عبداله والی
چه كسي اين مرد را نميشناسد؟
اواخر سال ۱۳۲۷ بود كه اولين فرزند مرشد نصر الله والي به دنيا آمد، اسمش شد عبدالله.
او در دولاب تهران به دنيا آمد. پس از طي مراحل تحصيلي، در سال ۱۳۵۱ به استخدام بانك صادرات ايران در آمد و در همان سال ازدواج كرد و صاحب ۳ فرزند شد.
والي در جريان مبارزات مردم ايران عليه حكومت پهلوي حضوري فعالانه داشته و در كنار آن از جمله از طريق بنياد امام جعفر صادق «ع» به حمايت از بينوايان ميپرداخت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) به فعاليتهاي مبارزاتي خود در نهادهاي مبارز ادامه داد.
وي در سال ۱۳۶۰ به اتفاق چند تن از همكاران طي مأموريتي از سوي نماينده ولي فقيه و سرپرستي
کمیته امداد امام خمینی «ره» جهت
فقر زدایی به
هرمزگان رفت و مدت شش ماه در نقاط فقير نشين آنجا خدمت كرد.
منطقه محروم بشاگرد[ویرایش]
وي در سفر هرمزگان با منطقه محروم
بشاگرد از توابع شهرستان
میناب آشنا شد و آن را گزارش كرد. در سال ۱۳۶۱ او طي حكمي رسمي براي
محرومیتزدایی از منطقه بشاگرد از سوي نماينده ولي فقيه در كميته امداد مأموريت پيدا كرد كه به آن منطقه رفته و وضعيت منطقه را بهبود ببخشد. او طي حدود ۲۲ سال و با اجراي طرح هاي گسترده عمراني، مردم محروم بشاگرد را از فقرهاي مختلف رهانيد و چهره قبلي اين منطقه را بكلي دگرگون كرد.
او بر اثر ۱۲ بار ابتلا به بيماري مالاريا « كه به دليل وضع نا مناسب بهداشتي منطقه در آنجا شيوع داشت» سلامتي خود را نيز در اين راه از دست داد و تا پايان عمر از عوارض ناشي از بيماري رنج ميبرد.
درگذشت[ویرایش]
والي پس از حضور ۲۳ سالهاش در بشاگرد در ۸ ارديبهشت ۱۳۸۴ در سن ۵۶ سالگي در اثر سكته قلبي جان باخت و پيكر او در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
گفتاري كوتاه از جهادگر بشاگرد[ویرایش]
من اميدوارم كه به كارتان محكم بچسبيد، محكم! و بدانيد كه اين كار نه تنها جهاد في سبيل الله براي نظام است، بلكه يك حركت فرهنگي براي آينده سازان اين مملكت است. شما روزي بايد برويد و جاي مسئولين را بگيريد. حالا اگر شما خودتان ساخته شديد و درد شناس شديد، ميتوانيد مرهمش را هم بسازيد. ولي مني كه اصلاً نه درد را ميشناسم ، نه اصلاً غمي در زندگيم بوده، نه فهميدم كه گرسنگي چيست، نبودها چيست، ندانم بازي كردن با افكار مردم چه ناهنجاريهايي را پيش ميآورد و يك فرد بي درد جامعه شدهام ، چطور ميتوانم مرهمي براي نياز مندان باشم؟ نگذاريد كه نفس منيت بر شما چيره شود. يكي از خطراتي كه شما جوانان را تهديد ميكند منيتهاست. من ميگويم من، شما ميگوييد من، اختلاف پيدا ميشود. اين كار خيلي مضر است. يك شخص وارسته ديني به خودتان اضافه كنيد. يعني در مجموعه خودتان يك شخص متدين كار كشته فقهي و خصوصاً ولايتي اضافه كنيد كه اگر خداي نكرده براي كسي به هر دليلي تفكري پيش آمد كه بخواهد خدشه وارد كار كند، جلويش گرفته شود.