درد دل‌های یک معلم مدرسه روستا


درد دل‌های یک معلم مدرسه روستا
معلمی که نگران عقب افتادن اجاره خانه‌اش است و یا کفه مشکلات لاینحل زندگی‌اش سنگینی می‌کند چگونه می‌تواند با ذهنی آرام تنها به تعلیم و تعلم فکر کند و انسان بسازد.

خبرگزاری فارس – زهرا زنگنه؛ هوا گرگ و میش است و لبخند دوست داشتنی پریسا در خواب شیرین صبحگاهی‌اش غصه‌ای بر دلم می‌گذارد با خودم فکر می‌کنم چقدر سخت است که مجبورم او را از این خواب شیرین و دلچسب محروم کنم اما چه کنم معلمی در روستا بی دردسر نیست. بیدار کردن این فرشته کوچک و بردن آن به خانه پدر و مادرم کار همیشگی‌ام شده کاری که پریسا هنوز هم پس از گذشت پنج سال به آن عادت نکرده است.
در تمام این مدت تربیت دانش آموزانی که نیمی از وجودم هستند یکی از دغدغه‌هایم شده است نمی‌خواهم از مسائل مالی آن چشم پوشی کنم، اما سختی‌های آن چند برابر خوشی‌ها و مزایایش است، از بیدار کردن پریسا گرفته تا استرس جا ماندن از سرویس شلوغ و پر جمعیت گرفته تا بیمه طلایی که با سخت شدن شرایطش ارزش گرفتن ندارد، از کمبود امکانات گرفته تا هزاران مشکل دیگر که همه را با جان و دل می‌خرم و باز هم با اشتیاق به دنبال آن می‌روم و زندگی فرزندانم زندگی من است.
روشن کردن دنیای تاریک و پر ابهام فرزندان کشورم، باوراندن دنیایی روشن و پیچیده به نورهای امید، نشاندن لبخند شادی بر لبان مادران، بالیدن به دانایی و هوش و توانایی دانش آموزان انرژی ناتمام نصیبم می‌کند که با هیچ شادی قابل مقایسه نیست.
این شغل را با عشق انتخاب کردم و به خود می‌بالم که خدا شغل انبیا را نصیبم کرده است و برای حفظ این کسوت می‌کوشم تا شان و منزلتش را حفظ کنم.
چند سالی است در یکی از روستاهای منطقه یک قم مشغول تدریس هستم مدرسه‌ای که چهار سالی است به صورت مجتمعی فعالیت می‌کند به گونه‌ای که چند مدرسه را تنها یک مدیر اداره کرده و در هر مدرسه یک معاون به انجام امور می‌پردازد.
هیچ گاه فکر نمی‌کردم کار در روستا سخت باشد البته قبول دارم سختی در همه عرصه‌ها و مشاغل چاشنی کار است، اما گاهی برخی چاشنی‌ها غیر قابل تحمل هستند اما در هر صورت باید ساخت زیرا گاهی اعتراض جوابی در پی ندارد.
وقتی معلمی را انتخاب کنی وجودت تنها متعلق به تو نیست دانش آموزان فرزندانت می‌شوند و دردهایشان نیز تو را دردمند می‌کند و باید بسازی و بسوزی و زندگی را بیاموزی؛ مشکلات همواره در کفه سنگین ترازو جا دارد اما باید برای بهتر زندگی کردن و آموختن کفه سبکش را ببینی و به امید بهبودی باشی.
گرچه سال به سال شاهد بهبودی اوضاع هستی و شرایط بهتر می‌شود اما هیچ گاه نمی‌توان یک مدرسه روستایی را با مدرسه‌ای در شهر مقایسه کرد مزایای مدارس شهری بسیار زیاد است، کاری نمی توان انجام داد باید ماند و ساخت، گاهی در صورت درخواست معلم برای انتقال سخت گیری‌هایی توسط مسئولان امر صورت می‌گیرد که بی‌نتیجه می‌ماند.
در روستا تعداد کلاس‌های مدرسه کافی نیست و این مدارس از کمبود مکان رنج می‌برند و از آنجایی که ثبت نام اتباع افغانی کمک خرج مدرسه شده است مدیران مدارس اقدام به ثبت نام این افراد کرده بدین ترتیب تعداد دانش آموزان در یک کلاس به قدری افزایش می‌یابد که کنترلشان برای معلم دشوار و آموزش دانش آموزان نیز با سختی ممکن می‌شود در این بین کمبود نیروهای تازه نفس هم به مشکلات دامن می‌زند.
با یک سرشماری کوتاه در اقوام و آشنایان به راحتی لیسانس‌ها و حتی فوق لیسانس‌هایی را که می‌بینی که به دنبال شغل مناسب می‌گردند و عده ای هم که از پیدا کردن کار مایوس می‌شوند به دنبال مشاغلی می‌روند که ربطی با تحصیلاتشان ندارد، اما نمی دانم چرا زمانی که سازمان آموزش و پرورش نیازمند منابع انسانی است از پذیرش آنها سر باز می‌زند در حالی که اگر به آموزش فرزندان این مرز و بوم اهمیت بدهد و بخواهد ایران نیز سری در سرها داشته باشد بهتر است از نیروهایی که حرفی برای گفتن دارند بهره برد تا نه تنها تعداد بیکاری کاهش یابد بلکه آموزش نیز به صورتی بهتر انجام گیرد زیرا آینده را همین افراد می‌سازند.
متاسفانه بودجه مدارس کافی نیست مدیر مدرسه‌ای که در آن تدریس می‌کنم برای سرکشی به همه مدارس تحت نظارتش چاره‌ای جز استفاده از وسیله نقلیه خود ندارد در صورتی که اگر وسیله‌ای از طرف مسئولان داده و یا هزینه بنزین پرداخت شود و همچنین مقداری از هزینه‌هایی که معلمان برای سرویس می‌پردازند در پایان سال مانند گذشته‌ها پرداخت شود کارایی و راندمان کار تا حدی بالا رفته و از نظر اقتصادی کمکی برای معلمان می‌شود.
معلمی که نگران عقب افتادن اجاره خانه‌اش است و یا مشکلات لاینحل زندگی‌اش بیشتر از خوشی‌هایش سنگینی می‌کند چگونه می‌تواند با ذهنی آرام تنها به تعلیم و تعلم فکر کند و انسان بسازد و متاسفانه اکثر خانواده‌ها توقع دارند معلم بهترین‌ها را بیاموزد در حالیکه گاهی فراموش می‌کنند معلمان نیز نیازمند نگاه هستند.
معلم‌ها می‌توانند نیروهایی تربیت کنند که دردهای جامعه را مداوا کنند اما قریب به ۹۰ درصد آنها از وضعیت مالی خود ناراضی هستند. اینکه گفته می‌شود معلمی شغل انبیاست و زمانی که ارزش و نقش آنها را در حد انبیا بالا می‌برند نباید به وضعیت معیشتی آنها بی توجه باشند چرا که نگاه به این قشر باید با توجه به شان و منزلتشان باشد.
سرانه آموزشی پایین و اقتصاد در روستا ضعیف است متاسفانه مسئولان زمانی که می‌خواهند تصمیمی اتخاذ کنند با بازدید از مدارس با کیفیت و دیدن خدمات آنها تصمیماتی می‌گیرند و بخش نامه‌هایی را صادر می‌کنند و آن را به همه مدارس تعمیم می‌دهند، بی خبر از اینکه همه مدارس به یک شکل نیستند. ای کاش یک بار یکی از افراد دارای منصب به یکی از مدارس روستاهای محروم سری می‌زد و مشکلات را حس می‌کرد. به طور حتم در آن صورت تصمیم گیری‌ها و رسیدگی‌ها تفاوت پیدا می‌کرد به راستی که تا درد نکشی درد دردمندان را درک نمی‌کنی.
یکی دیگر از دغدغه‌های این معلمان گران شدن بیمه طلایی است بیمه ای که دیگر نمی‌شود واژه طلایی بر آن نامید و اکثر معلمان از دریافت آن پشیمان شده و انصراف دادند.
یک پزشک با جسم آدمی سر و کار دارد در حالی که معلم فکر و ذهن فرد را پرورش می‌دهد زمانی فردی پزشکی موفق می‌شود که به دست افرادی دانا و با شخصیت تربیت شود و این امر زمانی ممکن می‌شود که معلم ذهنی آزاد داشته باشد و بداند فرزند یا فرزندانش همواره در آرامش به سر می‌برند.
هوا تاریک شده است و پریسا آرام آرام به خواب می‌رود و لبخند همیشگی اش در خواب دلچسب و شیرین است اما همیشه نگرانم از اینکه فرداها هم وضع به همین منوال است و این خواب شیرین تلخ می‌شود.
آنچه خواندید درد دل یک معلم بود که در یکی از مدارس روستاهای قم مشغول تعلیم و تربیت دانش آموزان روستایی است با وجود همه سختی‌ها و کاستی‌ها.


رده‌های این صفحه : معلم روستا




جعبه‌ابزار