برنامهریزی و توسعه روستایی
تحول و دگرگوني هر يك از جنبههاي خاص زندگي در عرصههاي روستايي نه تنها ارتباط تنگاتنگ با روندهاي عمومي توسعه سكونتگاههاي روستايي دارد، بلكه جدا از سمتگيريهاي عام در سطح ملي نيست. بنابراين هرگونه اقدامي در راستاي دگرگوني جنبههاي زندگي روستايي ميتواند و بايد جزئي از ساماندهي فضايي به شمار آيد. البته موفقيت در دگرگونسازي و پيشرفت روستاها و نهايتاً ساماندهي فضايي آنها منوط است به فرآيند برنامههاي توسعه در تمام نقاط يك كشور و اقداماتي هماهنگ و از پيش سنجيده شده براي برقراري تعادلي منطقي ميان سكونتگاههاي روستايي و شهري و از بين بردن نابرابريهاي موجود از لحاظ استانداردهاي كيفي زندگي. از سوي ديگر، ضرورت تحول و برنامهريزي توسعه تنها زماني جدي، همهگير و معنيدار ميشود كه جمعيتي آگاه بر اساس نيازها به طرح تقاضاي خود پرداخته، با بهرهگيري از منابع، امكاناتي براي رفع مايحتاج زيستي و نيازهاي گوناگون اجتماعي -اقتصادي خود فراهم آورند. آنچه مسلم است اينكه نه اين ضرورت بنيادي همه جا به طور يكسان مطرح ميشود و نه امكانات و منابع موجود همه جا يكسان است. از سوي ديگر نيازهاي اجتماعي_اقتصادي جنبه مكاني_فضايي دارند و ممكن است از نقطهاي به نقطه ديگر يا از سرزميني به سرزمين ديگر متفاوت باشند. اين عوامل يعني ضرورت تحول، ماهيت نيازها و نحو? بروز آنها در مكانهاي مختلف و همچنين ساختها و صورتبنديهاي گوناگون اجتماعي- اقتصادي باعث ميشود كه تفاوتهاي اساسي ميان كيفيت و دامنه تحول و دگرگوني و نهايتاً چگونگي توسعه و بهبود سكونتگاههاي روستايي مطرح گردد. بارزترين مصداق اين قضيه تفاوتهاي آشكاري است كه ميان ساختار فضايي، دامنه و شكل نيازها و نحو? بروز آنها در كشورهاي شمال و جنوب وجود دارد. در كشورهاي جنوب پيش از هر چيز اين نكته اساسي مطرح است كه بخش قابل توجهي از جمعيت در سكونتگاههاي توسعه نيافته روستايي به سر ميبرند و كيفيت زندگي آنها در حد«بقاي زيستي» است. البته بايد اذعان داشت كه اگرچه مردمان ساكن در سكونتگاههاي روستايي اين گونه كشورها معمولاً مردماني بيچيز و فقير هستند، ليكن گاهي افرادي در روستاهاي اين كشورها يافت ميشوند كه نه تنها ميزان درآمد و سطح زندگي آنها قابل مقايسه با سطح زندگي ثروتمندترين ساكنان شهري است، بلكه بايد گفت عليرغم تعداد اندكشان، نقشي تعيينكننده در جهتگيريهاي عمومي روستا دارند. اگرچه مسائل كشورهاي جنوب در همه جنبهها مشابه نيست، اما ميتوان ويژگيهاي مشتركي براي همه آنها قايل شد. اين ويژگيهاي مشترك به نظر مايكل تودارو ((Michael Tudaro چنين است: ۱. سطح نازل زندگي اكثريت مردم از لحاظ كمي و كيفي. ۲. سطح نازل قابليت توليد. ۳. نرخ فزاينده رشد جمعيت. ۴. نرخ بالاي بيكاري و كمكاري. ۵. وابستگي شديد به توليدات كشاورزي و صادرات محصولات بخش اول. ۶. سلطه، وابستگي و آسيبپذيري در روابط بينالمللي. بديهي است كه جنبههاي گوناگون مذكور اساساً با يكديگر ارتباطي تنگاتنگ دارند؛ بدين نحو كه نرخ بالاي رشد جمعيت فرصتهاي شغلي و امكانات توليدي بيشتري را ميطلبد و از آنجا كه اين شرايط فراهم نيست، بيكاري و كم كاري افزايش مييابد. افزايش بيكاري سطح درآمد ملي را كاهش ميدهد و سطح نازل درآمد ملي در پسانداز و انباشت سرمايههاي ملي و امكان سرمايهگذاري تأثير ميگذارد و اين امر خود در نهايت به سطح پايين زندگي از لحاظ كمي و كيفي منجر ميشود. نهايتاً اين روند موجب ميگردد كه اكثريت جمعيت كشورهاي جنوب، به ويژه روستانشينان امكان طرح و بيان نيازها و تقاضاي خود را كه قاعدتاً زمينهساز هرگونه توجه به اقدامات رشد و توسعه است نيابند. در سطح بينالمللي به منظور تفكيك و تمايز ميان كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته ملاكهايي مورد استفاده قرار ميگيرد كه به شاخصهاي جهاني توسعه معروف شده است. اين شاخصها به طور كلي عبارت است از : سطح عمومي توليد و مصرف و سرمايهگذاري، ميزان تقاضاي مؤثر، روند رشد صنعت، ميزان دسترسي به منابع و مصرف انرژي، حجم جريان سرمايه و تجارت، نرخ رشد جمعيت، عمر متوسط مردم و شرايط بهداشتي، آموزشي و ميزان و نحو? توزيع درآمد جامعه.
|