درد دل های کهنه ساکنان اوغاز تازه


درد دل هاي کهنه ساکنان «اوغاز تازه»
خراسان شمالي


رمضاني-بعد از ظهر يک روز بهاري براي تهيه گزارشي از روستاي «اوغاز تازه»، از شيروان حرکت مي کنم. هواي مطلوبي است و گرماي ظهر، عرق روي پيشاني ام مي نشاند، وقتي به ياد اين مي افتم که قرار است از چشمه «کاني عطر» سر راه آب بنوشم، گرماي راه را فراموش مي کنم.
مي خواهم از روستايي بنويسم که در ۴۰ کيلومتري شيروان قرار دارد و زبان مردمش کرمانجي است و رد پاي عشاير، نشاني از سخت کوشي ساکنان اين ديار است.
خوبي ها و مهرباني هاي مردم اين روستا زبانزد است و طبيعتش به مانند بهشت برين در ذهن هاي مان خاطره ساخته است.
از بزرگ ترين روستاي خراسان شمالي، «خانلق» گذر مي کنم ولي گرد و خاک و چاله هاي خاکي اين روستا کمي راننده را عصباني و زيرلب از خيابان ها و مسير ناهموار اين گونه روستاها گلايه مي کند، اما من شاد بودن مردم اين روستا را در ميان خاک ها و چاله هاي بزرگ و کوچک نظاره مي کنم که با آب پاشي خيابان، گرد و غبار نامهرباني ها را مي زدايند. در ادامه مسير، گويي آسفالت جاده بهتر شده است و هواي پاک روستاها به ما سلام مي کند. هر چه جلوتر مي رويم، با وزش باد و فرياد بي صداي درختان مواجه مي شويم.
غارهاي روستاي «هنامه» را پشت سر مي گذاريم و خورشيد از لا به لاي تاکستان هاي مسير چشمک مي زند. مردان در ميان درختان انگور مشغول وجين کردن شاخه هاي خشک و زنان مشغول جمع آوري سبزي هاي بياباني هستند و کودکان با شال هاي رنگي در ميان درختان با سر و صداي زيادي بازي مي کنند. براي رفع تشنگي در چشمه «کاني عطر» توقف کوتاهي مي کنيم و دوباره به سمت روستا عازم مي شويم.
صداي کبک ها و بلبلان و پرنده هاي مهاجر دل مان را با خود به پرواز درآورده است و بعد از گذر از تپه «گندره» اثر تاريخي دوره اشکانيان که به عنوان اثر ملي هم ثبت شده است، بوي قدمت «اوغاز تازه» به مشام مان مي رسد.
کمي جلو تر ساختمان دهياري نمايان است و خاطراتي از ۱۲ شهيد بر تابلوي ابتداي اين روستا در قالب تمثالشان نقش بسته است .
حس غريبي به من دست داده است و وقتي سرم را برگرداندم، با گلزار شهداي اين روستا که در ميان آرامستان آرام گرفته اند، رو به رو مي شوم.

وجه تسميه
مي گويند: «اوغاز» در گذشته يعني خيلي سال ها پيش، در اثر زلزله تخريب شد و پس از ساخت و ساز دوباره، «اوغاز» نام گرفت که امروز به ۲ اوغاز تازه و کهنه نام نهاده شده است، اما وجه تسميه ديگري که بزرگان اين روستا از آن نام مي برند، اين گونه است که در گذشته هاي دور، زماني که افغان ها به اين روستا حمله و آن را تصرف کردند، اين منطقه را «اوغان» نام نهادند که با گذشت زمان به «اوغاز» تغيير نام يافت.
گوسفندان در اطراف روستا در حال چرا هستند فرصت را از دست نمي دهم و دوربين عکاسي را براي تهيه عکس هاي زيبا آماده مي کنم. چند پير مرد در مرکز روستا روي تخته سنگي عصا به دست و کلاه به سر و شال به کمر بسته، در حال گفت و گو با يکديگر هستند. وقتي از آن ها جوياي مشکلات روستا مي شوم، گويا بر حسب ادب ميزباني بايد کمر خميده اش را راست کند و استوار سخن بگويد. او به بيان چند کلمه بسنده مي کند و مي گويد: مشکلات را بايد از شوراي روستا که بزرگ ترهاي ما هستند بپرسيد ، شکر خدا همه چيز خوب است.
کمي با دقت که به روستا مي نگرم، تيرهاي برق و تلفن روستا را مي بينم که بدون هيچ گونه نظم و ترتيبي در کنار هم قرار گرفته است.
«محمدي» يکي از اهالي روستا مي گويد: رها شدن اجراي طرح هادي در اين روستا و ناهمگوني تيرهاي برق و تلفن، چندين بار برخورد خودروهاي عبوري از اين مسير را موجب شده است.
وي که از کمبود نان در اين روستا گلايه مند است، مي گويد: نان اين روستا از کيفيت خوبي برخوردار است ولي در اين فصل با کمبود نان مواجه مي شويم، زيرا عشاير هم از اين نانوايي نان تهيه مي کنند.

بنزين فروشي در مغازه
«قبادي» که در ابتداي روستا يک باب مغازه موتور سازي دارد، مي گويد: به دليل نبود پمپ بنزين در اين منطقه، مغازه دارها به فروش بنزين اقدام مي کنند که خطرات احتمالي آن ها، اهالي را تهديد مي کند.
وي ادامه مي دهد: در برخي خانه ها که موتورسيکلت وجود دارد، بنزين ذخيره کرده‌اند.

مشترک مورد نظر در دسترس نيست
يکي ديگر از اهالي نيز از آنتن ندادن تلفن همراه در روستا گلايه مند است و مي گويد: با وجود اين که در اين روستا، دکل تلفن هاي همراه نصب شده است، اما با پيغام «مشترک مورد نظر در دسترس نيست» مواجه مي شويم.

وعده محقق نشده
يکي از بانوان روستا مي گويد: بارها دست اندرکاران به اين روستا آمده اند و وعده گازکشي داده اند اما هنوز هم در اين زمينه اقدامي نشده است.
اهالي که در حال برگشتن به منازل براي استراحت پس از يک روز کاري هستند، با مطلع شدن از حضور خبرنگار روزنامه، بدون مجال براي بيان مشکلاتشان به جمع ما مي‌پيوندند و اين موضوع مرا خوشحال کرده است، زيرا آن ها مرا وسيله اي براي رفع مشکلاتشان مي دانند و با دست جاهاي مختلف را براي ذخيره در حافظه دوربين عکاسي ام به من نشان مي دهند.برخي هم که در برابر بزرگ ترهاي شان خجالت مي کشند، سخن بگويند، هر چند دقيقه يک کلمه در تأييد حرف هاي آن ها مي گويند.
زماني که براي ديدن مشکلات روستاييان مي‌خواهم، گشت و گذاري در روستا داشته باشم، اهالي با دوچرخه، پياده و با موتورسيکلت به دنبال من راه مي افتند و مشکلات کهنه شان را برايم تشريح مي کنند.
«قبادي» دوباره به سراغم مي آيد و تيرهاي برقي که کنتور هاي منازل روي آن نصب شده است و تيرهاي شکسته شده را نشانم مي دهد.
جاي بسي تعجب است که کنتور روي يک تير برق جا خوش کرده باشد و صاحب خانه از ترس اين که مشکلي ايجاد نکند دور تا دور آن را با پلاستيک و نايلون پوشانده است تا در برابر باد و باران مشکلي ايجاد نشود.

آب قنات هدر مي رود
«پيروزفر» که به دنبال احياي قنات اين روستاست، مي گويد در اين بي آبي و خشکسالي، آب قنات اين روستا به هدر مي رود و بايد مسئولان براي استفاده از آن چاره اي بينديشند.
از ۳ قنات اين روستا فقط اين قنات آب دارد و با بارندگي هاي سال جاري آب زيادي از آن خارج مي شود که متأسفانه به درستي هدايت نشده و جوي هاي موجود هم قديمي و تخريب شده است.

دل پر درد
به دنبال يافتن خانه اعضاي شوراي روستا هستم که با «محمد زاده» عضو شوراي روستا مواجه مي شوم.
آن قدر دل پر دردي دارد که گويا گوش کردن صحبت هايش هم مرهمي براي آن است.
وي با اشاره به طرح هادي روستا مي گويد: طرح هادي اين روستا رها شده است و تا اين جا هم که پيش رفته به دليل همکاري خودجوش مردم روستا بوده است.
وي مي افزايد: طرحي که انجام شده بي کيفيت است و بارها با نامه نگاري مشکل آن را براي مسئولان مطرح کرده ايم اما در نهايت ما را به اين اداره و آن اداره پاس کاري مي‌کنند.
وي ادامه مي دهد: ديوار ساحلي روستا ناتمام رها شده، به زيرسازي پياده روها توجهي نشده و نشست کرده و جوي کشي هاي معابر هم پر شده است.

محروميت از آسفالت قديمي
«محمدزاده» اظهار مي دارد: از آن جايي که قرار بود در اين روستا آسفالت ريزي جديدي انجام شود، آسفالت قديمي را خراب و روي آن را شن ريزي کردند و اکنون از همان آسفالت قديمي هم محروم هستيم و اهالي از گرد و غبار در امان نيستند.
وي خاطر نشان مي کند: حمام قديمي و مدرسه اين روستا را نيز تخريب کرده اند.
وي تصريح مي کند: معلم بازنشسته اين روستا نيز در همان مدرسه تحصيل و تدريس کرده است ولي امروز اين مدرسه تخريب شده و اهالي را نگران کرده است.
به گفته وي، اين مدرسه در سال ۱۳۰۳ تأسيس شد که در آن زمان بيش از ۵۰۰ دانش آموز از ۹ روستا براي تحصيل به اين مدرسه مي آمدند، اما امروزه فقط ۳۰ دانش آموز در آن تحصيل مي کنند.
وي که دل پر دردي از اشتغال جوانان دارد، اضافه مي کند: به ما وعده داده بودند که کارخانه آب معدني در اين روستا احداث مي شود تا جوانان مشغول به کار شوند، اما اکنون برخي افراد ديگر در آن جا مشغول به کار شده اند و از طرفي از آب اين منطقه براي آب معدني استفاده مي کنند.
غروب آفتاب است، از طرفي دلم گرفته از درد دل بي آلايش اين مردم خاکي و داراي دل دريايي. با شنيدن گفتمان ها و دغدغه هاي شان خوشحالم و همه کم کم از سر مزارع و باغ ها، به خانه هاشان برمي گردند و مادري سطل به دست براي دوشيدن گوسفندها مي‌رود و آن ديگري براي جمع کردن گوسفندان به خانه در تلاش است برخي از اهالي مرا به چاي آنخ ميهمان مي کنند که طعمش بوي بهار و بوي تازگي، پاکي و سادگي مي دهد.با دلي پر از دردهاي خالي شده مردم اوغاز مسير برگشت را در پي مي گيرم، آفتاب چشمک مي زند و درختان هنوز گويي به پاس قدوم مهمانانشان، قامت ايستاده شان را به رخ مي کشند و با کمک باد بهاري که شاخه هاي شان را اين سو و آن سو مي کند، انگار خداحافظي مي کنند و من هم اميدوارم مسئولان پاسخ دلنوشته هاي مردم اين سرزمين را بدهند.



جعبه‌ابزار