محمد علی حیدری دلگرم
بی سنگران جهاد سازندگی در جنگ؛ در گفت وگو با محمد علی حیدری دلگرم ...
۲۸ مهر ۱۳۸۷
روزنامه کیهان
جنگ جنگ جهادسازندگی
اگر از ۱۰۰ نفر بپرسید نهادهایی که به طور مستقیم درگیر جنگ بودند را نام ببرید، به احتمال خیلی زیاد بالای ۹۰ درصد آنها می گویند سپاه و ارتش.
البته نمی توان چندان به آنها خرده گرفت چرا که آن نهاد سوم دیگر با آن نام و ظاهر قبلی اش وجود ندارد. ۹ سال قبل جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی در هم ادغام و وزارت جهاد کشاورزی متولد شد.
این ادغام سهم بچه های جهاد را در جنگ بیش از پیش به بوته فراموشی سپرد اما در این باب تنها ذکر یک نکته کافی است و آن هم اینکه سید شهیدان اهل قلم خود از بچه های جهاد بود.
پای حرف های «حیدری دلگرم» یکی از جهادی های قدیمی نشستیم تا یادمان نرود روزی روزگاری جهادی بود که به بچه هایش می گفتند «سنگرسازان بی سنگر» و شعارشان هم این بود؛«همه با هم، جهاد سازندگی».
لطفاً خودتان را به صورت مختصر معرفی کنید.بنده محمد علی حیدری دلگرم، نماینده جهاد کشاورزی در بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس هستم. البته از ابتدا به عنوان معلم استخدام شدم و بنابر شرایط خاص آن دوران و مسایلی که عنوان خواهم کرد، همکاری خود را با جهاد آغاز کردم. مدتی فرمانده مهندسی گردان الغدیر جهاد همدان بودم و بعد از آن نیز مشاور رئیس سازمان استان و مسئول امور شهرستانها و سپس به عنوان معاون فرهنگی امور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی مشغول به خدمت بودم. همچنین مدیریت جهاد شهرستان تویسرکان و مدتی هم مدیریت جهاد سازندگی در پاکستان را نیز برعهده داشتم.
درباره جهاد و تاریخچه شکل گیری آن توضیح دهید.برای توضیح درباره جهاد باید به زمان پیروزی انقلاب برگردیم. درست پس از پیروزی انقلاب، در ۱۵ یا ۱۶ اسفند بود که گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران، خدمت حضرت امام رسیدند و اعتراضاتی درباره مسایل کشور داشتند و مطالبی را خدمت ایشان عنوان کردند. حضرت امام هم از آنها خواستند که به جای اعتراض، خودشان به آبادانی بپردازند.
اتفاقاً این گروه را که شخصیت گرانقدری همچون شهید بهشتی گرد هم جمع کرده بود، همگی برای انجام آبادانی و عمران خدمت حضرت امام رسیده بودند.
خوب، در محضر امام گفتگوهایی صورت گرفت که در نهایت امام فرمودند که اگر شما می خواهید کاری انجام دهید بروید و به داد مناطق محروم برسید چرا که هر روز عده زیادی به اینجا می آیند و از وضعیت نابسامان اجتماعی، اقتصادی و ... منطقه خود گزارش می دهند و از تبعیض های صورت گرفته در رژیم سابق گله می کنند.
مردم در بسیاری از نقاط کشور از نعمت آب لوله کشی، برق، حمام ، مدرسه و ... محرومند و احتیاج مبرم به رسیدگی دارند. امام به آن جمع فرمودند که شما ابتدا آمار و اطلاعاتی را از وضعیت موجود تهیه کرده و سپس معلوم کنید که چه کارهایی را باید انجام داد. اولین بار دیدگاه آماری را خود حضرت امام به آن دانشجویان داده بودند.
دانشجویان هم از اسفند ماه تشکیلاتی را به نام عمران و آبادی در
تهران ایجاد می کنند و به سراسر کشور اعزام می شوند و به عنوان نماینده شهید بهشتی در نقاط مختلف کشور مشغول فعالیت می شوند.
با توجه به اینکه حضرت امام تکلیف کرده بودند که آغاز کار از نقاط دور افتاده کشور باشد بنابراین تعدادی از دانشجویان نیز به نقاط دور دست فرستاده شدند تا به جمع آوری اطلاعات و آمار مربوطه اقدام نمایند.
پس از تهیه آمارها چه شد؟پس از تهیه آمارها در ۱۵ خرداد، تمامی آنها تحویل شهید بهشتی شد. ایشان نیز در جلسه ای با حضرت امام، مراتب را به عرض ایشان رساندند. امام نیز در ۲۶ خرداد ۱۳۵۸ در یک سخنرانی جهاد سازندگی را رسما اعلام نموده و در فردای آن روز یعنی ۲۷ خرداد ماه در یک پیام به عامه مردم، اقشار مختلف جامعه از جمله روحانیان، کارمندان، شهرنشینان، روستاییان و... را به جهاد سازندگی دعوت می نمایند. که جمله معروف همه با هم جهاد سازندگی، که پس از آن به شعار این مجموعه تبدیل شد نیز اولین بار توسط حضرت امام عنوان گردید.
با توجه به اینکه شما از روزهای آغازین فعالیت جهاد، در آن حضور داشتید، از اولین اقدامات این نهاد بگویید.وقتی ما به روستاها ورود کردیم با اوضاع نابسامان و بهم ریخته ای مواجه شدیم. بگونه ای که بطور مثال در رژیم گذشته برای بسیاری از روستاها بودجه کلانی به جهت احداث راه تصویب و تعیین شده بود اما هیچ اثری از راه وجود نداشت! بنابراین تصمیم بر آن شد که یک قسمت از کار به راهسازی اختصاص یابد. آن زمان در اکثر قریب به اتفاق روستاها برق وجود نداشت مگر در تعداد انگشت شماری روستا، آنهم به دلیل جلوی چشم بودن و یا مورد استفاده های تفریحی و... قرار گرفتن آنها توسط مدیران آن دوران پلید بود.
حتی بسیاری از روستاییان از وجود چیزی به نام برق مطلع هم نبودند و برایشان تازگی داشت. بنده در یکی از روستاها درباره چراغ قرمز و قوانین مربوط به آن برای عده ای دانش آموز سخن می گفتم. از من نمی پذیرفتند چرا که معتقد بودند امکان ندارد که چراغی به خودی خود روشن خاموش شود! و یا وقتی از آنها خواستم تا بوسیله لامپ و چند باتری، کاردستی ای بسازند؛ آنها بر روی لامپی که تهیه کرده بودند نفت ریخته و می خواستند با آتش زدن، آن را روشن کنند!
ببینید محرومیت تا کجا پیش رفته بود که مردم اینقدر در فقر مادی و معنوی در بسیاری از مسایل بسر می بردند. در چنین موقعیتی جهاد اقدام به انجام کارهای عمومی کرد؛ کارهایی از قبیل راهسازی، آبرسانی، برق کشی به روستاها، ساخت حمام و مدرسه و ... همچنین کمیته هایی با عناوین کمیته فرهنگی برای انجام کارهای مربوط به امور تربیتی، آموزشی و فرهنگی و کمیته ای نیز با عنوان کمیته بهداشت برای انجام و ساماندهی امور پزشکی و بهداشتی روستاییان و کمیته های دیگری نیز برای امور کشاورزی، زراعت و... در جهاد فعال شد.
از نقش جهاد در دوران دفاع مقدس بگوئید.شاید چیزی در حدود ۱۵ ماه از شکل گیری این مجموعه نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. و نیروی های جهادگر مسئولیت جدیدی را برای خویش قائل بودند. آنان از تمام بسترها و تجربیات بدست آمده در این دوره ۱۵ ماهه برای ورود به عرصه جنگ سود جستند. همچنین بخش عظیمی از بسیج مردم به ویژه روستائیان برای شرکت در جنگ به وسیله جهاد صورت پذیرفت.
هنوز جنگ رسما آغاز نشده بود که درگیری ها و تحرکات مرزی و داخلی دشمن باعث شد که ما در سه استان استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی شهید و جانباز بدهیم. زمانی که بسیاری از جهادگران در جبهه ها حضور پیدا کردند تا مدتی نمی دانستند که به عنوان یک نیروی جهادی چه کاری از آنها ساخته است بنابراین بخش قابل توجهی از آنها به سپاه ملحق شدند و در آن مجموعه به ادای دین خود نسبت به اسلام، انقلاب و کشور و ناموسشان پرداختند که عزیزانی همچون شهید مهدی باکری بنیانگذار جهاد ارومیه، شهید علم الهدی از بنیانگذاران جهاد خوزستان و... از این دسته اند. اما تعدادی نیز با همان عنوان جهاد مشغول فعالیت در جبهه ها شدند و به تعبیر مقام معظم رهبری، خلاء ارتش و سپاه را در برخی از مسائل جنگ پر کردند.
نیروهای جهادگر پس از ورود به مناطق جنگی و جبهه های نبرد، به شناسایی اموری پرداختند که از عهده سپاه و ارتش خارج بود و می بایست در مجموعه ای به صورت تخصصی به آن توجه می شد و آن هم عمدتا امور مهندسی جنگ بود. بطور مثال بازسازی و تعمیر ابزارآلات مکانیکی و ماشینی مانند خودروها، تانک ها و... در ایستگاههای صلواتی جهاد که در زمره یکی از دهها خدماتی بود که جهادگران ارائه کردند. همچنین از آنجا که جهادکار با لودر و بلدوزر و ماشین آلاتی از این دست را در آن ۱۵ ماه فعالیت خود در روستاها به خوبی آموخته بود، همین امر سبب شد تا همواره در خط مقدم دفاع، آن هم در مناطقی بکر و بدون حفاظ و پناه به ساخت راه، پل، خاکریز، سنگر و... مشغول باشد و به همین سبب به «سنگرسازان بی سنگر» معروف شود.
شایان ذکر است که جهاد در طول هشت سال جنگ تحمیلی، بیش از ۳۱۰۰ شهید، ۸۰۰۰ جانباز، ۱۱۰۰ آزاده و در حدود پانصد و چهل هزار نفر اعزام نیرو به جبهه ها داشته که در این بین چهل هزار نفر از آنان در زمره کارمندان جهاد بشمار رفته و مابقی آنها نیز که اغلب پیشه ور و متخصص در امور مورد نیاز بودند. از طریق شوراهای اسلامی روستاها و مردم شهرها به وسیله جهاد، سازماندهی شده و به مناطق اعزام شدند.
همچنین از آنجا که جهاد در هر روستا و منطقه ای پایگاهی داشت لذا دسترسی به مردم و سازماندهی و سامانبخشی منظم آنها برای جمع آوری کمک های نقدی و غیرنقدی مردمی و رساندن آن به جبهه ها نیز برعهده جهاد بود.
آیا جنگ مانع از پیشبرد اهداف جهاد در امور عمران و آبادانی روستاها و مناطق محروم نشد؟به هیچ عنوان! چرا که کارها بگونه ای تنظیم و تقسیم بندی شده بود که هر نیروی جهادی، طبق طرح و برنامه ویژه ای اعزام می شد و موظف بود تا به پیگیری و انجام کارهای جهاد نیز بپردازد. نیروهای جهادی با عشق و علاقه خاصی پیگیر امور جنگ و مناطق محروم به صورت همزمان بودند.
نقش شهید دکتر بهشتی در جهاد چگونه بود؟این
شهید بهشتی بود که با آن دیدگاه بسیار عالی خود، علاوه بر تعهد و تخصص، کارکردن به صورت تشکیلاتی را انتظار داشت. مردمی و در عین حال تشکیلاتی، منسجم و منظم بودن جهاد کمک شایانی را به هرچه موفق تر بودن این مجموعه در پیگیری و تحقق اهدافش کرد که این را نیز باید به سبب حضور پر برکت شهید بهشتی و پیگیری ایشان در جهت هرچه تشکیلاتی تر شدن جهاد دانست، گرچه ایشان همواره از تبدیل جهاد به یک وزارتخانه پرهیز داشتند و شکل خودجوش مردمی و نهادی آن را مفیدتر می دیدند اما در عین حال به تشکیلاتی عمل کردن جهاد تاکید می کردند.
رابطه قوی و مستمر ایشان با حضرت امام(ره) از یکسو و ارتباط تنگاتنگ با مسئولین و نیروهای جهادی از سوی دیگر موجب شده بود تا ماموریتهای جهاد در زمینه های مختلف به سرعت و با کیفیت هرچه بهتری به انجام برسد.
پس از انتصاب ایشان به عنوان رئیس قوه قضائیه از سوی حضرت امام نیز جناب آقای
ناطق نوری به عنوان نماینده امام در جهاد منصوب شدند و به پیگیری امور پرداختند.
قدری درباره نوآوری ها و ابتکارات جهادگران سخن بگویید؟در شرایط جنگ و مواجهه با تحریم های متعددی که از سوی مستکبران جهانی بر ایران اعمال می شد، نیاز به تولید بسیاری از چیزهایی که به عنوان ملزومات عرصه دفاع و جنگ محسوب می شدند، بیش از پیش محسوس بود و جهاد را بر آن داشت که به نوآوری، خلاقیت و انجام ابتکارات گوناگون در راستای پیشبرد اهداف و تسهیل امور دست بزند.
وسیعتر شدن حوزه فعالیت جهاد و نیازهای بوجود آمده، جهادگران را به ایجاد مراکز پژوهشی و تحقیقاتی سوق داد و موجب شد تا در حدود ۴۰۰ نوع اختراع و ابداع جدید در مورد مسائل مورد نیاز جبهه و شرایط جنگی بوسیله محققان جهاد ساخته و تولید شود.
بطور مثال طراحی، ساخت و اجرای مواردی همچون سنگرهای گوناگون در مناطق مختلف، نصب تیربار بر روی خودرو، ساخت پلیت و دستگاه تولید آن، ساخت اولین موشک جهاد در سال ۱۳۶۲ و پرتاب موفقیت آمیز آن، ساخت بالن، طراحی و ساخت انواع پلها (پل بعثت با بیش از ۵ هزار لوله بر روی رودخانه اروند با عرض حدود یک کیلومتر و عمق ۱۵ الی ۳۰ متر) پل با بشکه بر روی رودخانه کارون که ابداعی شهید هزاردستان بود، پل شناور و بدون ستون با یونولیت که ابداعی شهید پورشریف بود، پل شهید ناجیان در عملیات فتح المبین، پل خودرویی سبک در عملیات بیت المقدس،
پل خیبر ، فرش باتلاقی به طول شش کیلومتر با قابلیت عبور خودروهای سنگین، طرح خضر و عبور تجهیزات سنگین از اروندرود با قابلیت استتار کامل، انواع پلهای کابلی، پل فجر به طول ۱۲۰۰ متر، پلهای مجازی و... ساخت انواع حمام تکنفره و چند دوش صحرایی، آبرسانی و ابدعات مربوط به آن، طراحی و ساخت اهداف راداری کاذب برای افزایش سلامت شناورهای خودی، طراحی و ساخت ماشین آلات و مواد استراتژیک و مورد نیاز جنگ تحمیلی، طراحی و ساخت شناورهای مجهز به سیستم پیش رانش خارج از آب، طراحی و ساخت خودروهای زرهی نفربر و نیمه شنی و خودروهای زرهی و تمام شنی و...
با پایان یافتن جنگ تحمیلی نیز می توان گفت که عظیم ترین دستاورد دفاع مقدس، آگاهی جهادگران نسبت به توانایی های بالقوه خویش بود که می بایست در جهت سازندگی و آبادانی کشور بکار می رفت. پس همچنان جهادگران توانا و اندیشمند در عرصه سازندگی به تلاش خویش ادامه می دهند و لذا با هدف ایجاد فناوری پایدار، اشتغالزا و دانش محور سازماندهی جدیدی آغاز و پس از اخذ تأییده های لازم،
پژوهشکده مهندسی در تهران و چهار مرکز استان
اصفهان ، آذربایجان شرقی،
فارس و خراسان به منظور کسب فناوری های پیشرفته سازماندهی گردید. همچنین برای انجام پروژه های بزرگ و جذب سرمایه و تجاری کردن دستاوردهای تحقیقاتی مؤسسه جهاد تحقیقات و شرکتهای وابسته نیز تاسیس شدند.
حکایت احداث جاده معروف به «جاده رملی» چه بود؟رمل به ماده سنگی ای گفته می شود که آنقدر ریز و خرد شده که اصطلاحاً بصورت پنبه درآمده است. در مناطقی که رمل وجود دارد تغییرات حالات و شکل زمین با سرعت بسیار بالایی می باشد. احداث جاده در اینگونه مناطق بسیار دشوار و تا اندازه ای غیرممکن است.
سال ۱۳۶۰ در منطقه تپه های الله اکبر، نیاز به احداث یک جاده احساس می شد که البته تحقق این مطلب در حد رویایی دست نیافتنی برای بسیاری از مسئولین و فرماندهان سپاه و ارتش بود. در یک چنین شرایطی نیروهای جهاد سمنان عنوان می کنند که ما از عهده انجام چنین کاری برخواهیم آمد. شهید صیادشیرازی ناباورانه به آنها اجازه انجام این کار را می دهد و جهادگران نیز به سرعت وارد عمل می شوند. آنها با اینکه از حمایت و امکانات مناسبی نیز برخوردار نبودند سعی کردند تا از آنچه که در خود منطقه یافت می شد بیشترین استفاده را کرده و این کار را محقق نمایند.
جهادگردان ابتدا گونی های بسیاری را از شن منطقه پر کردند و آنها را به نحو منظم و خاصی بر روی هم چیدند و در همین حین از حصیرهایی که در آن محل یافت می شد نیز برای ایجاد دیواره هایی که باعث جلوگیری از رسوخ گرد و غبارهای رملی شود استفاده کردند. و از این طریق توانستند سطحی را برای انجام کارهای زیرسازی و روسازی راه فراهم و چندین کیلومتر جاده را احداث نمایند.
وقتی به شهید صیادشیرازی خبر دادند که این جاده ساخته شده است، باز هم باور نمی کرد تا اینکه به همان منطقه رفت و از نزدیک ساخته شدن آنچه را که عده کثیری به توانایی انجام آن باور نداشتند را مشاهده کرد. پس از آن نیز شهید بزرگوار در مصاحبه ای با اشاره به اینکه انجام این کار معجزه ایست که در هیچ کجا نظیر آن وجود ندارد، گفتند که حقیقتاً جهادگران کارهای ناشدنی را شدنی می کنند.
البته باید گفت که امور دیگری نیز از این دست و به مراتب پراهمیت تر از این هم توسط جهاد به انجام رسیده که به جهت عدم شهرت طلبی جهادگران معروف نشده است. کارهایی مانند احداث جاده ملخ خور برای ورود به حلبچه در منطقه ای که کاملاً از سنگ سخت پوشیده شده بود، و انجام آن به جهت شرایط بسیار دشوار کار، سه سال به طول انجامید و همچنین کارهای ارزشمند دیگری از این دست...
راننده بلدوزری که به آسمان پرواز کرد!یکشب در عملیات کربلای پنج مقرر شد تا حاج علی رکینی و بنده پس از عملیات، استراحت کنیم و به اصطلاح بعد از یکشب عملیات، یکشب هم شب استراحتمان بود. اما حاج علی رکینی فردی نبود که استراحت برایش معنا و مفهومی داشته باشد بلکه همواره برای او کار، استراحت به حساب می آمد و لذا اسرار می کرد که اگر امشب من با شما برنامه ای برای عملیات ندارم بگذارید تا با یک گروه جهادی دیگر بروم. و به او گفته شد که شما باید بمانی چرا که ممکن است که دفعتاً کاری پیش بیاید و به شما نیاز باشد.
اتفاقاً خبر آوردند که بلدوزر گروه اعزامی منهدم شده و یکی دو نفر هم به شهادت رسیدند و به ما هم گفتند که اگر هرچه سریعتر خودتان را نرسانید خاکریز نیمه کاره می ماند.
در شب قبل، در حین احداث خاکریز، حاج علی رکینی به جنازه یک شهید برخورده بود و مرا هم صدا زد که او در جابجا کردن آن شهید کمک کنم و در همان حال گفته بود که دیگر مادرم حضرت زهرا(س) از من راضی شده است و به امید خدا امشب یا فردا شب به شهادت خواهم رسید و جنازه ام در همین جا خواهد ماند و مثل این جنازه به آن بی حرمتی خواهد شد. بنده گفتم اولاً به این جنازه بی حرمتی نشده، ثانیاً تو الان چند سال هست که در جبهه ای و الحمدلله مسأله ای هم برایت پیش نیامده است، معلوم هم نیست که چه چیزی پیش بیاید، این چه حرفیست که می زنی؟!. او در پاسخ به من گفت که تا الان مادرم از من راضی نبود ولی حالا برایم یقین شد که خانم فاطمه زهرا(س) از من راضی شده است. در فردای آن شب هم او چنین حرفی را به من زد و از من خواست تا وصیت نامه اش را بنویسم چراکه آن بزرگوار سواد چندانی نداشت اما در راهسازی استاد بی نظیری بود.
بالاخره پس از اطلاع از انهدام بلدوزر گروه اعزامی، من و حاج علی رکینی به منطقه رفتیم و مشغول ادامه کار شدیم. چند ساعتی گذشت تا اینکه من متوجه شلیک گلوله مستقیم تانک دشمن شدم. گلوله در جلوی من و پشت بلدوزری که توسط حاج علی هدایت می شد به زمین خورد و ترکش های ناشی از آن انفجار اطراف را تا شعاع وسیعی گرفته بود. ناگهان دیدم قطعه نسبتاً بزرگ یکی از ترکش ها با صدای بلندی که ایجاد کرده بود به صورت حاج علی رکینی اصابت کرد. در همین حال بادگیر حاج علی به شدت آتش گرفت و من به سرعت به سمت او دویدم تا بلدوزر را نگه داشته و آتش را خاموش کنم. در همان حین با صحنه بسیار عجیبی مواجه شدم. دیدم که فوج کثیری از پرندگان بر زمین فرود آمدند. دقیقتر که شدم فهمیدم که آنها پرنده نیستند؛ نه از جنس ماده بودند و نه نور، بلکه از سفیدی و درخشندگی خاصی برخوردار بودند؛ بنحوی که همانند آن را تا به حال ندیده و نشنیده بودم.
به هرحال آنها بر سر پیکر حاج علی فرود آمدند و آتش را خاموش کردند. از آن لحظه دیگر نمی توانستم آنها را مشاهده کنم. و بعد درحالیکه روح حاج علی رکینی را با خود می بردند من متوجه این مطلب بودم و گویا حس می کردم که بدن او آرام آرام درحال سرد شدن است.
در همین حین حاج رضا بهمنی هم آمد و با کمک هم پیکر حاج علی را از بلدوزر پایین آوردیم. پس از آن به حاج رضا گفتم که سریعاً به سراغ ایرج تیموری برود تا زودتر جنازه حاج علی را به عقب برگردانیم چرا که او گفته بود که جنازه ام در اینجا می ماند و ما نباید بگذاریم که چنین اتفاقی بیافتد.
حاج رضا بهمنی رفت و ایرج تیموری را از آنچه اتفاق افتاده بود باخبر ساخت. ایرج پس از اطلاع از شهادت حاج علی گفته بود: «اون بیسواد شهید شد و من با این همه ادعا و سواد هنوز لیاقت شهادت رو پیدا نکردم؛ وای بر من». بالاخره اونها راه افتادند اما مسیری را نیامده بودند که خمپاره ای سبب پنچر شدن ماشین آنها شد و آنها مجبور به پنچرگیری شدند و پس از آن قصد حرکت داشتند که تکه ای از خمپاره تازه دشمن وارد گلوی ایرج تیموری شد و او نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
من نیز در نهایت با کمک یک بسیجی و ماشین او، بدن بی جان شهید حاج علی رکینی را به عقب برگرداندم تا به عنایت خداوند، در آن منطقه جا نماند و مزارش در محل و دیارش، محل طواف دوستداران حقیقی دوست شود.
منبع[ویرایش]
نویسنده: محمد مقدم