غدیر در روستا
غدیر در
روستای سادات نشین سیاهکله خبرگزاری شبستان:
سیاهکله ، روستایی سادات نشین از نسل سید حسن، منتسب به امام موسی کاظم(علیه السلام) است که ۹۸ درصد اهالی روستا سادات هستند.
خبرگزاری شبستان -
گیلان ؛ روستای سادات سیاهکله روستایی زیبا و دلنشین در دامنه رشته کوه های البرز است که دورتا دور آن را باغ های پرتقال احاطه کرده و انسان محو زیبائیش می شود.
این روستا با طبیعت سبز و بکر خود دارای مردمانی خونگرم و مهمان نواز از تبار سیدان است که مهر و محبت آن را دوچندان کرده است.
سیاهکله، روستایی سادات نشین از نسل سید حسن، منتسب به امام موسی کاظم(علیه السلام) است که ۹۸ درصد اهالی روستا سادات هستند.
این روستا در حال حاضر ۴۵ خانوار با جمعیتی حدود ۳۰۰ نفر دارد که ساکن دائم روستا بوده و در ایام تعطیلات با بازگشتن فرزندان به روستا، تعداد خانوارهای روستا افزایش پیدا می کند.
اما آنچه که موجب حضور ما در سیاهکله با قدمتی ۲۴۰ ساله شده(به گفته اهالی)، شرکت در جشن غدیر میان سید حسینی ها بود.
تاکنون در میان این همه سادات نبودم، حس و حال غریبی داشت. وقتی وارد روستا شدم، شور و شعف خاصی بر روستا حاکم بوده و همه در حال روبوسی و تبریک عید بودند. از همان بدو ورود به روستا عید را تبریک گفته و به سمت مرکز روستا حرکت کردم.
درب تمام خانه ها باز بود و کوچکترها به دیدار بزرگترها رفته وتبریک می گفتند. این همه شور و اشتیاق مرا به یاد روز اول نوروز و سنت صله رحم انداخت. اینجا نوروزی دیگر بود.
بزرگان روستا شالی سبز بر گردن آویخته و تبسم از صورتشان محو نمی شد. کودکان نیز با لباس هایی که نشانی از رنگ سبز داشت در میان کوچه و پس کوچه های شیب دار روستا در حال جست و خیز بودند. اینجا باید به همه تبریک می گفتی پیرو جوان، زن و مرد، کودک و نوزاد همه در این روستا سید هستند سیدانی منتسب به امام موسی کاظم(ع).
خانه های کاهگلی روستا که تعدادشان از خانه های جدید و مدرن بیشتر بود، پرچم سبز برافراشته بودند. خانه هایی که نشان از معماری بومی گیلان داشته و هنوز زندگی در آنان با وجود قدمت یکصد ساله جاری است.
سید جعفر سید حسینی، فرهنگی بازنشسته آموزش و پرورش و معتمد روستا با بیان اینکه تا دو سال پیش کسی نمیدانست روستایی سیدنشین در این منطقه وجود دارد به خبرنگار شبستان گفت: تمامی اهالی روستا به جز دو درصد مهاجری که وارد روستا شدهاند همگی سادات هستند.
وی در مورد وجه تسمیه این روستا گفت: نقل شده است که سه برادر سید و از تبار امامزادگان برای امرار و معاش از مشهد کوچ میکنند یکی در ساری میماند(که سید حسینیها در ساری بسیارند)، دو برادر دیگر به سمت طالقان و جعفر آباد قزوین میروند اما پس از مدتی از آنجا مهاجرت کرده و از کوههای اشکور پائین آمده و به سمت کلاچای می روند یکی از این برادرها(سید حسن)در روستای مازکله پشته پیش فردی به نام حاج قربان به کار دامداری مشغول شد و دیگری پیش برادرش در ساری بازگشت.
حاج قربان که فردی مومن، متدین و مورد اعتماد محل بود سید حسن را که در کار گالشی(گاوداری) متبحر بود به خدمت گرفت، بعد از مدتی حاج قربان متوجه حالات عرفانی و معنوی این مرد شده و تصمیم میگیرد با او خویشاوند شود و چون دختری نداشت از نوادگان پسری خود دختری را برای سید حسن میگیرد.
سید حسینی ادامه داد: در آن روزگار در روستاها به غریبهها زمینی داده نمیشد به این علت حاج قربان به سید حسن میگوید برود کوله سر(بالای کوه) زمین های آنجا را آباد کرده و در آنجا زندگی کند و تعبیر کول سرسید(سید بالای کوه) از اینجا در زبان گیلکی معروف شد. بعد از مدتی سیدحسن تعبیر کُول سرسید را برگرداند به سیاهکله و روستا بدین نام معروف شد.
از میان خانه های کاهگلی به سمت بالای کوه حرکت کرده تا به مرکز روستا که مسجدی با مناره های طلایی درآن خودنمایی می کرد، رسیدم. مسجدی دو طبقه با زیربنای ۷۰۰ متر مربع که هنوز نیمه کاره بود. احداث این مسجد از سال ۹۲ آغاز شد.
سید حسینی در خصوص مسجد گفت: احداث این مسجد بیش از ۸۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارد که امیدواریم تا چند ماه آینده به اتمام برسد.
وی با بیان اینکه کارهای عمرانی داخل مسجد به اتمام رسیده و مورد استفاده قرار می گیرد افزود: قرار بود با اتمام احداث مسجد، جشن غدیر امسال، بسیار بزرگ و باشکوه با حضور سادات واجارگاه در محوطه بیرونی مسجد برگزار شود که متاسفانه چنین نشد.
سید حسینی تاکید کرد: مسجد سیاهکله، عید غدیر سال بعد میزبان سیدان بخش واجارگاه بوده و از عموم مردم برای شرکت در این مراسم دعوت می کند.
با پایان یافتن گشت و گذار در روستا و دید و بازدید از اهالی، سفر به روستای سادات نشین سیاهکله با آن شور و حال وصف ناپذیرش در عید غدیر به پایان رسید و هنگام بازگشت در جاده محصور میان کوه و جنگل در حال نگاه به کیسه ایی پر از عیدی سیدان روستا در شکل ها و مدل های مختلف، صدای خنده و شادی مردمان مهربان و خونگرم این روستای محروم در ذهنم می پیچید. اینجا همه چیز رنگ و بوی دیگری داشت.