روحانی روستا
روحانی روستا به عنوان محور برنامه های فرهنگی از سوی شوراها حمایت شود
گناباد - خبرگزاری مهر: رئیس اداره تبلیغات اسلامی گناباد گفت: در روستا روحانی باید به عنوان محور و ستون همه برنامه ها و فعالیتهای فرهنگی از سوی شوراها و دهیاریها حمایت و پشتیبانی شود.
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام محمدرضا رحمانی صبح سه شنبه در نشست مشترکی که با حضور دهیاران و شوراهای اسلامی ۲۱روستای دارای روحانیون مستقرو هجرت گناباد در محل اداره تبلیغات اسلامی شهرستان برگزار شد اظهار داشت: خدمت در جامعه اسلامی از نعمتهای الهی است و اسلام هر کاری را که با قصد قربت انجام شود عبادت می داند.
وی افزود: روحانیون پیام رسانانی هستند که پیام الهی، سیره و سنت رهبران دینی و فرهنگ و معارف اسلامی را به مردم می رسانند.
وی ادامه داد: حضور یک روحانی در روستاها علاوه بر اقامه نماز جماعت سه وعده، بیان احکام و معارف اسلامی و ارائه مشاوره در کاهش آسیب های اجتماعی اعم از بزهکاری، کاهش تشکیل پرونده در مراجع قضایی و حل اختلافات قومی و قبیله ای موثر است.
وی گفت: حضور اعضای شورا و دهیار در مراسم نماز جماعت و برنامه های فرهنگی و مذهبی موجب تقویت و دلگرمی روحانی می شود.
رحمانی بیان داشت: روحانیون مستقر در روستاها تنها افرادی هستند که در همه ایام بصورت شبانه روزی در روستا حضور دارند.
رحمانی اظهار داشت: آموزش روخوانی و روانخوانی و تفسیر قرآن، احادث و روایات، نهج البلاغه، ارائه مشاوره، برگزاری گفتمانهای دینی، پاسخ به شبهات اعتقادی و دینی و مقابله با خرافات از مهمترین وظایف روحانی است.
وی تصریح کرد: برای اینکه روحانی بتواند با جوانان و نوجوانان ارتباط داشته و در جهت هدایت و راهنمایی آنان کار کند همه والدین و روستائیان باید روحانی را پشتیبانی و حمایت کنند.
رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان گناباد در ادامه با اشاره به انجام کارهای فرهنگی نیز گفت: با کار فرهنگی می شود چهره دین را به نسل جوان نشان داد و چه کاری بالاتر از اینکه جوانان را جمع و در این اجتماعات آداب دین، سیره پیامبران و ائمه بیان شود.
رحمانی گفت: شاید اشتباه حقوقی و اقتصادی قابل جبران باشد ولی اگر در کار فرهنگی دچار اشتباه شویم جبران کردنش مشکل خواهد بود.
وی تصریح کرد: مدیر فرهنگی روستا باید روحانی باشد و همه باید در اجرای طرح های فرهنگی همیار روحانی باشیم.
وی افزود: با توجه به کمبود بودجه در حوزه فرهنگی، شوراها و دهیاریها بودجه های مرتبط با حوزه فرهنگی را با مشورت روحانی فقط در همان موضوع هزینه کنند.
خاطرات یک روحانی از سفر به گرمای ۵۰ درجه
امشب دیگر هوا گرم نیست؛ هوا خنک شده است، الله اکبر را که میگویم نسیم میوزد به صورتم، شاید که باد بازدم «او» را آورده است.
شهرخبر : حسین سلیمانی وبلاگ یادداشتهای یک طلبه نوشت: نماز را بعضیها بلدند بعضیها نه! مسجد ندارند، جمعیتشان صد و پنجاه نفری میشود، تا همین چند سال قبل کل خانههاشان کپر بوده است و تا همین پارسال که بچههای جهادی نرفته بودند به روستایشان زنها چیزی از حجاب نمیدانستند؛ خیلی حرفهای اسف بار دیگری هم از وضعیتشان هست که نمیشود گفت و اساساً نباید گفت.
اما یک فرق اساسی دارند، وقتی مطلبی از دین میگویی که اعلام میکنی که خدا این را گفته است، مانند عبد بیچون و چرا قبول میکنند، نه مثل ما و اطراف ما که هرچه میگویی حتی اگر آیه قرآن باشد دنبال دلیلهای دیگری میگردند و توجیهاتی که فرمان خدا را عمل نکنند!
شب جمعه است، روز آخر و نزدیک اذان...به سختی یک نفر را پیدا میکنم که بلد شده باشد دوازده امام را پشت سر هم بگوید، امام دوم را یادش رفته است، امام پنجم را اشتباه میگوید و امام یازدهم را جا میاندازد.
بچههای گروه میگویند امشب جاده خطرناکتر است و قاچاقچیها و اشرار عبور میکنند و بهتر است قبل از شب از روستا رفت؛ مسئول گروه اصرار دارد برای نماز نمانم اما مردم خودشان جلوتر زیلوی درست شده از گونی را در جای همیشگی و در وسط روستا پهن کردهاند و منتظرند، پای راستم را میگذارم داخل مینیبوس، بچهها دورم حلقه زدهاند و نگاه میکنند، ستاره قطبی در آسمان نمایان شده، نزدیک وقت اذان است.
میروم سوار مینی بوس میشوم، چشمم به احمد میافتد، پدر حسین، جا نمازش در دستش است و به سمت زیلویی که شده مسجدمان حرکت میکند، حمید هم آمده است، محمد رضا هم دارد از دور نزدیک میشود، خودشان صف نماز را شکل دادهاند، بیشتر از همیشه هستند، ۳ صف مردها هستند و ۳ صف زنها، از جمعیت ۱۵۰ نفری روستا بچهها را که حساب نکنیم حدود ۵۰ نفر آمدهاند برای نماز.
اول قلبم را از مینیبوس پیاده میکنم و بعد پای راستم و سپس کل جسمم را؛ میگویم بروند و خودم خواهم آمد... لحظهای بعد در روشنی تنها تیر چراغ برق روستا آخرین نماز جماعت برقرار شده است.
امشب دیگر هوا گرم نیست؛ هوا خنک شده است، الله اکبر را که میگویم یک نسیم میوزد به صورتم، شاید که باد بازدم «او» را آورده است تا دم من کند.
امشب تازه میفهمم آن نماز آخر و حرفها چه کرده است؛ وقتی نصرالله با تلفن پدرش زنگم میزند و میگوید: «سلام حاجی آقا... خوبی؟ ما از وقتی گفتی منم نبودم خودتون نماز بخونید، همونجا که خودت بودی گونی پهن میکنیم نماز میخونیم! همه مردمم میان».
اگر یک نفر با سواد معمولی حوزوی ۱۰ سال برود آنجا بماند، فقط ۱۰ سال؛ کار به جایی میرسد که از رودبار جنوب کرمان و روستاهای کپریاش بچههاشان برای آموزش دین و فرهنگ به تهران میآیند برای اردوی جهادی!
واقعا فقر روح ما خیلی بیشتر از فقر مادی آنهاست؛این پتو یک تکه از مسجد نداشته روستاست.
منبع : پارس