافشارى مى‌كند كه احتكار را از ريشه بركنند به او مى‌فرمايد:
فامنع عن الاحتكار فان رسول الله منع منه - نامه‌ها:۵۳. ?
پس از احتكار منع كن كه رسول الله صلى الله عليه و آله از آن منع كرده است.
زيرا بازار را از آنچه كه مردم بدان نيازمندند خالى مى‌كند و نوعى سوء استفاده از اوضاع و شرايط سخت است كه افزايش قيمت‌ها را بدنبال دارد و قشر آسيب‌پذير جامعه را كه قدرت خريد ندارند زير پا له مى‌كند.
هشتم:رهبانيت و گوشه نشينى اسلام دينى واقع گرا است و مى‌خواهد ميان كارهاى دنيا و آخرت و خواسته‌هاى دين و خواهشهاى نفس تعادل و توازن ايجاد كند به همين سبب رهبانيت صوفيگرى گوشه نشينى عبادت كردن صرف را بر نمى‌تابد و آن را مخل تعادل و توازن مى‌داند.
قال العلاء بن زياد الحارثى للامام على عليه‌السلام:يا اميرالمومنين أشوك اليك أخى عاصم بن زياد قال:و ماله؟قال:لبس للعباده و تخلى عن الدنيا قال:على به فلما جاء قال:يا عدى نفسه لقد استهام بك الخبيث أما رحمت أهلك و ولدك؟أترى الله أحل لك الطيبات و هو يكره أن تأخذها؟أنت أهون على الله من ذالك !- خطبه‌ها:۲۰۰. ?
علاءبن زياد حارثى به امام على عليه‌السلام عرض كرد:يا اميرالمومنين از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مى‌كند امام فرمود:او را چه مى‌شود؟علاء گفت:جامه پشمين پوشيده و از دنيا بريده است امام فرمود:او را نزد من بياوريد؟چون بياوردندش فرمود اى دشمن حقير خويش شيطان ناپاك خواهد كه تو را گمراه كند.آيا به زن و فرزندت ترحم نمى‌كنى؟پندارى كه خدا چيزهاى نيكو و پاكيزه را بر تو حلال كرده ولى نمى‌خواهد كه از آنها بهره مند گردى؟در نزد خدا از آنچه پندارى پست‌تر هستى.
امام على عليه‌السلام او را اينگونه مورد خطاب قرار مى‌دهد:((اى دشمن حقير خويش))؛ نه به خاطر گناهى كه از او سرزده است بلكه به خاطر گوشه نشينى و ترك دنيا و از اينكه همه وقت خود را صرف عبادت كرده و مقدسترين چيزها يعنى كار و بلاش براى تأمين معاش خانواده را رها كرده است در اينجا نتيجه مى‌گيريم كه در اسلام رهبانيت گوشه نشينى نيست و اين نگرش و برخورد امام دروغهاى دشمنان را كه دين را افيون ملتها مى‌دانند خنثى مى‌كند آنان در اين باره مى‌گويند كه دين بشريت را تخدير مى‌كند و او را مجبور مى‌سازد كه آنچه قسمت اوست بپذيرد و بهشت را به او وعده مى‌دهد اين دشمنان از بعضى از گفتارهاى دينى كه انسان را دعوت مى‌كند كه دنيا را رها سازد و همه هم و غم خود را صرف آن نكند و از آن مى‌خواهد كه دشواريها را تحمل كند سوء استفاده مى‌كنند در حالى كه اين گفتارها درست و بجاست و هيچ تناقضى با گفتارهاى ديگر كه انسان را به جديت و تلاش فرامى خواند ندارد.
فقرزدايى‌
پيش از اين درباره علل و انگيزه‌هاى فقر بر اساس سخنان گهربار اميرالمومنين على عليه‌السلام سخن گفتيم بدون ترديد راه مبارزه با اين پديده از بين بردن علل و انگيزه‌هاى آن است و با الهام از فرموده‌هاى امام عليه‌السلام مى‌توان عوامل ديگرى را بيان كرد كه براى محو و نابودى فقر موثر است اين عوامل را مى‌توان به دودسته تقسيم كرد:۱- رهنمودهاى اخلاقى ۲- برنامه‌هاى اقتصادى‌
اول:رهنمودهاى اخلاقى كه خود به دو دسته تقسيم مى‌شود:
اول:سفارشهايى به فقرا
۱- قناعت:يعنى به بيش از مقدار نيازش طمع نورزد پس اگر مقدارى غذا نيازش را بر طرف مى‌كند و مى‌تواند آن را به دست آورد به همان بسنده كند و طمع ورزيدن به بيش از مقدار نياز خود نوعى فقر است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
مجاوزتك ما يكفيك فقر لا منتهى له،از اندازه و مقدار نياز گذشتن فقرى‌- شرح نهج البلاغه /۲۰/۸۸۲ح ۲۱۳. ? بى پايان است طمع ورزيدن به بيش از مقدار نياز در انسان احساس نياز ايجاد مى‌كند و از آنجا كه نمى‌تواند به اين احساس پاسخ مثبت دهد در شمار فقيران قرار مى‌گيرد در حالى كه اگر انسان به ميزان نيازهاى ضروريش اكتفا كند اين امر او را از آنچه در دست ديگران است بى‌نياز مى‌سازد و اين همان قناعت است كه اميرالمومنين عليه‌السلام درباره آن مى‌فرمايد:القناعة كنز لا ينفد؛ قناعت گنجى است پايان ناپذير.- كلمات قصار:۴۶۷. ?
و يا مال لا ينفذ ثروتى است كه از ميان نرود و كفى بالقناعة ملكا قناعت‌- كلمات قصار:۲۲۰. ? گونه‌اى پادشاهى است و سئل‌عليه‌السلام عن قول الله عزوجل((فلنحيينه حياةً طيبةً فقال: هى القناعة))- سوره ۱۶:آيه ۹۷ ? - كلمات قصار:۲۲۱. ?
هنگامى كه از امام عليه‌السلام درباره اين سخن خداى عزوجل پرسيدند: زندگى خوش و پاكيزه‌اى به او خواهيم داد فرمود:اين زندگى خوش و پاكيزه قناعت است.
۲- صبر و تحمل:
فقير و تنگدست صبور و بردبار عنصر مثبتى در جامعه به شمار مى‌آيد زيرا وى با صبر و تحمل خود مى‌تواند جهت زندگى اش را از فقر به غنى تغيير دهد و هنگامى كه صبور باشد بر اراده خود مسلط است و قادر خواهد بود از فرصتها استفاده كند و وضعيت زندگيش را بهبود بخشد و زندگى همه‌اش فرصت است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
احتمال الفقر أحسن من احتمال الذل ؛ بار فقر كشيدن بهتر از تن به‌- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۹۴ ح ۳۶۴. ? خوارى دادن است‌
۳- استقامت و پايدارى:
بسيار اتفاق مى‌افتد كه فقر و تنگدستى انسان را از مسير اصلى بيرون مى‌برد چون تحمل فشارهاى زندگى را ندارد منحرف مى‌شود و فقر او را تا مرز كفر پيش مى‌برد و از اينجاست كه امام عليه‌السلام به فقراء و تنگدستان سفارش مى‌كند؛
لا يكن فقرك كفرا؛ تنگدستى تو تو را به كفر نكشاند.
۴- عفت و پاكدامنى:
يعنى اينكه انسان آبرويش را با خواهش از مردم نريزد وگرنه به آن خو مى‌گيرد و اينكار او را از حركت به سوى بهتر شدن باز مى‌دارد اميرالمومنين مى‌فرمايد:
العفاف زينة الفقر؛ پاكدامنى زيور بينوايى است و نيز در توصيف‌- كلمات قصار:۶۵. ? پارسايان مى‌فرمايد:و حاجتهم خفيفة و أنفسهم عفيفة؛ و نيازهايشان‌- خطبه‌ها:۱۸۴. ? اندك است و نفسهايشان به زيور عفت آراسته است عفت و پاكدامنى نمى‌گذارد كه فقير گناهى مرتكب شود و دست به سرقت بزند و بر اموال مردم دست ببرد در اين باره مى‌فرمايد:
فرض الله...مجانبة السرقة يجابا للعفة؛ خداوند اجتناب از دزدى را براى‌- كلمات قصار:۲۴۴ ? عفت مردم واجب نمود.
امام عليه‌السلام فقير را وا مى‌دارد تا از تكرار خواهش و درخواست مكرر از مردم بپرهيزيد چون با اينكار ممكن است از بخشش و فضل مردم محروم گردد و اگر روزى ثروتمند هم شود اينكار آثار روحى و اجتماعى بدى در او به جاى خواهد گذاشت امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:لا تألف المسأله فيألفك المنع؛ با خواهش خو مگير كه محروميت از بخشش با تو خو مى‌گيرد.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۱۳ح ۶۸۰. ?
۵- نكوهش و مذمت دنيا:
دوستى دنيا و در پى دنيا رفتن فقير را به فقرش حساس مى‌كند و بدون آن فقير قانع و راضى است از اميرالمومنين‌عليه‌السلام سخنان زيادى در اين زمينه روايت شده است:
فلتكن الدنيا فى أعينكم أصغر من حثالة القرظ - خطبه‌ها:۳۲. ?
بايد كه دنيا در نظرتان بى مقدارتر باشد از ريزه‌هاى قرظ و لبسس المتجر- قرظ = گونه‌اى درخت است كه برگ آن در دباغى به كار رود. ? أن‌ترى الدنيا لنفسك ثمنا؛ چه بد معامله‌اى است كه خود را به دنيا بفروشى.
فكونوا من أبناء الاخرة و لا تكونوا من انباء الدنيا
شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا- خطبه‌ها:۴۲. ?
أوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم‌
شما را وصيت مى‌كنم كه اين دنيا را ترك گوييد - خطبه‌ها:۹۸ ?
ايها الناس أنظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها
به دنيا به همان چشم بنگريد كه زاهدان و روى بر تافتگان از آن در آن مى‌نگرند.- خطبه‌ها:۱۰۲. ?
واحذركم الدنيا فانها منزل قلعةٍ؛ شما را از دنيا بر حذر مى‌دارم كه سرايى است ناپايدار - خطبه‌ها:۱۱۲. ?
ثم ان الدنيا دارفناء و غير و عبر؛ دنيا سراى فنا رنج و دگرگونيها و عبرتهاست - خطبه‌ها:۱۱۳. ?
أن كاب الدنيا لوجهها؛ من دنيا را به دور افكندم.- خطبه‌ها:۱۱۴. ?
انما أنتم فى هذه الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا
شما در اين دنيا به مثابه آماج هستيد و مرگها تيرهاى خود شما مى‌افكنند.- خطبه‌ها:۱۴۵. ?
و ان السعداء بالدنيا غدا هم الهاربون منها اليوم‌
فرداى قيامت نيكبختان دنيا كسانى هستند كه امروز از آن گريزانند.- خطبه‌ها:۲۱۴. ?
فاحذروا الدنيا فانها غدارةٌ خدوع؛ دنيا مغرور كننده و فريبنده و نيرنگ باز است - خطبه‌ها:۲۲۱. ?
و الا تبغيا الدنيا و ان بغتكما؛ در طلب دنيا مباشيد هر چند دنيا شمارا طلب كند - نامه‌ها:۴۷. ?
و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات هر كس در دنيا پارسايى گزينه تحمل مصيبتها بروى آسان شود.- كلمات قصار:۳۰. ?
أهل الدنيا كركب يسار بهم و هم نيام؛ اهل دنيا چون كارواينانى هستند كه مى‌برندشان و آنها در خواب اند.- كلمات قصار:۶۱۱. ?
مثل الدنيا كمثل الحية؛ دنيا همانند مار است.- كلمات قصار:۱۱۵. ?
من أصبح على الدنيا حزينا أصبح لقضاء الله ساخطا
هر كه براى دنيا غمگين گردد بر قضاى خداوندى خشم گرفته است - كلمات قصار ۲۱۹. ?
فمن طلب الدنيا طلبه الموت، هر كه دنيا را طلب كند مرگ در طلب اوست.- كلمات قصار:۴۲۳. ?
مقصود از نكوهش دنيا دلبستگى و توجه كامل به آن و غفلت از آخرت است و كسى سزاوار اين نكوهش است كه همه هم و غم خود را صرف دنيإ؛ككگ‌ذ كند ولى دنياى واقعى كه منظور امامان عليهم السلام است دنياى تلاش و كار و دنياى عمل صالح است.
و امام‌عليه‌السلام وقتى كه شنيد مردى دنيا را نكوهش مى‌كند به او فرمود:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن العظ بها
دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد سراى توانگريست و براى كسى كه از آن پندپذيرد سراى اندرز و موعظه است.- خطبه‌ها:۱۲۶. ?
بدين ترتيب اسلام از مسلمان مى‌خواهد كه براى دنيا تلاش كند زحمت بكشد و خستگى را تحمل كند ولى دنيا مرا همه هم خود قرار ندهد و شعار شخص مسلمان بايد اين فرموده امام عليه‌السلام باشد كه فرمود:
لا تطلب الحياة لتأكل بل اطلب الأكل لتحيا - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۳۳ ح ۸۲۴. ?
زندگى را براى خوردن مطلب بلكه بخور تا زندگى كنى.
پس دنيا وسيله است نه هدف و هدف رضايت و خشنودى خداوند سبحان است امام مى‌فرمايد:
الدنيا مطية المومن عليها يرتحل الى ربه فأصلحوا مطاياكم بلغكم الى ربكم دنيا مركب مؤمن است با آن به سوى پروردگارش سفر مى‌كند پس‌- شرح نهج البلاغه:ج ۲۰/۱۷۳ح ۶۴۱. ? مركبهايتان را اصلاح كنيد تا شما را به پروردگارتان برساند.
امام‌عليه‌السلام نيز خود زحمت مى‌كشيد و تلاش مى‌كرد و از اين راه مال به دست مى‌آورد و سرمايه شخصى امام بسيار بود و روايت شده است كه ايشان با اموال خود هزار بنده را خريد و در راه خدا آزادشان ساخت.- حرعاملى:وسايل الشيعه ۲۴۱۶. ?
اين دليلى بر حجم ثروت و بى نيازى ايشان است و ايشان اين ثروت را از كسى به عنوان هديه نگرفته است بلكه همه با دسترنج و عرق پيشانى فراهم آورده ولى عليرغم اين ثروت زياد امام عليه‌السلام چنانكه خود مى‌فرمايد از پوشاك دنيا به دو جامه كهنه و از خوراك دنيا به دو قرص نان اكتفا كرد. و چون فقرا مى‌زيست و گويى كه خود يكى از آنان است و بدين‌- نامه‌ها:۴۵. ? ترتيب دنيا در نظر امام عليه‌السلام وسيله بود و نه هدف.
دوم:سفارش به ثروتمندان‌
ثروتمندان كسانى اند كه در آن سوى مشكل فقر هستند به همين سبب اميرالمومنين على عليه‌السلام به آنان پند و و اندرز مى‌دهد به اميد آنكه از بار فقر برادران نيازمند خود بكاهند از مهمترين سخنانى كه امام عليه‌السلام خطاب به ثروتمندان مى‌فرمايد عبارت است از:
۱- برترى نفروختن بر نيازمندان،يعنى آنكه ثروتمند خود را بزرگتر از فقير نبيند از امام عليه‌السلام درباره امورى پرسيدند كه زودتر عقوبت را فراهم آورد امام فرمود:
استطالة الغنى على الفقير؛ برترى فروختن ثروتمند بر نيازمند برترى‌- شرح نهج البلاغه:۲۰/۸۸۲ح ۲۹۴. ? فروختن با توجه به مفاهيم تكبر و بزرگ بينى كه در خود دارد سرآغاز پيدايش نظام طبقاتى در جامعه است نظام طبقاتى زلزله‌اى است كه جامعه را مى‌لرزاند و آن را به بيمارى‌هاى بيشمار دچار مى‌سازد.
۲- ترحم به فقرا و نيازمندان‌
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:ارحم الفقراء لقلة صبرهم، با فقيران به‌- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۲۵ ح ۷۲۹. ? خاطر كمى صبر و بردباريشان مهربانى كن.
شخص نيازمند كم صبر است يعنى وقتى كه نيازمند است پس طبيعى است كه كم صبر باشد و از ثروتمندان خواسته شده كه به فقرا به ديده دلسوزى و مهربانى نگاه كنند و راه را براى بر آوردن نيازشان فراهم مى‌سازند.
۳- شتافتن در برآوردن نياز فقرا و با خوشرويى و فروتنى با آنان برخورد كردن در اين باره امام مى‌فرمايد:
الق الناس عند حاجتهم اليك بالبشر و التواضع فان نابتك نائبه و حالت بك حال لقيتهم و قد أمنت ذلة التنصل اليهم و التواضع .- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۲۵ ح ۸۵۶. ?
با مردم به هنگام نيازشان با خوشرويى و فروتنى برخورد كن پس اگر گرفتار مصيبتى شوى و حالت دگرگون شود با آنان برخورد كنى و از خوارى و فروتنى در امان خواهى بود.
هيچ صفتى بالاتر و بهتر از اين نيست كه ثروتمند با فقير در راه خدا فروتنى كند امام مى‌فرمايد:
ما أحسن تواضع الاغنياء للفقرا طلبا لما عندالله‌
چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر بينوايان براى بدست آوردن خشنودى خداوند.- كلمات قصار:۳۹۸. ?
۴- ثروتمندى موجب طغيان و سركشى نگردد،زيرا يكى از انگيزه‌هاى تكبر فخر فروشى بر مردم است اميرالمومنين فرموده است:لا يكن غناك طغيانا، ثروتمندى تو موجب سركشى نگردد.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۹۶ ح ۳۸۸. ?
۵- سپاسگزار خداوند باشد،زيرا ثروتى كه بدست آورده از جانب خداوند است و بر اوست كه از خدايى كه او را روزى داده است سپاسگزارى كند زيرا خداوند مى‌تواند روزيش را قطع كند.
الشكر زينة الغنى؛ سپاسگزارى زيور توانگرى است.- كلمات قصار:۳۳۳. ?
و شكر راه افزايش ثروت و به تبع آن راه افزايش بهره مندى است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ما أنعم الله على عبد نعمة فشكرها بقلبه الا استوجب المزيد عليها قبل ظهورها على لسانه - شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۶۱ ح ۵. ?
خداوند نعمتى بر بنده‌اى روزى نكند كه شكرش را با قلبش بجاى آورد مگر اينكه نعمتش را پيش از جارى شدن شكر بر زبانش چند برابر سازد.
۶- سخاوت،آن است كه به ديگران پيش از آنگه سوال كنند ببخشى امام اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
السخاء ما كان ابتداء فاما ما كان عن مسألة فحياء و تذمم‌
سخاوت هنگامى است كه بخشش بدون سوال بود و پس از سوال يا از شرم است و يا از بيم بدگويى مردم.- كلمات قصار:۵۰. ?
آنان كه دست به بخشش مى‌زنند همان سخاوتمندانند كه اگر مالى در اختيار داشته باشند انفاق كنند و چون انفاق كنند خير و بركت‌ها همه جا پراكنده شود و اموالشان چون سرزمين حاصلخيزيست كه مى‌تواند موجب رشد پيشرفت و ترقى گردد امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اجتماع المال عند الاسخياء أحد الخصبين؛ تجمع ثروت نزد- شرح نهج البلاغه ۲۰/۳۳۵ رقم ۸۳۹ ? سخاوتمندان يكى از دو عامل حصلخيزى است در اينجا امام ديدگاه خود را نسبت به تجمع مال تغيير مى‌دهد و برخورد ايشان با اين مسأله برخوردى دور انديشانه است لذا مى‌بينيم كه نظرشان در مورد مال هنگامى كه در اختيار سخاوتمند است تغيير مى‌كند چون مال بدون هيچ چشمداشت و بلاعوض انفاق مى‌كنند و اين انفاق چرخ اقتصاد را به حركت در مى‌آورد.
و طبيعى است كه سخاوتمندان بزرگان و پيشوايان مردم باشند و مردم از همه جا گرداگرد آنان جمع گردند و امام در اين باره مى‌فرمايد:
سادة الناس فى الدنيا الاسخياء؛ سخاتمندان در دنيا زعماى مردمند.- تحف العقول ص ۱۴۷. ?
۷- مروت و جوانمردى،انگيزه درونى و وجدانى است كه انسان را وامى دارد تا با ديگران به انصاف عمل كند و با آنان رفتارى انسانى و عادلانه داشته باشد و اين صفت و ويژگى ضرورى است كه نمى‌توان آن را به خصوص درباره توانگرانى كه چرخ زندگى هزاران كارگر و خانواده اشان به آن بستگى دارد فراموش كرد.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
المروءة بلامال كالاسد الذى يهاب و لم يفترس و المال بلامروءة كالكلب العقور الذى يجتنب عقرا ولم يعقر
جوانمردى بدون ثروت همچون شيرى است كه از او بترسند ولى ندرد و ثروت بدون جوانمردى مانند سگى گزنده است كه از گزيدن دورى مى‌كند و نمى‌گزد.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۰۴ ح ۴۸۲. ?
سوم اقدامات اقتصادى‌
عبارت است از اقداماتى كه شخص مى‌تواند با نگاهى دقيق زمينه‌هاى آن را در جامعه اسلامى بيابد و امام عليه‌السلام توانست با اين اقدامات سايه فقر را از جامعه دور كند و فقير را به سطح غنى برساند چون جامعه اسلامى جامعه‌اى غنى است و هر عضو اين جامعه نيز بايد غنى باشد و احساس نياز نكند بر خلاف جوامع ماركسيستى كه جامعه را از نظر اقتصادى در يك سطح نگه مى‌دارد ولى همه افراد جامعه نيازمند فقيرند و همه به دولت محتاجند و اين دولت است كه سرمايه‌هاى جامعه را در اختيار دارد و در چنين جوامعى تنها دولت ثروتمند است و اقدامات اقتصادى را كه امام براى ريشه كنى فقر ترسيم مى‌كند داراى سه جهت است:
جهت اول:اقداماتى كه فرد بايد انجام دهد(وظايف فرد)
جهت دوم: اقداماتى كه جامعه بايد به صورت يك مجموعه انجام دهد(وظايف جامعه)
جهت سوم:اقداماتى كه دولت بايد انجام دهد(وظايف دولت)
اول:وظايف فرد
۱- طلب علم و دانش‌
بيشتر علل و انگيزه‌هاى فقر ريشه در جهل و بيسوادى دارد امروزه هر- دائره المعارف القران العشرين ۷/۳۵(ديدگاه دانشمند غربى توويكو) ? كارى نيازمند علم و دانش است كشاورزى اصلاح اراضى زدودن املاح و شخم زدن آن با ماشينهاى پيشرفته زراعت مكانيزه مبارزه با آفات همگى نيازمند دانش است و بدون دانش كشاورزى پيشرفتى ندارد صنعت نيز چون كشاورزى بى نياز از علم نيست زيرا هر چه را كه انسان بخواهد بسازد اول بايد دانش آن را داشته باشد امروزه علم توانسته است زمينه‌هاى صنعت را به شكل گسترده‌اى پيشرفت دهد به طورى كه توليد امروز هزاران مرتبه با توليد ديروز متفاوت است.
كشورهاى فقير براى رسيدن به كاروان ترقى كشورهاى بزرگ صنعتى تنها دانش و توابع آن را كم دارند اين كشورها در گذشته از كشورهايى كه امروز جزء كشورهاى فقير به شمار مى‌آيند ضعيفتر و فقيرتر بودند و كشورهاى اروپايى نيز پس از نهضت علمى كه در قرن هفدهم ميلادى برپا شد راه پيشرفت را پيمودند از اينجاست كه اسلام براى علم و عالمان كه در جامعه اسلامى جايگاه والايى دارند ارزش و اهميت قايل است علم مورد نظر اسلام علمى كاربردى و عملى و مرتبط با زندگى انسان است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فالعلم مقرون بالعمل فمن علم عمل؛ بايد كه علم با عمل همراه باشد پس هركه آموزد بايد كه به كار بندد.- كلمات قصار:۳۵۸. ?
و چنين علمى در زندگى مردم موثر است و ضامن رهايى جامعه از قيد و بند فقر و تنگدستى است.
اميرالمومنين على عليه‌السلام درباره اين علم مى‌گويد:
تعلموا العلم فانه زين للغنى و عون للفقير
دانش بياموزيد كه دانش زيور توانگر و ياور نيازمند است.
علم چگونه فقر را يارى مى‌كند؟
در پاسخ بايد گفت:وقتى كه مقرر شده است كه فقر بواسطه علم از بين برود پس فقير مى‌آموزد كه چگونه كشاورزى كند چگونه كالا توليد كند بنابراين اگر علم با عمل همراه شود و يعنى كاربردى باشد و نه نظرى و غير كاربردى راهى است به سوى ثروت و بى نيازى.
مال و ثروت در سرمايه گذارى و توزيع به علم نياز دارد به وسيله علم سرمايه چند برابر مى‌شود و بسيارى از ناهنجاريهاى اجتماعى را درمان مى‌كند در حالى كه بدون دانش سرمايه به ناهنجارى جامعه مى‌افزايد اميرالمومنين مى‌فرمايد:
العلم حاكم و المال محكوم عليه؛ علم حاكم است و مال محكوم.- كلمات قصار ۳۹ و در ديوان منسوب به امام على عليه‌السلام آمده است:
والجهل قبل الموت لاهله وأجسادهم قبل القبور قبور
نادانى پيش از مرگ نادان را از پاى در مى‌آورد و تنهايشان پيش ازمرگ در گوار است سليمان غزاله در كتاب خود به نام اقتصاد سياسى به اين بيت استناد كرده است‌
?
پس ثروت و مال چه در سرمايه گذارى يا هزينه كردن بايد از پشتوانه‌هاى علمى برخوردار باشد تا بتواند آن را مهار كرده و به مسير افزايش به شكلى كه به مصلحت همه جامعه باشد رهنمون كند.
۲- كسب تجربه‌
تجربه غير از علم است زيرا كه انسان تجربه را با تمرين و ممارست بدست مى‌آورد،تجربه به انسان قدرت و توانايى بيشترى در تصرف و اداره امور مى‌دهد كشاورز با تجربه در زراعت پنبه به مراتب بهتر از كسى است كه در اين زمينه تجربه‌اى ندارد.علم به تنهايى و بدون آنكه تجربه هدايتش كند كافى نيست چون علم به خودى خود نه پيشرفت مى‌آورد نه عقب ماندگى به همين سبب مى‌بايد با تمرين و ممارست و همنشينى با صاحبان تجربه به كسب آن پرداخت و در نهج البلاغه رهنمودهاى بسيارى از سوى امام در خصوص تجربه و همنشينى با صاحبان تجربه آمده است:
عليك بمجالسة أصحاب التجارب فانها تقوم عليهم بأغلى الغلاء و تأخذها منهم بأرخص الرخص - شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۵۹. ?
با صاحبان تجربه همنشينى كن زيرا تجربه‌اى را كه گران بدست آورده‌اند تو ارزان در اختيار مى‌گيرى.
تجربه‌اى را كه شخص با صرف مال و وقت زياد به دست آورده است تو مى‌توانى با همنشينى و نشست و برخاست با صاحبان تجربه آن را به رايگان فرا چنگ آورى اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فى التجارب علم مستانف در تجربه دانشى نو نهفته است.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۵۹. ?
دانشى كه تجربه در اختيار انسان قرار مى‌دهد دانشى كاربردى است كه براى انسان در امور مختلف زندگى مفيد خواهد بود دستيابى به تجربه براى انسان گران تمام مى‌شود و اين هيچ آسيبى به او نمى‌رساند زيرا وى از راه تجربه‌اى كه بدست آورده است اين خسارت را جبران مى‌كند.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:لم يذهب من مالك ما وعضك،از مال تو- كلمات قصار:۱۸۷. ? آنچه از دستت رفته و سبب عبرت تو بوده است از دستت نرفته است.
پس تجربه‌اى را كه انسان به دست مى‌آورد خسارتش را جبران مى‌كند زيرا به دانشى نو دست مى‌يابد كه اگر خود مى‌خواست به آن دست پيدا كند زيرا به دانشى نو دست مى‌يابد كه اگر خود مى‌خواست به آن دست پيدا كند مى‌بايست هزينه زيادى را صرف آن كند.
پس انسان بايد همواره از تجربه استفاده كند و آن را از ياد نبرد بلكه به تجربه‌اش عمق و ژرفاى بيشترى بخشد پس كسى كه تجربه زرگرى دارد مى‌بايد از تجربه خود استفاده كند گونه‌هاى متنوعى از زيور آلات را به بازار عرضه كند تا پاسخگوى نياز بازار باشد و هيچگاه اين شغل را با اين تجربه رها نكند و به شغل ديگرى روى آورد تا شانس خود را بيازمايد.
پس پيشرفت و ترقى بايد طولى باشد نه عرضى و اين يك قاعده‌اى بنيانى در اقتصاد مشاغل و حرف است به همين سبب كسى كه در يك شغل از تجربه و سابقه زياد برخوردار است به جاى آنكه به كارهاى مختلف روى آورد بايد تجربه‌اش را در شغل و حرفه خود كامل‌تر و پخته‌تر سازد تا به مرحله كمال برسد امام على عليه‌السلام در اين باره مى‌فرمايد:من التوفيق حفظ التجربه؛ تجربه اندوزى نشان پيروزى است.- كلمات قصار:۲۰۲. ?
۳- كار
اسلام هيچ را مانند كار مقدس نشمرده است و آن را نه تنها در دنيا بلكه براى آخرت نيز اساس عبادت قرار داده است پس هر كس نتواند معاش خود را فراهم آورد معادى براى او نيست اهميت كار در سخنان و گفتارهاى اميرالمومنين به وضوح ديده مى‌شود كه مى‌توان آن را در نكات زير خلاصه كرد:
اول:واقعيت نه رويا
هستند كسانى كه در رويا زندگى مى‌كنند و فراموش مى‌كنند كه در برابر خداوند و جامعه و خانواده مسئولند و به آنچه كه زندگى از آنان انتظار دارد اهميتى نمى‌دهند كسى كه با روياها زندگى مى‌كند به انسانى رويايى و خيالى تبديل مى‌شود در حالى كه اسلام دينى واقعى است و امام عليه‌السلام نيز از ما مى‌خواهد كه واقع گرا باشيم لذا مى‌فرمايد:فبادروا بالعمل و كذبوا الامل.- خطبه‌ها:۱۱۳. ?
دوستان خدا به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيدند و آرزوها را دروغ شمردند و نيز در اين باره فرمود:من أطال الأمل أساء العمل؛ هر كس دامنه آرزوهايش گسترده شود كردارش ناروا گردد.- كلمات قصار:۳۵. ?
دوم:كار معرف شخصيت انسان است‌
انسان به كارش شناخته مى‌شود و ارزش وى به كارى است كه به خوبى از عهده‌اش بر مى‌آيد پس اگر تاجرى درستكار باشد شخصيت اجتماعى او نيز با آن ارزيابى مى‌شود و ساير كارها و مشاغل نيز به همين ترتيب است تا آنجا كه در گذشته رسم بوده است القاب اشخاص را روى كارهايشان به آن مى‌دادند مثلا سخنور موفق خطيب ناميده مى‌شد سپس اين لقب به فرزاندانش منتقل مى‌گرديد همينگونه بودند خانواده زرگر، نجار، نانوا،عطار آهنگر همه اين خانواده‌ها به جايى مى‌رسيدند كه مى‌توانستند از عهده اين كارها به خوبى برآيند و هر كس به يكى از اين القاب معروف مى‌شد خويشاوندانش نيز به آن لقب شناخته مى‌شدند اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من أبطابه عمله لم يسرع به حسبه؛ هر كار در كارها درنگ كند شرف نسب سبب سرعت در كارش نشود.- كلمات قصار:۲۲. ?
سوم:سخن گفتن خود نوعى كار است‌
هر چيز كه براى انسان در دنيا و آخرت مفيد باشد نوعى كار است و هر تلاشى را كه انسان انجام مى‌دهد مى‌بايد كه در اين چهار چوب انجام پذيرد و سخن گفتن نيز نوعى كار و تلاش است پس مى‌بايد صرف مصالح گردد لذا شخص بايد براى سخنش ارزش اقتصادى بيابد وگرنه بايد خاموش باشد پس اگر فايده‌اى دنيوى نداشته باشد بايد فايده‌اى اخروى داشته باشد؛ از اينرو امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و من علم أن كلامه من عمله قل كلامه الا فيما يعينه - كلمات قصار:۳۴۱. ?
و هر كه بداند گفتارش همان كردار اوست در آنچه به كارش نيايد چيزى نگويد و نيز فرمود:
أحسبوا كلامكم من أعمالكم و أقلوه الا فى الخير
سخنان را از كارهايتان به شمار آوريد و جز در امور خير كم سخن گوئيد. - شرح نهج البلاغه:۲۰/۶۳۲ح ۸۱. ?
چهارم:كار پايانى ندارد
دوستى كار انسان را وامى دارد كه هميشه در شور و نشاطى پايان ناپذير باشد او كار مى‌كند و خسته نمى‌شود و هر چند كه كار سخت و توانفرسا باشد از خود ضعفى نشان نمى‌دهد و در عين حال در دل خود احساس مى‌كند كه كارى نكرده است و شوق و شيفتگى به كار او به اين مرحله مى‌رساند و او دائما در برابر اين امر مقدس احساس تقصير و كم كارى مى‌كند امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اذا فعلت كل شى‌ء فكن كمن لم يفعل شيئا؛ هر كارى را كه انجام مى‌دهى‌- شرح نهج البلاغه:۲۰/۵۸۲ح ۱۹. ? همچون كسى باش كه كارى نكرده است.
پنجم:از كم شروع كن تا به زياد دست يابى‌
بسيارى از مردم تن به كار نمى‌دهد تنبلى مى‌كنند و يا شايد با شور و نشاط به كار نمى‌پذيرد اين اشخاص مى‌خواهند بدون آنكه شرايط لازم از تجربه و مال را دارا باشند چند مرحله را يك جا طى كنند اين امر معمولا براى كسانى اتفاق مى‌افتد كه از كشورى به كشورى ديگر مى‌روند و مى‌خواهند بدون آنكه شايستگى آن را داشته باشند از بالا شروع كنند و بدون آنكه به مسائل ابتدائى آن كار آگاهى داشته باشند اينان در زندگى شكست مى‌خورند زيرا مى‌خواهند زيرا بدون نردبان راه طى ترقى را پشت سر بگذارند اما آنانكه در حركت مرحله به مرحله پيش مى‌روند و از كم شروع مى‌كنند تا به زياد دست يابند اينان موفقند و شايستگى بيشترى براى زندگى دارند و در برابر تند بادهاى زمانه مقاومترند و امام على عليه‌السلام خطاب به اينها مى‌فرمايد:
قليل يترقى منه الى كثير خير من كثير ينحط عنه الى قليل - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۴۴ ح ۹۵۳ ?
چيزى كمى كه رو به افزونى دارد بهتر است از افزونى كه رو به كاستى نهد.
ولى اگر اينان بينديشند كه هيچ چيز به صورت كم باقى نمى‌ماند بلكه با بيشتر شدن تجربه علمى رو به فزونى مى‌نهد در اين صورت تلاش مى‌كند كه به صعود تدريجى و منطقى مقيد باشد.
لا تحتقرن صغيرا يمكن أن يكبر و لا قليلا يمكن أن يكثر - همان مأخذ:۲۰/۲۳۸ ح ۳۴۰. ?
هيچ كوچكى را حقير مشمار كه روزى بزرگ شود و هيچ كمى را خوار مشمار كه ممكن است روزى افزون گردد.
ششم:كار جدى و هدفدار
كار درست كار جدى و هدفدارى است كه نتيجه خوبى به دنبال داشته باشد پس كار زياد كه جز خستگى چيزى به دنبال ندارد هيچ فائده‌اى ندارد در اين باره امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
جدك و لا كدك؛ جديت تو مهم است نه زحمت و تلاش‌
پس هر كس جديت را فرا راه خود قرار داد دير يا زود به هدف خود خواهد رسيد امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من طلب شيئا ناله أو بعضه؛ هر كس در طلب چيزى برخيزد يا همه آن را- همان مأخذ:۲۰/۳۴۱ ح ۹۱۸ ? بدست خواهد آورد يا بخشى از آن را.
۴- تدبير و چاره انديشى‌
كار بدون تدبير كافى نيست تدبير همان تنظيم و ساماندهى است تنظيم اوقات كار تنظيم هزينه‌ها،تنظيم فواصل كار و بدون تدبير انسان همه چيز را از دست مى‌دهد سرمايه وقت و تلاش خود را هدر مى‌دهد و اين هدر دادن نتيجه عدم برنامه ريزى در وقت يا عدم مديريت عدم ايجاد تعادل در درآمد و مخارج است.
امام عليه‌السلام در اين باره مى‌فرمايد:
و لا مال لمن لا تدبير له؛ آنكس كه تدبير ندارد ثروتى ندارد و نيز- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۱۷ ح ۳۴۰. ? مى‌فرمايد:
لا عقل كالتدبير؛ هيچ عقلى چون انديشيدن و تدبير نيست.- كلمات قصار:۱۰۹. ?
و نيز از تدبير آنست كه انسان اوقات روزانه‌اش را به سه قسم تقسيم كند:
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربه و ساعة يرم فيها معاشه و ساعة يخلى فيها بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل ليس للعاقل أن يكون شاخصا الا فى ثلاث مرمة لمعاش أو خطوة فى معاد أو لذة فى غير محرم - كلمات قصار:۳۸۲. ?
مؤمن را سه ساعت است:ساعتى كه در آن با پروردگار خود راز مى‌گويد و ساعتى در پى تحصيل معاش خويش است كه به خويشها و لذت حلال و نيكوى خود مى‌پردازد عاقل در پى سه كار باشد يا در پى اصلاح معاش خود يا در كار معاد يا در پى لذتهاى غير حرام و نامكروه.
اينجاست كه عقل با تدبير در تنظيم وقت و كار همراهست.و اين اولين گامى است كه در راه تدبير و برنامه ريزى در زندگى انسان و جامعه برداشته مى‌شود.
۵- هدايت درست هزينه‌ها
هنگامى كه دخل و خرج با هم هماهنگ نباشد وضع اقتصادى فرد و جامعه نابسامان مى‌شود پس مى‌بايد هميشه هزينه با در آمد هماهنگ باشد صرف چيزهاى ضرورى و لازم گردد نه صرف چيزهاى كاذب و غير ضرورى امام در توصيف خود از پارسيان مى‌گويد:ملبهسم الاقتصاد؛ اين جمله به اين‌- خطبه‌ها:۱۸۴. ? معنى نيست كه آنان لباسهاى مندرس و ارزان مى‌پوشند بلكه مى‌خواهد بفرمايد كه اقتصاد(= ميانه روى) راه و روش آنها در زندگى است.
امام مى‌فرمايد:ما عال من أقتصد؛ درويش نشود هر كس كه ميانه روى‌- كلمات قصار:۱۳۴. ? كند اين اصل ثابتى است كه صرفه جو و ميانه رو هيچگاه در زندگى اش روى فقر نبيند زيرا شخص ميانه رو در زندگى خود به نيازهاى ضرورى بسنده مى‌كند و سرمايه‌اش را بيهوده مصرف نمى‌كند و اين هدايت درست سرمايه است.
۶- توليد و سرمايه گذارى‌
امام عليه‌السلام درباره توليد مى‌گويد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعد الله؛ هر كس آب و خاكى بيابد و باز هم فقير باشد خدا او را از رحمت خود دور كند.- وسايل الشيعه:۶/۲۴ ?
مال از توليد بدست مى‌آيد سپس نوبت به سرمايه گذارى مى‌رسد و سرمايه گذار سرمايه را در خدمت به جامعه به جريان مى‌اندازد به صورت مضاربه،مزارعه،تجارت و ديگر كسبهاى حلال نظاير آن.
وقتى اسلام ثروت اندوزى را منع مى‌كند همزمان با آن به سرمايه گذارى و بهره بردارى از ثروت تشويق مى‌كند در عين حال تجمع ثروت نزد سخاوتمندان را- چنانكه گفتيم - يكى از دو عامل حاصلخيزى مى‌داند زيرا سخاوتمند ثروت را در مسير راههاى خير به جريان مى‌اندازد انسان نيز در خود تواناييهاى زيادى دارد كه سرمايه او محسوب مى‌شود و مى‌تواند همه آنها را در راه خير صرف كند از آن بهره ببرد عمر انسان كه سرمايه‌هاى ديگر سرمايه اوست و در روز قيامت از اين سرمايه‌ها و تواناييها انسان را مورد سوال قرار مى‌دهند و از او خواهند پرسيد كه اين سرمايه‌ها را چگونه صرف كرده‌اند.
اميرالمومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و لا يزول قدم ابن ادم يوم القيامة حتى يسأل عن عمره فيم افناه و عن شبابه فيم أبلاه و عن ماله من أين اكتسبه و فيم أنفقه و عما عمل فيم علم .- شرح نهج البلاغه /۲۵۹۲۰ ح ۳۳ ?
به محض اينكه فرزند آدم قدم در روز قيامت مى‌گذارد از او درباره عمرش مى‌پرسند كه در چه چيزى صرف كرده و از جوانيش مى‌پرسند كه در چه چيزى سپرى كرده و درباره مالش مى‌پرسند كه از كجا بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده است و علم و دانش خود را چگونه بكار گرفته است.
پس بر انسان واجب است كه در بهره بردارى از آنچه خداوند به او نعمت داده است سستى نورزد زيرا اوضاع و شرايط هميشه بر يك حال باقى نمى‌ماند ممكن است انسان ثروتمند روزى محتاج و نيازمند گردد پس ثروتى را كه به هنگام توانگرى سرمايه گذارى كرده است در وقت نياز او دستگيرى خواهد كرد.
در يكى از سخنان منسوب به امام على عليه‌السلام آمده است:
من كان فى يده شى‌ء من رزق الله سبحانه فليصلحه:فانكم فى زمان اذا احتاج المرء فيه الى الناس كان اول ما يبذله دينه‌
هر كس كه در دستش چيزى از روزى خداوند سبحان است پس بايد در اصلاح آن بكوشد زيرا شما در زمانى بسر مى‌بريد كه اگر انسان به مردم نيازمند گردد اول چيزى را كه بذل مى‌كند دين است.- وسايل الشيعه:۶/۲۴ ?
سرمايه گذارى بقاى ثروت را تضمين مى‌كند و اين كار انسان خردمند و دور انديش است زيرا ممكن است هر لحظه وضع انسان دگرگون شود چه ثروتمند هميشه ثروتمند باقى نمى‌ماند و فقير نيز همينطور به سبب همين دگرگونيها بايد ايشان جانب احتياط را رعايت كند.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لا ينبغى للعبد أن يثق بخصلتين العافية و الغنى بيناتراه معافيا اذا سقم و بيناتراه غنيا اذا افتقر - كلمات قصار:۴۱۸ ?
آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد يكى تندرستى و يكى توانگرى چه بسا هنگامى كه او را تندرست مى‌بينى بنگاه بيمار شود و هنگامى كه او را توانگرى بينى بنگاه فقير گردد.
۷- غنيمت شمردن فرصتها
زندگى مجموعه فرصتهاست هر كس آن را غنيمت شمرد و از آن بهره ببرد زندگى را بدان كسب كند و هر كس فرصت را از دست بدهد جزئى از زندگى را از دست داده است چه بسيار فرصتها كه براى انسان فقير پيش مى‌آيد ولى از آن استفاده نمى‌كند گويى كه فرصتى پيش نيامده است در نتيجه فقير باقى مى‌ماند و چه بسيار فقيرانى كه از فرصتها به بهترين وجه بهره بردارى مى‌كنند و زندگى آنها از فقر و تنگدستى به غنى و ثروتمندى تبديل مى‌شود ثروتمندان نيز از مادر ثروتمند متولد نشده‌اند بلكه بسيارى از آنان فرصتهاى بدست آمده را غنيمت شمردند و زندگى جديدى را آغاز كردند به همين سبب امام عليه‌السلام همگان را فرا مى‌خواند تا پيش از آنكه فرصتها از دست دوند از آن استفاده كنند و مى‌فرمايد:
الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير - كلمات قصار:۲۰ ?
فرصت مى‌گذرد چونان كه ابرها مى‌گذرند فرصتهاى نيكو را غنيمت شماريد.
پس از دست دادن فرصت پشيمانى زياد ببار مى‌آورد لذا امام مى‌فرمايد:اضافة الفرصة غصة؛ از دست دادن فرصت غصه است و يا:- كلمات قصار:۱۱۴ ?
با در الفرصه قبل أن تكون غصة؛ فرصت را غنيمت شمار قبل از آنكه‌- نامه‌ها:۳۱ ? غصه‌اى گلوگير شود.
وقتى كه انسان آمادگى داشته باشد و در امور بينديشد و دقت كند مى‌تواند تحولات و تغييراتى را كه پيرامونش در جريان است به خوبى درك كند و فرصت‌ها را از اوقات بيحاصل كه بر او مى‌گذارد تشخيص دهد و بهترين شيوه را در استفاده از فرصتها پيش از آنكه از دست رود در پيش گيرد.
۸- بخشش مستمر
بخشش هر چند اندك باشد در اقتصاد موثر است از اينرو به جريان انداختن ثروت به پيكر اقتصاد جامعه جان مى‌بخشد و موجب رونق مبادلات اقتصادى مى‌گردد وجود ثروت در دست كسانى كه آن را به جريان مى‌اندازند درآمد و سود زيادى را براى حيات اقتصادى به دنبال دارد بنابراين هر گاه ثروت در مسير درستش قرار گيرد موجب شكوفائى اقتصاد مى‌گردد از اينروست كه بر بذل و بخشش، تأكيد بسيار شده است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من يعط باليد القصيرة باليد الطويلة. كسى كه با دست كوتاه ببخشد او را با- كلمات قصار:۲۲۴ ? دست دراز ببخشند.
دست دراز دست قدرتمند الهى است كه سايه روزى و نعمت را بر سر بندگان گسترانيده است پس آنكس مى‌بخشد در عوض به چند برابر آن دست خواهد يافت زيرا كه بخشش تأثير مثبتى در حيات اقتصادى جامعه دارد و شكوفا شدن اقتصاد بازتاب مثبتى براى همه بويژه براى شخص بخشنده خواهد داشت.
اول:نفاق مازاد ثروت‌
منظور بيش از مقدار نياز است و طبيعى است كه شخص در برابر آن مسئول است و بهتر است كه آن را در راه خدا انفاق كند امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
طوبى لمن...أنفق الفضل من ماله؛ خوشا به حال كسى كه زيادى مالش را انفاق كند.- كلمات قصار۱۱۸ ?
دوم:مال جزبه انفاق كامل نگردد
مال انباشته شده ارزشى ندارد مگر آنكه صاحبش بخواهد آن را چون داروى جان بخش به پيكر جامعه تزريق كند امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:والمال تنقصه النفقة؛ مال بدون انفاق ناقص است.- كلمات قصار ۱۳۹ ?
۹- پرداخت زكات‌
توفيكو پس از سخن گفتن درباره فجايعى كه انقلاب اقتصادى را تهديد مى‌كند مى‌گويد:((اين حوادث هر چند ناگوار باشد مى‌توان با ذخيره كردن ۵ تا۷ درصد مازاد نياز انسان از بروز آن جلوگيرى كرد.)) اسلام نيز به‌- دائرةمعارف القرن العشرين:۷/۳۵-۱۴۹ ? هنگام تشريع زكات همه را به چنين انديشه‌اى فراخواند و آن زكات را بر اموال ثروتمندان واجب كرد و اين اموال غير از اموالى است كه مسلمان داوطلبانه انفاق مى‌كند كه درباره آن سخن گفتيم چه انفاق مستحب است اما خمس و زكات واجب است و در اين راه هيچ سهل انگارى پذيرفته نيست و در واقع پرداخت خمس و زكات وسيله‌اى براى سعادت و رفاه جامعه است زيرا از يك سوء وقتى كه شخص مى‌بيند كه مالش گرسنگان را سير كرده و برهنگان را جامه پوشانده است در او طمانينه و آرامش ايجاد مى‌كند و از سوى ديگر اين مال حركت اقتصادى جامعه را سرعت مى‌بخشد و جامعه فقير را از حالت جمود كه به سبب نياز به نقدينگى دامنگيرش شده به فعاليت و نشاط وامى دارد از اينرو امام عليه‌السلام بر زكات تأكيد مى‌ورزد و مى‌فرمايد:الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لأهل الاسلام؛ و زكات با نماز سبب تقرب مسلمانان به خداوند قرار داده شده‌- خطبه‌ها:۱۹۰ ? است.
زكات مال را از زيان ديدن و از بين رفتن حفظ مى‌كند:حصنوا أموالكم بالزكاة؛ داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد زيرا زكات حيات‌- كلمات قصار:۱۴۶ ? اقتصادى جامعه را پويا مى‌كند و به حركت وامى دارد و با استمرار اين حركت عوامل مختلف توليد شكل مى‌گيرد و همگان بدون استثنا از آن بهره‌مند مى‌شود كه خود زكات دهنده نيز از جمله آنان است بر خلاف نظر كسانى كه تصور مى‌كنند زكات مال را كاهش مى‌دهد امام عليه‌السلام در اين خصوص مى‌فرمايد:الزكاة نقص فى الصورة و زيادة فى المعنى؛ - شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۹۹ ح ۴۱۶. ?
زكات در ظاهر مايه نقصان مال است اما در حقيقت موجب افزايش آن است.
اگر مالى را كه از طريق زكات در جامعه جريان مى‌يابد مورد دقت فرار دهيم در مى‌يابيم كه اولين اثر مثبت آن به فقير باز مى‌گردد زيرا فقير از اين راه صاحب نقدينگى خواهد شد و به او فرصت مى‌دهد تا سرمايه‌اى بهم بزند آن را در طرحهاى اقتصادى به كار گيرد و از اين راه امرار معاش كند از اينرو امام مى‌فرمايد:
فرض الله...الزكاه تسبيبا للرزق؛ خداوند زكات را براى رسيدن روزى واجب كرد.- كلمات قصار:۴۴۴ ?
۱۰- تنظيم خانواده‌
در آغاز بايد تنظيم خانواده را از كنترل جمعيت باز شناسيم كنترل جمعيت بر اساس آنچه كه مالتوس نظريه پرداز انگليسى بيان مى‌دارد آن است كه‌- مالتوس(۱۷۶۶،۱۸۳۴)از اقتصاددانان معروف انگليسى است و اعتقاد دارد كه جمعيت را بايد كنترل كرد تا مردم بتوانند از عهده تأمين معاش خود برآيند. ? رشد جمعيت كره زمين با رشد اقتصادى هماهنگ نيست به اعتقاد وى رشد جمعيت بر اساس تصاعد هندسى رو به تزايد است در حالى كه رشد اقتصادى بر اساس تصاعد رياضى در حال افزايش است بنابراين نظريه روزى فرا خواهد رسيد كه منابع طبيعى براى رفع نيازهاى بشر كافى نباشد و راه حلى كه مالتوس پيشنهاد مى‌كند كنترل جمعيت است ولى اين امر علاج واقعى اين مشكل نيست و دانشمندان اين نظريه را مورد نقد و بررسى قرار دادند و به آن پاسخهاى زيادى دادند كه از آن ميان پاسخ توفيكو است كه يك پاسخ نظرى محض است و در عمل به اثبات نرسيده است بسيارى از اقتصاددانها با استناد به حقايق طبيعى و گرايش غريزى ايشان و عواطف جنسى با آن مخالفت كرده‌اند و در اينجا مجال بازگويى آن بحث‌ها و گفتگوها كه درباره نظريه مالتوس انجام شده نيست تنها به ذكر نظريه جغرافياى داتن مشهور اليزيه ركلوز بسنده مى‌كنيم او مى‌گويد منابع ثروت رت هيچگاه پايانى نيست.- دائرة المعارف القرن العشرين‌۷/۰ ?
و توفيكو مى‌گويد:
((ما به خاطر فقدان وسايل حياتى فقير نيستيم بلكه بشريت از اين جهت از فقر و تنگدستى رنج مى‌برد كه نتوانسته است از زمين به صورت كامل براى رفع نيازهاى خود بهره ببرد يا به عبارت ديگر به خاطر ضعف مديريت وى است.))- توفيكو:الاكاذيب ص ۷۲ ?
پس از مالتوس حوادث و رويدادها در عمل اثبات كرد كه زمين در درون خود ثروتهاى زيادى دارد كه اگر از آن درست استفاده شود براى چند برابر تعداد ساكنان كره زمين كافى خواهد بود.
از ثروتها و معادن بيشمارى كه در دل كوهها سراسر كره زمين را پوشانده گرفته تا ثروتهايى كه در درون و در اعماق درياها و اقيانوسها نهفته است و امروزه به بركت علم و دانش مى‌توان از زمين دهها برابر توليدات گذشته را بيرون كشيد و در اختيار انسان قرار داد در سايه كشاورزى مكانيزه و شيوه‌هاى مدرن آبيارى محصول زمينهاى كشاورزى امريكا كه زير كشت گندم رفته‌اند صدها برابر بيشتر از مقدار مشابه آن زمينها در جهان سوم است و اين اطلاعات در زمان مالتوس وجود نداشت به همين جهت اگر وى زنده بود بخشى از نظريه خود را تغيير مى‌داد بنابراين مشكل در كم يا محدود بودن منابع نيست بلكه در عدم بهره بردارى صحيح و توزيع نادرست آن است كنترل جمعيت مشكل را بصورت ريشه‌اى حل نمى‌كند البته ممكن است به طور موقت از عوارض آن بكاهد اما در بلند مدت به نقصان عامل مهم ديگرى از عوامل توسعه يعنى كمبود منابع انسانى منجر مى گردد.
با اين وجود راه حل چيست؟اين مشكل چنانكه اميرالمومنين معين فرموده‌اند با تنظيم خانواده قابل حل است يعنى تعداد فرزاندان خانواده متناسب و هماهنگ با در آمد آن خانواده باشد پس اگر در آمد بيشتر از مخارج افراد خانواده باشد مشكل از ريشه حل است و اگر در آمد به خاطر شرايط و اوضاع سخت با مخارج هماهنگ نبوده مى‌توان افراد خانواده را متناسب با در آمد هماهنگ ساخت چنانكه امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: قلة العيال أحد اليسارين؛ كم بودن نان خور يكى از دو توانگرى است. بنابر اين مى‌توان مشكل را در سطح خانواده حل كرد و نياز به‌- كلمات قصار:۱۳۵ ? تعميم در جامعه نيست زيرا جامعه منابعى از ثروت در اختيار دارد كه مى‌تواند از طريق آن هزينه‌هاى خدماتى جامعه را تأمين كند و نيز دولت مى‌تواند با فراهم آوردن منابع جديد ثروت هزينه هايى را كه از افزايش جمعيت ناشى مى‌شود تحت پوشش قرار دهد مانند:احداث مدارس بيمارستانها و نظاير آن.
از اينرو وقتى جامعه اسلامى جامعه ثروتمندان باشد فقر در آن حالتى فوق العاده و استثنايى است و حالت استثنايى با راه حلى موقت برطرف مى‌شود.
فقر نيز در جامعه به عنوان حالتى فردى ظاهر مى‌شود و نه حالتى گروهى و به همين جهت نيازمند راه حل فردى است كه امام عليه‌السلام راه حل آن را در قانون تنظيم خانواده مى‌داند پس خانواده هايى كه از فقر رنج مى‌برند بايد تعداد فرزاندان خود را با ميانگين در آمدهاى ساليانه يا ماهيانه تنظيم كنند و هر گاه در آمد بيشتر شد خانواده در زاد و ولد به حالت طبيعى خود بر مى‌گردد و اگر اين راه حل را در چهار چوب نظام اسلامى و تضمينى كه جامعه اسلامى به فقير مى‌دهد قرار دهيم در مى‌يابيم كه حقيقتا مشكلى وجود ندارد و اين مسأله به نظريات مالتوس و ديگران كه نداى كنترل جمعيت را سر مى‌دهند نيازى ندارد.
بنابر اين مشكل محدود به نظام اسلامى است و حل آن هيچ چيز را به جامعه تحميل نمى‌كند.
وقتى كه شخص به فقر دچار مى‌گردد همگى براى كمك و مساعدت او بر مى‌خيزد و او تنها بايد افراد خانواده‌اش را كنترل كند تا بتواند در آسايش و سعادت هميشگى زندگى كند.

وظايف جامعه‌
اسلام به فقر به عنوان يك حالت استثنايى نگاه مى‌كند كه بايد براى محدود كردن آن شتاب كرد و سپس آن را ريشه كن نمود جامعه نيز بخشى از اين مسئوليت را بنابه دلايلى كه خواهيم گفت بر عهده دارد.
۱- فقر همانند ميكروب مسرى است اگر به سرعت درمان نشود همه جامعه آسيب مى‌بيند.
۲- هر فرد از افراد جامعه سهمى در ثروتهاى عمومى دارد پس جامعه بايد سهم هر فرد را از اين ثروت به محض اينكه كسى احساس تنگناى مالى كرد به وى باز گرداند.
۳- انسان حق دارد كه زندگى كريمانه‌اى داشته باشد و اين حق ثابت هر فرد بر جامعه است پس وقتى شخص فقير مى‌شود از مسئوليت جامعه و دولت است كه براى از بين بردن فقرش اقدام كند و راههايى كه جامعه مى‌تواند از طريق آن فقر را ريشه كن كند،
عبارت است از:
۱- هميارى اجتماعى‌
۲- ايجاد روحيه تعاون و همكارى‌
۳- نظارت بر كار دولت‌
اول:هميارى اجتماعى‌
اين انديشه كه اسلام در آن پيشگام است بيانگر جوانب انسانى و اخلاقى بى حد و حصر نظام اسلامى است بر خلاف نظامهاى سرمايه دارى كه انسان زير پا له مى‌شود و جايى براى فقير و بينوا وجود ندارد.
مبناى هميارى اجتماعى در اسلام بر اساس حقوقى است كه فرد بر گردن جامعه دارد.
پس جامعه بايد فرد را در برابر دشمن داخلى و خارجى حمايت كند فقر بيمارى و جهل از بيماريهاى درونى و داخلى است كه انسان را از پاى در مى‌آورد و او را به بوته فراموشى مى‌سپارد امام على عليه‌السلام هميارى اجتماعى را در بسيارى از خطبه‌ها يادآورى كردند خود حضرت در عمل نيز به اين مهم پرداختند و تا توانستند پديده فقر را كه ناشى از سوء مديريت دوران خليفه دوم بود از بين ببرند حضرت در يكى از سخنان بديع خود كه از نظر ادبى نيز در اوج است مى‌فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى أموال الأغنياء أقوت الفقراء فما جاع فقير الا بما منع به غنى والله تعالى سائلهم عن ذالك‌
خداوند سبحان روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنگه توانگرى حق او او را باز داشته است و خداى تعالى توانگران را بدين سبب باز خواست كند.- كلمات قصار:۳۲۰ ?
در اينجا امام عليه‌السلام اصل هميارى اجتماعى را امرى واجب به شمار مى‌آورد كه نمى‌توان از آن شانه خالى كرد و اين اصل هميارى اجتماعى غير از زكات و خمس است زيرا مسئوليتى كه اسلام معين كرده است رساندن فقير به حد خود كفايى است به همين جهت ممكن است كه اموال بدست آمده از زكات نتواند فقير را به اين سطح اقتصادى برساند پس بايد اموال ديگرى غير از زكات و خمس باشد تا بتوان براى پر كردن خلأهاى اقتصادى در جامعه از آنها بهره برد ممكن است كه اموال بدست آمده از راه خمس و زكات نيز جزئى از آن باشد شيوه اين هميارى آن است كه تعداد فقيران يك شهر شمارش شود سپس آنان بر تعداد ثروتمندان آن شهر تقسيم گردند و هر ثروتمندى تعدادى از فقرا را متناسب با وضع اقتصادى خود تحت تكفل خود قرار دهد و مقدارى نقدينگى در اختيار آنان بگذارد تا براى تأمين معاش خود استفاده كنند.
امام على عليه‌السلام از توانگرانى كه مسئوليت كمك رسانى به فقيران و يارى نيازمندان را به دوش مى‌كشند به نيكى ياد مى‌كند و مى‌فرمايد:
أنعم الناس عيشا من عاش فى عيشه غيره‌
بخشنده‌ترين مردمان كسى است كه ديگران از نعمت او بهره‌مند شوند.- شرح نهج البلاغه:۲۰/ ص ۳۰۰/ ح ۴۳۲ ?
زندگى براى انسان چه لذتبخش است وقتى كه از يتيمان زنان بيوه و پيران دستگيرى مى‌كند.
و از نعمتهاى الهى بر بعضى از بندگان آن است كه خداوند نيازهاى مردم را بدست آنان بر آورده مى‌سازد و اين كار در نامه اعمالشان ذخيره مى‌گردد و نه تنها ضرر نمى‌كنند بلكه چند برابر آنچه مى‌بخشند به آنان باز مى‌گردد زيرا در صورت وجود نقدينگى در دست فقرا حركت اقتصادى بازار شتاب مى‌گيرد و در نتيجه موجب افزايش ثروت مى‌گردد بدين ترتيب حلقه‌هاى اقتصادى در نظام اسلامى مبتنى بر حس انسان دوستى و برادرى صادقانه در گردش است.
دوم:ايجاد روحيه تعاون و همكارى‌
اسلام جامعه را بر اساس روحيه تعاون و همكارى پايه گذارى كرده است هر عضوى از جامعه با ديگرى در ارتباط است و در زندگى به همنوع خود كمك و يارى مى‌رساند و همگى با يكديگر برادرند يا در دين و يا در انسان بودن وقتى كه جامعه با روحيه برادرى حركت مى‌كند حركت جامعه رو به تكامل است و هر عضوى از آن مكمل عضوى ديگر و اسلام بسيارى از احكام اقتصادى خود را بر اساس ارزشهايى مبتنى بر تعون بر پا كرده كه اگر آن ارزشها نبود قوانين اقتصادى در اجرا و عمل با مشكل روبرو مى‌شد از جمله آنها مى‌توان به مساقات،مزارعه،مضاربه و شركت اشاره كرد كه مبتنى بر همكارى و مشاركت دو جانبه است مشاركت سرمايه و كار و سود و زيان حاصل از آن نيز متوجه هر دو طرف خواهد بود.
و در سايه اين روحيه اجتماعى اسلام ربا را طرد مى‌كند به خاطر آنكه شيوه‌اى در جهت بهره كشى جامعه است نه براى تعاون.
اسلام نيز بر اساس اصل تعون و با استفاده از ارزشهايى كه از راه ايجاد روحيه همكارى،اخوت،بخشش و ايثار در جامعه فراهم كرده است مسئوليتهاى سنگينى را براى به حركت در آوردن چرخهاى اقتصادى بر عهده جامعه مى‌گذارد از اينرو شايسته بود كه امام على عليه‌السلام اين روحيه را كه در دوران تسلط فردى تقريبا از بين رفته بود احيا كند.
امام عليه‌السلام ديدگاه تعاون اقتصادى را با نيازهاى متقابل مردم توجيه مى‌كند.
زيرا انسانها به يكديگر نيازمندند و انسانى از انسان ديگر بى نياز نيست امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لا تدع الله أن يغينك عن الناس فأن حاجات الناس بعضهم الى بعض متصلة كاتصال الاعضاء فمتى يستغنى المرء عن يده أورجله ولكن أدع الله أن يغينك عن شرارهم - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۲۲ ح ۶۹۵ ?
از خداوند مخواه كه تو را از مردم بى نياز كند زيرا كه انسانها همچون اعضاى بدن به يكديگر وابسته‌اند چه وقت انسان از دستش يا پايش بى نياز مى‌شود؟ ولى از خداوند بخواه كه تو را نيازمند مردمان شرور نسازد.
پس همه به يكديگر نيازمندند و نمى‌توان از آن جدا شد لذا هر چه خواسته‌هاى انسان متنوع باشد نيازش به افراد جامعه نيز بيشتر خواهد بود امام عليه‌السلام نمى‌خواهد كه انسان به تنهايى زندگى كند و حتى نمى‌توان به اين موضوع فكر كرد و اين خيالى بيش نيست زيرا چنين انسانى كه بتواند به تنهايى و بى نياز از ديگران زندگى كند وجود خارجى ندارد.
و در چهار چوب چنين مشاركتى امام عليه‌السلام مردم و به ويژه نيازمندان را فرا مى‌خواند تا در زمينه‌هاى مختلف با ثروتمندان همكارى كنند.
شاركوا الذين قد أقبل عليهم الرزق فانه أخلق للغنى و أجبر بالقبال الحظ
با مردم فراخ روزى شراكت كنيد زيرا توانگرى را سزاوارتر و نيكبختى را شايسته ترند. - كلمات قصار:۲۲۱ ?
چنين مشاركتى براى هر دو طرف سودمند است فقيران و نيازمندان كار وتلاش مى‌كنند اغنيا و توانگران سرمايه و كالا در اختيار قرار مى‌دهند چون توانگر در پى كسى است كه براى بهره بردارى از سرمايه‌اش كار كند و فقير مى‌خواهد سرمايه‌اى داشته باشد تا با آن طرح اقتصادى را به جريان بياندازد و جامعه با الهام از چنين انديشه‌اى صندوقها و يا بانكهايى را براى سرمايه گذارى تأسيس مى‌كند و در عين حال موسسه هايى هستند كه اجراى طرحهاى متنوع اقتصادى را در زمينه‌هاى كشاورزى صنعت و تجارت به عهده مى‌گيرند تا اين سرمايه را با آن تلاشهاى خير خواهانه همراه سازند و بدين ترتيب مى‌توان طرحهايى را با همكارى و تعون و بر اساس يك سيستم تعاونى كه بر مبناى اخوت و برادرى اسلامى است به اجرا در آورد.
سوم:نظارت بر كار دولت‌
جامعه در برابر كارهاى دولت بر اساس اصل امر به معروف و نهى از منكر مسئول است و بر يكايك افراد جامعه است كه هشيار باشند تا غافلگير نشوند و بيشتر گرفتاريها و مشكلاتى كه گريبانگير جوامع مختلف مى‌شود از افرادى سرچشمه مى‌گيرد كه مديريت امور كشور را به عهده دارند و به ويژه مديريت مالى يا قسمتهايى كه به نحوى با امور مالى در ارتباط است زيرا انسان هميشه در معرض اشتباه قرار دارد و نيازمند رهنمايى و ارشاد ديگران است اين مسئوليت جامعه است كه با تشكيل هيئت‌هاى امر به معروف و نهى از منكر يا از طريق شوراهايى كه وظيفه شان نظارت بر اموال دولتى است بر كار مديران و نحوه عملكرد آنها نظارت داشته باشد.
حاكمى چون اميرالمومنين عليه‌السلام روزى كه حكومت را در دست مى‌گيرد به مردم اعلام مى‌كند:
يا أهل الكوفة ان خرجت من عندكم بغير رحلى و راحلتى و غلامى فأنا خائن -وسايل الشيعه:۱۱/۸۳ ?
اى كوفيان اگر از نزد شما به غير از خانه مركب و غلامى كه اكنون ندر اختيار دارم بيرون شدم بدانيد كه خائنم چنين حاكمى شايسته حكومت است زيرإ؛ءء بيمى از برخورد صريح مردم ندارد حتى اگر بخواهند از او به خاطر هر چيز كوچك و بزرگ حساب بكشند و به حق چنين حاكمى امين مال و ناموس مردم و شايسته حكومت است.
امام عليه‌السلام خود را چنين معرفى مى‌كند كه دست به خيانت نمى‌زند با اينكه مى‌داند كه مردم از اين امر با خبرند ولى مى‌خواهد سنتى را پى ريزى كند حاكمان و مردمان پس از او از آن تبعيت كنند و حاكم راستين اسلامى هيچگاه از اين سوال بر نمى‌آشوبد كه از او بپرسند اين اموال را از كجا آورده‌اى؟
و ملت آگاه و هشيار نيز مانعى نمى‌بيند كه بر كار حاكم نظارت داشته باشد و از او به خاطر هر كار كوچك و بزرگ حساب بكشد.
بنابر اين اگر بخواهيم قانون از كجا آورده‌اى؟را پياده كنيم چه بسيار سرمايه‌ها كه در شرف سرازير شدن به جيب سود جويانى است كه خود را امين مردم جا زده‌اند به ملت باز خواهد گشت و جاى تعجب نيست كه قانون اساسى جمهورى اسلامى اصلى داشته باشد كه به موجب آن مى‌بايد اموال رهبر و دولتمردان بر مردم عرضه شود كه برخاسته از اصلى است كه امام على عليه‌السلام در اولين روز حكومت به مردم كوفه اعلام كردند.
وظايف دولت‌
مبناى مسئوليت دولت همان اصولى است كه بر اساس آن جامعه مسئوليت فرد را مى‌پذيرد بلكه بايد گفت كه مسئوليت دولت بيشتر و مهمتر است زيرا وظيفه دولت حمايت از افراد جامعه است و اگر دولت نتواند اين حمايت را فراهم كند فلسفه وجودى او زير سوال مى‌رود و اگر بخشى از مسئوليت اقتصادى بر عهده جامعه است؛ دولت نيز با توجه به اختيارات و امكاناتى كه دارد بايد سهم بيشترى را در پذيرش مسئوليت اقتصادى داشته باشد در حقيقت وظيفه دولت در جهت تكميل مسئوليت هايى است كه در بخش اقتصادى متوجه جامعه است و عبارت است از
۱- تأمين اجتماعى‌
۲- نظارت بر بازار
۳- نظارت بر مالكيت‌
۱- تأمين اجتماعى‌
اسلام دولت را وادار مى‌كند كه جامعه اسلامى را در مقابل فقر و تنگدستى حمايت كند و دولت ضامن معيشت افراد جامعه است و معمولا اين وظيفه را در دو مرحله انجام مى‌دهد:مرحله اول:دولت وسايل و امكانات كار را براى فرد فراهم مى‌آورد و فرصت مشاركت درست را در فعاليت ثمر بخش اقتصادى براى فرد ايجاد مى‌كند تا با تكيه بر كار و تلاش امرار معاش كند حال اگر فرد نتواند كار كند و نيازهاى زندگى اش را فراهم آورد و يا دولت در موقعيتى استثنائى قرار داشته باشد و نتواند فرصت كار در اختيار فرد قرار دهد؛ نوبت به مرحله دوم مى‌رسد كه دولت اصل تأمين اجتماعى را از طريق تهيه مال كافى براى رفع نيازهاى فرد به اجرا در مى‌آورد و تا حد خاصى امكانات زندگى را براى او فراهم مى‌كند.- صدر:اقتصادنا،ص ۶۹۷ ?
پس از آنكه جامعه مسئوليتش را انجام داد دولت خلأهاى موجود در زندگى فرد را پر مى‌كند و در حقيقت وظيفه دولت تكميل كار جامعه در اين چهارچوب است.
امام على عليه‌السلام طلايه دار انديشه تأمين اجتماعى است تا آنجا كه شامل غير مسلمان نيز مى‌شود ما كتابى در زمينه اقتصاد اسلامى نمى‌يابيم كه سخن امام عليه‌السلام را در خصوص پير مرد نصرانى تحسين و تمجيد نكرده باشد.
از حضرت روايت شده است كه پيرمرد نصرانى را ديد كه از مردم گدايى مى‌كرد
قال الامام: ما هذا؟فقيل له:يا اميرالمومنين انه نصرانى فقال الامام:استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه!! انفقوا عليه من بيت المال.
امام فرمود:اين چيست؟به او گفتند:يا اميرالمومنين او نصرانى است امام فرمود:از او كار كشيديد تا اينكه پير و از كار افتاده شد او را از بيت المال محروم كرديد!از بيت المال به او انفاق كنيد.- وسايل الشيعه:۱۱/۴۹،شهيد صدر آن را در كتاب اقتصادنا،ص ۷۰۵ و ابرهيم طحاوى در كتاب الاقتصاد الاسلامى مذهبا و نظاما،ص ۱۷۰ آورده است. ?
محكم‌ترين گفتار امام درباره تأمين اجتماعى گفتارى است كه امام عليه‌السلام در نامه‌اش به مالك اشتر هنگامى كه او را به ولايت مصر منسوب كرد نوشت و به او فرمود:
ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البوس و الزمنى فأن فى هذه الطبقة قانعا و معترا و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم و أجعل لخم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد فان للاقصى منهم مثل الذى للأدنى و كل قد أسترعيت حقه - نامه‌ها:۵۳ ?
خدا را خدا را در باب طبقه فروردين:كسانى كه بيچارگان اند از مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران در اين طبقه مردمى هستند سائل و مردمى هستند كه در عين نياز روى سوال ندارند خداوند حقى برايشان مقرر داشته و از او خواسته است كه آن را رعايت كنى پس در نگهداشت آن بكوش براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و بخشى از غلات اراضى خالصانه اسلام را در هر شهرى به آنان اختصاص ده زيرا براى دورترينشان همان حقى است كه نزديكترينشان از آن برخوردارند و از تو خواسته‌اند كه حق همه را اعم از دور و نزديك نيكو رعايت كنى.
سپس مى‌فرمايد:
و تعهد اهل اليتم وذوى الرقة فى السن ممن لا حيلة له و لا ينصب للمسألة نفسه و ذالك على الولاة ثقيل و الحق كله ثقيل - نامه‌ها:۵۳ ?
تيمار دار يتيمان باش و غمخوار پيران از كار افتاده كه بيچاره اند و دست سئوال پيش كس دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هر گونه حقى دشوار و گران آيد.
و در ادامه مى‌فرمايد:
وأجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع فانى سمعت رسول‌الله صلى الله عليه و آله و سلم.
يقول فى غير موطن لن تقدس أمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى و نح عنهم الضيق والأنف يبسط الله عليك بذالك أكناف رحمته و يوجب لك ثواب طاعته و أعط ما أعطيت هنيئا و امنع فى اجمال و اعذار.- نامه‌ها:۵۳ ?
براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان بپردازى براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و براى خدايى كه آفريدگار توست در برابر شان فروتنى نمايى و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسبانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خويش بگويد كه من از رسول الله (صلى الله عليه و آله) بارها شنيدم كه مى‌گفت:پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت زير دست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند.و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور سازد تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد اگر چيزى مى‌بخشى چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى‌كنى بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
حاكم تنها در برابر فقرا مسئوليت ندارد بلكه او چون پدرى مهربان است؛ با تأنى و حوصله نيازها و خواسته هايشان را مى‌شنود و اگر وجود بعضى از سپاهيان موجب ترس نيازمندان شود در آن صورت حضورشان ضرورتى ندارد تا شخص نيازمند بتواند با آزادى كامل خواسته هايش را بيان كند و مشكلاتش را با حاكم در ميان بگذارد اين گفتار امام شامل نكات مهمى است كه از آن جمله مى‌توان به موارد زير اشاره كرد:
۱- دولت موظف است كه زمينه زندگى شرافتمندانه را براى همه كسانى كه در سايه قلمرو حكومتش زندگى مى‌كنند تأمين كند.
۲- دولت بايد صندوقى براى تأمين اجتماعى تأسيس كند و از بيت المال يا از درآمدهاى انفال به نسبت شرايط و مقتضيات تغذيه شود.
۳- كمكهاى مالى به طور مساوى بين افراد نزديك و دور تقسيم گردد.
۴- گروهى از نيازمندان در جامعه هستند كه فقر و نيازشان براى مردم آشكار نيست حاكم وظيفه دارد اشخاصى را مأمور كند تا به جستجوى محل سكونتش بپردازد كه بتواند به آنان كمك كند.
۵- حاكم بايد زمان معينى را براى شنيدن نيازهاى مردم اختصاص دهد و فضاى مناسب را براى نيازمندانى كه نمى‌توانند نيازهايشان را به صراحت بيان كنند آماده سازد.
۶- حاكم بايد در شتگويى نيازمندان را تحمل كند و شرايط روحى آنان را درك كند.
۷- اگر حاكم شخص را نيازمند واقعى نيافت بايد به شيوه‌اى مودبانه و به طورى كه موجب خشم او نگردد عذرش را بخواهد.
اين گفتار و ديگر گفتارهاى حضرت در واقع جنبه‌هاى انسان دوستى نظام اقتصادى اسلام را مى‌رساند و نشانه كمال و ترقى اين نظام است زيرا قانون تأمين اجتماعى كه امام عليه‌السلام در اين گفتار بيان كرده است قانونى است كه هيچ قانون ديگرى در جهان به پايش نمى‌رسد.
مى‌گويند از افتخارات نظام اقتصادى بريتانيا، قانون تأمين اجتماعى است كه در دوران حكومت كارگران در اين كشور به تصويب و اجرا در آمده است و اين طرح در اصل از ابتكارات((سرويليام بيفردج)) است كه حكومت محافظه كاران در زمان خود آن را نپذيرفت؛ ولى حكومت كارگران آن رإ؛ئئ مبناى سياست اجتماعى ملى خود قرار داد اين طرح داراى سه محور اساسى در تأمين اجتماعى بود كه عبارتند از:
۱- پرداخت حق اولاد به ازاى هر فرزند
۲- برنامه همگانى بيمه درمانى‌
۳- كمك مالى به بيكاران‌
وقتى اين طرح و قانون را با تأمين اجتماعى كه متضمن برنامه براى ايجاد اشتغال است مقايسه كنيم در مى‌يابيم كه آنچه را اسلام پانزده قرن پيش ارائه كرده است بسيار بهتر از طرحى است كه يكى از سابقه دارترين نظامهاى اقتصادى در جهان آزاد در زمينه تأمين اجتماعى عرضه كرده است.
۲- نظارت بر بازار
بدون ترديد يكى از علل فقر تورم است كه عبارت است از اينكه:نقدينگى به نسبت زيادترى از توليد افزايش يابد و عرضه كمتر از تقاضا گردد كه در نتيجه قيمتها افزايش مى‌يابد.
هنگامى كه فقير كم در آمد باشد افزايش قيمتها نيز در زندگى او تاثير منفى مى‌گذارد و به فقر و نيازش دامن مى‌زند به همين سبب بايد تدابيرى انديشيد تا نرخ رشد تورم را تحت كنترل در آورد بطوريكه بتوان نسبت تورم را به صفر و يا به كمترين حد خود رساند.
دولت از سه راه مى‌تواند با تورم مبارزه كند كه عبارتند از:
۱- مهار نقدينگى از طريق هدايت نظام مالى به نحوى كه حجم نقدينگى موازى منابع توليد باشد.
۲- افزايش توليد براى مهار نقدينگى يعنى ايجاد هماهنگى بين عرضه و تقاضا با افزايش عرضه فرآورده‌ها.
۳- تثبيت قيمتها و جلوگيرى از افزايش سرسام آور آن.
و اين سه محور مهم:را در نامه امام عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌يابيم در اين نامه به دو محور مهم هدايت سرمايه و افزايش توليد اشاره شده است كه در مبحث آينده ان شاءالله از آن سخن خواهيم گفت در كنار اين دو محور به محور قيمت گذارى عادلانه نيز بر مى‌خوريم امام مى‌فرمايد:
وليكن البيع بيعا سمعا بموازين عدل و أسعار لا تحجف بالفريقين من البائع و المتباع‌
و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل به گونه‌اى كه در بها،نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود.- نامه‌ها:۵۳. ?
و بر اساس موازين عدل كه امام بدان اشاره دارد بايد وقت زحمت و مواد اوليه‌اى كه در توليد كالا صرف شده است به هنگام قيمت گذارى در نظر گرفته شود چنين معامله‌اى با رضايت طرفين خريدار و فروشند و با نظارت دولت انجام مى‌پذيرد و ما مى‌توانيم سايه نظارت دولت بر قيمت گذارى كالاها را بر اساس اين فرمان امام على عليه‌السلام به مالك اشتر تعيين كنيم.
۳- نظارت بر مالكيت‌
مالكيت به طور كلى بر سه قسم است:
۱- مالكيت دولت اسلامى‌
۲- مالكيت عمومى‌
۳- مالكيت خصوصى‌
۱-مالكيت دولت اسلامى،مالكيت منصب الهى در حكومت اسلامى است كه پيامبر يا اماام نسبت به مال به طورى كه به حاكم حق تصرف در مال بنابر مصالحى كه خود مسئول آن است داده مى‌شود.
۲- مالكيت عمومى،مالكيت امت يا تمام مردم است نسبت به مال يا اموال‌
۳- مالكيت خصوصى،مالكيتى است كه به فرد يا گروهى با اختيارات محدود نسبت به الى معين اختصاص دارد و اين نوع مالكيت براى شخص اساسا حقى را ايجاد مى‌كند كه ديگران نمى‌توانند از آن برخوردار باشند به هر شكلى كه باشد مگر به ضرورت يا در حالت فوق العده مانند مالكيت انسان نسبت به آبى كه از رود خانه يا هيزمى كه از جنگل بدست مى‌آورد.
زمينهاى موات يا هر زمينى كه بدون صاحب است و از انفال محسوب مى‌شود در مالكيت دولت قرار دارد و هر مسلمانى حق دارد كه از اين مالكيت بهره‌مند باشد به شرطى كه زمين را احيا كند و در مقابل مقدارى از در آمد حاصل از آن را ندارند و مالكيت عمومى ثروتى است كه انسان در ايجاد آن دخالتى ندارد مانند جنگلها و معادن و نظاير آن كه در مالكيت امت اسلامى است و همگان حق بهره مندى از آن را دارند به شرطى كه دولت بر جريان بهره مندى و برخوردارى مردم از آن نظارت داشته باشد و كسانى كه در اين زمينها كار مى‌كنند حقى در زمين و حيازت آن ندارند.
نوع سوم از مالكيت مالكيت خصوصى است و آن عبارت است از اينكه:شخص حق تصرف يا مالكيت زمينى را در اختيار داشته باشد اين نوع مالكيت از لحاظ زمانى مطلق نبوده بلكه تفويض اختيارى است كه تا زماين كه فرد از عهده مسئوليتش در قبال زمين برآيد به او داده مى‌شود و هر گاه به اين مسئوليت خللى وارد شود حق مالكيت از وى سلب مى‌گردد.
امام على عليه‌السلام بنابر روايت كابلى مى‌فرمايد:
ان من أحيى أرضها ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها الى الامام من أهل بيتى و له ما أكل منها فان تركها أو أخرجها فأخذها رجل من المسلمين من بعده فعمره و أحياها فهو أحق بها من الذى تركها فليود خراجها الى الامام - وسايل الشيعة:۲۰/۱۴۳. ?
هر كس از مسلمان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مى‌برد مال اوست و اگر زمين را رها كند يا به آن آسيب برساند مردى از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش سازد و در احياى آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خراج آن را به امام بپردازد.
از همه آنچه گذشت مى‌توان نتيجه گرفت كه:
۱- دولت بايد بر همه شكلهاى مالكيت نظارت داشته باشد.
۲- دولت حق دارد مقدارى ماليات از زمينى كه در مالكيت اوست به عنوان خراج بگيرد.
۳- حق حيازت و تملك در نوع سوم از مالكيت بسته به انجام مسئوليتى است كه فرد در مقابل زمين دارد پس هر گاه از عهده مسئوليتش بر نيايد حقش ساقط مى‌شود.
۴- دولت از راه نظارت بر مالكيت مى‌تواند سيستمى را براى احياى زمين و دريافت ماليات ايجاد كند تا بتواند با پيامدهاى مثبت آن به اقتصاد بيمار جامعه خدمت كند و سايه فقر را از جامعه اسلامى بزدايد.
راههاى پيشگيرى از فقر
انسان اگر هم غنى باشد فقر او را تهديد مى‌كند.
لا ينبغى للعبد أن يثق بخصلتين العافية و الغنى بينا تراه معافيا اذا سقم بينا تراه معافيا غينا اذا فقر
آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد يكى تندرستى و يكى توانگرى چه بسا هنگامى كه او را تندرست مى‌بينى بناگاه بيمار شود و هنگامى كه او را توانگر مى‌بينى بناگاه فقير گردد.- كلمات قصار:۴۱۸. ?
پيشگيرى از فقر بهتر از درمان آن است زيرا درمان نسبت به پيشگيرى تلاش بيشترى مى‌طلبد در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به ميان آمده و هم راه پيشگيرى نشان داده شده است.
مهمترين راههاى پيشگيرى فقر عبارتند از:
۱- صدقه دادن‌
۲- امانتدارى‌
۳- پرهيزگارى و استغفار
۴- تواضع(فروتنى)و اخلاق پسنديده‌
۵- درستكارى‌
۶- مهاجرت و سفر
۱- صدقه‌
صدقه مقدارى از مال است كه صرف فقرا و نيازمندان مى‌شود و گونه‌اى هميارى اجتماعى است و داراى مزاياى بسيار از جمله اقتصادى و روحى است.
مزيت اقتصاديش اين است كه اين مال هر چند اندك هم باشد در حيات اقتصادى موثر است و قدرت خريد قشرى از مردم را بالا مى‌برد و اين امر به نوبه خود در تقويت اقتصاد سهيم است.
مزيت روحيش آن است كه حس مشاركت اجتماعى انسان را در اوج سرخوشى قرار مى‌دهد چون بخشى از مالش را براى سير كردن شكمهاى گرسنه‌اى كه در انتظار دستهاى مهربانند صرف كرده است.
و صدقه بنا به فرموده امام داروى شفابخش(دواءمنحج) است داروى‌- كلمات قصار:۷. ? اقتصادى روحى و اجتماعى است كه بسيارى از بيماريهاى اقتصادى روانى و روحى جامعه و حتى بيماريهاى جسمى را شفا مى‌بخشد.چون درمان بيماريهاى جسمى نيز نياز به تهيه دارو دارد.
جوامعى كه در آن صدقه جارى است جوامعى سالمند كه در آن از فقر و تنگدستى خبرى نيست و بدبخت و بيچاره‌اى پيدا نمى‌شود زيرا صدقه روح انسان دوستى را در جامعه ريشه دار مى‌كند و انسان وقتى وارد چنين جامعه‌اى مى‌شود گويى كه وارد خانه‌اى شده و در پيش روى خود يك خانواده را مى‌بيند كه به يكديگر مهر مى‌ورزند و يكديگر را دوست دارند امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
الصدقة جنه عظيمة و حجاب للمومن من النار و وقاية للكافر من تلف المال و يجعل له الخلف يدفع السقم عن بدنه و ماله فى الاخرة من نصيب‌- تحف العقول:ص ۸۲. ?
صدقه سپر بزرگى است مؤمن را از آتش جهنم نگاه مى‌دارد از تلف شدن مال كافر جلوگيرى مى‌كند و مالش را به زودى جبران مى‌كند و بلا را از بدنش دور مى‌كند و در آخرت او كافر را بهره و نصيبى نباشد.
از اينرو صدقه دادن مطلوب است حتى توسط خود فقيران امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:اذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقة؛ هر گاه تنگدست شديد با- كلمات قصار:۲۵۰. ? دادن صدقه با خداى تعالى سودا كنيد صدقه‌اى كه فقير مى‌پردازد از دردهايش مى‌كاهد زيرا اين كار به او مى‌فهماند كه كسانى فقيرتر و ضعيفتر از او نيز هستند.
و مال هر چند كم باشد وجودش در بازار تأثير زيادى بر حيات اقتصادى خواهد داشت امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لا تستح من اعطاء القليل فان الحرمان أقل منه - كلمات قصار:۶۴. ?
از بخشش اندك شرمنده مباش زيرا نوميد ساختن اندكتر از آن است.
مال چه كم باشد يا زياد موجب رونق بازار مى‌گردد و همچون دارويى نيرو بخش بدن را فعال مى‌كند و آن را براى مقابله با بيماريها توانا مى‌سازد و از آنجا كه روزى از جانب خدواند تبارك و تعالى است پس هر گاه بندگان به يكديگر مهر بورزند خداوند نيز آنان را مورد لطف و مرحمت خويش قرار مى‌دهد و خداوند بخشنده به بخشندگان رحمت آورد. من فى الارض يرحمكم من فى السماء؛ به اهل زمين رحمت آوريد تا آنكه در آسمان است شما را رحمت كند و رحمت الهى به صورت باران فرو مى‌ريزد و زمين مرده را جان مى‌بخشد و از آن كشت و زرع مى‌رويد و مصداق اين فرمايش امام است كه فرمود:استنزلوا الرزق بالصدقه روزى را به صدقه دادن فرود- كلمات قصار:۱۳۲. ? آوريد.
زندگى محل داد و ستد و مبادله است بايد ببخشى تا به تو ببخشند و نبايد هميشه منتظر بخشش ديگران شد پس بايد بخشش كرد سپس انتظار كمك و بخشش از ديگران داشت و اگر بخشش كم بود اهميتى ندارد زيرا هر كس مالى را در راه خدا مى‌بخشد هر چند اندك باشد خداى تعالى پاداش او را فراوان خواهد داد و آيا بخشنده‌تر از خداوند كسى هست كه بى منت ببخشد خداوندى كه گسترده رحمت و كرمش همه جا حتى دورترين نقطه درياها و اقيانوسها را فرا گرفته است.
۲- امانتدارى‌
امانتدارى ارزشى حياتى است كه اعتماد متقابل را در جامعه ريشه دار مى‌كند و داراى ارزش اقتصادى نيز هست انسان امانتدار در جامعه محبوب است و همه دوست دارند در كارها با او مشاركت داشته باشند زيرا هيچگاه به مال و ناموسشان خيانت نمى‌كند.خيانتكاران در جامعه‌اى كه روح امانتدارى بر آن حاكم است جايى ندارد زيرا بعنوان يك نقطه ضعف در جامعه محسوب مى‌شود در حالى كه انسان امانتدار بدنه اصلى جامعه با ايمان است و به سبب برخوردارى از روحيه امانتدارى به مراتب گوناگونى در زندگى دست مى‌يابد امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اداء الامانة مفتاح الرزق؛ امانتدارى كليد روزى است و نيز مى‌فرمايد:- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۱۸ ح ۶۵۰ ?
و الامانة تجر الرزق و الخيانة تجر الفقر - تحف العقول:۲۵۵. ?
امانتدارى روزى به دنبال دارد و خيانت مايه فقر و تنگدستى است به راستى امانتدارى كليد روزى است زيرا هر كس كه امانتدار نباشد درهاى زندگى به رويش گشوده نمى‌شود و از همه جا طرد خواهد شد.
۳- پرهيز گارى و استغفار
گناه مانعى است كه جامعه را از پيشرفت و ترقى باز مى‌دارد جامعه سالم و پاك جامعه‌اى است كه افراد آن پاك باشند و دامنشان به هيچ گناهى آلوده نباشد اگر انسان خود را از گناهان پاك كند محيط وى نيز از گناه پاك مى‌گردد و اگر همه افراد جامعه چنين جامعه‌اى به سلامت و به دور از هر گونه كجرويى به پيش خواهد رفت گناه همانطور مانع جامعه از پيشرفت و ترقى و رسيدن به درجات كمال انسانى مى‌گردد مانع حركت اقتصادى جامعه نيز مى‌باشد.
گناهى كه از پيروى خواهشهاى نفسانى ناشى مى‌شود و در برابر عقل مى‌ايستد بخشى از قواى انسان را از كار مى‌اندازد و او را به ورطه شهوتها و خواهشها در مى‌افكند و از اينجا مراحل انحطاط و سقوط انسان آغاز مى‌شود نيرو و اموالش به هدر مى‌رود بنابراين گناه اولين مانع رزق و روزى است زيرا توانمنديهاى انسان را نابود مى‌كند و او را از مسير درست كمال منحرف مى‌سازد امام مى‌فرمايد:
ان الرجل ليحرم الرزق بالذنب يصيبه؛ انسان با گناهى كه مرتكب مى‌شود- شرح نهج البلاغه:۲۰/۲۵۹ ح ۳۳. ? از روزى محروم مى‌گردد.
و انسان تنها با استغفار و توبه مى‌تواند از اين بند آزاد گردد.استغفار پشتوانه‌اى است كه انسان مى‌تواند به وسيله آن قيد و بندهايى را كه تواناييهاى خلاق او را به بند كشيده است بشكند تا از اين راه نيروى خود را فعال سازد و با هميارى دستهاى خير،در سازندگى جامعه سهيم باشد امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
توقوا الذنوب فما بلية و لا نقص رزق الا بذنب حتى الخدش و النكبة و المصيبة - تحف العقول:ص ۷۰. ?
از گناهان دورى كنيد هر گرفتارى و نقصان روزى از گناهست حتى خراش پيشامد ناگوار و مصيبت.
ونيز مى‌فرمايد:
و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق‌
و خداوند استغفار(امرزش خواستن)را سبب فراوانى روزى قرار داده است.- خطبه‌ها:۱۴۳. ?
و منسوب به اوست كه فرمود:
استغفر الله مما أملك و أستصلحه فيما لا أملك‌
از آنچه كه در اختيار دارم از خداوند آمرزش مى‌طلبم و از آنچه در اختيار ندارم و اصلاح مى‌خواهم.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۰۰/ ح ۴۲۵. ?
مال وسيله‌اى براى خير و شر است و اگر مسلمان خود را به ايمان واقعى عليه گناهان مسلح كند مالش نيز در راه خير و صلاح او و جامعه قرار مى‌گيرد اما اگر از خواهش نفس پيروى كند ناگزير به فقر و تنگدستى دچار گردد و مالش از مسير خير خارج شود و به مرور زمان ارزش خود را از دست مى‌دهد و از بين مى‌رود.
بنابر اين فقر عذابى حتمى است كه در دنيا دامنگير ثروتمندان گستاخ مى‌گردد پيش از آنكه به عذاب آخرت گرفتار آيند امام مى‌فرمايد:
خير الدنيا و الاخرة فى خصلتين الغنى و التقى و شر الدنيا و الاخرة فى خصلتين الفقر و الفجور
خير دنيا و آخرت در دو چيز است؛ ثروتمندى و پرهيز گارى و شر دنيا و آخرت در فقر و بى بند و بارى است.- همان:۲۰/۳۰۰/ ح ۴۴۴. ?
۴- فروتنى و اخلاق پسنديده‌
اخلاق خوب و پسنديده و به ويژه فروتنى درهاى جامعه را به روى انسان مى‌گشايد و فرد موفق در جامعه كسى است كه رمز گشايش اين درها كه اخلاق نيكو و به ويژه فروتنى و تواضع است داشته باشد در فعاليت اقتصادى انسان به اخلاق بيش از هر چيز ديگر نيازمند است زيرا به وسيله اخلاق خوش همه را به خود جذب مى‌كند به همين سبب مى‌بينيم كه تاجرى موفق است كه داراى فضايل اخلاقى باشد و فروشنده خوش اخلاق مى‌تواند مشتريهاى بيشترى را جلب كند و اين ضابطه قطعى در همه جوامع است و در دوايت آمده است:
ان لم تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم‌
اگر نمى‌توانيد با اموالتان به مردم كمك كنيد با اخلاق خوش با آنان رفتار كنيد.
بنابر اين اخلاق سرمايه فقير براى كسب ثروت اجتماعى است و راهى براى دستيابى به ثروت اقتصادى است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
سعة الاخلاق كيمياء الارزاق؛ اكسير روزى در خوش اخلاقى است.- شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۳۹ ح ۸۸۴. ?
همچنين در جاى ديگر تبيين مى‌كند كه در اخلاق اقتصادى چگونه باشيم تا گرفتار فقر و تنگدستى نگرديم؛ مى‌فرمايد:
بالرفق تنال الحاجة و بحسن التأنى تسهل المطالب‌
با خلق و خوى نرم نيازها برآورده گردد و با بردبارى نيكو خواسته‌ها آسان بدست آيد.- شرح نهج البلاغه ۲۰/۲۶۳ ح ۷۵. ?
ولى انسان از نظر اقتصادى چگونه پيشرفت مى‌كند طبيعتا يكى از عوامل پيشرفت اخلاق خوب است امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من لان عوده كثفت أعضانه؛ آنكس كه چوبش نرم و تازه است داراى خلق و خوى نرم و خوش است شاخ و برگش فراوان بود.- كلمات قصار:۲۰۵. ?
تواضع اداى احترام و ارزشگذارى به ديگران است و انسان به هر كس كه احترامش كند و ارج بگذارد به او علاقمند مى‌شود و جذب او مى‌كرد و بر عكس از كسانى كه تكبر بورزند و بى احترامى كنند دورى مى‌كند.
به كمك تواضع انسان به نعمت و آسايش در روزى دست مى‌يابد تواضع كليد خير است و با تواضع مى‌توان به قلبها نفوذ كرد امام مى‌فرمايد:
و بالتواضع تتم النعمة؛ با تواضع نعمتها به كمال رسد.- كلمات قصار:۲۱۵. ?
۵- درستكارى‌
يكى از اسباب ثروتمندى و كسب روزى محكم كارى و درستى در كار است زيرا كالاى خوب مشترى را جذب مى‌كند در حالى كه كار سطحى و بى دقتى هيچگاه مشترى پيدا نمى‌كند و حتى كسى به آن نزديك نمى‌شود اگر انسان شهرت خوب كسب كند مورد اعتماد تاجر و مشترى واقع شود امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من قصر فى العمل أبتلى بالهم؛ كسى كه در عمل كوتاهى كند به اندوه دچار گردد.- كلمات قصار:۱۱۲. ?
و فقر بزرگترين اندوه انسان است و كار انسان همان شهرت اوست و كسى كه مى‌خواهد كالايى را بخرد هيچگاه اسم سازنده آن را نمى‌پرسند بلكه از خوبى و مرغوبيت جنس سئوال مى‌كند و مردم همه علاقمند كالاى خوب و مرغوب هستند امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:من أبطأ به عمله يسرع به حسبه،هر كه در كارها درنگ كند شرف نسب سبب سرعت در كارش نشود.
بنابر اين از انسان انتظارى مى‌رود كه كارش را به مردم عرضه كند نه حسب و نسب خود را پس كار انسان بيانگر شخصيت اوست كه آيا انسان درستكارى است يا خير.
ميان كار خوب و ايمان رابطه نزديكى وجود دارد امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لا يذوق المرء حقيقة الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال:الفقه فى الدين الصبر على المصائب؛ حسن التقدير فى المعاش‌
انسان حقيقت ايمان را نمى‌چشد؛ مگر اينكه در او سه خصلت باشد:
فقه و آگاهى در دين شكيبايى و تحمل مصائب و برنامه ريزى درست در زندگى.- بحار الانوار:۱/۲۱۱. ?
محمد جواد مغنيه در شرح اين گفتار مى‌گويد:امام حقيقت ايمان و حل مسأله معيشت در اين دنيا را با هم مرتبط دانسته است زيرا برنامه ريزى درست در زندگى به معنى انجام كار به بهترين وجه و جهت دهى توليد در مسير سودمند و نافع آن است.- تفسير كاشف:۲/۲۵۵. ?
۶- مهاجرت و سفر
گاهى براى انسان به دلايلى دشوار است كه در يك جا كار كند لذا در اين صورت بايد به جاى ديگر برود تا در آنجا گشايش و راحتى ببيند:
و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مرغما كثيرا وسعة؛ هر كس كه در راه خدا مهاجرت كند در روى زمين برخورداريهاى بسيار و گشايش خواهد يافت.- نساء:آيه ۱۰۰. ?
هميشه كشورهايى هستند كه بنا به دلايلى كه بخشى از آن را ذكر كرديم بعضى تاز انسانها را به خود جذب نمى‌كنند و در كنار آن كشورهايى ديگرى هستند كه انسان را به خود جذب مى‌كنند و زندگى خوب و راحتى را براى او فراهم مى‌آورند امام عليه‌السلام در اين باره مى‌فرمايد:
خير البلاد ما حملك؛ بهترين شهرها شهرى است كه تو را بپذيرد و در آن آسوده باشى.- كلمات قصار:۴۳۴. ?
گويى كه سرزمين‌ها و شهرها موجودى زنده با شعور و با احساسند و لذا انسان را مى‌پذيرند و تحمل مى‌كنند بنابر اين در چنين سرزمين هايى معمولا انسان مى‌تواند به خوبى و آسايش زندگى كند.
لذا وقتى كه انسان به جاى ديگر مى‌رود و مى‌تواند در آنجا زندگى راحتى داشته باشد هيچگاه احساس غربت نخواهد كرد بلكه غريب كسى است كه نتواند روزى و معاش خود را فراهم كند گاهى انسان در وطن خود غريب است و نمى‌تواند روزى خود و خانواده‌اش را تأمين كند امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
الغنى فى الغربة وطن و الفقر فى الوطن غربة
توانگرى در غربت وطن است و فقر در وطن غربت است.- كلمات قصار:۵۳. ?
و اين سخن از گفتارهاى جاودانه است كه حقيقت انسان را آشكار مى‌كند؛ حقيقتى كه حاكى از تمايل انسان به تلاش و جنبش است و نه به آرامش و سستى انسان هميشه براى بدست آوردن روزى در تلاش است و با اين حركت و تلاش است كه خود را مى‌يابد و آينده‌اش را در دنيا و آخرت رقم مى‌زند.
امام عليه‌السلام در اين گفتارها از سنتهاى ثابت قرآنى الهام مى‌گيرد:
ان الذين توفاهم الملائكة ظالمى أنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتها جروا فيها
كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى‌ستانند در حالى كه بر خويشتن ستم كرده بودند از آن‌ها مى‌پرسند:در چه كارى بوديد؟گويند:ما در روى زمين مردمى بوديم زبون گشته فرشتگان گويند آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟- نساء:۹۷ ?
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه‌
اى انسان تو رد راه پروردگارت رنج فراوان مى‌كشى؛ پس پاداش آن را خواهى ديد.- انشاق:۵ ?
و أن ليس للانسان الاما سعى و أن سعيه سوف يرى‌
براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده‌اند نيست؟و زودا كه كوشش او در نظر آيد. - نجم:۳۹ ?

نمونه نيكو

پس از آنكه درباره فقر و فقير سخن گفتيم بر آنيم تا تصويرى را كه امام على عليه‌السلام از مسلمان در دنيا مى‌خواهد ارائه دهيم آيا در نظر امام مسلمان بايد دنيا را براى ديگران رها كند و خود تنها به آخرت بپردازد يا مى‌خواهد كه انسان همانگونه كه براى دنيا زندگى مى‌كند براى آخرت نيز تلاش كند؟
نمونه ايده‌ال در نظر امام كدام است تا براى همگان الگو و سرمشق قرار گيرد؟به هر حال حاصل انديشه امام درباره انسان مؤمن چيست؟آيا امام مى‌خواهد كه او فقير باشد يا غنى و يا چيز ديگر؟
با هم بخشى از نامه اميرالمومنين به محمد ابن ابى بكر را هنگامى كه او را به ولايت مصر منصوب كرد بخوانيم:

و اعملوا عباد الله أن المتقين ذهبوا بعا جل الدنيا و اجل الاخرة فشاركوا أهل الدنيا فى دنيا هم و لم يشاركوا اهل الدنيا فى اخرتهم سكنوا الدنيا بأفضل ما سكنت و أكلوها بأفضل ما اكلت فحظوا من الدنيا بما حظى به المترفون و أخذوا منها منا أخذه الجبابرة المتكبرون ثم انقلبوا منها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح أصابوا لذة زهدالدنيا فى دنياهم و تيقنوا أنهم جيران الله غدا فى اخرتهم لا ترد لهم دعوة و لا ينقص لهم نصيب من لذة - نامه‌ها:۲۷. ?

و بدانيد اى بندگان خدا كه پرهيزگاران هم در اين دنياى زودگذر سود برند و هم در جهان آخرت آنها با مردم دنيا در كارهاى دنيوى شريك شدند و مردم دنيا در كارهاى اخروى شريك نشدند در دنيا زيستند نيكوترين زيستنها و از نعمت دنيا خوردند بهترين خوردنيها و از دنيا بهره‌مند شدند انسان كه اهل ناز و نعمت بهره‌مند شدند و از آن كامياب گرديدند چونان كه جباران خودكامه كام گرفتند سپس رخت به جهان ديگر كشيدند باره توشه‌اى كه آنان را به مقصد رسانيد و با سودايى كه سود فراوانشان داد لذت زهد را در دنيا چشيدند و يقين كردند كه در آخرت در جوار خداوندند اگر دست به دعا بردارند دستشان را واپس نگرداند و بهره شان از خوشى و آسايش نقصان نگيرد اين چهره انسان كامل در نهج البلاغه است.
- با اهل دنيا در دنيايشان با كار و تلاش مشاركت مى‌كنند.
- و در عين حال از آخرت غافل نيستند زيرا فقط اهل دنيا نيستند كه تمام هم و غم خود را متوجه دنيا كنند.
- به لذتها و پاكيهاى دنيا دست يافتند به مانند مترفان كه دلمشغولى جز دنيا ندارند.
- ولى در عين حال از دنيا توشه آخرت بر گرفتند اين نقطه اختلافشان با اهل دنياست چه آنان - پرهيزگاران - از دنيا دنيا و آخرت را كسب كردند در حالى كه آنها - اهل دنيا - تنها به دنيا دست يافتند.
- آنان در آخرت آنان در جوار خدايند زيرا از سرانجامى كه در انتظارشان بود غفلت نكردند.
- اينان در دنيا به خواسته شان رسيدند و در آخرت مطلوب خود را يافتند.
چون گفته شاعر:

و اخر فاز بكلتيهما قد جمع الدنيا مع الخرة

دسته ديگر به هر دو دست يافتند و دنيا را با آخرت يكجا گرد آوردند.
اين نمونه خوب و مناسبى است كه بايد انسان بكوشد تا بدان برسد و ديگر گفتارهاى امام بايد در كنار اين گفتار قرار گيرد تا بتوان معنى درست آنرا دريافت زيرا دعوت امام به ترك دنيا به معنى عبادت هميشگى و دائمى نيست بلكه بدين معناست كه انسان بايد در دنيا تلاش كند اما همه هدف خود را دنيا قرار ندهد و اين اميرالمومنين است كه مى‌خواهد ما در دنيا شرافتمندانه و سعادتمندانه زندگى كنيم و از لذايذ آن بهره‌مند شويم و به پاكيهايش عشق بورزيم و در عين حال توجه داشته باشيم كه دنيا گذر گاهى بيش نيست گذر گاهى كه به جهان آخرت منتهى مى‌گردد.

فصل چهارم توسعه اقتصادى‌

مفهوم توسعه:- معادل عربى كلمه توسعه((تنميه))از ريشه نمى‌ينمى(زياد شد افزايش يافت)است. ?

از نظر كارشناسان اقتصادى((توسعه))داراى تعاريف زيادى است و در اين خصوص اتفاق نظر وجود ندارد.
انجمر فاجرليند مى‌گويد:((در حيطه تفكر اجتماعى و اقتصادى مفاهيمى وجود دارد كه همواره داراى ابهام است يكى از اين مفاهيم مفهوم توسعه Devel۰pment است كه با توجه به بينش هر اقتصاددان و با تكيه بر استراتژى سياسى و عقيدتى كه مبناى بينش خود قرار مى‌دهد اين اصطلاح مفاهيم متعددى پيدا مى‌كند))
وى اضافه مى‌كند:((مفاهيمى مشابه مفهوم توسعه وجود دارد مانند:تغييرات اجتماعى،توسعه اجتماعى و رشد و تكامل و نوگرايى))
در ادامه فاجرليند تعريف خود را از توسعه با تعريف فلچر به پايان مى‌برد به اعتقاد وى فلچر ابهام را از اين لفظ بر طرف كرده است بنا به گفته وى توسعه از نظر فلچر عبارت است از:
((به فعل در آوردن نيروهاى بالقوه موجود در هستى مانند:تكامل تخم،نمو سلول گياهى و تكامل انسان و حيوان؛ بنابر اين مفهوم توسعه با انسان و موقعيت اجتماعى وى انطباق بهترى دارد)).
سپس فاجرليند در توضيح تعريف فلچر مى‌گويد:((چنين تعريفى از توسعه به نظر فلچر داراى اهميت زيادى در برنامه ريزى تحول جامعه بشرى است زيرا او معتقد است كه در جامعه و افراد توانمنديهاى خلاقى وجود دارد كه اگر انسان به آن اهميت كافى بدهد مى‌تواند آنرا از قوه به فعل در آورد - فاجر ليند:تعليم و تربيت و توسعه ملى،ص ۱۹-۲۰ ? اين نظر با تعريف گالبرايت درباره توسعه هماهنگ است به نظر گالبرايت توسعه عبارت است از كشف تواناييهاى بالقوه در انسان. و به تعبير ساده‌- مجموعه مقالات اولين همايش فقرزدايى سال ۱۳۶۹ ص ۴۳. ? اقتصادى مى‌توان توسعه را اينگونه تعريف كرد: مجموعه فعاليتهايى كه به كمك آن مى‌توان در آمد ملى را طى يك دوره معين افزايش داد.- اقتدارى:توسعه اقتصادى،ص ۵ ?
و به تعبيرى تخصصى تر بايد گفت توسعه اقتصادى به بررسى مشكلات كشورهاى در حال توسعه مى‌پردازد.- قره باغيان:توسعه اقتصادى،۱/۶. ?
على رغم اينكه اين مفهوم روشن است ولى ابهام به كلى از بين نمى‌رود يكى از دلايل آن ديدگاهى است كه اقتصاددانان نسبت به مشكلات جهان دارند به عنوان مثال شومپيتر پيشرفت فنى را اساس توسعه مى‌داند و فرانسس پروكس دانشمند فرانسوى معتقد است كه بايد در جريان توسعه تغييرات اجتماعى و روانى صورت گيرد.
دكتر فايز حبيب مى‌كوشد كه از تعاريف زيادى كه براى توسعه شده است يك تعريف توصيفى ارائه دهد لذا درباره توسعه همه جانبه مى‌گويد((توسعه عبارت است از تطور يا تغيير ساختارى ChngStructure جامعه در ابعاد اقتصادى سياسى و اجتماعى و سازمانى به منظور تأمين زندگى شرافتمندانه براى همه افراد جامعه.))- فايز حبيب:التنمية الاقتصادية بين النظرية و واقع الدول النامية ص ۱۰۸. ?
اين تعريف متضمن دو نكته است:۱- تغيير ساختارى ۲- تأمين زندگى آبرومندانه براى هر فرد.
شايد بهترين تعريف از توسعه تعريف فلچر باشد چون بر اساس اصلى مترقى متمدن استوار است كه عبارت است از به فعل در آوردن نيروهاى بالقوه موجود در انسان و در جهان هستى و اين امر ممكن نيست مگر با برنامه ريزى همه جانبه كه ابعاد مختلف انسان و جامعه را در نظر داشته باشد و به همين سبب توسعه بر اساس تعريف فلچر داراى ابعاد گسترده‌ترى از تعاريف متداول است على رغم اينكه اين تعريف در سال ۹۷۶۱م ارايه شده است بر اساس اين مفهوم توسعه هم جامعه را در بر مى‌گيرد و هم فرد را و در مورد همه كشورها حتى كشورهاى پيشرفته صدق مى‌كند و اين كشورها نيز نيازمند توسعه‌اند زيرا هميشه در آنها منابع دست نخورده وجود دارد.

استراتژى توسعه‌

دانستيم كه هدف از توسعه تحقق بالاترين حد ممكن از فعاليت‌هاى اقتصادى است كه داراى تأثير قطعى در پيشرفت است و نيز پيروى از برنامه‌هاى خردمندانه است كه بتواند اقتصاد را به سوى يك نظام اقتصادى اجتماعى و سياسى مطلوب به پيش ببرد كه از آن به استراتژى توسعه تعبير مى‌شود.
دكتر صبرى سعدى مى‌گويد:براى تحقق ميانگين بالاى رشد اقتصادى‌- مدير كل سابق اداره اقتصاد در وزارت برنامه و بودجه عراق و استاد گروه اقتصاد دانشگاه بغداد. ? در كشورهاى مختلف دو سياست بايد بطور همزمان به اجرا در آيد:
سياست اول در پى افزايش قدرت توليد منابع اقتصادى است كه عملا در فرايند توليد توسط جامعه به كار گرفته مى‌شود آنهم از طريق توزيع مجدد اين منابع به شكلى كه از نظر اقتصادى كار آمد تر باشد.
سياست دوم مى‌كوشد تا از راه سرمايه گذارى كافى و افزايش تواناييهاى جديد توليد انباشت سرمايه را محقق سازد.)) دكتر سعدى‌- سعدى:نحو تخطيط الاقتصاد العراقى،ص ۴۱. ? مى‌گويد:((اگر بخواهيم به يك نظام پيشرفته و نوين اقتصادى و اجتماعى در عراق برسيم اين امر مستلزم تنظيم و پياده كردن برنامه‌اى جامع در ابعاد گوناگون جامعه است مسلما چنين برنامه مهمى به مسائل اقتصادى محدود نمى‌شود بلكه تمام شئون اجتماعى و سياسى پيشرفت جامعه عراق را در بر مى‌گيرد.))- همان مأخذ:ص ۸۱. ?
بنابر اين توسعه در چهارچوب اقتصاد منحصر نمى‌شود بلكه با انسان رابطه تنگاتنگى دارد كه اساس و محور اصلى بهره مندى و فعال كردن منابع محسوب مى‌شود و مى‌تواند منابعى جديد را به توانمنديهاى جامعه بيافزايد.
انسان در تمام مراحل توسعه نقش اساسى دارد و نمى‌توان او را از برنامه توسعه حذف كرد حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى كه انسان به ابزار تبديل شده است نمى‌توان نقش او را در توسعه ناديده گرفت.
اقتصاددان سوئدى فاجرليند با استناد به ديدگاه فلچر در سال ۹۶۷۱م مى‌گويد:
((ما مى‌كوشيم عاملى را پيدا كنيم كه با دخالت خود بتواند عناصر اساسى توسعه را كه در جامعه و فرد وجود دارد بيرون بكشد و آن را براى نيل به زندگى اجتماعى متكامل در چهارچوب توسعه از قوه به فعل در آورد.- فاجرليند:تعليم و تربيت و توسعه ملى،ص ۲۰. ?
پى در ادامه مى‌گويد:مسلما اين عامل جز تعليم و تربيت چيزى نيست و ما معتقديم كه تعليم و تربيت دو عنصر اساسى توسعه به شمار مى‌رود.- فاجرليند:تعليم و تربيت و توسعه ملى،ص ۲۰. ?
هدف وى از بيان اين سخن آن است كه انسان به عنوان اساس و مبناى توسعه اجتماعى قرار گيرد زيرا تعليم و تربيت به انسان اختصاص دارد نه جمادات و نيز اين نكته را بيان مى‌كنند كه انسان مى‌تواند با تواناييهاى خود در به گردش در آوردن چرخ توسعه سهيم باشد بر همين اساس مبناى توسعه دو چيز است:
۱- توسعه انسان و جامعه‌
۲- توسعه منابع‌
و ما به هنگام بررسى هدفهاى توسعه در اسلام درباره اين موضوع سخن خواهيم گفت.

اهداف توسعه‌

توسعه مى‌كوشد كه جامعه را به مرحله بلوغ اقتصادى برساند به طورى كه منابع به حدى فراهم باشد كه افراد جامعه همگى بتوانند در رفاه و آسايش زندگى كنند از نويسندگان معاصر كه درباره اهداف توسعه و مراحل رسيدن به آن بيشتر بحث كرده((والت روستو))است كه ديدگاه وى در اين خصوص تأثير بسزايى در استراتژى اقتصادى كشورهاى صنعتى كشورهاى صنعتى و در حال توسعه حتى كشورهاى كمتر توسعه يافته داشته است.
روستو معتقد است كه براى رسيدن به بلوغ اقتصادى بايد پنج مرحله را پشت سر گذاشت.
۱- مرحله جامعه سنتى ۲- مرحله انتقال يا ايجاد مقدمات ۳- مرحله وقوع انتقال يا جهش اقتصادى ۴- مرحله بلوغ يا حركت به سوى رشد و توسعه پايدار ۵- مرحله فراوانى توليدات و مصرف انبوه تمام اقشار جامعه))- غلامحسين خورشيدى:مقدمه‌اى بر اقتصاد توسعه،ص ۴۴. ?
در مرحله سوم،روند رشد در جامعه شتاب مى‌گيرد و چون سيلى بنيان كن همه موانع و مشكلات را از سر راه بر مى‌دارد و براى رسيدن به اين هدف بايد تغييرات اساسى در ساختار سياسى اجتماعى و اقتصادى جامعه بوجود آيد؛ حتى در ارزشهايى كه در حركت و رشد جامعه موثر بايد تجديد نظر كرد تا بتوان انگيزه و جرقه لازم را براى حركت ايجاد كرد.
نكته‌اى كه از نظريه روستو براى ما اهميت دارد هدفى است كه وى براى توسعه اقتصادى وضع مى‌كند يعنى توسعه اقتصادى در نظر وى مصرف انبوه و زياد است كه از فراوانى كالا و نقدينگى ناشى مى‌شود ولى بايد ديد تا چه حد اين نظريه با ديدگاه اسلام نسبت به توسعه همخوانى دارد؟ و آيا اصولا در اسلام توسعه اقتصادى وجود دارد؟

توسعه در اسلام‌

بدون ترديد اسلام دين پيشرفت و ترقى است و همه را به برنامه ريزى و تسلط بر منابع فرا مى‌خواند به شكلى كه زندگى شرافتمندانه را براى انسانها تضمين كند و اين امر جز با توسعه و پيشرفت عوامل توليد ممكن نيست زيرا از اين طريق مى‌توان بازار را از نيازهاى ضرورى عامه مردم اشباع كرد.
مسلمانان در آغاز حكومت اسلامى در مدينه منوره موضوع توسعه را تجربه كردند و اسلام قوانين بسيارى را وضع كرد كه بعدها مبناى اصلى نظام اقتصادى اسلام را تشكيل داد اين قوانين عبارتند از:
۱- قانون احياى زمين موات ۲- قانون تحريم ربا۳- قانون مضاربه مزارعه و...۴- قانون وام بلاعوض ۵- قانون ارث و تقسيم سرمايه بين ورثه ۶- قانون تقسيم كار
اين قوانين و غير آن در حد خود شيوه‌اى را شكل دادند كه ثمره نهايى آن توسعه ثروت و استفاده و بهره‌مندى از زمين جلوگيرى از انباشته شدن ثروت از راه ربا و نظاير آن بود و اسلام با اين قوانين توانست حيات اقتصادى را از چهار چوب و دايره فردى خود در پيش از اسلام كه فعاليت آن در حد شايستگى‌هاى فردى محدود مى‌شد به حالت اجتماعى و گروهى در آورد كه موجب پديد آمدن نظام اقتصادى گرديد.
در دوره حكومت پيامبر در مدينه كه فعاليت اقتصادى تقريبا به كشاورزى محدود مى‌شد كار بدين شيوه ادامه يافت و با گسترش قلمرو حكومت اسلامى و الحاق بسيارى از زمينهاى كشاورزى به سرزمين مسلمانان و با ازدياد غنايم نياز به توسعه شديدتر و قويتر شد چون عناصر اقتصادى در همه زمينه‌ها افزايش نشان مى‌داد از آنجمله افزايش تعداد مسلمانان غنايم زمين‌هاى مناسب كشاورزى و در كنار آن تفاوت اقتصادى در قدرت و ضعف توليد در زمينها و نيز انواع محصولات ديده مى‌شد و در بعضى مواقع درآمدهاى مالياتى نيز افزايش مى‌يافت و لازم بود كه بخشى از آن سرمايه گذارى شود زيرا انباشته شدن آن در بيت المال سودى در بر نداشت و همه اين مسائل اقتضا مى‌كرد كه براى حل مشكلات پيش از آنكه بروز كنند و به بحرانى تبديل شوند برنامه ريزى اقتصادى كرد.
زمانى كه امام على عليه‌السلام زمام حكومت را به دست گرفت جامعه اسلامى از تبعيض و تفاوت اقتصادى رنج مى‌برد و اگر وضع بدين منوال ادامه مى‌يافت ممكن بود به بروز نظام طبقاتى در جامعه منجر گردد از اينرو شورشى كه به كشته شدن عثمان منتهى شد در واقع شورش عليه نظام طبقاتى بود و هدفش عدالتخواهى و با بيعت امام اميرالمومنين عليه‌السلام دوره تازه‌اى از حيات اقتصادى آغاز شد لذا مى‌بايد بيش از اين به اين پر بار و شكوفا از تاريخ اسلامى پرداخت.

مفهوم توسعه از ديدگاه امام على عليه‌السلام‌

لفظ و مفهوم اصطلاح توسعه كه معادل عربى آن تنميه است در سخنان امام عليه‌السلام آمده است.
امام مى‌فرمايد:الاقتصاد ينمى القليل ؛ ميانه روى كم را زياد مى‌كند- غرر الحكم:۱/۹۲ ? توسعه مى‌دهد.الاقتصاد ينمى اليسير ؛ ميانه روى اندك را مى‌افزايد-غرر الحكم:۱/۹ ? توسعه مى‌دهد.
بر اين اساس كم و اندك مى‌تواند ثروت يا منابع طبيعى يا هر چيزى شبيه اين دو باشد و كلمه نمو كه در لفظ با كلمه تنميه توسعه عم ريشه است؛ در سخنان امام عليه‌السلام بكار رفته است و مفهوم آن افزايش توليد با بكار گيرى مواد و منابع اندك است و لفظ تثمير در كلام امام عليه‌السلام نيز به مفهوم توسعه تنميه بكار رفته است و منظور از آن استفاده از منابع موجود براى رسيدن به بيشترين مقدار ثروت است امام كلمه تثمير را اينگونه بكار برده است:
و بعضهم يحب تثمير المال بعضى بارور ساختن مال را مى‌پسندند يعنى‌- كلمات قصار:۹۰ ? بايد مال و ثروت در مسير سرمايه گذارى قرار گيرد تا ثمرات خوبى از آن بدست آيد.
بنابر اين توسعه از نظر اميرالمومنين على عليه‌السلام افزايش سرمايه و منابع است كه از طريق كار بر روى آن حاصل مى‌گردد اگر اين گفتار را با ديگر گفتارهاى امام كه بعد از اين ذكر خواهيم كرد در كنار هم قرار دهيم به ديدگاه كامل امام درباره مفهوم اهداف و شيوه‌هاى توسعه دست خواهيم يافت و هيچ عجيب نيست زيرا كه توسعه به عنوان شيوه افزايش ثروت و توليد از ديرباز در جوامع معمول بوده است و اشتباه است اگر تصور كنيم كه اين مفهوم پس از جنگ جهانى دوم مطرح شده است گر چه جنگ نياز به توسعه را بيشتر مى‌كند اما اين مفهوم در طول تاريخ و در اعصار مختلف با كاربردهاى مختلفى رايج بوده است.
امام على عليه‌السلام از روزهاى آغازين حكومت اهداف اقتصادى را پايه گذارى كرد كه مى‌توان آنرا در چهار چوب مفاهيم توسعه به حساب آورد.

أفضل على من شئت تكن أميره و استغن عمن شئت تكن نظيره و أحتج الى من شئت تكن أسيره - بحار الانوار:ج ۷۷/۴۲۳. ?

به هر كس كه ببخشى اميرش گردى از هر كس كه بى نياز شوى همتاى او مى‌گردى به هر كه نيازمند شوى در بند او گردى.

لا نعمة فى الدنيا أعظم من طول العمر و صحة الجسد

هيچ نعمتى در دنيا بزرگتر از طول عمر و سلامتى بدن نيست - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۴۱ ح ۹۰۵ ?

خير الدنيا و الاخرة فى خصلتين الغنى و التقى و شر الدنيا و الاخرة فى خصلتين:الفقر و الفجور

خير دنيا و آخرت در دو خصلت است بى نيازى و پرهيزگارى و شر دنيا و آخرت در دو خصلت نيازمندى و تبهكارى است - شرح نهج البلاغه:۲۰/۰۱۳ح ۲۴۶. ?

الاوان من النعم سعة المال و أفضل من سعة المال صحة البدن تقوى القلب - كلمات قصار:۳۸۱. ?

هان بدانيد كه توانگرى از نعمتهاست بهتر از آن تندرستى است و بهتر از تندرستى تقوا و پارسائى قلب است.
از گفتارهاى بالا مى‌توان اهداف زير را استخراج كرد:
اول:رسيدن به درجه بى نيازى با افزايش درآمد فردى و ملى‌
دوم:پى ريزى جامعه‌اى سالم‌
سوم:پى ريزى جامعه‌اى پرهيزگار

اول:رسيدن به درجه بى نيازى‌

در بحثهاى گذشته تأكيد شد كه اسلام جامعه اغنيا و توانگران را پى ريزى مى‌كند و بر خلاف اديان تحريف شده و مذاهب فكرى و سياسى ديگر وجود يك فقير را هم نمى‌پذيرد مسيحيت تحريف شده اعتقاد دارد كه فقر و تنگدستى جريمه‌اى است كه انسان باند براى مجازات گناهانى كه ديگران مرتكب شده‌اند بپرداز كشيش أگوستين مى‌گويد:((عبوديت و بندگى جزاى گناهى است كه آدم و حوا مرتكب شده‌اند )) يعنى فقير بايد فقير- الاقتصاد الاسلامى مذهبا و نظاما،۱/۱۳۸. ? بماند و غنى بايد غنى بماند چون كيفرى از جانب خداوند است و جايز نيست كه فقير بر ثروتمند بشورد چون در آن صورت بر اراده الهى شوريده است.
در سايه انديشه‌هاى مسيحيت تحريف شده ماركس حق دارد كه بگويد دين افيون توده هاست.زيرا چنين دينى اراده فقير را سست مى‌كند و نمى‌گذارد آنان وضع خود را بهتر كنند اما نبايد كلامش را متوجه اديان ديگر كند جامعه سرمايه دارى جامعه‌اى است كه ثروتمندان در اقليت اند و فقيران در اكثريت نظام سرمايه دارى با گرفتن ماليات از ثروتمندان و پرداخت آن به نيازمندان خواسته است كه فقر را از بين ببرد اما اين درآمدها دوباره به جيب ثروتمندان سرازير مى‌گردد؛ يعنى براى پرداخت سود وامهايى كه آنان در اختيار دولت گذاشته‌اند دوباره به خودشان باز مى‌گردد و فقيران از آن سهمى ندارند.- همان ۱/۱۳۸ ?
در جامعه كمونيستى همه فقير و نيازمند دولت اند و بعنوان كارمند دولت حقوق مى‌گيرند.
از ميان همه مذاهب و مكتبهاى فكرى و سياسى اين اسلام است كه سرافراز و سربلند ايستاده است و فقرا را با اغنيا در ثروت و بى نيازى برابر مى‌داند و شعار اسلام همين گفتار امام است كه مى‌فرمايد:

أفضل على من شئت تكن أميره و استغن عمن شئت تكن نظيره‌

به هر كس كه ببخشى اميرش گردى از هر كس كه بى نياز شوى همتاى او گردى.- بحارالانوار:ج ۷۷/۴۲۳. ?
مسلمانان اسلام را براى ديگر ملتها به ارمغان بردند زيرا آنان پيش از آنكه در مال و ثروت بى نياز باشند داراى نفسهاى غنى و توانگر بودند و اسلام هيچ كشورى را به طمع ثروت چنانكه امروز حكومتهاى استعمارى انجام مى‌دهند نگشوده است فرق بين اسلام و استعمار آن است كه اسلام پيش از آنكه كشورها را فتح كند قلبها را فتح مى‌كند.
در حالى كه ملتها براى حفظ كرامت و ذخاير خود هميشه با استعمارگران در ستيزند.
مسلمانان بر اساس اين اصل كه فرمود به هر كس كه ببخشى اميرش گردى ديگر ملتها را يارى مى‌كردند و آنان وقتى در ميان مسلمانان جامعه‌اى ايده آل يافتند كه هدفى جز تبليغ رسالت نداشت به دين اسلام گرويدند دينى كه نه طمع مادى او را به رويايى با مشكلات واداشت و نه طمع سلطه جويى بلكه تنها و بزرگترين هدفش اين بود كه مردم با گرويدن به اسلام سعادتمند شوند همانطور كه اسلام خود سعادتمند بود.

دوم:پى ريزى جامعه‌اى سالم‌

اسلام مى‌خواهد كه جامعه‌اى سالم و عارى از هر گونه بيمارى پى ريزى كند و برنامه جامعى را براى حفظ بدن از انواع بيماريها معين كرده است و لذا ثروت جامعه را براى حفظ بهداشت عمومى به كار مى‌گيرد نبايد از نظر دور داشت كه مهمترين برنامه‌هاى توسعه در كشورهاى جهان تامين شرايط بهداشت عمومى است با از بين بردن در توسعه سهيم باشد ولى جامعه بيمار نمى‌تواند حتى يك گام در جهت توسعه درست بردارد به همين جهت، اسلام رعايت سلامت مردم را هدف اصلى اهداف دولت قرار داده است‌
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

لا نعمة فى الدنيا اعظم من العمر و صحة الجسد، - شرح نهج البلاغه: ۲۰ / ۳۴۱ / ح ۰۵ ?

هيچ نعمتى در دنيا بزرگتر از طول عمر و سلامتى بدن نيست‌
و نيز فرمود:

الا و من سعة المال و أفضل من سعة المال صحة البدن - كلمات قصار:۳۸۱. ?

هان بدانيد كه توانگرى از نعمتهاست و بهتر از آن تندرستى است.
اين دو گفتار زيباترين رابطه را بين توسعه و سلامتى و بين ميانگين عمر ترسيم مى‌كند كه ثمره حاصل از توسعه است امروزه ميزان پيشرفت كشورها را با ميانگين عمر انسان در آن كشور مى‌سنجد زيرا ميانگين عمر انسان در كشورهاى پيشرفته خيلى بيشتر از ميانگين عمر در كشورهاى عقب افتاده است به عنوان مثال ميانگين عمر انسان در افغانستان از ۴۴ سال تجاوز نمى‌كند در حالى كه همين ميانگين در ايسلند به ۷۹ سال مى‌رسد و اين عمرى است كه هنگام تولد همه انتظار دارند.- گزارش بانك جهانى درباره توسعه در سال ۱۹۹۶. ?
بدون شك رفاه اقتصادى يكى از عوامل موثر در طولانى شدن عمر است و عمر طولانى به نوبه خود قدرت كار را در جامعه بالا مى‌برد كه طبيعتا در سرعت بخشيدن به كارهاى توسعه و پيشرفت اقتصادى موثر خواهد بود مى‌توان دو گفتار گذشته را در نمودار زير ترسيم كرد:

• سلامتى يا بهداشت عمومى - طولانى شدن عمر - افزايش قدرت كار - توسعه‌

با پيشرفت اقتصادى از رهگذر توسعه سرمايه‌هاى مطلوب براى پوشش دادن طرحهاى خدماتى و تأمين امكانات رفاهى كه در بهداشت و سلامت جامعه نقش دارد فراهم مى‌گردد. و با همين سرمايه‌ها مدارس بيمارستانها و دانشگاهها ساخته مى‌شود و با تأسيس دانشكده‌هاى پزشكى و تربيت پزشكان سطح بهداشت و سلامتى جامعه بالا مى‌رود جامعه سالم جامعه‌اى است كه توانايى كار دارد و مى‌تواند در مسير توسعه گام بردارد بدين ترتيب گردش ميان توسعه و بهداشت و عمر و كار كامل مى‌گردد و نهايتا توسعه محقق مى‌شود قدرت توليد دو چندان مى‌گردد و حركت جامعه در مسير توسعه شتاب مى‌گيرد.

سوم:پى ريزى جامعه‌اى پرهيزگار

دو نوع جامعه وجود دارد:جامعه‌اى كه با انگيزه‌ها و عوامل خارجى حركت مى‌كند و هرگاه اين انگيزه‌ها كم رنگ شود جامعه از حركت باز مى‌ماند و جامعه‌اى كه با عوامل و انگيزه‌هاى درونى حركت مى‌كند و چنين جوامعى در كمال آگاهى و احساس مسئوليت قرار درند و به همين جهت قانون و عوامل خارجى ديگر در آن رنگى مى‌بازد و اسلام براى آنكه چنين جامعه ايده آل را پى ريزى كند كه بر اساس انگيزه‌هاى درست حركت كند نيازى ندارد كه كسى به او بگويد اين گار را انجام بده و آن را انجام نده رسالتى كه اسلام در قبال بشريت دارد آن است كه بشريت را به اين سطح ايده آل از محاسن و صفات نيكو برساند و در برنامه‌اى تربيتى سياسى و اقتصادى اسلام نيز آمده است تا اين عوامل خير را در درون انسان تقويت كند و به عنوان محرك درونى بدون واسطه انسان را به حركت در آورد اقتصاد عامل مهمى است تا اين واقعيت را اصالت ببخشد زيرا انسان تنها زمانى مبادرت به كار خير مى‌كند كه در نيازهاى اساسى خود به مرحله اشباع رسيده باشد و اين منطق قرآن كريم است كه مى‌فرمايد:

فليعبدوا رب هذه البيت الذى أطعمهم من جوع و امنهم من خوف‌

پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند آنكه به هنگام گرسنگى طعامشان داد و از بيم در امانشان داشت.))- قريش:۳و۴ ?
به همين سبب اسلام تلاش كرده است تا جامعه‌اى ثروتمند ايجاد كند و اگر در چنين جامعه‌اى ثروت بر اساس شيوه اسلام ناب پى ريزى شود خير و صلاح در آن جامعه ريشه دار مى‌گردد البته اين بدان معنى نيست كه اگر انسان پس از آنكه ثروتمند شود با تقوى خواهد شد زيرا اگر ثروت به دور از دين و فضايل دينى باشد به تباهى و فجور منتهى مى‌گردد چون ميان ثروت و تقوى ارتباط تنگاتنگى است و اين ارتباط در حقيقت ميان جهت دهى مسائل اقتصادى از يك سو و مسائل دينى و تربيتى از سوى ديگر است.
جامعه بايد همزمان با حركت به سوى توسعه و تكامل حيات انسانى است يعنى ارزشهاى مادى و معنوى همزمان و هماهنگ در ابعاد مادى و معنوى توسعه و تكامل يابد و ما وقتى درباره جامعه متقى پس از جامعه ثروتمند سخن گفتيم نخواستيم بين آن دو تقدم و تأخر يا جدايى قايل شويم بلكه طبيعت و تربيت بحث اقتضا مى‌كرد و گرنه در عمل ميان آن دو جدايى وجود ندارد زيرا چنانكه گفته شد ايجاد جامعه بدور از تقوى به طغيان و سركشى جامعه منتهى مى‌گردد:
و ان الانسان ليطغى أن راه استغنى؛ چون انسان خود را بى نياز ببيند طغيان مى كند.- علق ۷-۶. ?
اگر جامعه‌اى فقير كه از فسق و فجور رنج مى‌برد بخواهد به جامعه‌اى متقى و در عين حال ثروتمند تبديل شود؛ بايد بطور هماهنگ در ارزشهاى اخلاقى شيوه‌هاى زندگى و نيز ميزان درآمد تحول ايجاد كند و به اختصار بايد گفت كه جامعه بايد در جنبه‌هاى مادى و معنوى متحول شود چنين تحولى را بايد در تحول اقتصادى اخلاقى دانست از دنياى منحط و پست به دنياى والا اين تحول تنها در ارزشهاى اخلاقى نيست زيرا جامعه‌اى كه متقى باشد و نتواند نيازهاى مادى خود را تأمين كند نمى‌تواند در برابر جوامع ديگر سربلند و سرافراز باشد اين شيوه و راه انتقال از شر به خير است كه يكى از اهداف بزرگ حكومت اسلامى به شمار مى‌رود.امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

خير الدنيا و الاخرة فى خصلتين:الغنى و التقى و شر الدنيا فى خصلتين الفقر و الفجور - شرح نهج البلاغه:۲۰/۳۰۱/ ح ۲۴۶. ?

خير دنيا و آخرت در دو خصلت است:ثروتمندى و پرهيزگارى و شر دنيا در دو خصلت است:تنگدستى و تبهكارى.اين نمودار به ما نشان مى‌دهد كه:
- چگونه انسان از محيط شر و بدى به محيط خير قدم مى‌گذارد.
- چگونه فقر تبهكارى در يگديگر تأثير متقابل دارند.
- چگونه فقير مى‌تواند با دور شدن از تبهكارى لباس تقوا به تن كند و ثروتمند گردد.
- و نهايتا چگونه ثروتمند با در افتادن به ورطه تبهكارى فقير مى‌گردد.
در اينجا اين سئوال به ذهن خطور مى‌كند كه رابطه تقوى با توسعه چيست؟
اگر توسعه كارى موثر و تلاشى همه جانبه باشد در اين صورت انسان به انگيزه‌اى قوى نياز دارد تا تواناييهاى درونى خود را كشف و آشكار سازد و چه انگيزه‌اى قويتر از عقيده‌اى روشن كه انسان را جانشين و خليفه خداوند در اين هستى مى‌داند و بزرگترين مسئوليتها را بر عهده او قرار مى‌دهد و تقوى تنها راه پاى بندى و حفظ اين مسئوليت است و در عين حال عامل سعادتمندى انسان در زندگى است چه انسان تنها به نان زنده نيست و اگر توسعه به خاطر سعادت بشر است بايد گفت كه سعادتمندى انسان تنها در گرو اقتصاد نيست بلكه نيازمند چيزى فراتر از اقتصاد است.
دكتر ابراهيم دسوقى استاد علم اقتصاد در دانشگاههاى مغرب مى‌گويد:
((مسأله توسعه اقتصادى چنانكه به ذهن بعضى از مردم متبادر مى‌شود تنها مسأله‌اى اقتصادى نيست بلكه مسأله‌اى عقيدتى،فرهنگى،سياسى و اجتماعى و اخلاقى است و بايد براى تحقق و استمرار آن محيط و بستر مناسب فراهم كرد چه بدون فراهم ساختن محيط و بستر مناسب نمى‌توان براى فرد و جامعه در مسير طولانى و توانفرساى توسعه حركت و پيشرفتى را تصور كرد.))- الاقتصاد الاسلامى مقوماته و منهاجه،ص ۲۲. ?
لودويك ج ماى اقتصاددان غربى نيز عقيده‌اى مشابه دارد مى‌گويد:
((هر حكومتى كه اعتقاد داشته باشد كه آسايش و رفاه بشر در گرو امور مادى است و به اين گمان كه سعادت انسان را تأمين مى‌كند؛ به توليد كالاهاى اقتصادى بپردازد خطاى فاحش است زيرا اشتباهست كه حكومت‌ها بپندارند كه توسعه و شكوفايى اقتصادى مشكلات بشريت را حل مى‌كند در ادامه تأكيد مى‌كند كه اين اعتقاد مادى صرف براى ملتهاى دنيا مصيبت و گرفتارى ببار مى‌آورد.))- آشنايى با علم اقتصاد،ص ۲۲۹. ?
اگر تاريخ را با دقت مطالعه كنيم و وقايع تاريخى را با دقت از نظر بگذرانيم در مى‌يابيم كه جهان امروز مديون آن دسته از افرادى است كه در دوره‌هاى مختلف تاريخ ظهور كردند و با استفاده از استعدادها و توانمنديهاى خود چرخهاى زمان را به جلو راندند و اگر اينان نمى‌آمدند و توان خويش را ظاهر نمى‌ساختند و آنرا در جهت پيشرفت حيات انسان بكار نمى‌گرفتند ما امروز در شرايط خاص آغاز قرن بيست و يكم بسر نمى‌برديم بلكه جهان امروز هنوز در ظلمات جهل و نادانى مى‌زيست به فرض اينكه اين مخترعان نمى‌آمدند و براى ما ماشين بخار، الكتريسيته و ديگر اختراعات بشرى را پديد نمى‌آوردند تاريخ پيش از اينها از حركت باز مى‌ماند زيرا پيشرفت بشريت جبرى و بدون دخالت اراده انسان صورت نمى‌گيرد بلكه بسته به اراده و قدت انسان است و اگر اين اراده باز ايستد پيشرفت نيز متوقف مى‌ماند به همين سبب اسلام براى انسان اهميت بسيارى قائل است و او را اساس همه خوبيها قرار مى‌دهد همانطور كه اگر از وظيفه خود باز بماند اساس همه بديهاست.
انسان و توسعه‌
پيش از اين گفتيم كه توسعه استفاده بهينه منابع در جهت اهدافى معين است و انسان بزرگترين منبع از منابع توسعه به شمار مى‌رود كه بايد توجه برنامه ريزان توسعه را بدان جلب كرد.
ويژگيهاى انسان توسعه گرا:
البته هر انسانى نمى‌تواند به برنامه توسعه كمك كند بلكه ويژگيهاى است كه دست اندر كاران امر توسعه مى‌كوشند تا در افرادى كه مى‌خواهند در برنامه‌هاى توسعه اقتصادى مشاركت داشته باشند؛ ايجاد كنند.
مهمترين اين ويژگيها عبارت است از:
اول - علاقه به علم و ياد گيرى‌
دوم - نيروى كار
سوم - علاقمندى به كار خير
چهارم - هدايت درست هزينه‌ها
پنجم - عوامل پيشرفت‌
ششم - احساس مسئوليت جمعى‌
اول:علاقه به علم و ياد گيرى‌
توسعه نيازمند دانش و تخصص و كار مثمر ثمر و سودمند است طبيعت انسان نيز با كار خير سرشته شده است از اينرو عوامل و انگيزه‌هاى مثبتى وجود دارد كه انسان را دائما به سوى پيشرفت سوق مى‌دهد و نيز احساسى در اوست كه توجه‌اش را به سوى جامعه معطوف مى‌كند اينها عناصرى است كه براى شكل گيرى شخصيت انسانى كه مى‌خواهد در امر توسعه مشاركت داشت باشد؛ ضرورى است تا بتواند با مشكلات پيشرفت اقتصادى دست و پنجه نرم كند و در صورت نبود چنين انسانى نمى‌توان به امر توسعه دست يافت اگر چه همه ابزارها و عوامل ديگر فراهم باشد بدون ترديد دين تأثير زيادى در شكل گيرى شخصيت چنين انسانى دارد دانشمندان علم اقتصاد به انديشه‌هاى مارتين لوتر اشاره مى‌كنند كه نهضت اقتصادى بزرگى را در اروپا به راه انداخت كه هنوز هم ثمره آن در خدمت جامعه بشرى است انديشه‌هاى اين اصلاح گر مسيحى توانست عقل انسان را از قيد و بند كليسا آزاد كند و در نتيجه انديشه و تفكر نيز آزاد شد و در حيات انسان روح تازه‌اى دميده شد و روشنفكران دانشمندان مخترعان و مكتشفان از متن جامعه برخاستند پس اگر جنبش پروتستان با الهام از نفخه روح بخش اسلام توانست جامعه اروپا را متحول كند چرا خود اسلام نتواند چنين تحولى را در جامعه اسلامى پديد آورد.
با نگاهى به آيات قرآن و سنت پيامبر و احاديث و اقوال در مى‌يابيم كه اسلام بر ساختن انسانى مسئوليت‌پذير تأكيد دارد زيرا تمى توان بر انسان مسئوليتهاى را تحميل كرد؛ كه توان انجام آنرا ندارد.
امام على عليه‌السلام همه ويژگيهاى چنين انسانى را در يكى از گفتارهاى خود يعنى خطبه همام به هنگام ذكر صفات پرهيزگاران بر مى‌شمرد.
امام عليه‌السلام ابعاد شخصيت پرهيزگاران را چنان ترسيم كرده‌اند كه زبان هر انسان اديب و شاعرى از بيان آن قاصر است و نيز هيچ نقاشى نمى‌تواند چنين تابلوى زيبايى با كلمات بيافريند و ما به هنگام بيان ويژگى‌هاى انسان توسعه گرا به تفصيل درباره اين گفتار امام سخن خواهيم گفت.
تقريبا همه كارشناسان اقتصادى به وجود رابطه‌اى مثبت ميان آموزش و توسعه اتفاق نظر دارند فاجر ليند مى‌گويد:بررسيهاى علمى نشان مى‌دهد كه تعليم و تربيت پيامد مثبتى در جامعه حتى در روستاها دارد كشاورزانى كه آموزش ديده‌اند معمولا بيشتر از كشاورزان بيسواد توليد مى‌كنند گزارشى در سال ۱۹۸۰ حاكيست كشاورزانى كه دوره‌هاى آموزشى را گذرانده‌اند در طول چهار سال سودهايشان از كشت ۴/۷% بيشتر از كشاورزانى بوده است كه آموزشهاى لازم را نديدند.
البته هر آموزشى معيار نيست بلكه آموزشى لازم است كه بتواند انسان را براى انجام وظايف مهم در جامعه آماده سازد؛ امام على عليه‌السلام در خطبه متقين از آن به علم نافع تعبير مى‌كند و مى‌فرمايد:
وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم گوش بر دانستن چيزى نهاده‌اند كه‌- خطبه‌ها:۱۹۳ ? آنان را سود رساند
لانه لا خير فى علم لا ينفع و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه‌
زيرا دانشى كه در آن فايده‌اى نباشد خيرى نباشد و علمى كه از آن سودى حاصل نيايد آموختنش شايسته نبود.- نامه‌ها:۳۱ ?
علم بر ديگر عناصر لازم براى توسعه مقدم است علم بر مال مقدم است:يا كميل العلم خير من المال؛ علم بهتر از مال است.والعلم حاكم و المال محكوم عليه، علم حاكم است و مال محكوم و بدون علم مال ارزشى‌- كلمات قصار:۱۳۹. ? ندارد.
حال علم چگونه نافع و سودمند مى‌گردد؟
طبيعى است هر گاه با عمل همراه گردد امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اذا رمتم الانتفاع بالعلم فاعملوا به و أكثروا الفكر فى معانيه تعه القلوب - غرر الحكم:۳/۱۸۷ ?
((هر گاه بخواهيد از علمى سود ببريد به آن عمل كنيد و در معانى آن بسيار انديشه كنيد تا دلها آنرا حفظ كند.))
((اعمل بالعلم تدرك غنما؛ به دانش عمل كن تا به غنيمت دست‌- غررالحكم ۲/۳۷ ? يابى((اعملوا بالعلم تسعدوا))؛ به علم عمل كنيد تا سعادتمند- غررالحكم:۲/۲۳۹ ? شويد)) دانش نه تنها مقدمه توسعه بلكه مقدمه زندگى است لذا امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:((بالعلم تكون الحياة؛ زندگى به دانش ميسر- غررالحكم:۳/۲۰۷. ? گردد.))
((عليك بالعلم فانه وارثه كريمة ؛ دانش بياموز كه آن ميراثى‌- غررالحكم:۴/۲۸۶. ? گرانبهاست))
علم چگونه به ميراث تبديل مى‌گردد؟آيا علم به ارث مى‌رسد؟ آرى آنگاه كه با زندگى در آميزد به ميراثى گرانبهاست تبديل مى‌شود و نسل آسايش و رفاه را در پهنه گيتى به ارمغان مى‌آورد.
دوم:نيروى كار
نيروى كار به مقدار مفيد كار اطلاق مى‌گردد. ولى نيروى اشتغال به حجم كار كل جامعه گفته مى‌شود و اين امر از شاخصهاى لازم در جوامعى است كه در مسير توسعه گام برمى دارند از اينرو كشورهايى كه مى‌خواهند پيشرفت كنند مى‌كوشند كه از تمام تواناييهاى خود در زمينه اشتغال و نيز از خلاقيتهاى افراد بهره ببرند.
البته تنها كار و تلاش كارگران كافى نيست بلكه نوع و تقسيم كار نيز از اهميت ويژه‌اى برخوردار است و از مظاهر پيشرفت كه اقتصاد دانان روى آن تأكيد مى‌ورزند آن است كه توان كارى يا نيروى اشتغال جامعه به سوى صنعت گرايش داشته باشد اينان دريافته‌اند كه كشورهاى صنعتى كه داراى درآمدهاى كلان هستند توان كارى جامعه را در زمينه‌هاى صنعتى متمركز كرده‌اند و كشورهاى صنعتى نظير ايالات متحده بريتانيا و آلمان دويست سال پيش يعنى در سال ۱۸۰۰ ميلادى كشورهاى غير صنعتى بودند بطورى كه ۹۰% توان كارى جامعه را در بخش كشاورزى متمركز كرده بودند در حالى كه امروز كشاورزى تنها ۳% از فعاليتهاى جامعه را به خود اختصاص داده است. و بر اين اساس توان كارى جامعه در بخش صنعت‌- روزنامه همشهرى:دولت،صنعت،توسعه ۲۱/۵/۱۳۷۵. ? متمركز شده است؛ كه بيانگر پيشرفت جامعه در اين بخش صنعت متمركز شده است؛ كه بيانگر پيشرفت جامعه در اين بخش است ولى در كشورهاى كم درآمد كشاورزى ۶۹% و صنعت ۱۵% از فعاليتهاى جامعه را به خود اختصاص داده است.- گزارشى درباره توسعه درسال ۹۹۴۱م‌
?
اما اسلام تا حدودى با اين نظر مخالف است زيرا اسلام در عين حال كه به صنعت را تشويق مى‌كند ولى كشاورزى را اصل مى‌داند از نظر اسلام كشاورزان گنجينه‌هاى زمينند و اگر قرار باشد كه به توصيه كارشناسان اقتصادى عمل شود و توان كارى جامعه در بخش صنعت صرف گردد پس چه كسى به كشاورزى بپردازد و قرص نان جامعه را تأمين كند.
بنابر اين بايد براى هدايت نيروى اشتغال جامعه با توجه به گوناگونى نيازها برنامه ريزى درستى صورت گيرد اسلام به عنوان يك نظام زندگى به اين امر بسيار توجه كرده است در بيشتر احاديث و روايات نيز بر كشاورزى و اصلاح اراضى تأكيد شده است اين امر بى توجهى به صنعت و ديگر كارها از قبيل تجارت و غير آن نيست زيرا كه:
اولا:صنعت در گذشته بسيار محدود بود و وسايل و ابزار صنعتى مانند امروز اختراع نشده بود و صنعت در امور ساده زندگى كه جامعه در جنگ و صلح بدان نياز داشت محدود مى‌شد.
ثانيا:اصل تقسيم كار امرى حتمى براى جوامع است؛ كشورهايى كه با كمبود آب و زمينهاى مناسب كشاورزى مواجه هستند ناگزير بايد به فعاليتهاى ديگر روى آورند بعنوان مثال در صدر اسلام ساكنين مكه فعاليت تجارى داشتند چون زمينهاى مكه سنگلاخ و غير قابل كشاورزى بود.
وقتى قلمرو حكومت اسلامى گسترده شد اصل تقسيم كار نيز به اجرا درآمد چون بخش زيادى از اين زمينهاى پهناور؛ فاقد عناصر كشاورزى بود از فعاليتهاى ديگرى روى آن صورت پذيرفت از قبيل:استخراج معادن يا نفت،تأسيس كارخانه و به عنوان مثال عربستان سعودى و اردن براى دستيابى به سرمايه مطلوب جهت توسعه مى‌كوشند تا منابع معدنى زمينهايشان را استخراج كنند در حالى كه كشور سودان داراى زمينهاى كشاورزى حاصلخيزى است يا كشور مصر علاوه بر كشاورزى داراى تجارب فنى و صنعتى است.
از اينرو ارزشى كه اسلام براى كار و تخصص علمى قائل است تمايل شديد اين دين را براى رسيدن به توسعه از طريق كار مى‌رساند در اين زمينه نهج البلاغه براى ما راه را ترسيم مى‌كند:
۱- تشويق به كار
۲- كار مفيد
۳- تقسيم كار
امام على عليه‌السلام درباره تشويق به كار مى‌فرمايد:
اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز، روز عمل است‌- خطبه‌ها: ۴۲. ? نه روز حساب و فردا روز حساب است نه روز عمل.
فبادروا العمل و كذبوا الأمل؛ به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيد و- خطبه‌ها: ۱۱۳. ? آرزوها را دروغ شمردند.
العمل العمل ثم النهاية النهاية ؛ كارى كنيد. كار به پايان بريد، كار به پايان‌- خطبه‌ها: ۱۷۶. ? بريد.
و در توصيف مومنان مى‌فرمايد: قلوبهم فى الجنان و أجسادهم فى العمل دلهايشان در بهشت است و تنهايشان در كار عبادت.- خطبه‌ها: ۲۳۴. ?
من أبطابه عمله لم يسرع به نسبه هر كه در كارها درنگ كند شرف نسب‌- كلمات قصار: ۲۲ ? سبب سرعت در كارش نشود.
فاعملوا فى رغبة در امن و آسايش به كار خدا بپردازيد.- خطبه‌ها: ۲۸ ?
فاعملوا و العمل يرفع ؛ پس عمل كنيد كه عمل را به آسمان برند.- خطبه‌ها: ۲۲۱ ?
انسان با كار مفيد و سودمند زنده است امام عليه‌السلام در اين خصوص مى‌فرمايد: ((جدك لا كدك ؛ جديت تو مهم است نه زحمت و تلاش))- شرح نهج البلاغه: ۲۰/۳۴۱ ح ۹۱۸. ?
أفضل الأعمال ما أكرهت نفسك عليه ؛ بهترين كارها كارى است كه خود- كلمات قصار: ۲۴ ? را براى انجام دادن آن به اجبار وادار سازى.
يبتلى عباده عند الاعمال السيئة بنقص الثمرات - خطبه‌ها: ۱۴۳ ?
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند به كاسته شدن ميوه هايشان مى‌آزمايد.
والعمل الصالح حراث الاخره؛ عمل صالح كشته آخرت است.- خطبه‌ها: ۲۳ ?
و درباره انواع كار امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و أعلم أن الرعية طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض و لا غنى ببعضها عن بعض فمنها جنود الله و منها كتاب العامة و الخاصة و منها قضاة العدل و منها عمال الانصاف و الرفق و منها أهل الجزية و الخراج من أهل الذمة و مسلمة الناس و منها التجار و أهل الصناعات و منها الطبقة السفلى من ذوى الحاجات و كل قد سمى الله له سهمه؛ ((بدان كه رعيت را صنفهايى است كه كارشان جز به يكديگر اصلاح نشود و از يكديگر بى نياز نباشند صنفى از ايشان لشكرهاى خدايند و صنفى دبيران خاص يا عام و صنفى قاضيان عدالت گسترند و صنفى كار گزارانند كه بايد در كار خود انصاف و مدارا به كار دارند و صنفى جزيه دهندگان و خراجگذارانند چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانند و صنعتگران و صنفى فرودين كه حاجتمندان و مستمندان باشند هر يك را خداوند سهمى معين كرده.)) - نامه‌ها: ۵۳. ?
پس كار به چهار دسته تقسيم مى‌شود: ۱- كشاورزى ۲- صنعت ۳- تجارت ۴- خدمات‌
و گروهى از مردم هستند كه نمى‌توانند از عهده اين كارها برآيند و آنان قشرهاى آسيب‌پذير و نيازمندان جامعه‌اند كه مسئوليت تأمين معاش آنان بر عهده دولت است.
با اينكه صنعت در زمان امام عليه‌السلام محدود بوده و افراد كمى بدان اشتغال داشتند ولى به سبب اهميتى كه دارد امام در سخنانشان از صنعتگران ياد مى‌كند؛ مهمترين گفتارهاى امام عليه‌السلام در خصوص((كار)) خطبه همام است.
امام درباره پارسيان مى‌فرمايد:
لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير
از اعمال خويش چون اندك باشد نا خشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد.- خطبه‌ها: ۱۸۴ ?
آنان خستگى نمى‌شناسند هر چه بيشتر كار كنند خود را مقصر مى‌بينند زيرا هر تلاشى كه مى‌كنند نسبت به عمرشان اندك است آنان دائم از وقت پيشى مى‌گيرند و در كارهايشان به نتايج كم اراضى نيستند بايد ثمره كارشان درخشان باشد كار زياد را زياد نمى‌دانند چون معيارهايشان در زندگى الهى است آنان در وجودشان عظمت خداوند را حس كردند و از ميزان نعمتهايى كه خداوند در وجودشان به وديعت نهاده باخبرند.
أتحسب أنك جرم صغير و فيك أنطوى العالم الأكبر
آيا مى‌پندارى كه جرم كوچكى هستى حال آنكه در درون تو جهان بزرگى نهفته است.
توانائيهايشان حد و مرزى نمى‌شناسند قدرت فكرى و بدنى آنها در برابر مشكلات زندگى بسيار زياد است، زيرا خداوند بزرگترين امانت هستى - مسئوليت خلافت و جانشينى خداوند را - بر عهده آنان قرار داده است شايد اين اشكال مطرح شود كه با اختراع ماشين و گسترش تكنولوژى ديگر كار از اهميت گذشته خود برخوردار نيست در پاسخ بايد گفت:
اولا: كارى كه اسلام بدان اعتقاد دارد كار بدنى نيست كه با بكار گيرى نيروى عضلانى حاصل شود بلكه برنامه ريزى پژوهش و هر نوع كار ذهنى و فكرى نيز در حد خود كار محسوب مى‌شود تكنولوژى جديد ماشين را جايگزين نيروى عضلانى كرده است ولى نتوانسته براى تفكر خلاق انسانى جايگزينى بيابد چه پيشرفته‌ترين رايانه‌ها نيز نمى‌توانند حتى جانشين عقل و تفكر يك انسان شوند چه رسد به عقل پنج ميليارد انسان.
ثانيا: جايگزينى ماشين به جاى انسان در موارد محدودى است زيرا نمى‌توان كاملا از نيروى انسانى بى نياز شد: فعاليتهايى نظير كشاورزى حتما نيازمند نيروى انسانى است همچنين شغلها و حرفه‌هاى ديگرى نيز هست كه هنوز هم از نيروى انسانى بهره مى‌برد.
ثالثا: جايگزينى ماشين به جاى انسان موجب توليد بخشهاى وسيعترى از اراضى مى‌گردد زيرا انسان را وا مى‌دارد تا به دنبال زمينهاى باير و دست نخورده بگردد و يا به ديگر فعاليتهاى اقتصادى روى آورد تا بيكار نماند لذا نوبت به برنامه ريزى اقتصادى مى‌رسد تا از نيروهاى انسانى متراكم جامعه كه در اثر تكنولوژى پديد مى‌آيد بهره بردارى شود.
بعنوان مثال اگر يك انسان با يك ماشين پيشرفته كشاورزى بتواند روى يك قطعه زمين كار كند كشاورزان ديگر بايد به بهره بردارى زمينهاى ديگر بپردازند و بدين ترتيب كشاورزى رونق مى‌گيرد توليد بيشتر مى‌شود پس هراسى از ماشين نيست و نبايد از پيشرفت تكنولوژى ترسى به دل راه داد زيرا چنين پيشرفتى انسان را به سرمايه گذارى و بهره بردارى بيشتر و توليد سريعتر سوق مى‌دهد در نتيجه وجود ماشين به نفع هر دو - فرد و جامعه - تمام مى‌شود.
سوم: علاقه به كار خير
برنامه‌هاى توسعه روحيه خودخواهى و به فكر خويش بودن را از انسان دور مى‌كند و روحيه سالم و مثبتى را در افراد جامعه بوجود مى‌آورد تا فرد به يك عضو مفيد و سودمند در جامعه مبدل گردد. و اين كار با تأسيس موسسات خيريه انجمن‌ها و تعاونيها صورت مى‌گيرد كه علاقه به كار خير را در افراد زنده مى‌كند نبايد از نظر دور داشت كه دين در ايجاد اين روحيه نقش به سزايى دارد از اينرو هر كس كه بخواهد كار اقتصادى را تجربه كند ناگزير بايد علاقه شديدى به كار خير داشته باشد چون بدون اين احساس در صورت روبرو شدن با اولين مشكل از فعاليت باز مى‌ماند كسى كه سرمايه هايش را براى بهره بردارى از منابع جامعه به جريان مى‌اندازد بايد بداند كه اگر نتايج تلاش و كارش سالها به تأخير بيفتد زيان نمى‌بيند بلكه به نسلهاى آينده جامعه خدمت مى‌كند و اين خود بزرگترين سود است چه جهان صنعتى امروز مديون گذشتگانى است كه به خاطر جامعه امروز تلاش كردند و فكر و انديشه خود را به زمان خويش محدود نكردند.
از رسالتهاى اوليه اسلام ايجاد احساس و درك مثبت در افراد بود احساس به كار خير و تلاش در راه خير و اگر بخواهيم آيات و أحاديثى را كه در اين باره وارد شده است بياوريم صفحات زيادى از كتاب را به خود اختصاص خواهد داد لذا به ذكر گفتارهايى از نهج البلاغه بسنده مى‌كنيم‌
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: افعلوا الخير و لا تحقروا منه شيئا؛ كار نيك بجاى آوريد چيزى از آنرا خرد مشماريد.- كلمات قصار: ۴۱۴ ?
حتى اگر خواسته انسان خرد و كوچك باشد بايد آنرا به اتمام برساند چون براى ديگران فايده خواهد داشت و منظور از خير در اين گفتار كارى است كه سود و نفع عمومى را در پى داشته باشد.
گاهى ممكن است كار بزرگ نباشد اما وقتى با كارهاى ديگران جمع شود، بزرگ و موثر خواهد بود اين مطلب را ما از گفتار زير مى‌فهميم كه مى‌فرمايد:
قارن أهل الخير تكن منهم؛ با نيكان بياميز تا از آنان شمرده شوى. كسى كه‌- نامه‌ها: ۳۱. ? مى‌خواهد كار خير انجام دهد ناگزير بايد به جمع بپيوندد زيرا انجام كار خير برنامه‌اى دسته جمعى است كه گروهى از افراد آنرا به اجرا در مى‌آورند.
لذا امام مى‌فرمايد: فخذوا نهج الخير تهتدوا به؛ راه نيكى تا هدايت شويد.- خطبه‌ها: ۱۶۶ ?
بنابر اين كار خير كارى دسته جمعى با طرح و برنامه‌اى معين براى رسيدن به هدف است و توسعه نيز از مصاديق كار خير است كه افراد براى تحقق آن بايد از برخى منافع زودگذر چشم بپوشند تا به ثمرات و نتايج آن در آينده دست يابند وقتى انسان طعم شيرين كار خير را بچشد و خود را سفارش به كار خير كند كارش چند برابر مى‌شود، نتايج آن افزايش مى‌يابد و انسان وقتى به كار خير مى‌انديشد فكرش او را به طرحى نو و فعاليتى جديد راهنمايى مى‌كند امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:((الفكر فى الخير يدعوا الى العمل به، به كار خير انديشيدن موجب انجام كار خير مى‌شود))- غررالحكم: ۱/۳۶۶ ?
وقتى فرد در راه خير قدم بگذارد همه براى ياريش دست به دست هم مى‌دهند و با كار و طرح و برنامه از او پشتيبانى مى‌كنند در آن وقت معيارهايش تغيير مى‌كند و درونش اصطلاح مى‌پذيرد و در خصلتها و مناقبش دگرگونى حاصل مى‌شود از اينرو اميرالمومنين على عليه‌السلام ويژگى‌هاى كار خير را تبيين مى‌فرمايد:
((خير العلم ما نفع؛ بهترين دانش‌ها دانشى است كه سودمند باشد.))- غررالحكم: ۱/۳۶۶ ?
((خير المواعظ ما ردع؛ بهترين پندها آنست كه از زشتيها باز دارد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير المكارم الايثار؛ ايثار سرآمد بزرگيهاست))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير الاختيار صحبة الاخيار؛ بهترين انتخاب همصحبتى نيكان است.))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير البر ما وصل الى الأحرار؛ بهترين نيكى آنست كه به آزادگان‌
رسد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير أموالك ما وقى عرضك؛ بهترين اموال تو آنست كه آبرويت را حفظ كند.))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير العلوم ما أصلحك؛ بهترين كارها آنست كه ترا اصلاح كند.))- غررالحكم: ۳/۴۲۱ ?
((خير العلم ما قارنه العمل؛ بهترين علمها علمى است كه با عمل همراه باشد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۲ ?
((خير الكلام ما لا يمل و لا يقل؛ بهترين سخنها آنست كه نيازارد و نكاهد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۴ ?
((خير الأمور ما ادى الى الخلاص؛ بهترين كارها آنست كه به رهايى منتهى شود.))- غررالحكم: ۳/۴۲۴ ?
((خير العمل ما صحبه الاخلاص؛ بهترين كارها آنست كه با اخلاص همراه باشد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۴ ?
((خير الأمور ماعرى عن الطمع؛ بهترين كارها آنست كه به طمع آلوده نشود.))- غررالحكم: ۳/۴۲۴ ?
((خير البر ما وصل الى المحتاج؛ بهترين نيكى آنست كه به محتاج رسد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۵ ?
((خير الصدقة أخفاها؛ بهترين صدقه صدقه پنهانى است.))- غررالحكم: ۳/۴۲۵ ?
((خير الهمم أعلاها؛ بلند همتى، بهترين همتهاست.))- غررالحكم: ۳/۴۲۵ ?
((خير الكلام الصدق؛ راستگويى، بهترين گفتار است.))- غررالحكم: ۳/۴۲۵ ?
((خير الخلائق الرفق؛ نرمخويى سرآمد خوبيهاست.))- غررالحكم: ۳/۴۲۹ ?
((خير الأمراء من كان على نفسه أميرا؛ بهترين فرمانروايان كسى است كه فرمانرواى نفس خود باشد.))- غررالحكم: ۳/۴۲۹ ?
((خير الناس من نفع الناس؛ بهترين مردمان كسى است كه به مردم سود رساند.))- غررالحكم: ۳/۴۲۹ ?
((خير الناس من تحمل مؤونة الناس؛ بهترين مردمان كسى است كه زحمت مردم كشد.))- غررالحكم: ۳/۴۳۰ ?
((خير الاجتهاد ما قارنه التوفيق؛ بهترين تلاشها آنست كه با موفقيت همراه باشد.))- غررالحكم: ۳/۴۳۰ ?
((خير أموالك ما كفاك؛ بهترين مالهاى تو آنست كه ترا كفايت كند.))- غررالحكم: ۳/۴۳۱ ?
((خير ما ورث الاباء الابناء الادب؛ بهترين ارث پدران به فرزندان ادب است.))- غررالحكم: ۳/۴۳۷ ?
((ذهاب البصر خير من عمى البصيرة؛ كورى ديده بهتر از كورى دل است.))- غررالحكم: ۳/۴۳۸ ?
((فكر ساعة فصيرة خير من عبادة طويلة؛ ساعتى انديشيدن بهتر از سالها عبادت است.))- غررالحكم: ۴/۳۲ ?
انسان نمى‌تواند بدين صفات و خصال دست يابد مگر در فضايى آكنده از خيز و خوبى كه در آن اصول و ارزشها با زندگى در مى‌آميزد، ارزشهاى دنيوى با ارزشهاى اخروى همسو مى‌شود و اى امر به نوبه خود در فضاى كلى جامعه موثر خواهد بود و آنرا به جامعه‌اى سراسر خير و نيكى بدل خواهد كرد.
وقتى برنامه‌هاى توسعه نيازمند از خود گذشتگى و خود فراموشى باشد نيازمند انگيزه‌هاى خير نيز هست تا آنرا به سوى اين انتخاب سوق دهد و جامعه‌اى كه از چنين صفات و خصالى برخوردار باشد براى انجام كارهاى مهم و بزرگ تواناتر خواهد بود. چنين جامعه‌اى همواره به سوى خير پيش مى‌رود و شهروندانش با واقعيت پرورش مى‌يابند وقتى صبح براى كار از خانه بيرون مى‌آيند و شب براى استراحت به خانه بر مى‌گردند در عمل با خوبيها و فضايل انس مى‌گيرند چه زندگى مدرسه بزرگى است كه انسان در آن اخلاق نيكو را مى‌آموزد و چنين فضايلى در او پايدار خواهد ماند چون در عمل و واقعيت آنها را آموخته است؛ از اينرو امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((سوق المسلمين كمسجدهم، بازار مسلمانان چون مسجدشان است))
چهارم: هدايت درست هزينه‌ها
وقتى كه بخش زيادى از ثروتهاى فردى و گروهى صرف برنامه‌هاى توسعه مى‌شود مردم را وا مى‌دارد تا هزينه‌هاى زندگى را به حداقل برسانند و به كم راضى باشند تا برنامه توسعه در مسير خود قرار گيرد و به نتيجه مطلوب برسد اين امر به معنى تحمل گرسنگى بخاطر توسعه نيست بلكه به معنى هدايت و قانونمند كردن هزينه هاست و به تعبيرى دقيقتر حذف هزينه‌هاى‌
اضافى مو غير ضرورى از زندگى فرد و جامعه است.
چه بسيار اتفاق مى‌افتد كه برنامه‌هاى توسعه به خاطر تجاهل و عدم آگاهى مردم از اين مسأله با شكست روبرو مى‌شود اين از خود گذشتگى نيازمند انگيزه‌هاى بسيار قوى است و هيچ انگيزه‌اى قويتر از دين كه بتواند در مردم تأثير بگذارد وجود ندارد دينى كه مردم را به صرفه جويى زهد، قناعت فرا مى‌خواند تا آرمانهاى بزرگ محقق شود.
بسيارى از آيات قرآن و احاديث و سخنان اميرالمومنين عليه‌السلام بر اين موضوع تأكيد دارند و از اين ديدگاه ما نشان دوستانه حمايت مى‌كنند، زيرا دعوت به زهد و قناعت به معنى روى گردانى از دنيا نيست، بلكه روى كردن به دنيا از راه درست آن است يعنى اينكه انسان به كار و تلاش مستمر بپردازد نه آنكه به دام دنيا درافتد و نتواند از آن رهايى يابد.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
انما لك من دنياك ما أصلحت به مثواك از دنيايت همان اندازه بهره‌- نامه‌ها: ۳۱ ? توست كه در آبادانى خانه آخرت صرف مى‌كنى.
ونيز مى‌فرمايد:
خذ من الدنيا ما أتاك و تول عما تولى عنك - كلمات قصار: ۳۸۷ ?
از دنيا همان را برگير كه نزد تو آيد و از آنچه روى از تو بر مى‌تابد، روى برتاب.
يعنى انسان از دنيا زودگذر كند و بدان دل نبندد و همچون مسافرى كه به هنگام غذا، به اندازه مى‌خورد كه سد جوع كند و وقت ندارد كه سفره‌اش را به انواع غذاها بيارايد.
و درباره زهد مى‌فرمايد: ازهد فى الدنيا تنزل عليك الرحمة؛ در دنيا پرهيزگارى پيشه كن تا رحمت الهى بر تو فرود آيد - غررالحكم: ۲/۱۷۷ ?
و نيز مى‌فرمايد: ((ان المتقين...أصابوا لذة زهد فى دنياهم؛ پرهيزگاران...لذت زهد را در دنيا چشيدند.- نامه‌ها: ۲۷ ?
بنابراين زهد، راه رسيدن به ثروت است زيرا براى انسان سرمايه‌اى را فراهم مى‌آورد كه آنرا در راه خير هزينه مى‌كند امام مى‌فرمايد: ((الزهد ثروة؛ زهد و توانگرى است)) ونيز همين معنى را در بر دارد:- كلمات قصار: ۳ ?
((القناعة مال لا ينفد؛ قناعت ثروتى است كه از ميان نرود))- كلمات قصار: ۵۴ ?
((كفى بالقناعة ملكا؛ قناعت گونه‌اى پادشاهى است))- كلمات قصار: ۲۲۰ ?
((لا كنز أغنى من القناعة؛ هيچ گنجى توانگرتر از قناعت نيست))- كلمات قصار: ۳۶۳ ?
و در تفسير آيه شريفه ((فلنحيينه حياة طيبة؛ زندگى خوش و پاكيزه‌اى به او خواهيم داد)) امام على عليه‌السلام فرمود: منظور قناعت است‌- كلمات قصار: ۲۲ ? ملاحظه مى‌كنيم كه امام عليه‌السلام رابطه بين قناعت و نقش اجتماعى فرد را چگونه ترسيم مى‌كند و نيز چگونه شخص با قناعت خود مى‌تواند بر ثروتى دست يابد و آنرا كليد كارهاى خير در جامعه قرار دهد. در شرايطى كه جامعه روند توسعه را طى مى‌كند و مى‌خواهد با هدايت درست هزينه‌ها و صرفه جويى به بيشترين حد انباشت سرمايه دست يابد تا در برنامه‌هاى توسعه از آن سود ببرد، نياز به چنين روحيه و فضيلت شديدتر مى‌شود. سپس امام على عليه‌السلام درباره خود مى‌فرمايد:
ان امامكم قد أكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه...هيهات أن يغلبنى هواى‌
امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعمهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است...هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد. - نامه‌ها: ۴۵ ?
پس آنكه دلمشغوليش انفاق به خود پر كردن شكمش از انواع از لذايذ است و مصلحت عمومى را در نظر نمى‌گيرد، از رحمت الهى بسيار دور است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
أمقت العباد الى الله سبحانه من كان همتة بطنه‌
كسى كه همه هم و غم او شكم اوست منفورترين بندگان نزد خداوند سبحان است - غررالحكم: ۲/۴۶۰ ?
و نيز مى‌فرمايد:
من كانت همته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه‌
هر كس همتش را صرف پر كردن شكمش سازد ارزش كارش چيزى است كه از آن خارج مى‌شود - غرر: ۵/۳۷۷ ?
پر خورى و شكمبارگى آثار اجتماعى بدى در پى دارد: ((اياكم و البطنه فانها مقساة للقلب؛ از پرخورى بپرهيز كه دل را سخت گرداند))- غرر: ۲/۳۲۴ ?
و نيز تأثير بدى بر توانائيهاى ذهنى انسان مى‌گذرد: ((لا تجتمع الفطنة و البطنة؛ زيركى با پرخورى در يك فرد جمع نگردد))- غرر: ۶/۳۷۰ ?
((من كظته البطنة حجبته عن الفطنة؛ هر كس كه پرخورى آزارش دهد از زيركى بدور باشد))- غرر: ۵/۲۹۹ ?
لذا آنانكه از خواستهاى شكم سرباز مى‌زنند، نزديكترين مردمان به خداوند و امام عليه‌السلام درباره آنان مى‌فرمايد:
اذا أراد الله بعبد خيرا أعطف بطنه عن الطعام‌
آنگاه كه خداوند خير كسى را بخواهد شكمش را از طعام پاك مى‌دارد.- غرر: ۵/۲۹۹ ?
در اين صورت وى در شمار پارسايان در مى‌آيد آن گونه كه امام عليه‌السلام در وصفشان مى‌فرمايد: حاجاتهم خفيقة؛ نيازهايشان اندك است.- خطبه‌ها: ۱۸۴ ?
آرى آنانكه به امامشان اقتدا مى‌كنند، به كمترين غذا بسنده مى‌كنند، تا توان خود را حفظ كنند.
پنجم: عوامل پيشرفت‌
كشورهاى صنعتى با انگيزه‌هاى مادى توليد كنندگان و سرمايه گذاران را به كار تشويق مى‌كنند و البته آثار چنين انگيزه هايى بر كسى پوشيده نيست ولى مسلما به پاى تأثير انگيزه‌هاى دينى كه اسلام در توليد كنندگان و سرمايه گذاران بر جاى مى‌نهد، نمى‌رسد.
اولا: اسلم به توليد كننده و سرمايه گذار وعده مى‌دهد كه نتيجه و ثمره كارشان را در دنيا مى‌بينند:
و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى‌
و اينكه: براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده‌اند نيست؟ و زودا كه كوشش او در نظر آيد - نجم: ۹۳و۴۰ ?
ثانيا: علاوه بر پاداش دنيوى، در آخرت نيز به پاداش فراوانى دست مى‌يابد:
((ثم يجزاه الجزاء الاوفى؛ يعنى چنين فردى به دو سود دست مى‌يابد: سودى در دنيا و سودى در آخرت.))
امام عليه‌السلام دو شخص را كه يكى براى دنيا كار مى‌كرد و ديگرى را كه همان كار با انگيزه‌هاى اخروى انجام مى‌داد به زيبايى توصيف مى‌كند؛ مى‌فرمايد:
الناس فى الدنيا عاملان: عامل عمل فى الدنيا للدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على من يخلفه الفقر و يأمنه على نفسه فيفنى عمره فى منفعة غيره و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل، فأحرز الحظين معاوملك الدارين جميعا، فأصبح وجيها عند الله لا يسأل الله حاجة فيمنعه‌
مردم در دنيا دو گونه كار كنند: يكى در دنيا براى دنيا كار مى‌كند و دنيا چنانش به خود مشغول داشته كه به آخرتش نمى‌پردازد و مى‌ترسد كه بازماندگانش گرفتار فقر شوند و حال آن كه، خود از دنيا در امان است چنين كسى عمر خود را براى سود ديگران تباه مى‌كند و آن ديگر در دنيا براى آخرتش كار مى‌كند، پس بهره او از دنيا بى هيچ رنجى به دستش مى‌آيد.چنين كسى نصيب خود از دنيا و آخرت را فراهم آورد و مالك دو سراى شود در نزد خداى هم آبرومند است و هر حاجت كه از او مى‌خواهد، بر آورد.)) - كلمات قصار: ۲۶۱ ?
اين درباره انگيزه هايى آخرت، اما در دنيا انگيزه‌هاى وجود دارد كه شخص را وا مى‌دارد تا به روند توليد سرعت بخشد مسلمان دنيا را روزهاى انگشت شمارى مى‌داند به همين جهت مى‌كوشد كه از هر لحظه آن استفاده كند زيرا اگر از دستش برود، ديگر باز نخواهد گشت.امام عليه‌السلام نيز او را تشويق مى‌كند و مى‌فرمايد:
ما أسرع الساعات فى الايام و أسرع الايام فى الشهور و أسرع الشهور فى السنة و أسرع السنة فى العمر
ساعتهاى روز و روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر، چه زودگذر است)) - غرر: ۶/۹۱ ?
پس بايد قبل از آنكه فرصت از دست برود عجله كند، از وقت نهايت استفاده را بكند اين محدوديت وقت باعث مى‌گردد كه وى برنامه ريزى كند و كارهايش را اولويت بندى كند، و از كارهاى مهمتر شروع كند تا به مهم برسد امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
العمر أقصر من أن تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الأهم فالمهم‌
عمر كوتاهتر آنست كه همه دانشهاى خوب را بياموزى، پس اول مهمتر را بياموز سپس مهم را.- غرر: ۶/۹۱ ?
اگر انسان براى زندگيش بر اساس((اهم)) و ((مهم)) برنامه ريزى كند، از همه وقتش استفاده خواهد كرد و در مقابل كارش به نتايج بزرگى دست خواهد يافت و هر روز كه مى‌گذرد نكته تازه‌اى به زندگيش اضافه مى‌شود همانطور كه امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: الكيس من كان يومه خيرا من أمسه؛ زيرك كسى است كه ديروزش از امروزش بهتر باشد))- شرح نهج البلاغه: ۲۰/۲۶۲ ح ۶۰ ?
و در نتيجه استفاده بهينه از وقت، انسان مسلمان به صورت تصاعدى پيشرفت خواهد كرد، چون هر روز به دستاوردى جديد دست مى‌يابد.
ششم: احساس مسئوليت جمعى‌
حس فردى و به خويش فكر كردن مانع اصلى در راه رسيدن به توسعه اقتصادى است به اين سبب نظام اقتصادى سرمايه دارى به پيشرفت افراد و جامعه منتهى نمى‌شود؛ چون مبناى آن فرد گرايى و منافع فردى است؛ اين امر بين فرد و جامعه بكاهد و منافع افراد را با منافع جامعه گره بزند، توانايى بيشترى براى توسعه اقتصادى دارد، زيرا توسعه تا حد زيادى نيازمند احساس مسئوليت جمعى است و بدون آن افراد مى‌پندارد كه كارشان در زمينه توسعه، بيهوده و بى نتيجه است اسلام نيز اهميت زيادى براى جمع قائل شده است و آن را سبب پيشرفت مى‌داند و فردگرايى را محكوم مى‌كند و آن را سبب عقب ماندگى و انحطاط به شمار مى‌آورد.
در اين باره گفتارهاى زيادى وجود دارد كه ما آن را سه محور زير خلاصه مى‌كنيم:
اول: پيوستن به جماعت‌
دوم: برگزارى دسته جمعى عبادات‌
سوم: كار اقتصادى به صورت دسته جمعى‌
امام عليه‌السلام درباره پيوستن به جماعت مى‌فرمايد:
ثم الصق بذوى الأحساب و أهل البيوتات الصالحة، السوابق الحسنة...فانهم جماع بن الكرم‌
آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند از خاندانهاى صالح كه سابقه‌اى نيكو دارند...زيرا اينان مجموعه‌هاى كرمند.. - نامه‌ها، ۵۳. ?
و نيز مى‌گويد:
و الزموا السواد الاعظم فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس للشيطان، كما أن الشاذ من الغنم للذنب‌
همراه جماعت بزرگتر باشيد، زيرا دست خدا با جماعت است، و از تفرقه حذر كنيد، زيرا كسانى كه از جماعت كنارى مى‌گيرند، طعمه شيطان اند، مانند گوسفندى كه از گله جدا مى‌افتد و گرگ او را بر مى‌درد. - خطبه‌ها: ۱۲۷. ?
و از ديدگاه امام على عليه‌السلام پيوند و ارتباط اجتماعى به منزله پيمانى است كه بايد به آن وفا كرد.ژان ژاك روسو،تقريبا پس از هزار سال از زمان اميرالمومنين به همين نكته اشاره كرده است.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة و بنيت عليه أركان الطاعة
برخود لازم شمريد كه از آنچه رشته جماعت بدان بسته شده و اساس اطاعت و بندگى بر آن نهاده شده، دست بر مداريد. - خطبه‌ها: ۱۵۱. ?
در همين حال، امام عليه‌السلام انسان را برحذر مى‌دارد از اين كه به جماعت گمراه كه مانع پيشرفت فرد و جامعه‌اند؛ بپيوندد.
امام عليه‌السلام جامعه عراق را پس از حمله ضحاك بن قيس چنين توصيف مى‌كند:
ايها الناس المجمعة أبدانهم المختلفة أهواءهم‌
اى مردم كه به تن مجتمعيد و به آراء پراكنده‌
سپس ناتوانى اين جماعت را تبيين مى‌كند:
من فازبكم فقد فازوا بالسهم الأخيب و من رمى بكم فقد رمى بأفوق ناصل، أصبحت و الله لاأصدق قولكم و لاأطمع فى نصركم و لا أوعدالعدوبكم‌
هر كه پندارد كه به نيروى شما پيروز مى‌شود، همانند كسى است كه آن نيز از تيرهاى قمار نصيب او شود كه سودش از همه كمتر است و هر كه شما رإ؛ ه‌۸ چون تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده، به خدا سوگند، به تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده، به خدا سوگند، به جايى رسيده‌ام كه ديگر سخن شما را باور نمى‌كنم و به يارى شما اميد نمى‌بندم، و دشمن را به شما بيم نمى‌دهم. - خطبه‌ها: ۲۹. ?
در محور دوم اسلام تشويق مى‌كند كه عبادات به صورت دسته جمعى برگزار شود مانند: نماز جماعت، نماز عيد، نماز استسقا، و نيز بر رفت و آمد زياد به مساجد و به بيت الله الحرام كه براى حفظ شخصيت جمعى امت اسلامى، تأكيد شده است.
در محور سوم اسلام به بخشش و عطا تشويق مى‌كند و آن را رمز نفوذ به دل جماعت به شمار مى‌آورد، اميرالمومنين مى‌فرمايد: ((و عليكم بالتواصل و التباذل؛ بر شما باد پيوند با يكديگر و زنها از پشت كردن به يكديگر ))- نامه‌ها: ۴۷. ?
امام عليه‌السلام به مالك اشتر سفارش مى‌كند: ((و أسفح له فى البذل ما يزيل علته، و در بذل مال به او گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود )) زيرا بخشش و بذل مال جامعه را به صلاح مى‌كشاند، دشمنيها- نامه‌ها: ۴۷. ? و كينه توزيها را از آن دور مى‌كند.
و در توصيف پارسايان مى‌فرمايد: ((يعطى من حرمه و يصل من قطعه؛ به آنكس كه محرومش داشته، بخشش نمايد، با هر كه از او ببرد، پيوند كند))- خطبه‌ها: ۱۸۴. ?
و بدين معناست كه شخصى متقى، مثبت است و مى‌تواند بر احساسات خود غلبه كند، و هيچگاه ناخوشايندى او را به درهم شكستن جامعه نمى‌كشاند، بلكه اعتقاد به وحدت و با جمع بودن او را وا مى‌دارد كه جامعه را به سوى خير رهبرى كند، به همين جهت به كسى كه او را محروم كند، بخشش و تفضل مى‌كند و گذشته‌اش را به فراموشى مى‌سپارد و آن را براى خود دليلى براى محروم كردنش قرار نمى‌دهد و اگر همه مردم با او برخورد منفى داشته باشند، او با ديدى مثبت به همه مى‌نگرد و همين ديدگاه مثبت جامعه را اصلاح مى‌كند و از چنگال شر و رذيلت، رهايى مى‌بخشد.
امام مى‌فرمايد: ((من بذل معروفه كثر الراغب اليه؛ هر كه نيكى كند، مشتاقانش زياد گردند.))
من بذل بره أنتشر ذكره؛ كسى كه نيكى كند، نام نيكش بر سر زبانها افتد))- غرر: ۵/۳۳۶. ?
جايگاه والاى اجتماعى، ياد و نام نيك و بدست آوردن دل مردم، اين همه از نتايج خوب فضل و بخشش است.و انسانى كه از چنين موقعيت اجتماعى برخوردار باشد، مى‌تواند در اصطلاح جامعه و جلوگيرى از لغزشها و اشتباهات نقش مهمى را ايفا كند.چون با بخشش، فضايلى نظير نيكى كردن به مردم، در جامعه اشاعه مى‌يابد.
((الكريم من بذل احسانه، كريم و بزرگوار است كسى كه احسان كند))- غرر: ۱/۳۳۱ ?

توسعه منابع انسانى‌
اول: انسان توسعه گرا
منابع انسانى، اساس و شالوده هر پيشرفت اقتصادى بشمار مى‌آيد ما تإ؛ گ كنون به جنبه كيفى منابع انسانى پرداختيم، و اكنون زمان آن رسيده است كه به جنبه كمى بينديشيم و از ميزان تأثير كميت منابع انسانى در فرآيند توليد و پيشرفت اقتصادى سخن به ميان آوريم.
مى‌دانيم كه جامعه در دو محيط شكل مى‌گيرد، محيط عقب مانده و منحط و محيطهاى پيشرفته و متمدن، در محيط عقب مانده هر چيزى محكوم به عقب ماندگى است، حتى عوامل پيشرفت نيز با دست مردمان عقب مانده به عوامل ويرانى و نابودى بدل مى‌گردد.
به عنوان مثال به ثروتهاى معدنى كه خداوند به بعضى از ملتهاى عقب مانده در دل قاره آفريقا داده است، دقت كنيم، مى‌بينيم كه چگونه با دست انسانها اين نعمت به عامل بدبختى تبديل شده است.وقتى كه ملت آفريقا نتواند از اين معادن بهره بردارى كند: مسلما محمل تجمع استعمارگران و استثمارگران و طماعان و كارتلها و تراست‌ها خواهد شد و بدون ترديد جمعيت، در چنين جوامعى، عامل انحطاط و عقب ماندگى بخشهاى ديگر نيز مى‌شود اما در محيطهاى متمدن و پيشرفته كه همه در حال فعاليت و توليد اند، جمعيت عاملى مثبت و ثمربخش تلقى مى‌گردد و واقعيتى كه در جوامع اسلامى مى‌گذرد، شاهد اين مدعاست.دورين وورند در كتاب خود به نام ((زمين و فقر در خاورميانه)) مى‌گويد:
((در اثر افزايش جمعيت، ((كشاورزى)) در سالهاى اخير گسترش سريع و چشمگيرى داشته است.)) - وورند: الارض و الفقر فى الشرق الاوسط، ص ۱۶۴. ?
در مراحل تحرك و جهش اقتصادى، جمعيت عامل مثبت در گسترش و پيشرفت فعاليت اقتصادى به شمار مى‌آيد چون توان كارى بيشترى را در اختيار برنامه ريزان اقتصادى قرار مى‌دهد تا در بخشهاى غير فعال از آنان استفاده كنند از اين رو اسلام با توجه به احاديث وارده از رسول اكرم(ص) به افزايش جمعيت فرا مى‌خواند:
تنا كحوا تكثروا فانى أباهى بكم الامم - مجلسى: بحارالانوار، ۱۷/۲۵۹ ?
((ازدواج كنيد، زياد شويد، تا من در برابر امتهاى ديگر به وجود شما افتخار كنم)) .
پيداست كه اين فراخوانى، مقطعى بوده و نمى‌تواند قانون كلى در هر زمان و مكانى باشد بطوريكه اسلام در آغاز پيدايش خود، شاهد حركت چشمگيرى بود و كميت جمعيت نيز تأثيرى مثبت در پيشرفت جامعه اسلامى داشت. ولى بدين معنى نيست كه مسلمانان همواره سير تصاعدى را در افزايش نسل طى كنند، چونكه در گفتارهاى امام على عليه‌السلام اشاره‌اى به افزايش نسل نشده است، بلكه به عكس در بعضى گفتارهاى حضرت، تعداد زياد و گمراه نكوهش شده است، امام مى‌فرمايد: اما بنى عبد شمس...هم أكثرو أمكرو أنكر، بنى عبد شمس به شمار بيش اند و- كلمات قصار: ۱۱۶. ? مكارتر و بد كردار ترند))
در گفتارهاى ديگر، امام عليه‌السلام مى‌كوشد تا ديدگاه مردم را درباره زيادى فرزندان تغيير دهد و در گفتار زير از قوانينى پرده بر مى‌دارد كه از جهت اقتصادى بسيار حائز اهميت است امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ليس الخير أن يكثر مالك و ولدك ولكن الخير أن يكثر عملك و ان يعظم حملك و أن تباهى الناس بعبادة ربك، فأن أحسنت، حمدت الله و ان أسات استغفرت الله و لا خير فى الدنيا الا لرجلين...رجل يسارع فى الخيرات ...- كلمات قصار: ۹۱ ?
خير آن نيست كه مالت فراوان يا فرزندانت بسيار باشند، بلكه خير آن است كه علمت افزون و بردباريت بسيار باشد و اگر بر مردم مى‌بالى، باليدنت به پرستش پروردگارت بود پس اگر نيكى كنى، خداى را سپاس گويى و اگر بدى كنى از او آمرزش خواهى در اين جهان خيرى نيست مگر براى دوكس:...يكى از آن دو كسى است كه براى كارهاى خير مى‌شتابد.
از گفتار بالا مى‌توان نتيجه گرفت كه:
- در مرحله عقب ماندگى، ثروت و فرزند، نه تنها سودى ندارد، بلكه بارى بر دوش انسان است.
- علم و دانش تنها راه غلبه بر واقعيت عقب مانده جامعه است.
- علم و دانش را بايد با اخلاق پسنديده همراه ساخت.
- ارتباط مؤمن بايد با خداوند تبارك و تعالى محكم باشد.
- وقتى كه محيط سالم باشد، از بطن آن انسانى متولد مى‌شود كه براى كارهاى خير مى‌شتابد.
بنابراين، واقعيت بايد دگرگون شود تا همه چيز تغيير يابد، انسان بيمار نيز چنين وضعى دارد، همه چيز در كام او تلخ است چه عسل چه حنظل.
بار ديگر به منابع انسانى برمى گرديم گفتيم كه اگر جامعه در حال حركت و پيشرفت باشد، كميت جمعيت در اقتصاد موثر خواهد بود وگرنه بهتر است كه جامعه از افزايش جمعيت بپرهيزد، چون در آن صورت، روز به روز گرفتاريها و مشكلات بيشتر خواهد شد.
طرفداران نظريه كنترل جمعيت مسأله‌اى را مطرح مى‌كنند، آنان مى‌گويند:
((پيشرفت تكنولوژى نياز به عوامل انسانى را كاهش داده است)) و براى اين مطلب مثال مى‌زنند كه براى حفر كانال ويلاند در كانادا تنها از پنج گارگر براى خاكبردارى استفاده شد در حالى كه براى حفر كانال سوئز براى كارى مشابه آن، از چهار هزار كارگر استفاده شده بود.
در صنعت لامپ سازى نيز امروزه كارى را كه يك نفر به مدت يك ساعت انجام مى‌دهد، در سال ۹۱۴۱م نيازمند نه هزار ساعت كار بوده است.- برتراندبو گارد: المشكلات الاقتصادية الكبرى فى العصر الحديث، ص ۱۷. ? اين سخن درستى است و بحثى در آن نيست.ولى گروهى اعتقاد دارند منابع توليد در جهان به همين مقدار موجود كه انسان آن را به كار گرفته است، محدود مى‌شود. و ما نيازى به عوامل انسانى نداريم.
ولى در پاسخ بايد گفت: اگر چه امروز نيازى بدان نيست ولى آنگاه كه بخواهيم حجم زيادى از بيابانها و كويرها را به مناطق صنعتى يا به زمينهاى مناسب كشاورزى درآوريم و يا به ثروتهاى موجود در دل درياها و يا معادنى كه در دل زمين است دست پيدا كنيم، به عوامل انسانى نيازمنديم.
و طبيعتا ايجاد زمينه‌هاى سرمايه گذارى، نيازمند عوامل جديد انسانى است و هر چه به پيش برويم اين نياز شديدتر خواهد شد وگرنه عقب ماندگى حتمى است.
كشورهاى اروپاى غربى امروز از مشكل كاهش شديد جمعيت رنج مى‌برند و مسأله كاهش جمعيت و كنترل نسل به توقف زاد و ولد منتهى شده است و اگر ميانگين كاهش جمعيت بر همين حال باقى بماند؛ بيم آن مى‌رود كه پس مدتى در بعضى از اين كشورها، نسل انسان منقرض شود.
مشكل جمعيت در تعداد آن نيست، زيرا در گذشته پدر خانواده سعى مى‌كرد فرزندان زيادى داشته باشد تا در كار و توليد به او كمك كنند، بلكه مشكل در چگونگى و كيفيت استفاده از انسانى است كه قدم به دنيا مى‌گذارد به همين سبب پيش از آنكه به فكر لقمه‌اى باشيم تا شكمش سير شود، به فكر كيفيت استفاده از او باشيم تا به نيروى بيهوده و بيكار، بدل نگردد و موجب عقب ماندگى نشود در جوامع فعال، تعداد جمعيت نشانه قدرت و مايه سربلندى است فرض كنيم كه اگر ژاپن داراى دو برابر جمعيت فعلى بود، در اين صورت توليداتش نيز دو برابر مى‌شد، بنابراين مشكل در تعداد جمعيت، نيست بلكه در چگونگى استفاده و بهره بردارى از آن است زيرا عدم استفاده درست، جامعه را ناتوان خواهد ساخت، اگر چه تعداد جمعيت كم و محدود باشد.
دوم: منابع طبيعى‌
خداوند سبحان انسان را آفريد و همراه آن منابعى را براى انسان بعنوان روزى قرار داد تا بتواند از آن تغذيه كند و براى هر كس سهمى از آن روزى قرار داد و از انسان خواسته است تا براى بدست آوردن روزى سعى و تلاش كند وگرنه سهم خود را از زندگى از دست خواهد داد.
منابع حياتى گوناگون، متنوع و بسيار است و دانشمندان نيز هر روز به منابع جديدى دست مى‌يابند و هر روز منبعى را به منابع انرژى مى‌افزايند و معادن تازه‌اى را در دل خاك كشف مى‌كنند و منابع جديدى را به منابع تغذيه اضافه مى‌كنند پس اين تصور كه منابع محدود است، و يا كفاف زندگى ساكنان كره زمين را نمى‌دهد، و همى بيش نيست و اشتباهى فاحش است؛ عقيده اشتباهى كه مبناى نظريه سرمايه دارى است، بنابراين بايد اعتراف كرد كه مشكل در طبيعت نيست، بلكه مشكل اصلى محدود بودن معارف بشرى است و شايد در آينده منابع جديد تغذيه فراهم گردد كه هنوز بشريت آن را كشف نكرده است برتراندبوگارد در كتاب خود به نام((مشكلات بزرگ اقتصادى در عصر حاضر)) مى‌گويد: ((ثروتمندى طبيعت به گستردگى شناخت و معرفت بشر ارتباط دارد و هر چه شناخت و معرفت بشر ارتباط دارد و هر چه شناخت ما نسبت به طبيعت بهتر باشد، استفاده ما نيز از آن بهتر است.)) - براتراند بوگارد: المشكلات القتصادية الكبرى فى العصر الحديث، ص ۱۶. ?
در ادامه مى‌گويد: ((نه تنها امكانات نامحدود توليدى، بلكه امكانات توليدى مجانى در اختيار ماست كه ما راه استفاده از آن را نمى‌دانيم.))- همان: ص ۷۱. ?
و گاهى نيز دشوارى بهره بردارى از منابع، سبب اصلى نابسامانى اقتصادى است، چون كشورهاى فقيرى هستند كه ثروتهاى زيادى در اختيار دارند؛ اگر بتوانند از آن ثروتها بهره بردارى كنند.
پيتربائر نمونه‌هاى از امكانات دست نخورده در كشورهاى فقير را ذكر مى‌كند، وى مى‌گويد: ((در لوجاكا كه ميان دو رود نيجر و نيا در نيجريه و در ارتفاع ۳۳۰ مايلى از بازار، دست نخورده باقى مانده است)) و در ادامه مى‌گويد: ((در غنا و كشورهاى ديگر افريقايى، درختان گوناگون با چوبهاى مرغوب وجود دارد ولى هزينه‌هاى سنگين حمل و نقل، مانع بهره بردارى از آن شده است.))- همان: ص ۷۱. ?
در كنار عدم آگاهى بشر و سختى و دشوارى بهره بردارى از منابع، دليل ديگرى نيز وجود دارد و آن به هدر دادن بسيارى از منابع طبيعى است كه در تجارت جهانى به صورت عرف درآمده است.مثلا كشور ثروتمندى چون كانادا را ساليانه تا هزاران تن از حبوبات را كه براى تغذيه گرسنگان افريقا كفايت مى‌كند، براى حفظ ميانگين عرضه و تقاضا، مى‌سوزاند.
بوگارد مى‌گويد: ((بعضى از ماهيگيران بخشى از صيدشان را هنگامى كه زياد باشد به دريا مى‌ريزند.چرا؟چونكه پايين بودن قيمت، بعضى از اوقات، از نسبت فراوانى بالاتر مى‌رود)) ما به دلايلى زيادترى نياز- همان: ص ۲۰. ? نداريم، چون هر يك از ما در جهان امروز، شاهد به هدر رفتن عمدى بسيارى از امكانات است.دليلى روشنتر از ميانگين هزينه‌هاى نظامى كه صرف ساخت و تجارت سلاحهاى مخرب مى‌گردد، وجود ندارد و نيز جهان امروز شاهد ويرانى طبيعت زيبا و امكانات بسيار آن است و كمترين آن، نازك شدن لايه اوزن و تأثير مرگبار آن بر زندگى گياهان و حيوانات است كه در اثر فضولات و زباله‌هاى كارخانه‌هاى صنعتى پديد آمده است.
بنابر اين نبايد مشكل را در طبيعت جستجو كرد، بلكه مشكل خود انسان است كه طبيعت را به ابزارى مخرب و ويرانگر تبديل كرده است.و بجاى آنكه از قدرت اتمى، انرژى مفيد توليد كند، براى ساخت بمب‌هاى اتمى و سلاحهاى مخرب از يكديگر پيشى مى‌گيرد، پس بايد در تصور نادرستى كه از طبيعت در ذهن ماست، تجديد نظر كرد و با ديدى مثبت و صادقانه به طبيعت نگاه كرد.
در اينجا بايد به ديدگاه خوشبينانه اسلام به طبيعت، بيشتر انديشيد، ديدگاهى كه با انگيزه‌هاى خود، بشريت را وا مى‌دارد تا بار ديگر به آغوش طبيعت اين سرمايه الهى كه خداوند به انسان ارزانى داشته است برگردد، و زندگى شرافتمندانه و سعادتمندانه‌اى را در اين دنيا، براى خود تضمين كند.
دكتر ابراهيم عسل مى‌گويد: ((اقتصاد اسلامى، اساس مشكل اقتصادى را در عدم تلاش مستمر و جدى انسان براى استفاده از خيراتى مى‌داند كه جهان هستى را پر كرده است تاريخ اقتصادى نيز بر اين حقيقت تأكيد دارد درگذشته امكان بهره بردارى زياد از زمين فراهم نبود به همين جهت توليد كشاورزى از زمين هم كم بود، لذا وقتى كه انسان با جديت تلاش كرد و كشاورزى را مكانيزه كرد، محصولات فراوان شد با اينكه تغييرى در مساحت زمين ايجاد نشد بلكه تلاش و كوشش انسان شكل تازه‌اى به خود گرفت.))- ابراهيم عسل: التنمية فى الاسلام، ص ۹۸ ?
گفتارهاى زيادى از فرموده‌هاى امام على عليه‌السلام در اختيار ماست كه اين حقيقت را آشكار مى‌كند و راه درست را پيش پاى كسانى كه مى‌خواهند به آبادانى زمين بپردازند، قرار مى‌دهد، از اينرو به فرزندش امام حسن عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و استعنته على أمورك و سألته من خزائن رحمته ما لا يقدر على اعطائه غيره من زيادة الاعمار و صحة الابدان وسعة الارزاق، ثم جعل فى يدك مفاتيح خزائنه بما أذن لك فيه من مسألته فمتى شئت استفحت بالدعاء أبواب نعمته و استمطرات شابيب رحمته - نامه‌ها: ۳۱. ?
در كارهايت از او يارى بجوى و از خزائن رحمت او چيزى بطلب كه جز او را توان عطاى آن نباشد، همچون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشايش در روزى خداوند كليدهاى خزائن خود را در دستان تو نهاده است، زيرا ترا رخصت داده كه از او بخواهى و هر زمان كه بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشائى و ريزش باران رحمتش را طلب كنى.)) هر چه كه انسان بدان نياز دارد در طبيعت موجود است، و خداوند ثروتهاى طبيعى را در گنجينه هايى قرار داده و رموزى را براى آن در نظر گرفته است كه رمز گشايش آن توكل به خدا و يارى جستن از او است كه عملا در دست خود انسان است.
روزى دهنده، خداوند تبارك و تعالى است و قدرت لايزالش نيز نامحدود است، او روزى بندگانش را هر چند زياد باشند و هر قدر زاد و ولد داشته باشند تضمين كرده است گفتارهاى زيادى از حضرت نقل شده است كه پرده از اين حقيقت بر مى‌دارد و جاى هيچ شكى را باقى نمى‌گذارند و بيان مى‌كند كه منابع طبيعى فناناپذير است زيرا خداوند تبارك و تعالى وقتى انسان را آفريده، وسايل زندگيش از پوشاك و خوراك و غيره را نيز آفريد.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من عاش فعليه رزقه؛ هر كه زنده باشد، روزيش بااوست)) - خطبه‌ها: ۱۰۸. ?
((دعا كل طائر باسمه وكفل له برزقه؛ هر پرنده‌اى را به نام خود خواند و عهده دار روزى آن گرديد.))- خطبه‌ها: ۲۲۱. ?
((قسم أرزاقهم و أحصى اثارهم ))؛ روزى بندگان خود را ميانشان تقسيم نموده و آثار و اعمالشان را حساب كرده است.- خطبه‌ها: ۸۹. ?
((عياله الخلائق ضمن أرزاقهم ))؛ همه موجودات روزيخوار اويند و روزى آنها را ضمانت كرده است.- خطبه‌ها: ۹۰ ?
((و اله الخلق ورزاقه ))؛ خداوند آفريدگان و روزى دهنده آنان - خطبه‌ها: ۸۹. ?
((فاعتصم بالذى خلقك و رزقك و سواك؛ پس چنگ در كسى زن، كه تو را آفريده است و روزى داده و اندامى نيكو بخشيده))- نامه‌ها: ۳۱. ?
((الرزق مقسوم و الحرص محروم؛ روزى قسمت شده و آزمندى موجب حرمان است ))- غرر: ۱/۳۴. ?
((الرزق يطلب من لا يطلبه؛ روزى بدنبال كسى است كه آن را طلب نكند))- غرر: ۱/۳۷۰. ?
((انك...مضمون الرزق؛ روزى ترا ضمانت كرده‌اند ))- غرر: ۳/۵۰. ?
لا يملك امساك الارزاق و ادراها الا الرزاق‌
امساك و ريزش روزيها تنها از جانب خداوند روزى رسان است - غرر: ۶/۴۵۱. ?
دهها گفتار ديگر نيز از امام نقل شده و حاكى از اينست كه خداوند روزى آفريدگانش را فراهم كرده است و گفتارهاى ديگرى است كه نياز به تأمل بيشترى دارد مى‌فرمايد: و أرفع لكم المعاش؛ معاش را برايتان رفيع مى سازد ابن ابى الحديد در شرح اين گفتار مى‌گويد:- شرح نهج البلاغه: ۶/۲۴۴. ?
آن را رفيع مى‌سازد يعنى زياد و پربركت قرار داده است.
و نيز مى‌فرمايد: ((لو شئت لا تخذت من هذا الماء نورا، اگر مى‌خواستم از اين آب نور مى‌گرفتم ))- احمد أمين: التكامل فى الاسلام ۳/۵۱. ?
كدام عقل قدرتمندى مى‌توانست كنه اين سخن اميرالمومنين را در آن روز دريابد، مسلما پس از آنكه معارف بشرى گسترده شد، انسان توانست بفهمد نيرويى كه از ذره هيدروژن موجود در آب بوجود مى‌آيد، بسيار بيشتر از نيرويى است كه از ذره اورانيوم غنى شده بدست مى‌آيد بنابراين آب، بزرگترين و قويترين منبع انرژى است.

موانع توسعه منابع طبيعى‌
بانك جهانى در گزارشى با عنوان ((توسعه در جهان در سال ۱۹۹۶))، آمار سال ۹۹۳۱م را منتشر كرده است در اين گزارش درباره زمينهاى زير كشت آمده است:
از زمينهاى زراعى تنها۱۱% زير كشت رفته و از زمينهاى غير زراعى ۲۶% بهره بردارى شد اگر همه اين زمينها به خوبى مورد بهره بردارى قرار- گزارشى از توسعه در جهان در سال ۹۹۶۱م، ص ۳۵۵. ? مى‌گرفت، نياز انسان به غذا تأمين مى‌شد دلايل زيادى وجود دارد كه مانع استفاده انسان از منابع مى‌شود و در نتيجه فقر وتنگدستى در جوامع منتشر مى‌گردد.
ما در فصل ((فقر و عوامل آن )) به بخشى از اين دلايل اشاره كرديم در اينجا به موانع استفاده از منابع انسانى و طبيعى اشاره مى‌كنيم.
مانع اول:بيكارى‌
است كه در اثر آن بخش زيادى از افراد جامعه از شركت در فعاليت اقتصادى باز مى‌مانند و توليد كاهش مى‌يابد و در نتيجه، درصد رشد جمعيت نسبت به توليد بالاتر مى‌رود و اين امر موجب فقر و تنگدستى مى‌گردد كه معمولا از سه عامل ناشى مى‌شود:
عامل اول: به خود افراد بر مى‌گردد، زيرا بعضى از آنها به تنبلى و راحت طلبى عادت كرده‌اند اسلام اين افراد را به كار و تلاش تشويق مى‌كند و از آنان مى‌خواهد كه با قدم گذاشتن در صحنه كار و تلاش خود را از تنبلى و تن پرورى رها سازند در تأييد اين موضوع گفتارهاى زيادى را از نهج البلاغه ذكر كرديم.
عامل دوم: شرايط و زمينه‌هاى كار است: گاهى شخص موقعيت كار پيدا نمى‌كند و هنگامى كه سطح اقتصادى در جامعه پايين بيايد، بازار كار نيز كساد مى‌شود و شخص عليرغم توانائى، فرصتى براى كار پيدا نمى‌كند.
روشى كه اسلام براى حل اين مشكل ارايه مى‌دهد عبارت است از:
۱- جلوگيرى از ثروت اندوزى: امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فلا يغرنك سواد الناس من نفسك و قد رأيت من كان قبلك ممن جمع المال‌
پس به بسيارى مردمان فريفته نشوى، كه خود به چشم خود ديدى آن را كه پيش از تو بود، مالها اندوخت - خطبه‌ها: ۱۳۲. ?
در همين خطبه مى‌فرمايد:
أما رأيتم الذين يأملون بعيدا و يبئون مشيدا و يجمعون كثيرا كيف أصبحت بيوتهم قبورا و ما جمعوا بورا وصارت أموالهم للوارثين‌
آيا آن كسانى را كه آرزوهاى دور و دراز در دل داشتند و بناهاى بلند و استوار بر مى‌آوردند، و مال فراوان گرد آورده بودند تباه گرديد و اموالشان به ميراث خوران رسيد. - خطبه‌ها: ۱۳۲. ?
سپس امام عليه‌السلام درباره بعضى از مردم كه گوئى كسرى و قيصرند، مى‌فرمايد:
من المال على المال فأكثر و من بنى و شيد و زخرف و نجد
و نيز آن كس كه دارايى خود را گرد آورد، و همواره بر آن افزود و كاخهاى استوار برآورد و آنها را بياراست و آرايه ساخت.)) - نامه‌ها: ۳. ?
۲- استفاده ثروت در راه خير: اگر انسان مؤمن به مالى دست يابد، بهتر است كه آن را در كارهاى خير استفاده كند و درهاى اميد را به روى كسانى كه، كار پيدا نمى‌كنند، بگشايد.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من بذل ماله جل؛ آنكه مالش را ببخشد، بزرگى بيند))- غرر: ۵/۱۴۲. ?
من بذل فى ذات الله ماله عجل له الخلف‌
آنكه مالش را در راه خدا بذل و بخشش كند، مالش زود جبران گردد - غرر: ۵/۳۳۷. ?
((خير الأموال ما أعان المكارم؛ بهترين مالها آن است كه براى رسيدن بزرگيها ياريگر باشد))
۳- در جستجوى كار بودن: اگر انسان در جايى كارى پيدا نكند مى‌تواند به جاى ديگر مسافرت كند و با تحمل سختيها و دشواريها به خواسته خويش دست يابد، چون كار براحتى بدست نمى‌آيد بلكه بايد در راه آن تلاش كرد و سختى‌ها را به جان خريد امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((ركوب الأهل يكسب الأموال؛ سوار شدن بر مركب خطر، مال و ثروت بدنبال آورد))- غرر: ۳/۴۲۸ ?
و به فرزندش امام حسن عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((فاسع فى كدحك و لا تكن خازنا لغيرك؛ سخت بكوش ولى گنج ديگران مباش))- غرر: ۴/۹۴. ?
كه هماهنگ با اين آيه قرآن است:
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملا قيه‌
اى انسان تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى‌كشى، پس پاداش آن را خواهى ديد. - انشقاق: ۶. ?
عامل سوم: شرايط و اوضاع سياسى است، گاهى ظلم سياسى، موجب بروز شكاف اقتصادى در جامعه مى‌شود و به تبع آن دو طبقه محروم و مرفه در جامعه بوجود مى‌آيد گاهى نيز اوضاع نابسامان امنيتى چون بروز جنگهاى داخلى و نا آراميها، فعاليت اقتصادى را دچار تزلزل مى‌كند و در معرض خطر قرار مى‌دهد در چنين اوضاعى تنها صلح و آرامش است كه مى‌تواند همه چيز را به حالت عادى برگرداند و وضعيت نابسامان اقتصادى را به ثبات و آرامش تبديل كند از اين رو امام على عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌فرمايد:
و لا تدفعن صلحا اليه و عدوك و لله فيه رضى فان فى الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و أمنا لبلادك‌
اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روى متاب كه خشنودى خداى در آن نهفته است، صلح سبب بر آسودن سپاهيانت شود و تو را از غم و رنج برهاند و كشورت را امنيت بخشد.
به همين جهت آرامش و امنيت از عوامل مهم به گردش در آوردن چرخ اقتصاد به شمار مى‌آيند و همچنين از انگيزه‌هاى كار و توليد محسوب مى‌شوند.
مانع دوم: بيكارى پنهان‌
از نشانه‌ها و مظاهر عقب ماندگى اقتصادى آن است كه كارآيى بخش كارگرى در كشورهاى در حال توسعه كمتر از كشورهاى پيشرفته است لذا هنگامى كه گفته مى‌شود ميانگين نيروى كار۵۰ درصد است.منظور آن نيست كه همه اين مقدار بطور كامل به كار مى‌پردازد بلكه كار مفيدى را كه يك كارگر در طول مدت كار روزانه انجام مى‌دهد بسيار كمتر از توان كارى وى است اين وضعيت از چند عامل ناشى مى‌شود:
۱- عوامل طبيعى: قدرت و استعداد حاصلخيزى زمين، برنامه كشت موسمى را بر كشاورز تحميل مى‌كند لذا كشاورزان در موسم‌هاى خاصى به كشت مى‌پردازند و سپس به انتظار فرا رسيدن موسم ديگر بيكار مى‌مانند به عنوان مثال، در كشور ايران روزهاى كار براى يك دهقان حدود ۱۰۸ روز در سال است يعنى كمتر از ۳۳/۰ روزهاى سال به كار اشتغال دارد در- قره باغيان، مرتضى: اقتصاد رشد و توسعه ص ۴۶. ? كشورهاى ديگر نيز كشاورزان چنين وضعى دارند ولى اين مشكل قابل حل است و آن اجراى قانون احياى زمين است.
در نتيجه وقتى زمين براى كشت مساعد نباشد، كشاورز مى‌تواند از زمينى ديگر استفاده كند و بدين ترتيب بيكار نخواهد ماند.
قانون احياى زمين از احكام مهم اقتصاد اسلامى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله وضع كرد و اميرالمومنين عليه‌السلام نيز از آن پيروى كرد، ايشان مى‌فرمايد:
من أحيى أرضا ميته من المسلمين فليعمرها وليود خراجها
هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند بايد آن را آباد نگه دارد و خراج آن را بپردازد - وسايل الشيعة ۲/۱۴۳. ?
۲- عوامل روانى: هميشه عده‌اى از كارگران هستند كه كارآيى مطلوب ندارند، آنان در طول هشت ساعت كار، دو ساعت كار مفيد انجام مى‌دهند، و بقيه وقت خود را به تنبلى و كم كارى سپرى مى‌كنند اسلام تشويق مى‌كند كه شخص دست از كم كارى سهل انگارى بردارد؛ امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من أطاع التوانى ضيع الحقوق؛ هر كه در كارها سستى پيشه كند- كلمات قصار: ۲۳۱. ? حقوق خويش را تباه كرده است))
و امام على عليه‌السلام درباره رسول الله مى‌فرمايد:
((فبلغ رسالات ربه غير و ان و لا مقصر او رسالت پروردگارش به جاى‌- خطبه‌ها: ۱۵. ? آورد نه در آن سستى كرد نه كوتاهى)) لذا بايد همه تلاش خود را به كار بندد تا كار مفيد و ثمر بخشى را ارايه دهد.))
۳- ضعف كارآيى: در بعضى از موقع ناتوانى و كم كارى از ضعف كارآيى فنى يا علمى ناشى مى‌شود يعنى شخصى از دانش فنى كافى در كار برخوردار نيست، در اينجا ارزش و نقش دانش و تجربه مشخص مى‌گردد كه تا چه اندازه مى‌تواند در بالا بردن كيفيت كار و نيز رسيدن به كارآيى مطلوب، موثر واقع شود در كشورهاى صنعتى اكثريت با كارگر باسواد و برخوردار از دانش فنى است تقريبا كارگر بيسواد وجود ندارد و كارگر غير ماهر و غير فنى در رديف بيسوادان قرار دارد و اسلام از كارگر مى‌خواهد كه دانش بياموزد و هر چه در توان دارد در اين راه فرو گذار نكند امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فان العامل بغير علم كالسائر على غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطريق الواضح الا بعدا عن حاجته - خطبه‌ها: ۵۳. ?
پس هر كس بدون علم دست به عملى زند، چونان كسى است كه بيرون از راه گام مى‌زند كه هر چه بيشتر رود، بيشتر از مقصود دور گردد.))
درباره استفاده و بهره مندى كامل از وقت مى‌فرمايد:
فاليعمل العامل منكم فى ايام مهله قبل ارهاق أجله و فى فراغه قبل أوان شغله و فى متنفسه قبل أن يوخذ بكظمه - خطبه‌ها: ۸۵. ?
بر هر يك از شماست، كه براى خدا كارى كند، در روزهايى كه فرصتى هست، پيش از فرار رسيدن اجلش و در زمان آسودگى، پيش از گرفتار شدنش و به هنگامى كه نفس تواند كشيد، پيش از بند آمدنش.
و درباره كسب تجربه مى‌فرمايد:
و من التوفيق حفظ التجربة؛ تجربه اندوزى نشان پيروزى است.- كلمات قصار: ۲۰۲. ?
مانع سوم: عدم آگاهى از منابع طبيعى‌
بايد گفت كه پاره‌اى از كشورها شناخت كاملى از امكانات مادى خود ندارند نبايد از نظر دور داشت كه خداوند سبحان براى هر ملتى نوعى نعمت قرار داده است، اينگونه نيست كه ملتى فقير و ملتى ثروتمند باشند، بلكه ملت ناآگاهست، يعنى از آنچه خداوند روزى او قرار داده بى خبر است و نياز به مدت زمانى طولانى دارد تا وسايل علمى اش پيشرفت كند و بتواند منابع طبيعى خود را كشف كند به عنوان مثال كشورهاى حاشيه خليج فارس، دو قرن پيش، جز مشتى خاك چيزى در اختيار نداشتند و شايد بعضى از مردم از اينكه در چنين سرزمينى ساكن بودند، اظهار پشيمانى مى‌كردند، از بدشانسى خود مى‌ناليدند كه چرا در چنين مكانى قدم به دنيا گذاشته‌اند.اما امروزه وضع به كلى فرق كرده است بنحوى كه بعضى علاقه‌مند تابعيت يكى از اين كشورها را بدست آورند از طرفى شايد امروز كسى باشد كه از واقعيت تلخ كشور خود رنج ببرد ولى فردا با شنيدن صداى كارخانه‌ها و نيروگاهها كه سراسر كشورش را پر خواهد كرد، به جنبش و پايكوبى خواهد پرداخت.
اين روزها خبرگزاريها از قزاقستان خبر مى‌دهند كه مقدار قابل توجهى زغال سنگ كه وزن آن به ۲۰۰ ميليون تن مى‌رسد در نزديكى يكى از ايستگاههاى راه آهن اين كشور بدست آمده است كه به راحتى قابل انتقال است.
اروپا نيز شش قرن پيش، سرزمينى عارى از تمدن بود و جيره خوار تمدن شرق، محسوب مى‌شد اما ملتهاى اروپا نيز با پشت گذاردن شبهاى ظلمانى جهل و نادانى، طبيعت پيرامون خود را شناختند و صخره‌هاى سخت را به انرژى تبديل كردند و از آهن برجهاى سر به آسمان كشيده و وسايل حمل و نقل ساختند قرآن كريم نيز انسان را به سعى و تلاش تشويق مى‌كند.
...وأمشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور ،...
بر روى آن سير كنيد و از رزق خدا بخوريد، چون از قبر بيرون آييد به سوى او مى‌رويد. - ملك: ۱۵. ?
امام عليه‌السلام نيز با الهام از قرآن، انسان را به سير و سفر، سعى و تلاش از اين طريق، تشويق مى‌كند.
مى‌فرمايد:
ما أجمل فى الطلب من ركب البحر للتجارة .- كافى: ۵/۵۶/۲ ?
چه زيباست كه انسان براى طلب روزى، به دريا سفر كند و به تجارت بپردازد.
و نيز مى‌فرمايد:
فانظروا الى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا فقعد عليه طاعتهم و جمع على دعوته ألفتهم، كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتهإ؛ ص‌۶ و أسال لهم جداول نعيمها ؛ - خطبه‌ها: ۲۳۴ ?
سپس اين قوم را بنگريد، آنگاه كه خداوند نعمتهاى خويش به آنان ارزانى داشت و برايشان پيامبرى فرستاد و آنان را فرمانبردار آيين او نمود و به دعوت او پراكندگيهاشان را به يگانگى بدل كرد و نعمت بال كرامت بر سرشان بگسترد و جويبارهاى خود را به سويشان روان داشت.
در اينجا امام عليه‌السلام انسان را فرا مى‌خواند تا چشم خود را در برابر نعمتهايى كه خداوند به او ارزانى داشته؛ باز كند و منابع ضرورى و حياتى خود را در ميان آنها جستجو كند.
مانع چهارم: عدم بهره بردارى درست از منابع‌
همانطور كه گفتيم عدم وجود دانش فنى موجب مى‌گردد كه از منابع استفاده درست و مناسب صورت نگيرد زيرا كشورهاى زيادى هستند كه منابع طبيعى در اختيار دارند ولى عليرغم ثروتمندى، نيازمندند چون نمى‌توانند از اين منابع به نحو احسن بهره بردارى كنند.در نتيجه وجود منابع غنى مشكلى را حل نمى‌كند و چيزى را محقق نمى‌سازد و تأثيرى نيز در پيشرفت ندارد زيرا پيشرفت آنگاه آغاز مى‌شود كه افراد جامعه به اهميت اين منابع آگاهى داشته باشند و براى دستيابى به آن تلاش و كوشش بخرج دهند و رد وهله دوم تأمين وسايل و امكانات كافى فنى است.- قره باغيان، مرتضى: اقتصاد رشد و توسعه ج ۱ ص ۷۹ ?
تاريخ نشان داده است كه تغيير در سليقه و روشهاى توليد، تأثير بسزايى در شكوفايى توليد دارد تا آنجا كه سطح توليد را به طور تصاعدى بالا مى‌برد ((براى مثال كشور بريتانيا در بين سالهاى ۱۷۶۰- ۷۴۰۱با اختيار روشهاى جديد در توليد غلات، جريان انقلاب كشاورزى را طى كرد فرانسه نيز با استفاده از تجربيات بريتانيا توانست توليد كشاورزى خود را افزايش دهد، هر چند كه از زمين كشاورزى كمترى برخوردار بود.))- قره باغيان: ج ۱، ص ۷۹. ?
بعضى از كشورها كه منابع طبيعى زيادى در اختيار ندارند، با استفاده از روشهاى پيشرفته و نوين توانسته‌اند، گامهاى موثرى را در مسير توليد بردارند، به عنوان مثال، ((كشور ژاپن در اين دسته از كشورها قرار مى‌گيرد.كه هر چند منابع طبيعى در اين كشور كمياب است ولى توانسته است با كشف روشهاى نوين استفاده از منابع، به طور چشمگير توسعه اقتصادى يابد.)) و اين كار را تنها در سايه استفاده كامل از منابع اوليه‌اى‌- همان: ۱/۷۹. ?
كه در اختيار داشت يا از خارج وارد مى‌كرد، انجام داد عامل موثر ديگر در بهره بردارى از منابع طبيعى، سهولت انتقال اين منابع با وسايل حمل و نقل زمينى و دريايى است و اگر كشورى وسايل لازم را جهت انتقال منابع نداشته باشد، بديهى است كه نمى‌تواند بخوبى به بهره بردارى از منابع بپردازد.
بنابراين مشكل فقر در برخى كشورها ناشى از نبود منابع طبيعى نيست بلكه نداشتن توان كافى براى بهره بردارى و يا بهره بردارى غلط و نادرست از اين منابع است.
در اينجا با دكتر مرتضى قره باغيان همصدا مى‌شويم، وى مى‌گويد:
((به طور كلى، كمبود مطلق زمين، فلزات و مواد معدنى، آب، جنگل و منابع تأمين انرژى وجود ندارد قاره امريكا ذخاير قابل توجهى از قلع، مس، بكسيت و طلا، آسيا ذخاير عظيم نفت، پلاتين، قلع، روى، آهن، ذغال سنگ و مس دارد.كشورهاى آمريكاى لاتين نيز از ذخاير سرشار نفت، آهن، مس و روى برخوردارند جنگل و فرآورده‌هاى آن، ثروت سرشارى براى كشورهاى آفريقا و جنوب آمريكا به شمار مى‌آيد كه به صورت دست نخورده باقى مانده‌اند.))- قره باغيان: اقتصاد رشد و توسعه، ج ۱ ص ۴۳. ?
طبيعى است كه اگر اين كشورها وسايل و ابزار لازم را براى اين كار را فراهم كنند.براحتى مى‌توانند به بهر بردارى كامل از اين منابع بپردازند و راه دستيابى به اين ابزار و وسايل، علم و تجربه است امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((فاتعظوا عبادالله بالعبر النوافع؛ اى بندگان خدا از عبرتهاى سودمند پند گيريد.))- خطبه‌ها: ۸۴. ?
در مرحله بعد امام عليه‌السلام مردم را به بهره برداردى از منابع طبيعى فرا مى‌خواند از اينرو در خطبه‌اى كه به هنگام استسقا بر زبان مباركشان جارى شد، بر استفاده از منابع تأكيد شده است:
ألا و ان الارض التى تحملكم و السماء التى تظلكم مطيعتان لربكم و ما أصبحتا تجودان لكم ببركتهما توجعالكم و لا زلفة اليكم و لا لخير ترجوانه منكم ولكن أمرتا بمنافعكم فأطاعتا و أقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا
بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى‌كند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند و اگر بركات خود را بر شما ارزانى مى‌دارند، بدان سبب نيست كه به شما دل مى‌سوزانند يا مى‌خواهند به شما تقرب جويند يا از شما اميد خيرى دارند بلكه خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آندوهم اطاعت كرده‌اند خداوند زمين و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آندو نيز بر پاى ايستاده‌اند.)) - خطبه‌ها: ۱۴۳. ?
البته نه تنها در زمين، بلكه در آسمان نيز منافعى براى مردم است و اگر انسان از زمين به طور كامل بهره بردارى كرد و منابع آن به پايان رسيد، مى‌تواند از ثروتهايى كه در ديگر سياره‌ها و كرات آسمانى است، بهره ببرد و چه دل‌انگيز است شمع اميدى كه امام بر سر راه بشريت مى‌افروزد، آنجا كه مى‌فرمايد: ((خداوند زمين و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آندو نيز بر پاى ايستاده‌اند)) و اگر زمين كفاف نيازهاى انسان را ندهد، مى‌توان به منابع آسمان گسترده كه هنوز انسان نتوانسته است به منافع سودمندش پى ببرد دست يافت و نيازها را مرتفع ساخت امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من وجد موردا عذابا يرتوى منه فلم يغتنمه يوشك أن يظما فلا يجده‌
هر كس چشمه‌اى شيرين و گوارا بيابد از آن سيراب شود و قدر آن را نداند، بزودى تشنه گردد و آن را نيابد. - غررالحكم، ۵/۲۲۷. ?
عوامل موثر در توسعه‌
علاوه بر عوامل منابع انسانى - از نظر كمى و كيفى - و منابع طبيعى - از نظر تنوع و فراوانى - سه عامل اساسى ديگر نيز وجود دارد كه در توسعه بسيار موثر است:
۱- تشكيل سرمايه‌
۲- مديريت صحيح موسسات عمومى و خصوصى‌
۳- روشها و پيشرفت فنى‌
اول: تشكيل سرمايه‌
شكى نيست كه جريان توسعه، نيازمند مالى فراوانى است و بدون آن انجام هيچ كارى از جمله راهسازى، پل سازى، تأسيس كارخانه‌ها و خريد وسايل پزشكى و تأسيس نيروگاهها ميسر نخواهد بود سرمايه به معنى ذخيره عوامل فيزيكى قابل توليد مجدد در روند توليد است هنگامى كه در طول زمان ذخاير سرمايه افزايش مى‌يابد، اين روند تمركز سرمايه ((تشكيل سرمايه)) نام مى‌گيرد و بر اساس گفته‌هاى ((لوئيس)) نرخ تمركز- قره باغيان، مرتضى: اقتصاد رشد و توسعه، ج ۱ ص ۸۰. ? سرمايه در كشورهاى در حال توسعه تنها ۵ درصد است كه مى‌بايستى لااقل به سطح ۱۲ الى ۱۵ درصد برسد.- همان مرجع، ج ۱ ص ۸۱. ?
و مشكل اين كشورها آن است كه روند تشكيل سرمايه توسط دولت انجام مى‌پذيرد و مردم هيچ نقشى در اين كار ندارند.
از اين رو بايد همه مردم رد اين فرايند شركت داشته باشند تا برنامه‌هاى توسعه به اجرا در آيد و اين كار نيازمند آن است كه سطح آگاهى سياسى و اقتصادى مردم در اين كشورها بالا برود و احساس نياز ضرورى به پس انداز در آنان بوجود آيد، زيرا پس انداز عامل اساسى در فرآيند تمركز و انباشت سرمايه است و اگر مردم بخواهند به اين موضوع جامه عمل بپوشانند بايد هزينه را كاهش دهند و به نيازهاى ضرورى و حياتى بسنده نمايند.
پس از شرح كوتاهى كه در خصوص فرآيند تمركز تشكيل سرمايه و اهميت آن در برنامه‌هاى توسعه ارايه شد، اكنون زمان آن رسيده است كه موضع اسلام را درباره اين مسأله بيان كنيم.
با مطالعه هر كتاب اقتصاد اسلامى، در نگاه اول اينگونه به نظر مى‌آيد كه اسلام با انباشت سرمايه مبارزه مى‌كند بر همين اساس مى‌بينيم كه اسلام با گرفتن ماليات و نيز اجراى قانون ارث، سرمايه را پراكنده مى‌سازد.
براى نقد و بررسى اين نظر، بايد پس انداز مال را از ثروت اندوزى تفكيك كرد، آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام نيز با ثروت اندوزى جمع كردن مال و استفاده نكردن از آن مخالفت كرده‌اند در قرآن آمده است:
الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم‌
كسانى را كه زر و سيم مى‌اندوزند و در راه خدا انفاقش نمى‌كنند به عذابى درد آور بشارت ده - توبه: ۳۴. ?
اينان ثروت را بخاطر ثروت جمع مى‌كنند و آن را حتى براى خودشان صرف نمى‌كنند.
امام على عليه‌السلام با الهام از قرآن كريم مى‌فرمايد:
((لا ترغب فى اقتناء الاموال؛ به جمع آورى اموال تمايل پيدا نكن))- شرح نهج البلاغه، ۲۰/۳۳۳/۸۱۸. ?
و نيز مى‌فرمايد:
فلا يغرنك سواد الناس من نفسك فقر رأيت من كان قبلك ممن جمع المال‌
پس به بسيارى مردمان فريفته نشوى كه خود به چشم خود ديدى آن را كه پيش از تو بود، مالها اندوخت - خطبه‌ها: ۱۳۲. ?
و هنگامى كه ثروت هدف باشد مصداق اين فرموده امام عليه‌السلام است:
المال يعسوب الفجار، ثروت پيشواى تباهكاران است.- كلمات قصار: ۳۰۸. ?
زيرا شخص را به سركشى و ارتكاب جرائم وامى دارد اما اگر جمع كردن مال براى انفاق كردن و سرمايه گذارى باشد، كارى پسنديده است و مسلمان در ازاى آن پاداش مى‌گيرد.قرآن مى‌فرمايد:
مثل الذين ينفقون أموالهم فى سبيل الله كمثل حبة أنبتت سبع سنابل‌
مثل آنان كه مال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند مثل دانه‌اى است كه هفت خوشه برآورد... - بقرة: ۲۶۱. ?
الذين ينفقون أموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم‌
آنان كه اموال خويش را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى‌كنند، اجرشان با پروردگار است.
امير المومنين عليه‌السلام نيز هماهنگ با آيات قرآن مى‌فرمايد:
اجتماع المال عند الأ سخياء أحد الخصبين - شرح نهج البلاغة: ۲۰/۳۳۵/۸۳۹. ?
گرد آمدن در انبان سخاوتمندان، يكى از دو عامل حاصلخيزى است.
وقتى زمين باشد و ثروت نيز در اختيار شخص سخاوتمند باشد، زمين سرسبز و شكوفا مى‌شود و ((خصب)) نيز به همين معناست.
بعضى از روشنفكران اعتقاد دارند كه اسلام، سياست اقتصادى خود را بر اساس پراكندگى ثروت بنا نهاده است اين سخن هميشه و در خصوص همه اموال صادق نيست، زيرا اين سياست در جهت حمايت از سرمايه گذارى و بهره بردارى از ثروت است، نه در جهت خلاف آن، پس در چه صورت اسلام ثروت را پراكنده مى‌سازد.
اول: هنگامى كه شخص مى‌ميرد، و ثروت آن بلااستفاده باقى مى‌ماند، اسلام فرصتهاى جديدى براى بهره‌ورى از اين ثروت فراهم مى‌كند و به همين جهت آن را بين ورثه ميت تقسيم مى‌كند، از اينرو نمى‌توان آن را پراكندگى ثروت به شمار آورد.
دوم: با گرفتن ماليات، ماليات نيز در حقيقت متلاشى ساختن سرمايه نيست، بلكه اموالى كه به عنوان ماليات جمع مى‌شود در زمينه‌هاى مختلف اقتصادى در جامعه به جريان مى‌افتد و مورد بهره بردارى مجدد قرار مى‌گيرد و دولت به كمك آن برنامه‌هاى توسعه را به اجرا در مى‌آورد بنابراين ماليات به تشكيل سرمايه كمك مى‌كند، بر خلاف اين تصور كه مى‌گويند ماليات عامل پراكندگى ثروت است.
اگر چه ماليات اموال ثروتمندان را كاهش مى‌دهد، ولى سرمايه‌هاى دولت را مى‌افزايد و از اين جهت به تشكيل سرمايه مطلوب براى پل سازى، تأسيس كارخانه، خريد تجهيزات فنى، تأسيس دانشگاهها و موسسات آموزشى و نيز ايجاد بازار كار براى بيكاران كمك مى‌كند.
پس انداز به دو عامل بستگى دارد: اول، علاقه شديد به پس انداز. دوم، كاهش دادن هزينه‌ها.
عامل اول: علاقه شديد به پس انداز
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ان للدنيا رجالا لديهم كنوز مذخورة؛ در دنيا مردانى هستند كه در نزدشان گنجينه‌ها اندوخته شده است. - غرر: ۲/۶۵۵. ?
رحم الله امرءا اكتسب مذخورا و اجتنب محذورا
رحمت خداوند بر كسى باد كه...براى آخرت خود توشه فراهم آورد. - خطبه‌ها: ۷۵. ?
عامل دوم: كاهش هزينه‌ها
گفتارهاى زيادى از حضرت وارد شده است كه به صرفه جويى و اسراف نكردن و دورى از تبذير تشويق مى‌كند، در اينجا فرصتى براى ذكر آنها نيست و نيز گفتارهايى از حضرت نقل شده است و از انسان مى‌خواهد كه به حداقل نيازهاى زندگى بسنده كند مى‌فرمايد:
((لا تسألوا فيها الدنيا فوق الكفاف؛ در دنيا بيش از آنچه شما را بسنده است، نخواهيد.))- خطبه‌ها: ۴۵. ?
طوبى لمن دكر المعاد...وقنع بالكفاف‌
خوشا به حال كسى كه همواره به ياد معاد باشد و به آنچه روزيش دادند، قانع باشد - كلمات قصار: ۴۵. ?
و من اقتصر على بلغة الكفاف فقد أنتظم الراحة
هر كس به كفافى كه او را داده‌اند، بسنده كند به آسودگى پيوسته است.- كلمات قصار ?
و در توصيف پرهيزگاران مى‌فرمايد: ((حاجاتهم خفيفة؛ نيازهايشان اندك است. - خطبه‌ها: ۱۸۴. ?
كفاف روزى بسنده در اينجا به معنى بخل نيست، چون بخيل اموالش را محبوس مى‌كند، بلكه كفاف وسيله‌اى است براى هدفى بالاتر در اينجا اين سئوال پيش مى‌آيد، وقتى انسان به نيازهاى ضروريش اكتفا كند، با سرمايه هايش چه خواهد كرد؟ طبيعى است كه آن را براى كارى سودمندتر، پس انداز خواهد كرد اينجاست كه تفاوت عقيده مؤمن نسبت به مال با عقيده ديگران آشكار مى‌گردد، زيرا مؤمن مال را بعنوان وسيله‌اى براى سعادتمند كردن جامعه مى‌خواهد.
در اينجا گفتارى از امام على عليه‌السلام نقل مى‌كنيم كه در آن از عاملانش مى‌خواهد كه در مكاتبات با ايشان به حد نياز و ضرورت اكتفا كنند، مى‌فرمايد:
أدقوا أقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا عنى فضولكم، اقصدوا قصد المعانى و اياكم و الاكثار فان اموال المسلمين لا تحتمل الاضرار - صدوق؛ خصال: ۳۰. ?
قلمهايتان را باريك كنيد سطرهايتان را به هم نزديك سازيد، سخنهاى اضافى را حذف كنيد، بيش از آنچه مقصود را برساند، ننويسيد از زياده روى بپرهيزيد، چون نبايد به اموال مسلمان اموال عمومى زيانى برسد.
دوم: مديريت خوب موسسات عمومى و خصوصى‌
از ويژگيهاى مديريت خوب آنست كه بتواند از همه منابع خواه انسانى يا طبيعى به نحو احسن استفاده كند، توانمنديهاى مادى و معنوى جامعه را در راه توسعه بكار گيرد، مشكلات آموزش، حمل و نقل و ارتباطات را حل كند، از راه صادرات، درآمد ارزى كشور را افزايش دهد، ميان منافع فرد و جامعه تعادل برقرار كند، عرضه و تقاضا را متعادل سازد و سرانجام با برقرارى امنيت در جامعه، سلامت كارگر و سرمايه را تأمين كند.
پس از آن نوبت به هماهنگى ميان عوامل گوناگون توليد مى‌رسد، تا توليد را به بالاترين سطح كمى و كيفى برساند مديريت خوب داراى چهار ويژگى است:
۱- وقت‌شناسى؛ استفاده خوب و بموقع از وقت در جهت توليد بيشتر، و بداند كه وقت بزرگترين سرمايه انسان است و بايد از آن به بهترين وجه استفاده كرد.
۲- اولويت بندى؛ مراحل زيادى است كه كار مدير را در خصوص توليد سامان مى‌دهد ولى از كجا بايد آغاز كرد؟ از چه برنامه هايى بايد پيروى كند؟ لذا اولويت دادن از ويژگيهاى مهم مديريت خوب است.
۳- برنامه ريزى موفق؛ يعنى ايجاد رابطه‌اى مستقيم ميان عوامل مختلف توليد و چگونگى ارتباط ميان جهش و پيشرفت اقتصادى در جامعه، اينها از قوانين مهم برنامه ريزى موفق است.
۴- ساماندهى به امور عواملى كه در توليد مشاركت دارند
در عصر حاضر كشورهاى بزرگ صنعتى براى مديريت اهميت زيادى قائل اند و آن را مبناى اصلى فرآيند توسعه، در زمينه‌هاى توليد به شمار مى‌آورند حال آنكه اسلام از ابتدا به اين امر توجه و توصيه كرده است و با اهميتى كه براى مديريت قائل است مى‌تواند در زمينه توليد دگرگونى را ايجاد كند كه در هيچيك از كشورهاى دنيا سابقه نداشته باشد.
تاريخ گفتارهايى از اميرالمومنين عليه‌السلام را براى ما ثبت كرده است كه دليل و گواه روشنى بر توانمندى مديريت اسلامى است و ما تحت سه عنوان درباره آن بحث خواهيم كرد:
۱- اهميت وقت: امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ما أسرع الساعات فى الايام و أسرع الايام فى الشهور فى السنة و أسرع السنة فى العمر
ساعتهاى روز، روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر چه شتابان مى‌گذرند... - غررالحكم: ۶/۹۶. ?
اين گفتار بمنزله زنگ خطرى است كه امام عليه‌السلام براى هر انسانى كه در اين جهان زندگى مى‌كند؛ بصدا در مى‌آورد و گذشت سريع وقت را براى او به تصوير مى‌كشد، زيرا شتابان مى‌گذرد و انسان نيز بايد بيشتر شتاب كند تا به او برسد وگرنه بزرگترين سرمايه‌اش - زمان - را از دست مى‌دهد.
امام مى‌فرمايد: ((نفس المرخطاه الى أجله؛ نفسهاى آدمى گامهاى اوست به سوى مرگ))- كلمات قصار: ۶۴. ?
يعنى هر نفسى كه انسان مى‌كشد به مثابه گامى است كه به سوى مرگ بر مى‌دارد و اگر نفسهاى انسان معدود باشد پس هر نفسى كه بر مى‌آورد از تعدادش كاسته مى‌شود سرانجام او را به اجلش نزديك مى‌گرداند اين زيباترين بيانى است كه كوتاهى عمر را براى ما تصوير مى‌كند و انگيزه بسيار خوبى است كه انسان را به بهره مندى از وقت سوق مى‌دهد، حتى بهره‌مندى لحظه‌اى از عمر جزء لحظاتى كه انسان در اين دنيا زندگى مى‌كند، بحساب خواهد آمد.
۲- رعايت ترتيب بين اهم و مهم: امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من اشتغل بغير المهم ضيع الاهم؛ هر كس به غير مهم بپردازد، اهم را تباه سازد))- غرر: ۵/۳۳۰. ?
خسارت و زيانى كه بعضى از كشورهاى جهان سوم با آن دست به گريبانند، از همين ناحيه است، يعنى، امور مهم را رها كردند و به كارهاى بيهوده اشتغال دارند، از آنجا كه توانائى انسان محدود است بايد عمر خود را در انجام كارهاى مهم صرف كند امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ان رأيك لا يتسع لكل شى‌ء فقرغه للمهم‌
رأى و نظرت همه چيز را در بر نخواهد گرفت پس به مهم بپرداز.- غرر: ۲/۶۰۶. ?
دع مالا يعينك و اشتغل بمهمك الذى ينجيك‌
آنچه را كه به تو مربوط نيست واگذار و به كار مهم خود كه ترا رهايى دهد بپرداز.
وقتى انسان تصميم مى‌گيرد كه در زندگى به كارهاى مهم بپرداز و امور ثانوى و غير مهم را رها مى‌كند، انسانى ديگر مى‌شود و پايدارى در كارها را مى‌آموزد و تا آخرين لحظه مجاهدت مى‌كند امام مى‌فرمايد:
((من كبرت همته، كبر اهتمامه؛ هر كس بلند همت باشد، بسيار تلاش كند)) ثمره پايبندى به اصل اهم و مهم، حسن مديريت است كه يكى از- غرر: ۵/۱۷۶. ? عوامل موفقيت در زندگى است امام على عليه‌السلام در خصوص ارتباط بين وقت و اصل أهم و مهم مى‌فرمايد:
العمر أقصر من أن تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الاهم فالاهم‌
عمر كوتاهتر از آنست كه هر چه را كه دانستنش خوب، بياموزى، پس اهم رإ؛"" $گ بياموز - شرح نهج البلاغه: ۲۰/۲۶۲
۶۱. ?
بسيارى از مسائل توسعه به همين اصل ارتباط پيدا مى‌كند، برخى صنعت را مهمتر از كشاورزى مى‌دانند و برخى اولويت را به كشاورزى مى‌دهند، لذا با توجه به شرايط و امكانات بايد اهم و مهم كرد، نه آنكه بدون مطالعه و مقدمه دست به كارى زد.
۳- تفكر و برنامه ريزى: امام عليه‌السلام در خصوص انديشيدن و پيروى از عقل و خرد مى‌فرمايد: ((رحم الله امرء أتفكر فأعتبر فأصبر؛ رحمت خداوند بر كسى كه بينديشد و عبرت گيرد و چون عبرت گيرد ديده دلش گشوده شود.)) - خطبه‌ها: ۱۰۲. ?
فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فأبصر
اهل بصيرت كسى است كه بشنود و بينديشد، بنگرد و ببيند. - خطبه‌ها: ۱۵۲. ?
لا علم كالتفكير؛ هيچ دانشى چون تفكر نيست. - كلمات قصار: ۱۰۹. ?
اسلام از افراد مى‌خواهد كه كارها را با برنامه ريزى درست انجام دهند از اينرو امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء
هر كه از آراى ديگر استقبال كند، مواضع خطا را تواند شناخت. - كلمات قصار: ۱۶۴. ?
برنامه ريزى نشانه نظم در كارهاست و انسان منظم كسى است كه در زندگى براى هر چيزى برنامه داشته باشد لذا امام عليه‌السلام در آخرين سخنانش به فرزندانش سفارش مى‌كند
او صيكما و جميع ولدى و أهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم أمركم‌
شما دو تن و همه فرزندان و خاندانم و هر كس را كه اين نوشته به او مى‌رسد به ترس از خدا و نظم در كارها سفارش مى‌كنم.- نامه‌ها: ۴۷. ?
حال برنامه ريزى چگونه صورت مى‌گيرد، امام در نامه‌اش به مالك اشتر به اين سوال را مى‌دهد مى‌فرمايد:
و أكثر مدارسة العلماء و مناقشة الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه أمر بلادك و اقامة ما استقام به الناس قبلك .
با دانشمندان و حكيمان، فراوان گفتگو كن در تثبيت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى‌آورد و آن نظم و آيين كه مردم پيش از تو بر پاى داشته‌اند- نامه‌ها: ۵۳. ?
لذا بايستى يك شوراى برنامه ريزى مركب از عالمان و حكيمان تشكيل گردد و از نزديك وضعيت مردم را بررسى كند و نيازهاى آنان را بشناسد، تا بتواند در زمينه توليد، برنامه ريزى درستى را به توليد كنندگان ارائه دهد در عهدنامه مالك اشتر، امام عليه‌السلام، در خصوص ساماندهى امور دست اندركاران دولتى و مديريت امور توليد، نكات ريزى را بيان مى‌دارند امام مى‌فرمايد: ((واعلم أن الرعية طبقات...))- نامه‌ها: ۵۳. ?
سپس به جزئيات مسائل مربوط به هر طبقه مى‌پردازد، و مالك را از مهمترين مشكلات آنها آگاه مى‌سازد و اينكه هر طبقه چگونه مى‌تواند وظايفش را ادا كند و وظيفه هر طبقه با وظيفه مهم دولت يعنى آبادانى و توسعه چه ارتباطى دارد.
اين عهدنامه، نوشته‌اى منحصر به فرد درباره انديشه مديريت اسلامى است و نيازمند تأمل و دقت ويژه‌اى است، تا بتوان وظايف ادارى دولت را در خصوص آبادانى و توسعه از آن استخراج نمود اين عهدنامه متضمن ضوابطى در زمينه مديريت و ويژگيهاى يك مدير خوب است؛ اينكه چطور كاركنانش را كنترل كند و از مشكلات آنها آگاهى يابد و چگونه به آنها رسيدگى كند.
سپس امام عليه‌السلام ناهنجاريهاى را كه در حين كار گريبانگير مدير مى‌شود، توضيح مى‌دهد و راه حل آنها را تبيين مى‌كند، اين عهدنامه بحق سندى بى نظير درباره نظام مديريتى است و از افتخارات بشرى محسوب مى‌شود.
سوم: استفاده از روشهاى نوين در پيشرفت فنى‌
امروزه هر پيشرفتى در گرو بكارگيرى روشهاى جديد و استفاده از دستگاهها و شيوه‌هاى نوين فنى است.بهره مندى از اين شيوه‌ها، مدت زنان توليد را كاهش داده و در مقابل، توليدات را افزايش داده است در حالى كه سرمايه در گذشته صرف دستمزدها مى‌شد، و يا در مقابل شرايط جديد دچار نوسان مى‌شد؛ اما امروز قبل از اينكه كارخانه‌اى راه اندازى شود مى‌توان قيمت كالاى توليدى را برآورد يا اينكه فرآورده‌هاى كشاورزى كه در گذشته توليد مى‌شد، به سرمايه زيادى نياز داشت در حالى كه همان فرآورده امروز با هزينه بسيار كم توليد مى‌شود، بدليل آنكه دستمزدها كاهش يافته است و نيز همان سرمايه فرآورده‌هاى زيادى را به بازار عرضه مى‌كند.
كشورهاى صنعتى در پى بكارگيرى فن آورى جديد به پيشرفت‌هاى چشمگيرى دست يافتند و همه جا را از توليدات متنوع كشاورزى و صنعتى پر كردند كشورهاى جهان سوم نيز از روشهاى نوين فنى غرب تقليد كردند و دچار نوعى دوگانگى در اقتصاد سنتى و مدرن شدند اين دوگانگى آثار وخيمى را بر جاى گذاشت، از جمله بيكارى گسترده و مهاجرت بى رويه از روستا به شهر، بخاطر اينكه تكنولژى را درست نياموختند، بلكه از كشورهاى صنعتى كوركورانه تقليد كردند.
كشورهاى صنعتى از لحاظ اقتصادى پيشرفت كردند، چون آنان تكنولوژى را بوجود آوردند و آن را بكار گرفتند، ولى اين كشورها تكنولوژى را وارد كردند بدون آنكه آمادگى كافى علمى استفاده از آن داشته باشند.
از اينرو بايد گفت كه تنها دانش مى‌تواند كشورهاى در حال توسعه را به تكنولوژى مناسب خود برساند، در حالى كه وارد كردن تكنولوژى بدون اينكه اين جوامع از لحاظ شناخت و دانش در سطح آن باشند، به منزله عنصر ناآشنايى خواهد بود كه هر گاه وارد جامعه گردد، موجب بروز نگرانى و اضطراب خواهد بود و در جامعه اختلال ايجاد خواهد كرد لذا بايد به دانشى دست يافت كه بتواند تكنولوژى مناسب را با خود به ارمغان آورد زيرا هر كشورى نيازمند روش معينى از روشهاى فنى جديد است وگرنه، وارد كردن تكنولوژى كافى نخواهد بود زيرا مجبور خواهيم شد كه به هنگام وارد كردن دستگاهها و تجهيزات، تجربه فنى آن را نيز وارد كنيم و اين خود مظهرى از مظاهر وابستگى به كشورهاى صنعتى است اما تكنولوژى كه متكى به روح مبتكر و فكر خلاق باشد مى‌تواند استقلال كشور را تضمين كند و كشور را از بيگانگان بى نياز سازد در حالى كه تكنولوژى وارداتى، كشور را نيازمند و وابسته به غرب مى‌سازد و اين مخالف اهداف بلند برنامه‌هاى توسعه اقتصادى است.
ما نيز به هنگام بيان اهداف توسعه ذكر كرديم كه يكى از اين اهداف، بى نياز از ديگران است، حتى بايد به نقطه‌اى در توسعه برسيم كه ديگران نيازمند ما باشند.
علمى كه بتواند ما را به تكنولوژى برساند از ديدگاه امام على عليه‌السلام به ((غور العلم)) تعبير شده است ايشان مى‌فرمايد:
فمن فهم علم غور العلم و من علم صدر عن شرائع الحكم - كلمات قصار: ۳۰. ?
آنكه نيكو فهم كند به عمق دانائى رسد و هر كه به عمق دانايى رسد، از آبشخور احكام دين، سيراب بيرون آيد.
منظور از ((غور علم)) عمق دانايى و پى بردن به راز آن است كه هر كشورى مى‌كوشد تا نزد خود محفوظ نگهدارد.غرب هم وقتى به راز و روح دانش پى برد و آن را در عمل پياده كرد، پيروز شد روزى كه مسلمانان راز دانش را در اختيار داشتند، از همه كشورها پيشرفته‌تر بودند اما امروز از كشورهاى غربى تقليد مى‌كنند و پيشرفتى ندارند يا به كندى پيشرفت مى‌كنند و تنها راه پيشرفت مسلمانان بازگشت به ريشه‌هاى علمى خودشان است، نه اينكه به دانشى كه غرب از آنان گرفته است، چنگ زنند بايد دانشگاههايى را تأسيس كنند و به علوم كاربردى مناسب بپردازند، علومى كه دانشمندانى چون ابن سينا، رازى، خوارزمى و ديگران، مبتكر آن بودند.
آرى، مسلمانان در گذشته با ايمان و علم، راه پيشرفت را پيمودند و امروز نيز بايد با اين دو سلاح - علم و ايمان - قله‌هاى ترقى را يكى پس از ديگرى فتح كنند وگرنه غرب همواره پيشرفته‌تر از مسلمانان، خواهد بود.
عوامل جانبى در توسعه‌
تا كنون عوامل اساسى موثر در توسعه اقتصادى را ذكر كرديم، در كنار آن عوامل ثانوى ديگرى نيز وجود دارد كه به شكل غير مستقيم در شكوفائى فعاليت اقتصادى و در نتيجه در رشد منابع توليد موثر است اين عوامل جانبى عبارتند از:
۱- فكر و انديشه‌
۲- تعاون و همكارى‌
۳- سياست و امنيت‌
۴- وضع قوانين‌
۵- نوآورى و ابتكار
اول: فكر و انديشه‌
فكر و انديشه تأثير بسيار زيادى در پيشرفت ملتها دارد.اگر فكر جامد باشد جامعه نيز به جمود گرايش پيدا مى‌كند، در گزارشهاى سازمان ملل درباره توسعه به فكر و انديشه اهميت زيادى داده شده است، انديشه‌اى كه جامعه را هدايت مى‌كند و در ارزشها، آيين‌ها و سنت هايى كه موجب تسريع يا كندى فرآيند توسعه مى‌شود، تأثير مى‌گذارد.- گزارش توسعه در جهان در سال ۹۹۶۱م. ?
جامعه‌اى كه با خرافه حركت مى‌كند و كسب، را توهين به شمار مى‌آورد، پيشرفت نخواهد كرد، مانند جامعه جزيرة العرب پيش از اسلام، اسلام انديشه‌هاى سازنده‌اى با خود آورد و بر انديشه‌هاى خرافى كه عزم و اراده انسان را سست مى‌كرد، خط بطلان كشيد مسلمانان در اثر پيروى از اين انديشه‌ها توانستند بر ساير ملتها پيشى بگيرند وقتى، شعله فروزان آن انديشه‌ها در درون انسان به خاموشى گراييد، هنگامى كه دعا به درخواستى بدون تلاش بدل گرديد، و به بهانه اينكه خداوند روزى دهنده است، خانه نشينى جاى طلب رزق و روزى را گرفت و توكل بخدا جاى خود را به سستى و سهل انگارى داد، جامعه اسلامى از حركت باز ماند.
حركت نو در افكار و ارزشها مى‌تواند جامعه را به تحرك وا دارد و پويايى و آمادگى پيشرفت را در او زنده گرداند اميرالمومنين على عليه‌السلام در مخالفت با اين افكار مى‌فرمايد:
فتوا كلتم و تخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات‌
كار را به گردن يكديگر انداختيد و يكديگر را نصرت نداديد تا هر چه داشتيد به باد يغما رفت. - خطبه‌ها: ۲۷. ?
((الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر؛ كسى كه مردم را به كار نيك مى‌خواند و خود عمل نمى‌كند، چونان تير اندازى است كه كمانش را زه نيست))- كلمات قصار: ۳۳۰. ?
الزهد كله بين كلمتين من القرآن، قال الله سبحانه: لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم‌
همه زهد، ميان دو كلمه از قرآن قرار گرفته است، خداى تعالى فرمايد: ((تا بر آنچه از دستتان مى‌رود، اندوهگين نباشيد، بدانچه بدستتان مى‌آيد شادمانى نكنيد.)) - كلمات قصار: ۴۳۱. ?
تا كنون در تصحيح بعضى از مفاهيم و كلمات كه به عنوان ارزشهاى اساسى در جامعه رواج يافته است، سخن گفتيم اما درباره تشويق انسان را به انتخاب راه تلاش، كار، جديت و پشتكار سوق دهد، و از سستى كردن و كاهلى ورزيدن بدور نگه دارد كه در موضوعات گذشته به هنگام بحث درباره كار و ويژگى‌هاى انسان تلاشگر؛ از آن سخن به ميان آمد در اينجا مجالى براى ذكر مجدد آن نيست.
دوم: تعاون و همكارى‌
بخشى از كار توسعه بر عهده مردم است لذا بايد بين افراد جامعه، روحيه تعاون و همكارى حاكم باشد تا بتوان كارهاى بزرگ را انجام داد از اين رو توسعه محصول همكارى گروهى است و بدون اين همكارى سرمايه مطلوب شكل نمى‌گيرد، اراضى اصلاح نمى‌شود و در نتيجه توليد دلخواه محقق نخواهد شد از سوى ديگر تمايل و علاقه به توسعه بايد با احساس مسئوليت جمعى همراه باشد زيرا انسان موجودى اجتماعى است و بايد با ديگران زندگى كند و سعادت و خوشبختى او تنها در صورتى كه همه سعادتمند باشند، علمى خواهد شد.
خود بينى و روحيه خودخواهى دو مانع بزرگ بر سر راه توسعه محسوب مى‌شوند، بر خلاف اعتقاد سرمايه دارى كه انگيزه فردى را در جامعه تقويت مى‌كند و در نتيجه توسعه فردى در آن جامعه گسترش مى يابد اسلام را تزكيه مى‌كند و روحيه خودخواهى و غرور را از درون وى مى‌زدايد و او را متواضع و مجوب ديگران قرار مى‌دهد چنين انسانى در راه خير گام بر مى‌دارد و خير خواه خود و ديگران مى‌شود، آنچه براى خود دوست مى‌دارد، براى ديگران نيز مى‌خواهد بنابراين، آنچه ذكر شد از مهمترين ويژگى‌هاى جامعه مترقى و پيشرفته محسوب مى‌گردد، چنين جامعه‌اى مى‌تواند بر بام فردا بايستد زيرا جامعه توسعه يافته، جامعه‌اى پويا، زنده و پايدار است و اعضاى آن جامعه از يك پيكرند، كه اگر روزگار عضوى را بدرد آورد، اعضاى ديگر را آرام و قرار نماند آرى، اسلام دين همكارى و وحدت است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة
دست خدا با جماعت است و از تفرقه حذر كنيد. - خطبه‌ها: ۱۲۷. ?
((ألزموا ما عقد عليه حبل الجماعة؛ از آنچه رشته جماعت به آن بسته شده، دست برمداريد))- خطبه‌ها: ۱۵۲. ?
فان جماعة فيما تكرهون من الحق خير من فرقة
همراه جماعت بودن، در كار حقى كه آن را ناخوش مى‌داريد، از پراكندگى بهتر است.- خطبه‌ها: ۱۷۵. ?
يعنى پيوستن به جمع، حتى اگر با تمايل شخصى فرد سازگار نباشد لذا امام عليه‌السلام در خصوص تعاون و همكارى جمعى مى‌فرمايد: والتعارن على اقامة الحق؛ در برپايى حق، همكارى كنيد. - غررالحكم: ۱/۳۵۰. ?
و آيا در جامعه همكارى بهتر از آبادانى، كشت و زرع، سرمايه گذارى و استفاده از سرمايه براى جامعه، وجود دارد؟ و آيا كارى مهمتر از برپايى حق و عدالت هست؟
سوم: سياست و امنيت‌
عامل سياست، در پيشرفت اقتصادى كشورهاى صنعتى تأثير زيادى دارد، بطوريكه امنيت و آرامش مردم را تأمين مى‌كند و زمينه مشاركت علمى در تصميم گيريها و همكارى در اجراى طرحها را براى مردم فراهم مى‌سازد، نكته قابل توجه آن است كه اين كشورها در حالت آرامش بسر مى‌برند و اينگونه پيشرفتها هيچ تأثيرى در شكل و محتواى اين حكومتها نمى‌گذارد، در حالى كه كشورهاى جهان سوم شاهد دگرگونى و تحولات سياسى زيادى است و حتى آرامش نسبى نيز بر اين جوامع حاكم نيست بطورى كه مسائل قانونى و تشكيلات ادارى همواره در حال تغيير است اين تغيير و تحولات، آرامش لازم را از برنامه‌هاى توسعه و پيشرفت اقتصادى مى‌گيرد لويس مى‌گويد:
((رفتار و برخورد دولتها، در حركت يا ركود فعاليتهاى اقتصادى، تأثير مستقيم دارد.)) - ,Growth economic of theory The .W .A ,Lewis .۱۹۹۵ ?
مهمترين شرايطى كه بايد در دولت باشد تا بتواند بخش اقتصادى را به خوبى اداره كند، عبارتند از:
۱- پايبندى دولتمردان به ضوابط اقتصادى و پرهيز از تبذير و اسراف.
۲- ايجاد فضاى لازم براى مشاركت مردم در فعاليتهاى مختلف حياتى.
۳- حمايت معنوى و مادى از فعاليتهاى اقتصادى.
۴- حل مشكلاتى كه مانع از تحقق فعاليت درست اقتصادى مى‌گردد.
۵- تأمين امنيت اقتصادى.
۶- تأمين فرصتهاى مساوى براى همه.
اسلام در خصوص ايجاد نظام سياسى نمونه كه بتواند براى امت اسلامى همه وسايل پيشرفت و ترقى را تأمين كند، گامى بلند و كيفى برداشته است.قرآن كريم در بسيارى از آيات به اين حقيقت اشاره مى‌كند و در سخنان اميرالمومنين على عليه‌السلام نيز اين حقيقت انكارناپذير، تبيين شده و بر شرايطى كه بايد يك نظام سياسى دارا باشد تا بتواند سياست توسعه را همراهى كند، تأكيد بسيار شده است.
در خصوص پايبندى و تمسك به معيارهاى اقتصادى، دهها گفتار از امام على عليه‌السلام منقول است كه كارگزاران خود را به سبب تجاوز به حقوق ديگران يا اسراف و زياده روى در اموال عمومى توبيخ كرده‌اند.
اين مطلب در نامه حضرت به زياد بن ابيه به صراحت آمد است:
و انى أقسم بالله صادقا لان بلغنى انك خنت من فى‌ء المسلمين شيئا صغيرا أو كبيرا، لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفرة قليل الظهر، ضئيل الأمر
به خدا سوگند مى‌خورم، سوگندى راست كه اگر به من خبر رسد كه در غنايم مسلمانان به اندك يا بسيار خيانت كرده‌اى، چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى و بار هزينه عيال بر دوشت سنگينى كند و حقير و خوار شوى. - نامه‌ها: ۳۰. ?
و از آنجمله نامه حضرت به ابن حنيف است كه او را بخاطر حضور در مهمانى شامى كه يكى از ثروتمندان بر پاكرده است، سرزنش مى‌كند و نيز به يكى ديگر از عاملانش مى‌نويسد:
بلغنى أنك جردت الأرض فأخذت ما تحت قدميك و أكلت ما تحت يديك فارفع الى حسابك‌
مرا خبر داده‌اند، كه زمين را از محصول عارى كرده‌اى و هر چه زير پايت بوده، برگرفته‌اى و هر چه بدستت آمده، خورده‌اى، حساب خود را نزد من بفرست. - صدوق، خصال: ۳۰. ?
امام على عليه‌السلام واليانش را به صرفه جويى و دورى از تبذير و اسراف فرا مى‌خواند و مى‌فرمايد:
أدقوا أقلامكم، قاربوا بين سطوركم و أحذفوا عنى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و اياكم و الا كثار فان أموال المسلمين لا تحتمل الأضرار
قلمهايتان را باريك كنيد، سطرهايتان را به هم نزديك كنيد، سخنهاى اضافى را حذف كنيد، بيش از آنچه مقصود رابرساند، ننويسد، از زياده روى بپرهيزيد، چون نبايد به اموال مسلمانان ((اموال عمومى)) زيانى برسد.)) - صدوق، خصال: ۳۰. ?
در خصوص زمينه سازى براى مشاركت مردمى مى‌فرمايد:
انما الذين... العامة من الأمة فليكن صغوك لهم و ميلك معهم - نامه‌ها: ۵۳. ?
اما ستون دين... عامه مردم هستند، پس بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان افزونتر باشد در جاى ديگر مى‌فرمايد: ((انما الشورى للمهاجرين و الأنصار؛ شورا، از آن مهاجران و انصار است.)) - نامه‌ها: ۶. ?
شورا شيوه‌اى در حكومت است كه ابعاد ارتباط بين راعى ((دولت)) و رعيت ((مردم)) را ترسيم مى‌كند، فضايى را كه اسلام در اين زمينه ايجاد كرده است، روحيه مسئوليت پذيرى را در مردم زنده مى‌كند و آنان را به مسئوليت بزرگى كه بر عهده دارند، متوجه مى‌سازد.
در خصوص حمايت از فعاليت اقتصادى، امام على عليه‌السلام به مالك اشتر مى‌فرمايد:
وليكن نظرك فى عمارة الارض أبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذالك لا يدرك الا بالعمارة و من طلب الخراج بلا عمارة أخرب البلاد و أهلك العباد
بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه آبادانى زمين باشى، زيرا اخراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلب كند و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است. - نامه‌ها: ۵۳. ?
و درباره مشكلاتى كه دامنگير نيروهاى دست اندر كار توليد در جامعه است، امام على عليه‌السلام در نامه خود به مالك اشتر آنان را به تاجران و صنعتگران و كسبه تقسيم مى‌كند و سپس مشكلاتى را كه هر صنف با آن مواجهند، تبيين مى‌كند مشكلاتى به فعاليتهاى اقتصادى آسيب مى‌رساند و دولت وظيفه دارد كه با اين مشكلات به شيوه‌اى مناسب مبارزه كند تا به شكوفايى و پيشرفت اقتصادى منتهى شود لذا امام مى‌فرمايد:
ثم أستوض بالتجار و ذوى الصناعات و أوص بهم خيرا
اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه وران بپذيرد و درباره آنان به كار گزارانت نيكو سفارش كن. - نامه‌ها: ۵۳. ?
همچنين امنيت اقتصادى مى‌تواند با فراهم آوردن فضايى آرام براى بهره بردارى از سرمايه بدون ترس و بيم و بدور از هر گونه ظلم و اجحاف، به افزايش توليد كمك كند.
امام على عليه‌السلام در برابر اموالى كه خليفه دوم بر آن دست يافت، موضع صريحى گرفتند و فرمودند:
والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق‌
به خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى‌گردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان، كه در دادگرى گشايش است، و آنكه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى‌رود، بيشتر به تنگ آيد. - خطبه‌ها: ۱۵. ?
اين گفتار بر امنيت اقتصادى تأكيد دارد، امنيتى كه اسلام از طريق برقرارى عدالت، در جامعه حاكم مى‌كند امام على عليه‌السلام در سياست دادگرانه خود بسيار سخت گير بود و به محض اينكه مى‌شنيد كارگزارش حق كسى را تضييع كرده است، براى او نامه توبيخ مى‌فرستاد.
أما بعد فقد بلغنى عنك أمر ان كنت فعلته فقد أسخطت ربك و عصيت امامك و أخزيت أمانتك، بلغنى انك جردت الارض فأخذت ما تحت قدميك و أكلت ما تحت يديك، فارفع الى حسابك و اعلم ان حساب الله أعظم من حساب الناس و السلام‌
از تو خبرى بر من رسيد اگر چنان باشد كه خبر داده‌اند، پروردگارت را خشمگين ساخته‌اى و بر امام خود عصيان ورزيده‌اى و امانت را خوار و بى مقدار شمرده‌اى، مرا خبر داده‌اند كه زمين را از محصول عارى كرده‌اى و هر چه زير پايت بوده، بر گرفته‌اى و هر چه بدستت آمده، خورده‌اى، حساب خود را نزد من بفرست و بدان كه حساب كشيدن خدا از حساب كشيدن آدميان شديدتر است. - نامه‌ها: ۴۰. ?
وقتى شنيد كه ((مصقله)) فى‌ء را بين خويشاوندان عربش تقسيم كرده است نامه‌اى مشابه به او نوشت. هنگامى كه حاكم با كار گزارانش اينگونه رفتار كند و قاطعانه از آنان حساب بكشد و هيچگونه شك و ترديدى را در اجراى قانون بخود راه ندهد.چنين جامعه‌اى شايسته حاكميت قانون و امنيت و استقرار است.
اما فرصتها نيز براى همه يكسان است و زندگى سراسر فرصت است و بطور يكسان در اختيار همه قرار دارد.نعمت‌هاى الهى نيز بر گروهى خاص محدود نمى‌شود بلكه همه از اين نعمتها برخوردارند.چون خداوند براى خود، بندگان برگزيده‌اى ندارد.اميرالمومنين على عليه‌السلام در اين خصوص مى‌فرمايد:
الرزق مقسوم و الايام دول و الناس شرع سواء
روزى تقسيم شده است و روزگار در گردش است و مردمان يكسان و برابرند. - غررالحكم: ۲/۱۳۱. ?
بنابراين نعمتهاى الهى بدون استثنا به همگان اختصاص دارد وقت نيز سرمايه هر انسانى در اين زندگى است پس بايد در استفاده از آن كوشيد چون مردم در بهره‌گيرى از اين نعمتها يكسانند، وقت نيز در اختيار همه است و همه بطور يكسان مى‌توانند از آن بهره ببرند.
چهارم: وضع قانون‌
مى‌توان به وضع قانون درباره اراضى و چگونگى مالكيت زمينهاى كشاورزى و غير كشاورزى اشاره كرد اقتصاددانان كلاسيك مشكل زمين را اساس مشكلات اقتصادى مى‌دانند، زيرا واقعيت تلخ استثمار و استعباد تلاش كارگر در اين مشكل منعكس مى‌گردد، توليد را نيز كاهش مى‌دهد، ((رودين وورند)) درباره علل و انگيزه‌هاى فقر در منطقه خاورميانه مى‌گويد:
((كاهش بهره بردارى از زمين و افزايش سهم مالكين، از علل و انگيزه‌هاى اساسى فقر در اين منطقه به شمار مى‌آيد.)) - وورند: الارض و الفقر فى الشرق الاوسط، ص ۲۰۷. ?
در ادامه مى‌گويد: ((پايين بودن سطح توليد و نابسامانيهاى نظام زمين با يكديگر ارتباط تنگاتنگى دارند)) وقتى كه اقتصاددانان معاصر به توسعه صنعت روى آوردند، مسأله زمين به فراموشى سپرده شد و تنها عده كمى از آنها بودند كه اعتقاد داشتند تحولات اقتصادى در نتيجه تحركات و خيزشهاى ناشى از تضادهاى موجود در جامعه پديد مى‌آيد.))- همان: ۲۰۸. ?
از اين رو مشكل زمين تنها به كشاورزى محدود نمى‌شود، بلكه استخراج معادن، احداث سدها، توليد انرژى، تأسيس كارخانه‌ها و بندرها و نيز موارد مشابه آن، از اهميت بسيار زيادى برخوردار است كه نمى‌توان آن را ناديده گرفت.
اسلام مسأله زمين را به طور ريشه‌اى حل كرده است: زيرا علاوه بر دلايل عرفى، احياى زمين را عامل حيازت آن قرار داده است، از اينرو اميرالمومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من أحيى أرضا ميتة فهى له ؛ هر كس زمين مواتى را احيا كند، زمين از- وسايل الشيعه، ۲/۱۴۳. ? آن او خواهد بود)) و هنگامى كه مسأله احياى زمين در چهار چوب قوانين، سازمان يابد و به اجرا در آيد، نه تنها موجب پيشرفت شهرى بلكه باعث پيشرفت تمدن نيز خواهد شد.چه، در سايه اين قانون، حس مسئوليت پذيرى كه اساس و مبناى هر پيشرفتى است، - در افراد جامعه پديد مى‌آيد.وقتى معيار مالكيت توليد باشد، مى‌تواند آثار چشمگيرى در روند حركت ملتها بجاى بگذارد و اين قانون علاوه بر آثار اقتصادى، موجب تحرك در ملتهايى خواهد شد كه اعتقاد دارند احياى زمين به نفع آنهاست و سعادت و نيكبختى آنان را تضمين مى‌كند لذا برنامه‌اى را كه ((دروين وورند)) براى حل مشكل اقتصادى در خاورميانه پيشنهاد مى‌كند، شبيه قانون احياى اراضى است ((وى ايجاد مالكيتهاى دسته جمعى و گروهى را پيشنهاد مى‌كند، و معتقد است كه بايد مالكيت آب در اختيار دولت قرار گيرد.تا همه افراد بتوانند بطور يكسان از آن بهره ببرند.))-وورند: ۱۹۸. ?
با اين وجود قانون احياى اراضى، تنها ملتها را از نظر فقر و تنگدستى نمى‌رهاند، بلكه به محيط زندگيشان زيبايى مى‌بخشد بطوريكه هيچ زمينى خشك و بى آب و علف نخواهد ماند و سرسبزى تا افق امتداد مى‌يابد، و ترانه پيروزى بر طبيعت بر لبان انسان مى‌نشيند و طبيعت مطيع و رام انسان مى‌شود و همواره آماده پاسخگوئى به نيازهاى وى مى‌گردد.
پنجم: نوآورى و ابتكار
وقتى هدف توسعه، دگرگونى وضع موجود و هدايت جامعه به سوى توليد بيشتر باشد، بخشى از كار توسعه به خلاقيت و قدرت ابتكار انسان بر مى‌گردد، كه مى‌تواند با نوآورى و ارايه انديشه‌هاى سازنده حركت جامعه را در مسير توسعه سرعت بخشد، پيشرفت جامعه اروپا در واقع مديون انديشه‌هاى انقلابى بود كه در عصر نهضت فكرى اروپا در طول دو قرن هفده و هيجده، رواج يافت و جامعه را به سرعت به سوى شكوفايى و پيشرفت سوق داد.
وقتى انديشه‌هاى سازنده، تواناييهاى پنهان و بالقوه ملتها را آشكار سازد، نوبت به افرادى مى‌رسد كه مى‌توانند با نوآورى‌هاى خود گامهاى بزرگى را در توليد بردارند، به عنوان مثال اختراع ماشين بخار، الكتريسيته و اتومبيل تأثير بسيار زيادى در افزايش توليد و دگرگونى كارآيى منابع طبيعى و انسانى داشت.
شومپيتر مى‌گويد: ((مهمترين مسأله در توليد، ايجاد شرايط مناسب براى شكوفايى استعدادهاى خلاق و درخشانى است كه مى‌تواند فرايند توليد را سرعت بخشد، ضرورتى ندارد كه همه مردم از چنين ويژگى برخوردار باشند. بلكه كافيست بعضى از مردم نو آور و مخترع باشند.)) - Economic of Theory .A ,Schumpeter ۶۴ .P ,eveiopment ?
اقتصاددانان مسأله نوآورى را مورد بررسى قرار دادند و آن را زاييده عامل تربيت بويژه در دوران كودكى دانستند، به عنوان مثال پدرى كه با لطف و محبت فرزندانش را در آغوش مى‌كشد و به شايستگيهاى آنان احترام مى‌گذارد و توانمنديهايش را رشد مى‌دهد، فرزندانى نوآور، مستعد و خلاق به جامعه تحويل مى‌دهد، بر عكس اگر با فرزندان برخوردى تحقيرآميز شود يا با بى توجهى و بى احترامى با آنان رفتار شود، استعداد هر گونه نبوغى در آنان مى‌ميرد.
((مك كل لند)) از كسانى است كه به بررسى مسأله نوآورى در جهان سوم پرداخته و به اين نتيجه رسيده است كه دوران كودكى اهميت بسزايى در ايجاد و رشد قوه ابتكار در افراد دارد.
مك كل لند معتقد است كه ويروس ذهنى در ۸۰ الى ۹۰ سال قبل در امريكا بسيار بالا بوده است در حالى كه امروز در چين در روسيه و كشورهاى جهان سوم بسيار بالاتر است به اعتقاد مك كل لند رشد ويروس ذهنى ناشى از تغيير ايدئولوژى است كه در افراد ايجاد انگيزه مى‌كند و ملتها را به سوى پيشرفت سوق مى‌دهد، نتايج مطالعات وى در ايالت اندراپرادش نشان مى‌دهد كه:
نه پول در كمبود عامل ويروس ذهنى مسئول است نه باور داشتهاى اجتماعى بله تعليم و تربيت نقش مهمى را در پديد آمدن اين ويروس ايفا مى‌كند.- ۱۵۰.P Society Achieving The .M ,cielland Mc ?
آخرين نتايجى كه اين دانشمند بدان دست يافته، مطابق فرموده امام على عليه‌السلام به كميل بن زياد است:
يا كميل العلم خير من المال، العلم يحرسك و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم يزكو على الانفاق و صنيع المال يزول بزواله‌
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم ترا نگه مى‌دارد و تو بايد مال را نگه دارى، مال به هزينه كردن كاسته مى‌شود و حال آنكه، از علم هر چه انفاق كنى، افزونتر شود. و آنچه با مال پرورده شود با زوال مال زوال مى‌يابد.- كلمات قصار: ۱۳۹. ?
امام على عليه‌السلام در وصيت خود به فرزندش امام حسن عليه‌السلام برنامه تربيتى كاملى را ارايه مى‌دهد كه جوانب مختلف زندگى اعم از اقتصادى، اجتماعى و سياسى را در بر مى‌گيرد. امام على عليه‌السلام در تشويق به ياد گيرى علم سودمند به فرزندش مى‌فرمايد:
و اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه‌
بدان در دانشى كه در آن فايدتى نباشد، خيرى نباشد و علمى كه از آن سودى حاصل نيايد، آموختنش شايسته نبود. - نامه‌ها: ۳۱. ?
و نيز مى‌فرمايد:
و انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القى فيها من شى‌ء قبلته، فبادرتك بالادب قبل أن يقسو قلبك و يشتغل لبك، لتستقبل بجد رأيك من الأمر و ما قد كفاك أهل التجارب بغيته و تجربته، فتكون قد كفيت موونة الطلب‌
دل جوانان نوخاسته چونان زمين نا كشته است كه هر تخمى در آن افكنند، بپذيرش و بپروردش. من نيز پيش از آنكه دلت سخت و اندرز ناپذير شود و خردت به ديگر چيزها گرايد. چيزى از ادب به تو مى‌آموزم تا به جد تمام به كارپردازى و بهره خويش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده‌اند و به محك خويش آزموده‌اند، حاصل كنى و ديگر نيازمند آن نشوى كه خود، آزمون از سرگيرى. - نامه‌ها: ۳۱. ?
آرى، اينها عناصر تربيت و پرورش استعدادهاست بطوريكه امام مى‌كوشد، حس حقيقت جويى را از طريق علم سودمند و نيز از لابلاى تجارب ديگران در وجود فرزندش بارور سازد. در ادامه امام عليه‌السلام به ارائه تجربيات خود مى‌پردازد و از فرزندش مى‌خواهد كه از آنان پند بگيرد و از نتايج آن بهره ببرد.

مفاهيمى كه بايد تصحيح گردد
حركت شتابزده اقتصادى در كشورهاى صنعتى مفاهيم و انديشه هايى را به وجود آورد و كشورهاى در حال توسعه كوشيدند تا از اين انديشه‌ها و به طور كلى از حركات و سكنات غرب تقليد كنند كه بايد اين مفاهيم اشتباه را كه در كشورهاى در حال توسعه و از آنجمله كشورهاى اسلامى وارد شده است، تصحيح كرد، هر چند كه ممكن است اين مفاهيم در زادگاه خود - كشورهاى صنعتى - درست باشد. از جمله اين مفاهيم و انديشه‌ها، گرايش به سوى صنعتى كردن جامعه است.
اول: صنعتى كردن جامعه‌
بايد گفت كه پرداختن به صنعت امرى ضرورى است و بحثى در آن نيست، زيرا بدون صنعت جامعه نمى‌تواند به مرحله خود اتكايى برسد، اما پذيرفته نيست كه صنعت به حساب مردم شكل بگيرد.
پاره‌اى از كشورهاى در حال توسعه، پذيرفته‌اند كه اشتغال زياد كارگران در بخش صنعت، معيار پيشرفت است، بويژه در زمانى كه نسبت آن به بخش كشاورزى بالاتر باشد، به عبارت روشنتر هر چه نقش كشاورزى كم شود و مردم به صنعت روى آورند، پيشرفت و ترقى محقق مى‌شود. بعنوان مثال، كشورهاى هند، بنگلادش، نپال، افغانستان و ويتنام را ذكر مى‌كنند كه ۷۱% از نيروى كار در اين كشورها در بخش كشاورزى فعاليت دارد در حالى كه اين نسبت در كشورهاى امريكا ۲%، كانادا ۵% و آلمان ۴% است.
وقتى كه توسعه در نظرشان، توليد فراوان كالا باشد، اين امر بيانگر اهميتى است كه براى توسعه قائلند، و در اين صورت معيار توسعه را بسيج نيروهاى انسانى و مادى به سوى صنعت مى‌دانند.
شايد اين طرز تفكر - بنابه دلايلى كه در اينجا مجال ذكر آن نيست - در امريكا، كانادا و آلمان صادق و عملى باشد. ولى بدين معنى نيست كه در كشورهاى جهان سوم كه مبتلا به كمبود كادر علمى، سرمايه و تجارب صنعتى اند، نيز صادق باشد. لذا تقليد از اين طرز تفكر براى كشورهاى جهان سوم مشكلاتى را ببار آورده است كه از آنجمله به موارد زير مى‌توان اشاره كرد:
- از هم پاشيدگى كشاورزى و نابسامانى وضعيت كشاورزان‌
- افزايش مهاجرت بى رويه از روستا به شهر و در نتيجه متراكم شدن جمعيت شهرها
- عدم توانايى موسسات اقتصادى در جذب مهاجرين‌
- بيكارى و به تبع آن بروز مفاسد اجتماعى از جمله رواج دزدى و...
- در نتيجه از هم پاشيدگى جامعه و ناتوانى دولتها در حل اين مشكل‌
اين مشكلات كمبود مواد غذايى را هم به دنبال داشته كه اين كشورها را مجبور ساخته است تا كه به استقراض خارجى از كشورهاى صنعتى روى آورند. به عبارت روشنتر بايد گفت: انديشه صنعتى شدن نه تنها پيشرفت مطلوب اقتصادى را بدنبال نداشته، بلكه موجب از هم پاشيدگى جامعه و خانواده و وابستگى فاحش به كشورهاى بيگانه شده است. اين واقعيت كشورهاى در حال توسعه است كه شيوه غربى را در پيش گرفتند.
نگاهى كوتاه به وضعيت اقتصادى اين كشورها پرده از اين مشكلات بر مى‌دارد. در حالى كه بهتر بود كشاورزى را فداى صنعت نمى‌كردند و خرابى روستا را به آبادانى شهر ترجيح نمى‌دادند. اكنون حال و روز اين كشورها به حال كلاغى مى‌ماند كه خواست راه رفتن كبك را بياموزد، راه رفتن خود را نيز از ياد برد بهتر بود اين كشورها - كه اساس اقتصادشان كشاورزى است برنامه‌هاى توسعه را به گونه‌اى تنظيم مى‌كردند كه صنعت تابع كشاورزى قرار مى‌گرفت و پس از آنكه كشاورزى گسترش يافت، و در تأمين غذاى خود به خود كفايى رسيدند، فعاليتهاى صنعتى را توسعه دهند لذا كشورهايى بايد به صنعت اولويت دهند كه نمى‌توانند در زمينه كشاورزى فعاليت داشته باشند. از اين رو بايد كشورها را به دو دسته تقسيم كرد: دسته‌اى كه در زمينه كشاورزى پيشرفت مى‌كنند و گروهى كه در زمينه حركت مى‌كنند و هر يك به نوبه خود به بشريت خدمت مى‌كنند.
بايد به جوامع بشرى به عنوان جامعه‌اى واحد نگاه كرد كه مرزها از ميانشان برداشته شده است، به طورى كه هر يك بتوانند در زمينه‌هاى مختلف توسعه با هم همكارى كنند و هر يك بنا به امكاناتى كه در اختيار دارد، نقشى را در توسعه ايفا كند. در نتيجه كشورهايى كه داراى سرمايه كشاورزيند، كشورهاى غير صنعتى باقى بمانند و كشورهايى كه از اين سرمايه محرومند، به صنعت روى آورند، اين برنامه را مى‌توان در ميان قشرهاى مختلف يك جامعه با توزيع وظايف و تقسيم كار بين آنها به اجرا در آورد. در اينجا بار ديگر به اهميت برنامه ريزى اشاره مى‌كنيم كه بايد بر اساس تعيين نيازهاى اهم و مهم تنظيم گردد. لذا پاره‌اى از كشورها بايد به كشاورزى اولويت دهند كه بيشتر كشورهاى جهان سوم در اين رديف قرار دارند. اين طرز تفكر با موضع اسلام كه كشاورزى را اساس زندگى مى‌داند و كشاورزان را گنجينه‌هاى زمين مى‌خواند، هماهنگ است. همانطور كه از رسول اكرم (ص) روايت شده است كه فرمود:
((الزارعون كنوز الله فى أرضه؛ كشاورزان گنجينه‌هاى الهى در زمينند.)) - التهذيب: ۱/۳۸۴ روايت ۲۵۹. ?
امير المومنين عليه‌السلام نيز درباره كشاورزان به نيكى سفارش مى‌كرد.- كلينى: كافى ۵/۲۸۴، روايت ۳. ?
دوم: معيارهاى نادرست‌
دسته بندى كشورهاى جهان به ثروتمند و فقير، توسعه يافته و در حال توسعه، بر اساس آمارهاى صورت مى‌گيرد كه مهمترين آنها، ميانگين درآمد ناخالص ملى است. روشن است آمارهايى كه اقتصاددانان از ميانگين درآمد ملى ارايه مى‌دهند، حالت واقعى جوامع را منعكس نمى‌كند. مرتضى قره باغيان يكى از اقتصاددانهاى ايرانى، ده مانع را كه بر سر راه محاسبه درآمد ملى قرار دارد، بر مى‌شمرد، و نتيجه مى‌گيرد كه نمى‌توان درآمد ملى را معيار دقيقى براى تعيين واقعيت اقتصادى جوامع بكار گرفت.
شايد بتواند گوشه‌اى از واقعيت اقتصادى را منعكس كند، اما بيانگر همه آن نيست. از سوى ديگر پيشرفت ملتها را نمى‌توان با اعداد و ارقام سنجيد و تا زمانى كه اين عوامل متغير باشد، تعيين ميزان كارآيى ملتها براساس آن، دشوار خواهد بود. البته گاهى اتفاق مى‌افتد كه كشورى در يك چشم بهم زدن از خواب غفلت بيدار مى‌شود و با تغيير اوضاع پيرامون خود، يك شبه راه صدساله ترقى را طى مى‌كند. به عنوان مثال مى‌توان، كشور تايلند را نام برد كه از كشورهاى در حال توسعه و درجه دوم يعنى داراى درآمد متوسط به شمار مى‌رفت ولى الان به كشورى صنعتى تبديل شده و محصولات آن از مرز قاره‌ها گذشته است. اينجاست كه بايد واقعيت روانى و كارآئى روحى ملتها را در مسير توسعه در نظر گرفت و البته عوامل ديگرى وجود دارد كه با اعداد و ارقام قابل سنجش نيست.
فرهنگ اقتصادى نهج البلاغه‌
الابيض: سفيد(نقره) Silver
منظور از سفيد، نقره و منظور از زرد، طلاست ابن خلدون مى‌گويد: على‌- شرباصى: احمد المعجم الاقتصادى الاسلامى، ص ۹۰. ? عليه‌السلام مى‌فرمود: ((يا صفراء يا بيضاء غرى غيرى، اى زرد و سپيد(زر و سيم) ديگران را بفريبيد.))- ابن خلدون: مقدمه ص ۲۰۴. ?
الاجارة: اجاره Lease
اجاره عقد بر مالك شدن منفعت معلوم است در برابر عوض معلوم.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
أما وجه الاجارة فقوله تعالى: نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون فأخيرنا سبحانه أن الاجارة أحد معايش الخلق...
اجاره، از اين فرموده خداوند فهميده مى‌شود: ((ما روزى آنها را در اين زندگى دنيا، ميانشان تقسيم مى‌كنيم. وبعضى را به مرتبت، بالاتر از بعضى قرار داده‌ايم. تا بعضى، بعضى ديگر را به خدمت گيرند(زخرف ۴۳) خداوند به ما خبر داده است كه اجاره يكى از راههاى امرار معاش است.)) - ترجمه لمعه، ج ۲، ص ۱ ?
الاحتكار: احتكار Hoarding
به معنى جمع كردن و خوددارى كردن است و در اصطلاح عبارتست از: انبار كردن طعام به منظور گران فروختن. امام على عليه‌السلام در نامه‌اش به مالك اشتر مى‌فرمايد:
((فامنع من الحتكار؛ پس از احتكار منع كن.)) - نامه‌ها: ۵۳. ?
احياء الموات: احياى موات(زمين باير) Revival
منظور احياى زمينى است كه در آن زراعت نشده و باير و بدون كشت و زرع باقى مانده است.
گويند: احياى موات، احياى زمين باير، با ساختن بنا بر روى آن يا با كشت و زرع است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من أحيى أرضا ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها الى الامام‌
هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند، بايد آنرا آباد نگه دارد و خراج آنرا به امام از اهل بيت من بپردازد - حر عاملى: وسايل الشيعة. ۲/۱۴۳ ?
الأجر: مزد، پاداش Reward
مالى است كه در ازاى منفعت و سود پرداخت مى‌شود. خواه كار، زمين يا وسيله باشد. امام مى‌فرمايد:
انما الاجر فى القول باللسان و العمل بالأيدى و الأقدام‌
اجر و ثواب، حاصل گفتار به زبان است و كردار به دست و پاى - كلمات قصار: ۴۰. ?
الأسراف: اسراف، زيادى روى در مصرف Extravagance
عبارت است از: مصرف مال بسيار براى هدفى كوچك و بى ارزش. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف‌
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‌اى تبذير و اسراف است - خطبه‌ها: ۱۲۶. ?
الاستثمار: بهره بردارى، سرمايه گذارى Exploitation
استثمر الشى‌ء: از چيزى بهره بردارى كرد. اين لفظ در سخنان اميرالونين به معنى متداول امروزى بكار رفته است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و بعضهم يحب تمثير المال؛ بعضى بارور ساختن مال را مى‌پسندند.)) يعنى افزايش مال از راه سرمايه گذارى و كار بر روى آن.- كلمات قصار: ۹۰ ?
اعواز: نيازمندى money of Lack
از ماده ((عوز)) به معنى فقر و تنگدستى و سوء معيشت است.
الاقتصاد: ميانه روى، علم اقتصاد Economy
علمى كه درباره ثروت، سرمايه، كسب، مالكيت، هزينه و صرفه جويى بحث مى‌كند و نيز موضوعاتى از قبيل توليد، سرمايه گذارى، عوامل بهره ورى و خدماتى و مسائل پس انداز، و فقر غنى را مورد بررسى قرار مى‌دهد.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:((الاقتصاد ينمى القليل؛ ميانه روى ((كم)) را بسيار مى‌كند.)) - غرر: ۱/۹۲ ?
لا هلاك مع الاقتصاد؛ ميانه روى با هلاكت همراه نيست. - غرر: ۶/۲۶۲. ?
الاقتصاد نصف الموونة؛ ميانه روى (صرفه جويى) نيمى از هزينه است. - غرر: ۱/۱۵۱. ?
القطاع: اقطاع، تيول، زمينى را به اقطاع دادن Land disribution
استقطعه: از او خواست كه قطعه زمينى را به مالكيت وى در آورد، تا هر گونه كه مى‌خواهد در آن دخل و تصرف كند و اقطاع، آن است كه دولت زمينى را به شخصى واگذار كند تا از آن او گردد و از درآمد آن زندگى كند و ((أورضون، زمينها)) نيز ناميده مى‌شود و"قطيعة" جمع آن"قطائع" نيز به همين معناست. امام اميرالمومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((ولا تقطعن لحاشيتك قطيعة؛ به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده)) - نامه‌ها: ۵۳. ?
الأكارون و الأكار: كشاورزان، شخم زنان furrow To
شخم زنان؛ كسانى كه روى زمين كار مى‌كنند. در ((كافى)) آمده است:
و كان يكتب و يوصى بالفلاحين خيرا وهم الأكارون‌
در خصوص كشاورزان و همچنين شخم زنان به نيكى سفارش مى‌كرد- كلينى: كافى، ۵/۲۱۴/۳. ?
امام مى‌فرمايد: ((الدنيا مزرعة ابليس و أهلها أثره حراثون، دنيا كشتگاه شيطان است و دنيا پرستان، شخم زنان و كارگران اويند))- شرح نهج البلاغه: ج ۲۰/۳۲۵ رقم ۷۲۰ ?
الانفاق: انفاق كردن، هزينه كردن Infeudation
هزينه كردن سرمايه در راه نياز. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:((طوبى لمن...أنفق الفضل من ماله؛ خوشا به حال كسى كه...زيادى مالش را انفاق كند)) - كلمات قصار: ۱۱۸ ?
الأود: رنج، سختى، oneselfe Extert
به معنى زحمت و تلاش نيز هست، مى‌گويند: قام بأود عائلته: سختى با خانواده را به دوش كشيد.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((انى لعالم بما يصلحكم و يقيم أودكم؛ مى‌دانم داروى درد شما چيست و اين كژى را چگونه راست توان كرد)) - خطبه‌ها: ۶۹ ?
البخل: بخل، بخل ورزيدن Avarice
محروم كردن انسان از مال خود، ايثار نكردن به هنگام نياز، اميرالمومنين (ع) فرمود:
((اذا بخل الغنى بمعروف باع الفقير آخرته، هر گاه توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت)) - كلمات قصار: ۳۶۳ ?
البقاع: قطعه‌اى زمين land of Piece
و معنى ديگر آن، آبگير است، مفردش بقعة است. امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((...فانكم مسوولون حتى عن البقاع و البهائم؛ زيرا شما مسئول هستيد، حتى در برابر زمينها و ستوران)) - خطبه‌ها: ۱۶۶ ?
بيت المال: بيت المال treasury Public
خزانه اموال عمومى، و داراى احكام خاصى در دين است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و لا ينبغى لى أن أدع الجند و المصر و بيت المال و جباية الارض...ثم أخرج فى كتيبة أتبع أخرى‌
شايسته نيست كه من لشكر و شهر و بيت المال و گرد آورى خراج...را واگذارم و با فوجى از لشكر بيرون آيم و در پى فوجى ديگر شتابم - خطبه‌ها: ۱۱۸ ?
البيع: خريد و فروش Selling
خريد و فروش كالا در ازاى قيمت، از كلمات اضداد است؛ مانند: ((بعته هذا الثوب؛ لباس را فروختم و بهايش را گرفتم)) و ((بعته هذا الثوب؛ لباس را خريدم و قيمتش را پرداخت كردم)) و بياعة جمعش بياعات، به معنى كالا يا جنس مورد معامله است.
امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:((فى كثير منهم(التجار)تحكما فى البياعات؛ بسيارى از آنان(تاجران) به ميل خود براى كالاى خود بها مى‌گذراند)) و- نامه‌ها: ۵۳. ? بيع در اين گفتار امام بكار رفته است: ((فيستحلون الخمر بالنبيذ...والبا بالبيع؛ حرام خدا را حلال شمارند، و شراب را نبيذ نام نهند و حلال كنند و ربا را عنوان خريد و فروش دهند))- خطبه‌ها: ۱۵۵ ?
التراب: خاك Dust
جمع آن أتربه و تربان، به معنى زمين و نعمتهاى آن است، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
من وجد ماء و ترابا ثم أفتقر فأبعده الله‌
هر كس آب و خاك بيابد، باز هم فقير باشد، خداوند او را از رحمت خود دور كند - وسائل الشيقه ۱۷/۴۱ ?
التبذير: بيهوده مصرف كردن Waste
عبارت است از مصرف در موارد غير ضرورى يا بيهوده مصرف كردن؛ در حالى كه اسراف به معناى مصرف بيش از حد، در موارد نيازست. از ريشه ((بذر، پراكند، گرفته شده است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((اعطاء المال فى غير حقه اسراف و تبذير؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‌اى تبذير و اسراف است)) - خطبه‌ها: ۱۲۶ ?
التبر: طلا، طلاى خام Gold
واحدش ((تبره)) به معنى طلاى سكه نزده و ريخته نشده است.
هنگامى كه سكه زده شود دينار يا درهم نام دارد. تنها به ((طلا)) گويند. گاهى به نقره نيز اطلاق مى‌گردد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا؛ بخدا سوگند از دنياى شما پاره زرى نيندوخته‌ام))- نامه‌ها: ۴۵ ?
التجارة: بازرگانى Trace
عبارت است از دخل و تصرف در سرمايه براى رسيدن به سود، و گفته شده كه عبارت است از: خريد چيزى كه با سود فروخته شده باشد. و نيز گفته‌اند: تجارت تصرف در سرمايه و دگرگون آن است براى رشد سرمايه. اين كلمه در سخنان اميرالمومنين بسيار وارد شده است. از آنجمله مى‌فرمايد:
((ولا قوام لهم...جميعا الا بالتجار؛ و آنان استوار نمانند مگر به بازرگانان)) - نامه‌ها: ۵۳ ?
((الرعية طبقات...منها التجار؛ بدان كه رعيت را صنفهايى است...و صنفى بازرگانان اند))- نامه‌ها: ۵۳ ?
التراف: فراوانى نعمت، در رفاه بودن، خوشگذرانى Seeking -Pleasure
در نعمت بودن، رفاه داشتن، رجل مترف، برخوردار از نعمت فراوان. امام عليه‌السلام معاويه را از اينگونه وصف مى‌كند: فانك مترف، تو مردى هستى غرق در ناز و نعمت)) - نامه‌ها: ۱۰ ?
التنافس: رقابت كردن Gompetition
نفس، نافس نفسا فلانا فى الامر: به او فخر فروخت و با او رقابت كرد.
تناقس القوم فى الامر: در آن مبالغه كردند، زياده روى كردند و گويى كه هر كدام مى‌خواست نيروى خود را ظاهر كند. اين كلمه در سخنان حضرت وارد شده است، جايى كه در خصوص پيشى گرفتن از هم فرمايد: ((هذا ما كنتم تتنافسون فيه بالامس؛ اين‌ها چيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آورد نشان با هم رقابت مى‌كرديد)) - كلمات قصار: ۱۸۶ ?
و درباره رقابت در امور حكومتى مى‌فرمايد:
((لم يكن الذى كان منا فسة فى سلطان؛ آن كارها كه از ما سر زد، نه براى همچشمى بود و نه رقابت در قدرت))- خطبه‌ها: ۱۳۱ ?
الثروة: ثروت Affluence
از ريشه ((ثرا)) گرفته شده، به معنى زيادى در مال و قوم است. و در اصطلاح: هر چيزى كه بتواند نيازهاى انسان را بر طرف كند و محدود باشد و همين مفهوم براى مال هم بكار مى‌رود، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و بلغتها أزكى من ثروتها؛ و به اندك روزى آن(دنيا) قانع شدن، بهتر است از ثروت آن)) - كلمات قصار: ۳۵۹ ?
و ((الثراء)) به معنى ((مال زياد)) است و أثرى الرجل؛ مالش بسيار شد و ثرى القوم و أثروا؛ اموالشان بسيار گشت. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((...ان قيل أثرى قيل أكدى،...اگر گويند كه توانگر شد، بى درنگ بانگ برآيد كه تهى دست گرديد))- كلمات قصار: ۳۵۹ ?
الثمن: بها، قيمت، ارزش Price
ارزش هر چيزى است و نيز استحقاق هر چيزى است، و گويند، ((ثمن)) براى چيزهاى مادى بكار مى‌رود و جمع آن ((اثمان)) است. امام عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و يأكل قرص الشعير من ثمنها، سپس از بهاى آن قرص جوينى مى‌خورد)) - خطبه‌ها: ۱۵۹ ?
الجباية: جمع آورى Gollection
جمع آورى زكات يا مال است، گويند: ((جبى المال أو الخراج؛ مال يا خراج را گرد آورى كرد))
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد، لا ينبغنى لى أن أدع الجند...و جباية الارض؛ شايسته نيست كه من لشگر و...و گرد آورى خراج را وا گذارم)) - خطبه‌ها: ۱۱۸ ?
الجد: تلاش، كوشش، جديت Serious
از ماده جد(تلاش كرد)گرفته است و جد فى الامر؛ آنرا محقق ساخت، در آن اهتمام ورزيد. أجد فى الامر؛ جديت بخرج داد ضد هزل(جدى نگرفت) است. اجتهد و أجد فى الامر: آنرا محقق ساخت و از عهده آن بر آمد. اميرالمومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((جدك لا كدك؛ جديت كن نه تلاش بيهوده)) - ابن ابى الحديد: ۲۰/۳۴۱ رقم ۹۱۸ ?
الجدب: خشكى، بى آبى، قحطى Infertillity
الجدب(عيب جويى) جدب جد با فلانا؛ از او عيب جويى كرد. و جدب جدوبة المكان؛ آبش قطع شد و زمين خشك و بى گياه گرديد. أجدب القوم؛ دچار قحطى شدند.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد
قبل الارض بعد جفونها و أخرج نبتها بعد جدوبها
زمينى را كه خشك شده بود، آب داد، و پس از خشكسالى در آن گياه رويانيد - خطبه‌ها: ۲۲۷. ?
الجهد: تلاش، كوشش Effort
جهد فى الامر جهدا: در آن كار كوشش كرد جهد؛ به رنج و مشقت رسيد.
جاهد مجاهدة و جهادا: تمام توانش را بكار گرفت. اجتهد فى الامر: در حد توانايى كوشيد.
ثم عمرتم فى الدنيا ما الدنيا باقية، ما جزت أعمالكم عنكم و لو لم تبقوا شيئا من جهدكم...
تا دنيا باقيست، در همين حال بمانيد، اين اعمال و نهايت كوششى كه در طاعت او بكار مى‌بريد... - خطبه‌ها: ۵۱. ?
الجو: هوا، فضا، جو Air
ميان آسمان و زمين، جمع آن اجواء است، گشادگى وادى، خشكى پهناور.
جو هر چيزى به معنى درون و داخل آن است. و نيز به حالتى از سرما، گرما، رطوبت و بادها اطلاق مى‌گردد، و در كشاورزى و حمل و نقل دريايى و هوايى موثر است. امام على عليه‌السلام درباره آفرينش جهان فرمايد: ((فتق الأجواء وشق الأرجاء؛ خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سو راهى گشود.)) - خطبه‌ها: ۱ ?
((فرفعه فى هواء منفتق و جو منفهق؛ آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده، فرا برد))- خطبه‌ها: ۱ ?
الجود: بخشش Liberality
به معنى كرم و بخشيدن بدون چشمداشت عوض است، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
الجود حارس الأعراف و العلم فدام السفيه‌
سخاوتمندى، پاسدارى آبروهاست و بردبارى، دهانبند بى خرد - كلمات قصار: ۲۰۲ ?
العدل يضع الأمور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها
عدالت هر چيز را بر جاى خود مى‌نهد و بخشندگى آن را از جاى خود بيرون مى‌نهد - كلمات قصار: ۴۲۹ ?
الحرث: كشت، كشاورزى earth the Totill
به معنى جمع و كسب مال است، الحرث(كشت)، زمينى كه بوسيله بذر پاشيدن، تخم كاشتن و غرس نهال سرسبز و داراى گياه شود، امام مى‌فرمايد:
المال و النبون حرث الدنيا و العمل الصالح حرث الاخرة
مال و فرزندان كشته اين جهان اند و عمل صالح كشته آخرت است - خطبه‌ها: ۲۳ ?
الحرص: آزمندى Ambitious
خواستن با تلاش براى رسيدن به چيزى گفته شده: حرص ضد قناعت و زوال نعمت ديگران را خواستن است و نيز به معنى خواستن چيزى كه قسمت انسان نباشد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((فان البخل و الجبن غرائز شتى؛ بخل ترس و آزمندى، خصلتهاى گوناگونى هستند)) - نامه‌ها: ۵۳ ?
الحسب: شرافت نسب Descent
به معنى مال و نيز شرافت و بزرگوارى از آباء و اجداد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((من أبطأبه عمله لم يسرع به حسبه)) هر كه در كارها درنگ كند، شرف نسب، سبب سرعت در كارش نشود. - كلمات قصار: ۲۲. ?
الحسد: حسد ورزيدن، رشك بردن Grundge
زوال نعمت ديگرى را خواستن. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و انما طلبوا هذه الدنيا حسدا لمن أفاءها الله عليه‌
بر كسى كه خداوند حكومت را بر عهده او نهاده است، رشك مى‌برند.- خطبه‌ها: ۱۶۸. ?
الحق: حق، درستى، حقيقت truth The
به معنى نصيب، بهره نيز هست. و حق حقا: ثابت شد، واجب شد، سزاوار شد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
و أعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق، حق الوالى على الرعية و حق الرعية على الوالى‌
بزرگترين حقى كه خداوند تعالى از آن حقوق واجب گردانيده. حق والى است بر رعيت و حق رعيت است بر والى. - خطبه‌ها: ۲۰۷. ?
الحكرة: احتكار Rondom
اشترى السلع حكرة؛ كالا را به صورت يكجا و عمده خريد. و گفته شده، جزافا: كالا را بدون آنكه وزن و مقدار آن معلوم باشد، خريد.
الخراج: ماليات، خراج Landerenue
الاتاوة(باج و خراج) است و جمع آن اخراج، أخاريج و أخرجه است. و خراج يعنى آنچه از سود يا كرايه زمين بدست آيد و نيز آنچه را كه حاكم دريافت. و بر ضريبة، جزيه و مال الفى‌ء تعلق مى‌گيرد و غالبا به ماليات زمين اطلاق مى‌گردد. امام على عليه‌السلام فرمايد:
هذا ما أمر به على...مالك...حين ولاه مصر... جباية خراجها و جهاد عدوها...
اين فرمانى است از بنده خدا، على...به مالك...هنگامى كه او را فرمانروايى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد، و با دشمنانش پيكار كند و... - نامه‌ها: ۵۳. ?
الدرهم: درهم Dirham
كلمه‌اى فارسى معرب است و جمع آن درهم و دراهيم و عبارت است از شصت عشير و عشير يك دهم قفيز است و قفيز يك دهم جريب و دراهم، شش دانق است. اين كلمه در زمان اميرالمومنين متداول بوده است، زيرا امام مى‌فرمايد:
فلم ترغب فى شراء هذه الدار بدرهم فما فوق‌
و تو حتى يك درهم - و چه جاى بيش از آن - رغبت نمى‌كردى كه به بهاى اين خانه دهى - نامه‌ها: ۳. ?
الدولة: دولت، حكومت، سرمايه‌اى كه دست به دست مى‌گردد State
مالى كه رايج است و به قومى اختصاص دارد. و الدولة: به معنى انتقال از حالت سختى و گرفتارى به حالت رفاه و آسايش است. و از آن جهت دول ناميده مى‌شود، چون از سوى گروه و جماعات دست به دست مى‌گردد و هر روز از آن گروهى است، به معنى رواج مال و سرمايه نيز هست. در يكى از گفتارهاى امام آمده است. ((فيتخذوا مال الله دولا؛ مال خدا را ميان خود دست به دست گردانند)) - نامه‌ها: ۶۲. ?
همچنين به معنى حكومت نيز به كار مى‌رود و در گفتار امام به مالك آمده است:
يا مالك انى وجهتك الى بلاد قد جرت عليها دول قبلك من عدل و جور
اى مالك بدان كه تو را به بلادى فرستاده‌ام كه پيش از تو دولتها ديده، برخى دادگر و برخى ستمگر - نامه‌ها: ۵۳. ?
الدين: دين، بدهكارى Debt
مالى كه بر عهده و ذمه شخص است يا با عقد قرار داد، يا به واسطه استهلاك و يا وام گرفتن و جمع آن ديون است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
ان الرجل اذا كان له الدين الظنون، يجب أن يزكيه، لما مضى اذا قبضه‌
هر گاه كسى را دين الظنون باشد، بايد هنگامى كه آنرا مى‌ستاند زكاتش را بدهد - الفاظ غريب: ۶. ?
الدينار: دينار islamicera early of coin Agold
كلمه‌اى فارسى است كه معرب شده است و اصل آن دنار به تشديد نون است و جمع آن دنانير است و دينار معادل شصت حبه جو يا خردل است و يك مثقال از طلا را دينار گويند. اين لفظ در دوره اوليه اسلامى به معنى مثقال طلا بكار رفته است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((بلغنى انك ابتعت دارا بثمانين دينارا؛ شنيده‌ام خانه‌اى خريده‌اى به هشتاد دينار)) - نامه‌ها: ۳. ?
الذخيرة: پس انداز، اندوخته Reserve
ذخر الشى‌ء: آن چيز را براى وقت نيازمندى پنهان كرد يا براى دنيا و آخرتش آماده ساخت. پس انداز مازاد سرمايه، براى زمان نياز است، كه اگر به نيت رسيدن به ثواب آخرت باشد، كارى پسنديده است. امام عليه‌السلام به مالك مى‌گويد:
لا يثقلن عليك شى‌ء خففت به الموونة عنهم فانه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك‌
كاستن از خراج بر تو گران نيايد زيرا اندوخته‌اى شود براى آبادانى بلاد تو باشد و نيز مى‌فرمايد:
فليكن أحب الذخاير اليك ذخيرة العمل صالح‌
بايد بهترين اندوخته‌هاى نزد تو، اندوخته كار نيك باشد - نامه‌ها: ۵۳. ?
الذراع: مقياس طول dhar of Plureal
ذرع الثوب: با مقياس ذراع لباس را اندازه گرفت كه شش مشت است.
الذرع وسيله اندازه‌گيرى است خواه چوب باشد يا فلز. ذراع الرجل: به آن مرد به ذراع فروخت نه به عدد و تخمين. امام على عليه‌السلام در نامه‌اش به معاويه مى‌نويسد:
ألا تربع أيها الانسان على ظلعك و تعرف قصور ذرعك‌
اى آدمى چرا به جاى خود نمى‌نشينى و نمى‌خواهى كاستيهاى خود را بشناسى؟ - نامه‌ها: ۲۸. ?
الذهب: زر، طلا God
امام على عليه‌السلام هر دو لفظ ((ذهب)) و ((تبر)) را به يك معنى بكار برده است. امام عليه‌السلام درباره ((ذهب)) مى‌گويد: ((فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك؛ پس همچنانكه زر و سيمت را حفظ مى‌كنى، زبانت را هم حفظ كن)) - كلمات قصار: ۳۷۳. ?
الربح: بهره، سود Gain .Interset
قضاوت ميان قيمت هزينه و فروش است كه هنگام فروش بدست مى‌آيد و بدون فروش، ((ربح)) ناميده نمى‌شود. مقدار بهره بر اساس رضايت بين طرفين(فروشنده و خريدار) است.
امام على عليه‌السلام از كاروانسراى ابن ابى محيط كه در آن شتر نگهدارى مى‌شد، اطلاع يافت و فرمود:
يا معاشر السمامرة أقلوا الأيمان فانها للسلعة، ممحقة للربح‌
اى گروه دلالان كمتر سوگند ياد كنيد كه موجب عدم رواج كالا و از بين رفتن سود است - كلينى: كافى ۵/۱۶۲. ?
الربا: ربا Usuay
به معنى، زيادت و افزونى است، ربا الماء يربو: زياد شد، بالا آمد، و در شرع زيادتى مال است از عوض شرط براى يكى از دو طرف عقد، و نيز زيادتى مال است و بدون عقد تبايع و در شرع حرام است و گاهى در نتيجه عدم آگاهى به احكام اتفاق مى‌افتد: من اتجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا؛ هر كه علم نداند و تجارت كند، در ورطه ربا افتد)) - كلمات قصار: ۳۴۹. ?
الرزق: روزى Sustenace
آنچه را خداوند به حيوان ارزانى دارد تا بخورد و حلال و حرام را در بر مى‌گيرد و گفته‌اند؛
الرزق: عطا و بخشش جارى را گويند چه دنيوى باشد چه اخروى، امام مى‌فرمايد:
تكفل لكم بالرزق و أمرتم بالعمل؛ روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل فرمان داده)) - خطبه‌ها: ۱۱۳. ?
الرخاء: آسايش، فراخى نعمت Favour
از ماده رخى(نرم شد، آسان گرديد، سست و شكننده شد) و رخا العيش(زندگى فراخ و آسان شد). اميرالمومنين على عليه‌السلام در توصيف پيامبر (ص) مى‌فرمايد:
اللهم أجمع بيننا و بينه فى برد العيش و قرار النعمة...و رخاء الدعة
بار خدايا، ما و او را در يك زندگى خوش و گوارا، در كنار هم قرار ده، در آنجا كه قرار گاه نعمت توست...زندگى با فراخى نعمت)) - خطبه‌ها: ۷۲. ?
الرشوة: رشوه Bribery
داراى دو معنى لغوى است: أرشى الدلو: به دلو رسن بست. أرشى القوم فى دمه، آن گروه در خون وى شريك شدند. و از كسبهاى حرام است. امام عليه‌السلام درباره كسانى كه نبايد تصدى امور مسلمانان را به او واگذار كرد، مى‌فرمايد:
و لا المر تشى فى الحكم فيذهب بالحقوق، و يقف بهادون المقاطع‌
و نه كسى، كه در داورى رشوه مى‌ستاند، تا رشوه گيرنده حقوق مردم را از ميان برده و در بيان احكام و حدود الهى توقف نمايد - خطبه‌ها: ۱۳۱. ?
الرعى، Pastor
رعى الامير رعيته، امير از رعيت خود نگهدارى كرد و امورش را سامان داد. و رعى عليه حرمته؛ حرمتش را پاس داشت. و جمع راعى، رعاة و رعيان است. و راعى: هر كسى كه اراده امور قومى را بر عهده داشته باشد. جمع رعيت، رعاياست. رعايا القوم: عموم مردم كه زير پرچم راعيند. رعية الملك: اشخاص تحت اوامر او را گويند. رعية الاسقف نيز به همين معناست. رعى الماشية؛ ستور را در علف رها كرد تا بچرد. و هر دو كلمه در گفتار اميرالمومنين عليه‌السلام وارد شده است: معنى اول ((اذا أدت الرعية الى الوالى حقه؛ زمانى كه رعيت حق خود را نسبت به والى بگذارد)) - خطبه‌ها: ۲۰۷. ?
معنى دوم ((أتمتلى السائمة من رعيها؛ آيا آن گوسفند از علف اشباع گشته...))- نامه‌ها: ۴۵. ?
الرياش: جامعه فاخر مال، اسباب و اثاثيه و جامه فاخر، ارزانى و فراوانى نعمت. Wellcloting
راشه الله و ريشا: ظاهرش نيكو شد و به خير دست يافت چنانكه بر او ظاهر بود. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((ألبسكم الرياش و أسبغ عليكم المعاش؛ خداوندى كه بر شما جامه پوشيد و وجه معاش شما بفراوانى مهيا داشت)) - خطبه‌ها: ۱۸۱. ?
الزخرف: زينت، زيور Flash
به معنى طلاست، هر چيز زراندود را بدان تشبيه كنند، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها؛ هر گاه به آن مى‌نگرم، به ياد دنيا و زيورها و زينتهايش مى‌افتم)) - خطبه‌ها: ۱۵۹. ?
الزرع: زراع، كشاورز Gultivator
زرع زرعا: كشت يا بذر را در زمين پاشيد. جمع آن زراع، زراعون و زراعة: كسى كه بسيار كشت كند.
امام على عليه‌السلام: ((يرهبا(الجرادة) الزراع فى زرعهم؛ كشاورزان به سبب كشته‌هاى خود از آن بيما كند)) - خطبه‌ها: ۱۲۶. ?
الزكاة: زكات Zakat
در لغت به معنى افزونى، رشد و نمو و پاكيزگى است، در اصطلاح شرع عبارت است از: حقى واجب در مالى مخصوص از آن مالكى مخصوص، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لأهل الاسلام‌
زكات را با نماز، سبب تقرب مسلمانان به خدا قرار داده است. - خطبه‌ها: ۲۱۰. ?
السرف: زياده روى Extrevagancy
تجاوز از حد معين، امام على فرمايد: اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه‌اى از تبذير و اسراف است)) - نامه‌ها: ۵۳. ?
السعر: قيمت، نرخ، بها Price
جمع آن أسعار است أسعروا و سعروا تسعيرا: روى نرخ كالا توافق كردند.
امير المومنين‌عليه‌السلام مى‌فرمايد:
وليكن البيع سمحا بموازين عدل و أسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع‌
بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل، به گونه‌اى كه در بهانه، فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود - نامه‌ها: ۵۳. ?
السعى: تلاش كردن، كار كردن Traing
سعى الرجل يسعى سعيا: رفت، دويد، نيز به معنى كاركرد، كسب نمود.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((فاسع فى كدحك؛ سخت بكوش)) - نامه‌ها: ۳۱. ?
السفتجة: سفته note Promissory
به معنى محكم است. عبارت است از: وام دادن براى رفع خطر راه و نيز به معنى((بيمه)) گفته شده است. و در المصباح المنير آمده است: ((السفتجه)) كلمه‌اى فارسى است كه معرب شده است و بعضى آن را اينگونه تفسير كرده‌اند: نوشته‌اى كه صاحب مال به وكيل خود مى‌نويسد كه مالى را به عنوان وام پرداخت كند تا او را از خطر راه ايمن نگه دارد. - الفيتورى: المصباح المنير، ص ۲۷۸. ?
همچنين سفته عبارت است از اينكه شخصى پولى را به عنوان وام، نه به عنوان وديعه، در اختيار تاجرى قرار مى‌دهد تا آن را به دوستش در شهرى ديگر پرداخت نمايد. چون تاجر عين آن مال را نمى‌دهد، بلكه مالى مثل آن را پرداخت مى‌كند، از اينرو وديعه نمى‌باشد. اين مال براى آن پرداخت مى‌گردد كه وام گيرنده براى رفع خطر راه استفاده كند. به عبارت ديگر، شخصى به كسى وام بدهد، و آن را وام گيرنده در شهرى كه وام دهنده مى‌خواهد، در اختيارش قرار دهد، تا براى رعف خطر راه استفاده كند. به معنى حواله نيز هست، و گفته شده كه سفته آن است كه در شهر خود مالى را به كسى كه قصد سفر به شهرى را دارد، بدهى، و اين شخص در شهر، واسطه‌اى داشته باشد و تو بتوانى پول را از آن واسطه بگيرى و براى رعف خطر راه از آن استفاده كنى. و كلمه سفاتح جمع سفتجه در كلام اميرالمومنين عليه‌السلام آمده است: امام مى‌فرمايد:
لا بأس أن يأخذ الرجل الدراهم بمكة و تكتب لها سفاتح يعطوها بالكوفة
عيبى ندارد كه شخصى در مكه درهمهايى را بگيرد و براى آن سفته هايى بنويسد و آن درهمها را در كوفه پس دهد. - كلينى: الكافى ۵/۲۵۶. ?
السفيه: نادان، كم خرد Silly
در صحاح جوهرى آمده است: السفه ضد حلم است و در اصل به معنى سبكى و حركت است. راغب اصفهانى مى‌گويد: به معنى سبكى در بدن است و از همين معنى گفته مى‌شود: زمام سفيه: لگامى كه بسيار مى‌لرزد. و ثوب سفيه: لباس نامرغوب. و به خاطر كم خردى به خفت و خوارى نفس به كار رفته است. حكم سفيه آن است كه او را از دخل و تصرف در مالش مانع شوى. بر اساس آيه ((و لا توتوا السفهاء أموالكم؛ اموالتان را بدست سفيهان ندهيد)) - نساء ۵۱. ?
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد ((آسى أن يلى أمر هزه الامة سفهاوها؛ اندوه من از اين است كه مشتى بيخردان و تبهكاران اين امت، حكومت را به دست گيرند)) وقتى شرع اجازه نمى‌دهد كه اينان اختيار مالشان را- نامه‌ها: ۶۲. ? داشته باشند، چگونه مى‌توانند بر جان مردم حاكم باشند.
السلعة: كالا Goods
به معنى كالاست، كلمه عرض و عين مترادف آن است و به غير از درهم و دينار و پول رايج اطلاق مى‌گردد. سلع در لغت به معنى مثل و همزاد است. ((هذا سلع ذاك)) اين مانند اوست ((غلامان سلعان)) دو پسر همسن و سال. و جمع السلعة، سلع است. به معنى كالا و هر چه كه مورد معامله قرار مى‌گيرد. امام على عليه‌السلام فرماييد: ولا سلعة أنفق بيعا و أغلى ثمنا من الكتاب؛ هيچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از كتاب نيست)) - خطبه‌ها: ۱۷ ?
السلف: پيش فروش money Hdvance
بيعى است كه ثمن آن مشخص و معلوم باشد و آنرا نقدا در مجلس معامله تحويل دهند و مثمن در آن كلى و مضمون در ذمه و مضبوط و به مدتى معلوم، مدت دار باشد و همان بيع سلم است.- ترجمه كتاب لمعه: ج اول، ص ۲۱۶ ?
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
لابأس بالسلف مايورن فيما يكال و ما يكال فيما يوزن‌
بيع سلف در مورد كالايى كه پيمانه و وزن معلوم دارند، اشكالى ندارد- التهذيب: ۷/۴۴/۱۹۲ ?
السهم: بهره، سهم Share
بهره و نصيب و جمع آن أسهم و سهمان و سهام و سهمة است. امام على عليه‌السلام فرمايد:
((لم يمنعهم سهمهم من الاسلام؛ ولى از سهمى كه اسلام برايشان معين كرده بود، منعشان ننمود.
))

السمسرة: دلالى Brokevage
سمسار، واسطه ميان فروشنده و خريدار است. جمع آن سماسره است، سمسار زمين، يعنى كسى كه نسبت به آن آگاهى دارد. امام على‌- فيروز آبادى: قاموس المحيط، ص ۵۲۶ ? عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((يا معاشر السماسرة، أقلوا الأيمان؛ اى گروه دلالان، كمتر سوگند ياد كنيد))- كلينى: كافى، ۵/۱۶۲/۲. ?
السوق: بازار Market
سوق به صورت مذكر و مونث بكار مى‌رود. و از سوق الناس(كالاهاى مردم) گرفته شده است. به محل خريد و فروش كالا گفته مى‌شود. امام عليه‌السلام در توصيف منافقين مى‌فرمايد:
قد أعدوا لكل باب مفتاحا و لكل ليل مصباحا، يتوصلون الى الطمع باليأس ليقيموا به أسواقهم، ينفقوا، ينفقوا أعلاقهم...
براى هر درى كليدى، براى هر شبى چراغى،...مهيا كرده‌اند. نوميد نمايى را وسيله آزمندى خود سازند، تا بازار خود گرم نگه دارند و كالاى خود به بهايى بيشتر بفروشند... - خطبه‌ها: ۱۸۵ ?
السوم: عرضه كالا براى فروش Price the ask To
عرضه كالا براى فروش و از ماده سام(بدنبال چيزى رفتن است) به دو مفهوم مركب بكار مى‌رود رفتن به همراه خواستن. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((وهم خلالكم يسومونكم ما شاؤوا؛ خود در ميان شما هستند و هر آزار كه خواهند بر شما روا دارند)) - خطبه‌ها: ۱۸۵ ?
الشوح: بخل، آزمندى (money other from )Avarice
بخل ورزيدن انسان به مال غير خود، و در نهايه آمده است: بخل شديد را گويند و خوددارى و منع در شح شديدتر از بخل است، نيز به معنى بخل ورزى با حرص است. اميرالمومنين مى‌فرمايد:
فى كثير منهم ضيقا فاحشا و شحا قبيحا
بسيارى از ايشان را روشى ناشايسته است و حريص اند و بخيل - نامه‌ها: ۵۳. ?
شرطى Policeman
جمع شرط، شرطه است، آنان گروهى از ياران برگزيده والى اند.
و از شغلهاى نكوهيده است، امام على عليه‌السلام درباره نيمه شب مى‌فرمايد:
انها لساعة لا يدعو فيها عبد الا استجيب له الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا
اين ساعتى است كه هيچ بنده‌اى به درگاه خداوند دست بر دعا بر ندارد مگر آنكه دعايش مستجاب شود. مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت يا شرطه گزارش كند يا شرطه. - كلمات قصار: ۱۰۱. ?
الشراء: خريدن Sail
شريت المتاع أشريته: كالا را در ازاى قيمت خريدم يا فروختم. از اضداد است و اسم فاعل آن، شارى و جمع آن شراة است، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
فلم ترغب فى شراء هذه الدار بدرهم و فوقه‌
تو حتى يك درهم - و چه جاى بيش از آن - رغبت نمى‌كردى كه به بهاى اين خانه دهى)) - نامه‌ها: ۳. ?
الشرك: مشاركت Participation
شركت و مشاركت به معنى درهم كردن دو ملك است، و نيز به معنى آن است كه يك شى‌ء از آن دو نفر يا بيشتر باشد، خواه مادى باشد خواه معنوى. مانند: مشاركت انسان و حيوان در حيوانيت و شرك به معنى اشتراك در زمين است. و عبارت است از اينكه صاحب زمين آن را در اختيار ديگرى قرار دهد به نسبت يك دوم يا يك سوم يا غير آن.
امام درباره شريكان اموال صدقه مى‌فرمايد:
و ان لك فى هذه الصدقة نصيبا مفروضا حقا معلوما و شركاء أهل مسكنة و ضعفاء ذوى فاقة
ترا در اين صدقه نصيبى است ثابت و حقى است معلوم و نيز ناتوانان و بينوايان با تو شريك اند - نامه: ۲۶ ?
الشكر: سپاسگزارى Thank
نيكى و سپاسى كه انسان در برابر نعمت اظهار مى‌دارد، خواه با زبان باشد يا با دست يا با قلب اميرالومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((الشكر زينة الغنى؛ سپاسگزارى، آرايش توانگرى است)) - كلمات قصار: ۶۵ ?
الصدقة: صدقه Alms
به معنى عطيه بخشش است كه به نيت رسيدن به پاداش الهى پرداخت مى‌شود. عطيه‌اى كه به نيت پاداش داده شود نه به منظور احترام و بزرگداشت.
راغب مى‌گويد: صدقه، چيزى است كه انسان به قصد تقرب از مالش خارج مى‌كند مانند زكات ولى صدقه در اصل به چيزى كه از روى اختيار داده شود، اطلاق مى‌گردد و زكاة براى واجب. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: استنزلوا الرزق بالصدقة؛ روزه را به صدقه دادن فرود آوريد)) - كلمات قصار: ۱۳۲. ?
الصرف: تبديل پول Exchange
به معنى، چيزى را از حالتى به حالت ديگر در آوردن، يا به غير آن تبديل كردن، مى‌گويند: صرفته(او را از راه خود باز گردانم) خداوند مى‌فرمايد ((ثم صرفكم عنهم؛ سپس شما را از آنان باز گردانيد) و از همين ماده است: تصريف الرياح(دگرگونى بادها) تصريف الكلام(دگرگون ساختن كلمات) تصريف الدراهم(تبديل كردن دينارها) صرف، عبارت است از تبديل پولى به پولى ديگر، و در شرع فروختن بعضى از اثمان (طلاو نقره) است در برابر مانند آنها اين معنى در كلام اميرالمومنين على عليه‌السلام آمده است كه مى‌فرمايد:
لوددت معاوية صار فنى بكم صرف الدينار بالدرهم‌
دلم مى‌خواهد معاويه با من معاملتى كند چون صرافى كه به دينار و درهم كند. - خطبه‌ها: ۹۶ ?

الصلاح: اصلاح Correction

صلاح ضد فساد است، در بيشتر كاربردها به افعال اختصاص دارد و در گفتارهاى امير المومنين عليه‌السلام بسيار وارد شده است. از مواردى كه به اين موضوع ارتباط پيدا مى‌كند، رابطه روزى با اصلاح نفس است. كه فقر و تنگدستى و هر گونه فساد بدى را كه از فقر ناشى مى‌شود، در انسان از بين مى‌برد. امام عليه‌السلام در اين باره به مالك مى‌گويد:
ثم أسبغ عليهم الأرزاق فان ذالك قوة لهم أستصلاح أنفسهم‌

در ارزاقشان بيفزاى، زيرا فراوانى ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد. - نامه‌ها: ۵۳. ?
صوافى الاسلام: اراضى به غنيمت در آمده Earth Booties

صوافى جمع صافية(زمين به غنيمت گرفته شده است) و صوافى‌- شرح محمد عبده، ص ۶۱۶. ? الاسلام(زمينهايى كه به غنيمت در آمدند). اما على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما كم غلات صوافى الاسلام فى كل بلاد

براى اينان در بيت المال خود، حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام هر شهرى را به آنان اختصاص ده - نامه‌ها: ۵۳. ?

الصناعة: صنعت Industry

از ريشه صنع(خوب كار كردن) است و هر صنعى، فعل است. ولى هر فعلى، صنع نيست مكانهاى شريف را مصانع گويند : ((و تتخدون‌- راغب اصفهانى: مفردات ۲۸۰ ? مصانع، عمارتهاى بلند بنا مى‌كنيد))- شعراء: ۱۲۹ ?
و صناعت ملكه نفسانى است كه از آن، افعال اختيارى بدون انديشه صادر گردد. و گفته شده، علمى است به كيفيت عمل تعلق دارد، و ((صناعت)) حرفه ((صانع)) را گويند و كارش را ((صنعت)) نامند. صناع، كيانى اند كه با دستهايشان كار مى‌كنند.
و كلمه ((صناعت)) در سخنان اميرالمومنين به عنوان يكى از مشاغل بكار رفته است.
((و منها التجار و أهل الصناعات؛ و صنفى از ايشان بازرگانان اند و صنعتگران))- نامه‌ها: ۵۳ ?

الضمان؛ Insurace

ضمن الشى‌ء: آن چيز را به او تاوان داد، او را وادار به پرداخت آن كرد.
تضامن العرفاء: در برابر صاحب حق با هم متحد و هم پيمان شدند.
گفته مى‌شود: هم متكافلون متضامنون به(آنان هم پيمان و ضامن يكديگرند) از اينرو صاحب حق مى‌تواند حق خود از هر يك از آنان كه بخواهد بگيرد. و ضامن به معنى كفيل و تعهد كننده است. در اصطلاح فقه عقد ضمان عبارت است از اينكه: شخصى مالى را كه بر ذمه ديگرى است به عهده گيرد، و اصل مال يا معادل قيمت آن را بپردازد. اين اصطلاح در سخنان اميرالمومنين على عليه‌السلام آمده است، مى‌فرمايد:

من ضمن تاجرا فليس له الا راس ماله و ليس له من الربح شى‌ء

هر كس به تاجرى ضمانت دهد، تنها اصل سرمايه از آن تاجر خواهد بود، در سود آن سهمى نخواهد داشت - كلينى: كافى ۵/۲۴۰/۳ ?

الطعام: طعام، خوراك، غذا Food

اسم جامع همه خوراكيهاست، انه لطيب المطعم، خوراكش پاك است.
و به معنى گندم نيز بكار مى‌رود.

هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الأطعمة

هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من، مرا به گزينش طعمها بكشد - نامه‌ها: ۴۵ ?

الظلم: ستم Injutice

قرار دادن چيزى در غير خود و در شريعت؛ به معنى انحراف از حق و گرايش به سوى باطل است، كه همان ((جور)) است. نيز به دست بردن در مال ديگرى و از حد گذشتن نيز معنى مى‌شود.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و لا تظلم كما لا تحب أن تظلم؛ بر كسى ستم مكن همانگونه كه نمى‌خواهى بر تو ستم كنند)) - نامه‌ها: ۳۱ ?

العائل: فقير، درويش Poor

به معنى فقير است. عال الرجل علية: فقير شد، أعال: عيالمند شد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((ما عال من أقتصد؛ درويش نشود، آنكس كه زياده روى نكند)) - كلمات قصار: ۱۳۴ ?

العارية: چيز عاريتى، عاريت Loan

عارية - به تشديد ياء - عاريه - به تخفيف ياء - منسوب به عار(ننگ) است. از آنجا كه خواستن ننگ است. و يا منسوب به عارة(چيز عاريتى) مصدر دوم أعار اعارة مانند: جابة و اجابة است يا از ماده عار(آمد و شد كرد) گرفته شده است بخاطر دست به دست گشتن. يا از تعاور(تداول و رايج بودن) و از عقود جايز است و به موجب آن اجازه استفاده از عين مال به شخص داده مى‌شود، به شرطى كه اصل آن باقى بماند. و نيز به معنى‌- شهيد ثانى: الروضة البهية ۱/۳۸۸. ? سود بردن و به منفعت رسيدن بدون عوض است. امام على عليه‌السلام فرمايد: ((المال عارية؛ مال، عاريه‌اى بيش نيست. - غرر: ۱/۶۱. ?

العامل: كارگزار، حسابدار worker

عمل در صرف اسلامى گاهى به تلاش و زحمتى كه در مقابل مال انجام مى‌شود، اطلاق مى‌گردد. فقهاء بر همين اساس گفته‌اند ((عمل المسلم محترم؛ كار مسلمان محترم است))
و گاهى عمل، به مطلق فعل گفته مى‌شود كه نتيجه آن، مسؤوليت، ضمانت و مؤاخذه است، مانند: تلف كردن و از بين بردن مال ديگران . انسانى كه‌- القرشى، باقر شريف، العمل و حقوق العامل ص ۱۴۱. ? كار را انجام مى‌دهد ((عامل)) نام دارد و در اصطلاح اقتصاد اسلامى به كسى اطلاق مى‌شود كه حسابها را تنظيم مى‌كند و مى‌نويسد. اين لقب در اصل به امير(متولى كار) اطلاق مى‌گرديد. سپس در عرف براى، ((تنظيم كننده و نويسنده حساب)) بكار رفته و لقب مخصوص او شده است. در- الشر باصى: العجم الاقتصادى ص ۲۸۷ ? نامه اميرالمومنين به مالك نيز به همين معنى بكار رفته است:

ثم انظر فى أمور عمالك فاستعملهم أختبارا

در كار كار گزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان بگمار ،- نامه‌ها: ۵۳ ?

و لا تقصر به الغفلة عن ايراد مكاتبات عمالك عليك‌

و غفلتش سبب نشود كه نامه‌هاى عاملانت را به تو نرساند - نامه‌ها: ۵۳ ?

العدل: عدالت، دادگرى justice

دو كلمه عدالت و معادلة به معنى مساوات و بين آنها نسبت تضايف برقرار است.
العدل و العدل مترادفند، ولى عدل در امورى كه با بصيرت فهميده شود، بكار مى‌رود مانند: احكام و عدل و عديل در امورى كه با حواس فهميده مى‌شود، بكار مى‌رود. مانند: وزنها، عددها و پيمانه‌ها. - الراغب، مفردات: ۳۲۴ ?
عبارت است از حد وسط بين افراط و تفريط و در اصطلاح فقيهان، ((عدل)) كسى است كه از گناهان كبيره بپرهيزد و بر انجام گناهان صغيره اصرار نورزد. امام على ع در تشريح معنى عدل و اقسام آن مى‌فرمايد:

و العدل منها على أربع شعب، على غائص الفهم و غور العلم و زهرة الحكم و رساخة الحلم فمن فهم علم غور العلم و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم و من حلم لم يفرط فى أمره و عاش فى الناس حميدا

و عدالت را چهار شعبه است: فهمى كه به عمق چيزها رسد، علمى كه حقايق را در يابد، و داورى كردنى نيكو و راسخ بودن در بردبارى، آنكه نيكو فهم كند به عمق دانايى رسد و هر كه به عمق دانايى رسد از آبشخور احكام دين سيراب بيرون آيد و هر كه بردبارى را شعار خود سازد در كارها تفصير ننمايد و در ميان مردم، ستوده زيست كند - كلمات قصار: ۳۰ ?

العدم: فقر، تنگدستى Destitution

الفقر و العدم به معنى از دست دادن و بيشتر براى از دست دادن مال بكار مى‌رود: امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

من وصلك و هو معدم خير لك ممن جفاك و هو مكثر

اگر فقيرى به تو بپيوندد بهتر از پولدارى است كه از تو روى گرداند - غرر: ۵/۴۲۱ ?

العربون: بيعانه، پيش پرداخت Earnest

از ماده ((عرب)) گرفته شده است. و عبارت است از آنكه مرد چيزى را بخرد يا اجاره كند و بخشى از قيمت يا اجاره را بپردازد. سپس بگويد: اگر عقد - اجاره يا خريد - برقرار شد، آنرا حساب مى‌كنيم وگرنه از آن تو باشد و از تو چيزى از آن را نمى‌گيرم.)) - الفيتورى: المصباح المنير: ص ۴۰۱ ?
لذا سخنان امام على عليه‌السلام و نشانگر آن است كه بيعانه در زمان حضرت بسيار به كار مى‌رفته است:

لا يجوز العربون الا أن يكون نقدا من الثمن‌

پرداخت بيعانه جايز نيست مگر آنكه جزيى از قيمت و نقدى باشد - الكلينى: الكافى، ۵/۲۳۳/۱. ?

العرض: عرضه Offer

عرضه كردن چيزى براى خريداران تا آنرا بخرند ونيز هر چيزى بجز درهم و دينار. و نيز كالاهايى كه پيمانه و وزن در آن دخالتى ندارد. و همچنين حيوان و ملك. اين مفهوم در سخنان اميرالمومنين آمده است:

الفقر و الغنى بعد العرض على الله سبحانه‌

توانگرى و تهى دستى پس از عرضه داشتن كردار است به خداى تعالى‌- كلمات قصار: ۴۴۶. ?

العرطبة: طبل Drum

و آن طنبور است به طبل نيز گفته شده و صاحب چ كسى است كه بر طبل مى‌زند، امام مى‌فرمايد:

انها لساعة لا يدعو فيها عبد الا استجيب له أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا أو صاحب عرطبة

اين ساعتى است كه هيچ بنده‌اى به درگاه خداوند دست بر دعا بر ندارد، مگر آنكه دعايش مستجاب شود، مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه يا صاحب عرطبة - طنبور - باشد. - كلمات قصار: ۱۰۱. ?

العريف: جاسوس، مأمور مخفى Spy

كسى كه به جستجوى احوال و اسرار مردم بپردازد و آن را به حاكم گزارش كند.
و در اصل به معنى شناختن احوال مردم و معرفى كردن آن به ديگران، و از كارهاى نكوهيده محسوب مى‌گردد. چنانكه از اميرالمومنين ذكر كرديم كه فرمود:

انها لساعة لا يدعو فيها عبدالااستجيب له الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا؛ اين ساعتى است كه هيچ بنده‌اى به درگاه خداوند دست به دعا بر ندارد مگر آنكه دعايش مستجاب شود، مگر عشريه بگير(باجگير) يا كسى كه كارهاى مردم را به حكومت گزارش كند يا شرطه - كلمات قصار: ۱۰۱. ?



العشار: عشريه بگير Customduty

كسى كه مسؤول گرفتن عشريه از اموال مردم است، به آن مكاس(= ماليات بگير) نيز مى‌گويند. - محمد عبده، شرح نهج البلاغه: ۶۸۰. ?
عشار در اصل به كسى گفته مى‌شد كه كالاهايى را كه كافران در ميدان جنگ با خود داشتند به سرزمين اسلام مى‌آورد، اگر اين كار را با آن شرط مى‌كرد. و امام مى‌توانست به آن كالا بيفزايد يا از آن كم كند و يا اگر مصلحت مى‌ديد آن را برگرداند. و امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: و الا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا.

العفو: احسان، نيكى، باقيمانده مال pardon

المال، باقيمانده مال از نفقه را گويند و نيز به معنى بهترين و پاكترين مال است، قصد كردن براى گرفتن چيزى، و عفاه و اعتفاه: نزد او آمد تا از او طلب بخشش و احسان كند. و عفو اعمال به معنى باقيمانده مال از نفقه‌- راغب اصفهانى: ص ۳۳۹. ? و خرجى است كه بخشيدن آن سبب تنگدستى صاحبش نشود. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و انما أمرنا أن نأخذ من هم العفو؛ ما مأموريم كه زيادى مال را از آنان بگيريم.

))



العمران: آبادانى Building

العمارات(آبادانى) ضد الخرب(ويرانى) است. عمر أرضه يعمرها عمارة؛ و براى ساختمان و غير آن بكار مى‌رود. ((من نعمره ننكسه فى الخلق؛ هر- الفيتورى: المصباح المنير، ص ۴۲۹. ? كه را عمر دراز دهيم در آفرينش دگوگونش كنيم.)) و عمر، در اينجا به‌- يس: ۶۸. ? معنى مدت زمانى است كه بدن انسان به حيات و زندگى آبادان است، و غير ((بقا)) است و هنگامى كه گفته مى‌شود: طال عمره، يعنى آبادانى بدنش بواسطه روح وى. ابن خلدون در مقدمه تاريخش عمارة و- الراغب الاصفهانى: مفردات، ص ۳۴۷. ? ((عمران)) را در مقابل بداوة(باديه نشينى) به كار برده است و منظورش تحضر(شهر نشينى) است. و امام على عليه‌السلام همين مفهوم را در نامه خود به مالك اشتر آورده است:

وليكن نظرك فى عمارة الارض أبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج‌

ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشى، زيرا خراج حاصل نشود مگر به آبادانى زمين ((فان العمران محتمل ما حملته؛ پس چون‌- نامه: ۵۳. ? بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهى، انجام دهند)) و منظور عز عمران، كشاورزى و تأمين عناصر سياست و رفاه براى مردم است.

العمل: كار، انجام كار Job

عمل هر فعل يا كارى كه از حيوان از روى قصد سر زند و أخص از فعل است، چون فعل گاهى به حيواناتى نسبت داده مى‌شود كه فعل از آنها به غير قصد سر مى‌زند و گاهى به جمادات هم نسبت داده مى‌شود و از نظر اقتصادى، ((العمل)) به ((انجام كار)) اطلاق مى‌گردد و جمع آن اعمال است و شامل كار خوب و بد مى‌گردد و كار خوب، عمل صالح است و هر كارى كه در آن خير و صلاح انسان و مردم باشد، عمل صالح نام دارد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((و العمل الصالح حرث الاخرة؛ عمل صالح كشته آخرت است.)) - خطبه‌ها: ۲۳. ?

عيال الرجل: خانواده، افراد عائله Familly

كسانى هستند كه با انسان زندگى مى‌كنند، خرج و نفقه آنها را پرداخت مى‌شود، مانند برده، همسر و فرزندان خردسال، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:عليه‌السلام الخلق عيال الله و أحب الناس الى الله أشفقهم على عياله‌
، مردمان روزيخوار خدايند و محبوبترين مردمان نزد خداوند دلسوزترين آنها نسبت به خانواده خود است. - شرح نهج البلاغه: ۲۰. ?

العين: سكه پول Money

به سكه مس يا طلا يا نقره اطلاق مى‌گردد ولى راغب اصفهانى مى‌گويد: طلا داراى عين(چشم) است، چون بهترين جواهر است به چشم تشبيه كرده‌اند. - راغب اصفهانى: مفردات ص ۳۵۵. ?

الغش: خيانت، دغلكارى، كلاهبردارى Fraud

اسم مصدر از غش(خيانت) است و ضد نصح(دوستى خالصانه) و از: الغشش)) (آبشخور آلوده و تيره) گرفته شده است و نيز به معنى تيرگى در هر چيز كينه، سياهى دل ترشررويى است. با او دوستى خالصانه نكرد و آنچه را كه به مصلحت او نبوده در ديده‌اش زيبا انگاشت و اين كلمه در- الفيتورى، المصباح المنير ص ۴۴. ? كلام اميرالمومنين به مفهوم عام و نيز مفهوم خاص كه در معاملات است، آمده است. امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:
به مفهوم عام ((و أفظع الغش غش الأئمة؛ بزرگترين دغلكارى، دغلكارى با پيشوايان است))- نامه‌ها: ۲۶. ?
به مفهوم خاص ((فان المرء المسلم مالم يغش دناءة؛ مسلمان تا زمانى كه آلوده فرومايگى نشده...

))



الغارم: غرامت پرداز، وامدار، بدهكار Debtor

الغرم، زيانى كه انسان - بدون ارتكاب جنايت يا خيانت در مالش مى‌بيند و غريم هم به معنى طلبكار و هم بدهكار است. امام مى‌فرمايد: ((وليعط- راغب اصفهانى: مفردات، ص ۳۶۰. ? منه الفقير و الغارم؛ و به فقيران و وامداران چيزى عطاكند))- خطبه‌ها: ۱۴۲. ?

الغامر: زمين Glutwater

زمينى كه قابل كشت باشد، اما در آن كشت و زرع نگردد، و چون آب سطح آن را پوشانده است به آن ((غامر)) گويند. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و يعلم...النينان فى البحار الغامرات...و آمد و شد ماهيان را در درياهاى ژرف مى‌داند)) - خطبه‌ها: ۱۸۹. ?

الغصب: غصب، تجاوز Rape

دست يافتن بر مال ديگرى از روى تعدى و تجاوز و در اصطلاح شرع، دست يافتن بر مالى با ارزش بدون اجازه صاحبش و بطور علنى، قيد بدون اجازه را براى آن آورده تا شامل وديعه نگردد، و قيد - بطور علنى - را آورده تا شامل سرقت نشود.
امام على عليه‌السلام درباره عواقب غضب مى‌فرمايد: ((الحجر الغصيب فى الدار رهن على خرابها؛ سنگ غصبى كه در بناى خانه بكار رفته باشد، گرو ويرانى آن است. )) - كلمات قصار: ۲۳۲ ?

الغلاء: تجاوز از حد، گرانى Dearness



غلا فى الامر يغلو غلوا(از حد گذشت) و غلا السعر غلاء (نرخ بالا رفت)

امام مى‌فرمايد: ((ولا أغلى ثمنا من الكتاب؛ هيچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از كتاب خدا نيست - خطبه‌ها: ۱۷ ?
به معنى غلو و از حد گذشتن - امام مى‌فرمايد: ((هلك فى رجلان محب غال و مبغض قال؛ به سبب من، دو كس به هلاكت رسيدن: يكى آنكه در دوستى من غلو مى‌كند و ديگر كسى كه در دشمن من پاى فشرد ))- كلمات قصار: ۱۱۷ ?

غلات: محصولات، درآمدها Crop

از ماده أغل است أغلت الارض؛ زمين غله داد و زمين غله دار شد. جمع آن غلات و غلال است. همچنين به معنى درآمد از اجاره خانه يا محصول زمين نيز مى‌باشد. امام على عليه‌السلام به مالك:

و أجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد؛ براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى صالحه اسلام را در هر شهرى به آنان اختصاص ده - نامه‌ها: ۵۳ ?



الغول: خيانت booties in Traitoraously

غل يغل(خيانت كرد)، خيانت در غنيمت و يا دزدى در غنيمت پيش از آنكه تقسيم گردد. اميرالمومنين مى‌فرمايد: ((وقد أدبرت الحيلة و أقليت الغلية، ولى چاره از دست شده و مرگ ناگهانى در رسيده است )) - خطبه‌ها: ۲۳۳ ?

الغبن: زيان رساندن، فريبكارى، فراموشى Injury

آن است كه به دوست تو در معامله با نوعى پنهانكارى، زيان رسانى، اگر در مال باشد، گفته مى‌شود، غبن فلان(درخريد و فروش فريب خورد) و اگر در راى و نظر باشد، گفته مى‌شود، غبن و غبنت كذاغبنا؛ آن چيز را از ياد بردم. - راغب اصفهانى: مفردات: ۳۵۷ ?

الغنى: بى نيازى، توانگرى، ثروتمندى Wealth

به ديگرى محتاج نبودن و غنى(توانگرى، بى نيازى). امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:
((الشكر زينة الغنى، سپاسگزارى آرايش توانگرى است. )) - كلمات قصار: ۶۵. ?

الغنيمة: غنيمت Booty

اموالى كه مسلمانان از دشمنان خود در جنگ بدست آوردند و يا زمينهايى كه با اسبان و سواران بر آن تاختند. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و لا أدخرت من غنائمها و فرا؛ و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكردم )) - نامه‌ها: ۴۵ ?

الفاحش: زشت، ناشايست Abusive

كردار و گفتار بسيار زشت، به بخل هم اطلاق مى‌گردد. و نيز به معنى شخص بسيار بخيل. امام على عليه‌السلام درباره بعضى از تاجران مى‌فرمايد: ((فى كثير منهم ضيقا فاحشا؛ بسيارى از ايشان را روسى ناشايسته است )) - نامه‌ها: ۵۳ ?

الفقير: تنگدست، فقير Poor

در لغت به كسى گوينده كه مهره‌هاى پشتش شكسته شده باشد. و الفقير، نياز انسان به اشياء ضرورى تا زمانى كه انسان در دنياست همراه اوست. و به معنى نداشتن نيازهاى زندگى است.
امام على عليه‌السلام: ((الفقر الموت الاكبر؛ تنگدستى مرگ بزرگتر است، )) - كلمات قصار: ۱۵۴ ?
((الفقر يخرس الفطن غت حجته؛ زبان زيرك را از بيان حجتش بربندد. ))- كلمات قصار: ۳ ?
در فصل سوم اين كتاب درباره فقر به تفضيل سخن گفتيم.

الفلز: فلز Metal

به جواهر معدنى مانند: طلا، نقره، مس و سرب كه در زمين است، اطلاق مى‌شود. امام مى‌فرمايد:

وضحكت عنه أصداف البحار من فلز اللجين و العقيان؛ هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى‌شود، از سيم و زر ناب - خطبه‌ها: ۹۰ ?



الفى‌ء: غنيمت جنگى booty - War

آنچه را كه خداوند از جانب مشركين بدون جنگ از آن رسول خود كرد.
آنچه را كه مسلمانان بدون جنگ روى آن مصالحه كرده باشند. در نهايه ابن اثير آمده است:
آنچه كه مسلمانان از اموال كافران بدست آورند . امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و هذا المال ليس لى و لك و انما هو فى‌ء للمسلمين‌

اين نه از آن من است نه از آن تو، غنيمت جنگى همه مسلمانان است - خطبه‌ها: ۲۲۳ ?

القتر: سختگيرى، صرفه جويى زياد spare To

كاهش دادن هزينه است و در برابر اسراف قرار دارد و هر دو - قتر و اسراف - نكوهيده است و اصل كلمه از قتار و قتر به معنى دورى كه از گوشت بريان يا چوب متصاعد شود و گويى كه مقتر، مقتر دود هر چيز را مى‌خورد. - راغب اصفهانى: مفردات: ۳۹۲ ?
امام مى‌فرمايد: ((كن مقدرا ولا تكن مقترا؛ ميانه روباش، سختگير مباش ))- كلمات قصار: ۳۲ ?

القرض: وام lend .Loan

دادن بخشى از مال به كسى به شرط آنكه عين مال را برگرداند يا مانند آن را بجاى آن بدهد. و آن مالى است كه به ديگرى مى‌دهى آنرا ادا كند. جمع آن قروض است و از كارهاى پسنديده‌اى است كه مؤمن به آن دعوت شده است: ((فقدموا بعضا يكن لكم قرضا؛ بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد )) - خطبه‌ها: ۱۹۶ ?

القسط: دادگرى، عدالت Justice

نصف صاع است، به بهره و نصيبى كه عادلانه تقسيم شده باشد. مانند: النصف و النصفة(دادگرى و انصاف)- راغب: مفردات ۴۰۳ ?
امام على عليه‌السلام درباره مؤمنان مى‌فرمايد:
((و يأمرون بالقسط و يأتمرون به؛ مردم را به عدالت فرمان مى‌دهند و خود به عدالت كار مى‌كنند ))- خطبه‌ها: ۲۱۳ ?

القسم: تقسيم كردن، بهره، سهم Division

تقسيم بهره و سهم هر كسى را به او دادن. قسمت كذا قسما، آنرا بخش بخش كردم، و قئمة به معناى سهم الارث است.
امير المومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد:((فقسم بينهم معايشهم؛ آنگاه روزيهايشان را ميانشان تقسيم كرد )) - خطبه‌ها: ۱۸۴ ?

القصد: ميانه روى، اعتدال Uprightness

به معنى ((راستى راه )) است و نيز به معنى اعتدال و ميانه روى در هزينه است، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((سيرته القصد و ستته الرشد؛ سيرتش ميانه روى است، آيينش راهنماينده )) - خطبه‌ها: ۹۳ ?

القناعة: قناعت Contenment

بسنده كردن به مقدار كم از خواسته‌هاى مورد نياز، امام على عليه‌السلام‌- راغب: مفردات، ۴۱۳ ? مى‌فرمايد: ((كفى بالقناعة ملكا؛ قناعت گونه‌اى پادشاهى است ))- كلمات قصار: ۲۲۰ ?

القوت: غذا، روزى Victuals ,Food

غذايى كه بدن انسان بدان قوام يابد. و توانش را بدان نگه دارد و جمع آن، اقوات است، اميرالمؤمنين مى‌فرمايد: ((فرض فى أموال الأغنيا أقوات الفقراء؛ روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته )) - كلمات قصار: ۵۳ ?

القوام: پايه، اساس Foundation ,Basis

آنچه كه بدان زندگى كنند، آنچه كه نيازهاى ضرورى انسان بدان قائم و بر پا باشد، و نيز به معنى عدل است.

ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج‌

كار لشكر، سازمان نيابد، جز به خراجى كه خداوند برايشان مقرر داشته...

القيمة: ارزش، قيمت Value

ارزش چيزى را تعيين كردن، عين الفعل آن در اصل ((واو)) است و قومت السلعة تقويما؛ كالا را قيمت گذارى كردم، هم در امور مادى و هم معنوى به كار مى‌رود. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((قيمة كل امرى‌ء ما يحسنه؛و ارزش هر كس به چيزى است كه نيكويش مى‌داند)) - كلمات قصار: ۷۸ ?

الكسل: تتنبلى، سستى Indolense

كاهلى و سستى در كارى كه شايسته سهل انگارى نيست به همين سبب، نكوهيده و مذموم است - راغب: مفردات، ۴۳۱ ?
از اينرو امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

اياكم و الكسل فانه من كسل لم يودلله حقا

از تنبلى و سستى بپرهيزيد چه هر كس تنبلى كند، حق الهى را بجا نياورد- شرح نهج البلاغه: ۲۰/۲۶۳/۸۰ ?

الكسب: كسب، درآمد Trade

آنچه كه انسان براى رسيدن به نفع و دستيابى به بهره در جستجوى آن است، مانند كسب مال، به معنى طلب روزى است، چه براى خود باشد يا ديگرى. به همين جهت دو مفعولى نيز به كار مى‌رود؛ كسبت فلانا كذا: به فلانى مالى رساندم. امام على عليه‌السلام فرمايد: ما كسبت فوق قوتك فأنت خازن لغيرك؛ اى فرزند آدم هر چه بيش از روزى هر روزه‌ات كسب كنى، تو خزانه دار آن براى ديگرى هستى )) - كلمات قصار: ۱۸۳. ?

الكرم: بخشش، بذل، گشاده دستى Generosity

به راحتى بخشيدن، كريم، كسى اين كه بلاعوض به ديگرى سود رساند. كرم: به معنى هزينه كردن بلاعوض در جايى كه شايسته است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((الكرم أفضل الشيم؛ كرم و بخشش، بهترين خصلتهاست )) ((الكرم نتيجة علو الهمة؛ كرم ثمره بلند همتى است))- غرر: ۱/۲۲۸ ? - غرر: ۱/۳۸۳. ?
((الكرم معدن الخير؛ گشاده دستى منشأ نيكى هاست ))- غرر: ۱/۱۵۲. ?

الكفاف: مقدار كافى Sufficiency

هر چه كه به ميزان نياز باشد، و چيزى از آن زايد نباشد، شخص را از خواهش باز دارد، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((طوبى لمن ذكر المعاد... و قنع بالكفاف. خوشا به حال كسى كه به آنچه روزيش داده‌اند، قانع باشد.)) - كلمات قصار: ۴۱. ?

الكفاءة: برابرى، تعادل Equivalence

از ريشه كفوء است. ((فلان كف‌ء لفلان فى المناكحة؛ فلان در ازدواج همتاى فلان است الكفاءة، حالتى كه در آن دو چيز با هم مساوى و برابر باشند. التكافو: برابرى، يكسانى.
اميرالمؤمنين مى‌فرمايد:

من سوء الاختيار مغالبة الأكفاء و معاداة الرجال‌

بر همگنان برترى جستن و بامردان دشمنى كردن، انتخابى نادرست است - غرر الحكم: ۲۸۱۶. ?

الكلا: گياه Plant

به گياه و علف گويند خواه‌تر باشد يا خشك، جوهرى در صحاح به معنى عشب(گياه‌تر ) تعبير كرده است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((وأخبرتهم عن الكلأ و الماء؛ و آنان را از گياه و آب خبر دهى )) - خطبه‌ها: ۱۶۹. ?

الكنز: گنج، اندوخته Treasure

مالى كه در زير زمين مدفون است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((لا كنز أغنى من القناعة؛ هيچ گنجى، توانگرتر از قناعت نيست)) - كلمات قصار: ۳۶۳. ?
((فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا؛ بخدا سوگند، پاره زرى از دنياتان نيندوخته‌ام ))- نامه‌ها: ۴۵. ?

الكيل: پيمانه، اندازه Measure

كال يكيل كيلا للقمح و غيره: اندازه و مقدار گندم را به واسطه پيمانه معين كرد، به معنى قيمت و نرخ هم آمده است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

ويل أمه كيلا بغير ثمن لو كان له و عاء

شگفتا، شگفتا، دانش و حكمت را برايگان پيمانه مى‌كنم. اگر آن را ظرفى باشد

المال: مال، پول Mony

هر چه كه انسان بدست آورد، جنس آن هر چه باشد و به همين معنى در- بنهانى: النظام الاقتصادى الاسلامى ص ۶۱. ? سخنان اميرالمومنين عليه‌السلام وارد شده است ((فالمال لا يبقى لك و لا تبقى له؛ نه مال براى تو باقى ماند نه تو براى مال باقى مانى )) و نيز به‌- نامه‌ها: ۳۱. ? معنى مطلق مال، ((يا كميل العلم خير من المال؛ اى كميل علم بهتر از مال است ))- كلمات قصار ۱۳۹. ?

المؤونة: رنج، زحمت، تهيه آذوقه Provision

بارى كه انسان براى تأمين هزينه و تهيه آذوقه خانواده بر دوش مى‌كشد. اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و تنزل المعونة على قدر المؤونة؛ يارى خداوند به مقدار رنج و زحمت هر كس برسد)) - كلمات قصار: ۱۳۳. ?

الجماعة: گرسنگى، قحطى Famine

ضد سيرى است و عام مجامة(سال قحطى) و الجوع الاغبر(گرسنگى شديد). امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و أنظر الى ما أجتمع عندك من مال الله فاصرفه الى من قبلك من ذوى العيال و المجاعة

در مال خدا كه نزد تو گرد مى‌آيد، نظر كن و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان - نامه‌ها: ۶۷. ?

المحترف: پيشه ور Professional

به معنى صاحب حرفه، اميرالومنين مى فرمايد: ((ان الله يحب المحترف الأمين؛ خداوند پيشه ور امانت را دوست مى‌دارد )) - من لا يحضره الفقيه: ۳/۹۵. ?

المسألة: خواهش، نياز Need

در خواست كمك از ديگرى است و يا از مردم كمك خواستن. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

فلتكن مسألتك فيما يبقى لك جماله و ينقى عنك و باله‌

پس همواره از خداوند چيزى بخواه كه نيكى آن برايت بر جاى ماند و- كلمات قصار: ۶. ? رنج و مشقت آن از تو دور باشد - نامه‌ها: ۳۱. ?
المسألة خباء العيوب، خواهش، پرده از عيب‌ها بر مى‌دارد - كلمات قصار: ۶. ?

المسكين: تهيدست Needy

شخص نادار، بى چيز، تهيدست، بر خلاف فقير، نيز كسى كه از ديگران درخواست و خواهش مى‌كند. اين قول ((مجاهد)) است. اميرالومنين مى‌فرمايد:

ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البؤس و الزمنى‌

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودين، كسانى كه بيچارگان اند، از مساكين، نيازمندان و بينوايان و زمينگيران - نامه‌ها: ۵۳. ?

المساومة: معامله Bargain

خريد و فروش چيزى بدون در نظر گرفتن قيمت اول، يعنى قيمتى كه فروشنده آن را خريده است، و نيز به معنى عرضه كالا به مشترى براى فروش با ذكر قيمت. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((هم خلالكم يسومونكم ماشاؤوا؛ خود در ميان شما هستند و هر آزار كه خواهند بر شما روا دارند)) - خطبه‌ها: ۱۶۷. ?

السماوات: مساوات، برابرى Equity

سوى، سواء (ميانه و وسط)سواء و سوى(مساوى الطرفين)، خداوند تبارك و تعالى مى‌فرمايد

ان الذين كفروا سواء عليهم، أنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون‌

كافران را خواه بترسانى يا نترسانى تفاوتشان نكند و مساوات در ارزش‌- بقره: ۶. ? گذارى كالاها زياد به كار مى‌رود. مثلا: هذا الثوب مساوى كذا؛ اين لباس مساوى فلان مقدار است، در اصل به معنى تساوى در ارزش و مقدار است. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و أشهد أن من ساواك بشى‌ء من خلقك فقد عدل بك‌

شهادت مى‌دهم كه هر كه ترا به گونه‌اى با مخلوقات برابر سازد، همانند آنهايت پنداشته. - خطبه‌ها: ۹۰. ?

ألا و ان حق من قبلك و قبلنا من المسلمين‌ء قسمة هذا الفى‌ء سواء

بدان مسلمانانى كه در نزد تو هستند، يا در نزد ما هستند، سهمشان از اين غنيمت برابر است - نامه‌ها: ۴۳. ?

المستضعفين: ناتوانان Oppressed

ضعف مخالف قوت است و قد ضعف(ضعيف شد) و ضعف ممكن است در جان باشد يا جسم يا مال باشد. ضعف و ضعف، دو كلمه است. خليل گفت: الضعف(ضعف در بدن) است و الضعف(ضعف در عقل) است، استضعفه(او را ضعيف يافتم). امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و كانوا قوما مستضعفين قد أختبرهم الله بالمخصة

مردمانى بودند به ناتوانى موصوف و خداوندشان به گرسنگى امتحان نمود - خطبه‌ها: ۲۳۴. ?

المصالح: منافع، Interests

مفرد آن مصلحت است. آنچه موجب صلاح گردد. كارهايى كه انسان به نفع خود يا خانواده‌اش انجام مى‌دهد. ((هو من أهل المفاسد لا المصالح؛ او جزء اهل مفاسد و تباهى است نه مصالح و خير انديشى )). امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((اللهم...فدلنى على مصالحى؛ خدايا مرا در آنچه صلاح من در آن است، راه بنماى )) - خطبه‌ها: ۲۱۸. ?

المصانعه: رشوه Bribe

اميرالمومنين على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((لا يقيم أمرالله سبحانه الا من لا يصانع؛ فرمان خداى را بر پا ندارد، مگر آنكه، در اجراى حق مدارا نكند)) - كلمات قصار: ۱۰۷. ?

المضطرب: مسافر Merchant

اضطراب، جنبيد، موج زد، و مضطرب(مسافر) و التاجر المضطرب: بازرگانى كه دائم السفر است، از جائى به جايى ديگر در حركت است. اميرالومنين عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((ومنهم المضطرب بماله،...خواه آنها كه با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند )) - نامه‌ها: ۵۳. ?

المطارح: راههاى دورى كه تجار از آن كالا وارد كنند Merchandise

الطرح(مكان دور). اميرالمومنين على عليه‌السلام درباره تجار مى‌فرمايد:

و جلا بها من المباعد و المطارح فى برك و بحرك و سهلك و جبلك‌

اينان...به دست آورند گان آن از راههاى دشوار و دور، خشكى و دريا، دشتها و كوهسارانند. - نامه‌ها: ۵۳. ?

المعادن: معادن،كانها Mineral

از عدن(اقامت كرد) گرفته شده و از همين ريشه است جنات عدن(بهشتهايى كه محل اقامت اند) معدن(جايى كه مردم در تابستان و زمستان در آن اقامت كنند).
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((و لو وهب ما تنفست عنه معادن الجبال؛ اگر ببخشد، هر چه را كه از معادن كوهها بيرون مى‌آيد )) - خطبه‌ها: ۹۰. ?

المعاش: معاش وسيله زندگى subsistence

آنچه كه حيات بدان ميسر گردد، وسيله زندگى، خوراك و پوشاك. امام مى‌فرمايد: ((وأسبغ عليكم المعاش؛ وجه معاش شما را به فراوانى مهيا داشت )) - خطبه‌ها: ۱۸۱. ?

المغرم: طلبكارى Creditor

چون عزم(بدهكارى) است، امام مى‌فرمايد: ((ويرفع بها عنه المغرم؛ باختهاى او را جبران كند

))



المقدار: كميت، مقدار Quantity

در لغت به معنى كميت است. و در اصطلاح كميت متصل است كه مشترك بين جسم، خط و سطح است. امام مى‌فرمايد: ((حتى اذا بلغ الكتاب أجله و الأمر مقاديره؛ تا آن زمان كه مدت عمر دنيا مكتوب افتاده است، به سر آيد و كار، بدان مقدار كه مقرر است، در رسد)) - خطبه‌ها: ۱۰۸. ?

المقل: بينوا، كم ثروت ital cap Small a Having

((والمقل غريب فى بلدته؛ بينوا در شهر خود غريب است )) - كلمات قصار: ۳. ?

المكافاة: پاداش نيك Reward

پاداش احسان و نيكى را به مانند آن دادن،
اميرالمومنين مى‌فرمايد: ((من أحسن العمل حسنت له المكافاة؛ هر كس خوب از عهده كار برآيد، پاداش خوب به او دهند )) - غررالحكم: ۵/۲۷۷. ?

الملح: نمك Salte

ماده‌اى كه در سطح زمين به صورت گسترده‌اى پراكنده است.
امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((لا يحل منع الملح و النار؛ نشايد كه ديگران را از نمك و آتش محروم كرد)) - كافى ۵/۳۰۸/۲۹. ?

الملك: مالكيت، دارايى Possession

رابطه قانونى ميان انسان و چيزى كه مطلقا تحت تصرف اوست، و مانع از تصرف ديگران مى‌شود امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((اذا ملكت‌- الشر باصى: المعجم الاقتصادى ص ۴۴۱. ? فاعتق؛ آنگاه كه مالك شدى، آزاد كن ))- غرر: ۳/۱۱۷. ?

المماكسة: چانه زدن در معامله Bargain



مكس فى البيع مكسا و ما مكس مما كسة فى البيع‌

در معامله چانه زد و قيمت را كم كرد.
مكس(جمع آورى ماليات) و نيز آنچه را كه عشار(عشريه بگير) از مردم مى‌گيرد. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد: ((لا تماكس فى البيع و الشراء؛ به هنگام معامله - خريد و فروش - چانه نزن )) - شرح نهج البلاغه: ۲۰/۳۰۶/۵۰۲. ?

المنافع: جمع منفعت، سود Interests

جمع منفعت، هر چيز سودمند، منافع المنزل(تجهيزات و متعلقات منزل)
امام على عليه‌السلام درباره قاضيان و كار گزاران و دبيران به مالك مى‌فرمايد: ((فانهم مواد للمنافع؛ زيرا اين گروه خود مايه‌هاى منافع اند )) - نامه‌ها: ۵۳. ?
((لما يحكمون من المعاقد و يجمعون من المنافع؛ گردهم مى‌آيند تا سودى حاصل كنند))- نامه‌ها: ۵۳. ?

النسيئة: تأخير trenction Credit

نسأالشى‌ء: آن را به تأخير انداخت، النسى‌ء: تأخير، اميرالمومنين مى‌فرمايد:

و ليس له الا أقل التقدين الى الأجل الذى أجله بنسيئه‌

تنها كمترين مقدار از بها تا مدتى به نسيه نزد او مى‌ماند - التهذيب: ۷/۵۳/۲۳۰. ?

النفل: غنيمت Booy - War

به معنى غنيمت است و جمع آن انفال و النفل(آنچه كه بدون جنگ براى مسلمانان بدست آيد)همان ((فى‌ء)) است. امام مى‌فرمايد: ((و ان للقائم بأمور المسلمين الأنفال؛ انفال از آن حاكم مسلمين است )) - وسائل الشيعه: ۶/۲۷۱. ?

النقد: بها، قيمت Cash

به مقدارى از قيمت كالا اطلاق مى‌گردد كه زود پرداخت شود، امام مى‌فرمايد: ((...أو نقدت الثمن من غير حلالك؛ يا نقدى كه بر شمرده‌اى از حلال نباشد)) - التهذيب: ۷/۵۳/۲۳۰. ?

لا يجوز العربون الا أن يكون نقدا من الثمن‌

پرداخت بيعانه جايز نيست، مگر آنكه جزئى از قيمت نقدى باشد - كلينى: كافى ۵/۲۳۳/۱. ?

النمو: رشد Growth

رشد متناسب همه اجزاى بدن، امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

وفرض الله صلة الرحم منماة للعداد

صله رحم را براى افزودن شمار خويشان واجب ساخت - كلمات قصار: ۲۴۴. ?

النمارق: جمع نمرق: بالش cerpet Gmall

النمرق و النمرقة(بالش كوچك) امام مى‌فرمايد:

فاستبدلوا بالقصور المشيدة و النمار الممهدة

به كاخهاى بلند و بالشهايى كه به آن تكيه مى‌زدند، بدل كردند. - خطبه‌ها: ۲۱۷. ?

الورق: سكه، مسكوك Note

مال از دراهم و شتر و غير آن، الورق: درهمهاى مضروب. امام مى‌فرمايد:

فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك‌

همچنانكه زر و سيمت را حفظ مى‌كنى، زبانت را هم حفظ كن - كلمات قصار: ۳۷۲. ?

الوزن: وزن كردن Weight

شناخت ارزش هر چيز، وزنته وزنا(وزن و ارزش آن را معلوم كردم). امام مى‌فرمايد: ((وليكن البيع سمحا بموازين عدل: بايد خريد و فروش به آسانى و بر موازين عدل صورت گيرد )) - نامه‌ها: ۵۳. ?

الوسع: توانگرى Affordibility

ثروتمندى و توانايى. امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:

من وسع عليه فى ذات يده...فقد امن مخوفا

كسى كه خداوند در دارائيش گشايش داده، خود را از حادثه ترسناكى در امان پنداشته است - كلمات قصار: ۳۵۰ ?

الوفر: فراوانى Plenty

مال بسيار، افزونى ثروت: امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفر

چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى - نامه‌ها: ۲۰. ?

الهبة: بخشش Donation

((مالى را بلاعوض در اختيار كسى قرار دادن ((لا تحجزه هبة عن سلب؛ كسى او را از پرداختن به ديگرى مانع بيايد )) - خطبه‌ها: ۱۸۶. ?

الوديعة: وديعه، امانت، سپرده Deposit

نايب گرفتن در لفظ و نگهدارى. امام على عليه‌السلام مى‌فرمايد:

و اول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندى‌

نخستين وديعه‌اى از ودايع خود كه از من باز پس مى‌گيرى - خطبه‌ها: ۲۱۵. ?

الهداية: هديه Present

چيزى كه بدون شرط بازگشت گرفته مى‌شود. امام عليه‌السلام مى‌فرمايد:

لان أهدى لأخى المسلم هدية تنفعه أحب الى من أن أتصدق بمثلها

((اگر هديه به برادر مسلمانم بدهد كه به وى سود رساند، نزد من از صدقه دادن آن بهتر است )) - كافى: ۵/۱۴۳/۱. ?

اليسار: ثروتمندى، توانگرى‌

بى نيازى، أيسر الرجل، (آن مرد توانگر و بى نياز باشد)، يسر(آسانى، توانگر) مخالف عسر(= سختى، تنگدستى)است. امام مى‌فرمايد: ((((اللهم صن وجهى باليسار؛ بار خدايا به توانگرى آبرويم را حفظ كن )))) - خطبه: ۲۱۶. ?
وبلاگ اندیشه های اقتصادی امام علی    



اندیشه اقتصادی علوی



جعبه‌ابزار