زمهریر


زمهریر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان زنوزق بخش مرکزی شهرستان مرند واقع شده‌است. .
روستای زمهریر در ۲۹ کیلومتری شهر مرند واقع شده است.
روستای زمهریر از شمال با میزاب و میاب (مرند)، از جنوب با زنوز و درق (مرند)، از شرق با زنوزق و خانه‌سر و از غرب با چای هرزند همسایه است.
از محصولات کشاورزی این روستا می‌توان به سیب، زردآلو، آلو و گردو اشاره کرد.
اهالی ساکن در روستای زمهریر از طریق کشاورزی و دامداری تامین معاش می کنند.
آب روستای زمهریر از چشمه قره بلاغ تامین می گردد.
در خشکسالی های اخیر اکثر باغهای این روستا از بین رفتند،ولی مردمان این روستا با تلاش خود سعی بر حفظ باغات به جا مانده از این خشکسالی را دارند.با توجه به این مساله که آب این روستا از آبهای سطحی و چشمه هافصلی تامین می گردد. بیشتر مورد تهدید خطر خشکسالی مجدد قرار دارد.فلذا اکثر ساکنین از بیم این مساله بیشتر از سرمایه گذاری در این روستا نگرانند.


فهرست مندرجات
۱ - معرفی روستا
       ۱.۱ - مختصات
       ۱.۲ - طبیعت
       ۱.۳ - نام زمهریر
       ۱.۴ - شعر

معرفی روستا[ویرایش]


← مختصات
۳۸.۳۸° شمالی ۴۵.۵۰° شرقی

← طبیعت
روستای زمهریر با وسعت قابل تحسین خوداز شمال کوههای چانقل و از غرب کوه بوغدا داغی و از مشرق قزل داغی را در بر خود گرفته است.و با داشتن این کوهها در مجاورت خود و با توجه به بالا بودن قابل توجه از سطح دریا دارای هوای خنکی در تابستان و سرمای بسیار شدید در زمستان می باشد.زمهریر با دارا بودن هوا پاک و خنک تابستانی دل هر هموطن و پایتخت نشینی را به خود جذب می کند،و همین مساله جمعیت این روستا را در تابستانها افزایش می دهد.

← نام زمهریر
زمهریر. هََ     (ع اِ) سختی سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سرمای بسیار سخت و شدت سرما. (فرهنگ فارسی معین ). سرمای سخت . (غیاث ) (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (السامی فی الاسامی ). سرمای سخت . برودت عظیم . باد سرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : متکئین فیها علی الارآئِک ِ لایرون فیها شمساً و لا زمهریراً. (قرآن ۱۳/۷۶).
|| جایی بسیار سرد نزدیگ به انتهای کره ٔ هوا و این لفظ مرکب است از زم و هریر بمعنی سرمای سخت کننده ، چه زم بمعنی سرمای سخت و هریر بمعنی کننده باشد که فاعل است . (برهان ) (انجمن آرا). جای بسیار سرد. (فرهنگ فارسی معین ). جای بسیار سرد که نزدیگ به انتهای کره ٔ هوا می باشد. (ناظم الاطباء). سرمایی است که بدان کافران را عذاب خواهند کرد و مقام آن در وسط کره ٔ هواست و کره ٔ هوا تحت کره ٔ ناراست و فوق کره ٔ ارض ... (از غیاث ) (از آنندراج ). || ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند آن قمر است در لغت طی و منه :
و لیلة ظلامها قد اعتکر
قطعتها و لا زمهریر ماظهر.
(از اقرب الموارد).


← شعر
بدان رستخیز و دم زمهریر
خروش یلان بود و باران تیر.
فردوسی .
تو باشی به بیچارگی دستگیر
توانا ابر آتش وزمهریر.
فردوسی .
بدو گفت طوس ای جهاندیده پیر
هوا گشت پاک از دم زمهریر.
فردوسی .
جز بوی خلق او ننشاند سموم تیر
جز تف خشم او نبرد زمهریر دی .
منوچهری .
خورشید چون بمعدل عدل آید
با فصل زمهریر معادا شد.
ناصرخسرو.
ور امروز او هست صرصر چه کوهم
وگر او سموم است من زمهریرم .
ناصرخسرو.
روی زی صدرت نهادم با دل امیدوار
پشت کرده چون کمان از بیم تیر زمهریر.
سنائی .
آب زلال گشت بسختی چو آینه
باد شمال گشت ز سردی چو زمهریر.
سوزنی .
از کمان چرخ بر جان بداندیشان تو
تیرباران بلا بادا چو دردی زمهریر.
سوزنی .
حاسدانت را ز باد حسرت و بار ندم
دم بسان زمهریر و دل بکردار سعیر.
سوزنی .
نانشان چو برف لیک سخنشان چو زمهریر
من زاده ٔ خلیفه نباشم گدای نان .
خاقانی .
آسیب زمهریر دریغ و سموم داغ
بر گلبنان دست نشان چون گذاشتی .
خاقانی .
باد سودات بگذرد بر دل
زمهریر از روان برانگیزد.
خاقانی .
ز طلق اندودگی کآمد حریرش
هم آتش دایه شد هم زمهریرش .
نظامی .
شیر در جوش چون پنیر شده
خون در اندام زمهریر شده .
نظامی .
چو بر گل شبیخون کند زمهریر
بطفلی شود شاخ گلبرگ پیر.
نظامی .
دست دیگر باختن فرمود میر
او چنان لرزان که عور از زمهریر.
مولوی .
ذکر آن اریاح سرد و زمهریر
اندر آن ایام و ازمان عسیر.
مولوی .
این لباسی که ز سرما شد مجیر
حق دهد او را مزاج زمهریر.
مولوی .
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گو در دوزخم خرم هوای زمهریر.
سعدی .
|| نام روزهایی است پیش از ایام العجوز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
برگ بنفشه چون بن ناخن شده کبود
در دست شیرخواره به سرمای زمهریر .
منوچهری .



جعبه‌ابزار