کوسه ناقالدی


کوسه ناقالدی دراستان مرکزی؛ آیینی باستانی ودر حال فراموشی
اراک-ایرنا- استان مرکزی واقع در قلب ایران با پیشینه هفت هزار ساله ، میراث دار بخش مهمی از تمدن و فرهنگ غنی این مرز و بوم است که بخش اعظم آن به صورت فرهنگ عامه شفاهی، اعیاد و سنن و میراث معنوی به یادگار مانده است.

آیین ها ، نواها و رسومات محلی در قالب خرده فرهنگ های بومی یکی از داشته های مهم استان مرکزی است که سالهای طولانی به صورت سینه به سینه منتقل و حفظ شده و تعمق و باز شناخت مفاهیم آنها نشان می دهد که پیشینیان این مرز و بوم چگونه می اندیشیده و چه تصویر و انتظاری از زندگی و فلسفه وجودی خود داشتند.
یکی از آیین های کهن مرسوم در استان مرکزی که پیشینه آن درازنای تاریخ مجهول مانده، مراسم «کوسه ناقالدی» است که در جای جای استان مرکزی به ویژه جوامع روستایی که چوپانی و دامپروری پیشه آنان محسوب می شده رونق داشته است اما در سالهای اخیر به جز چند منطقه روستایی این آیین باشکوه مردمی اجرا نمی شود.
این آیین تا حدود پنجاه سال پیش در مناطق شهری استان مرکزی نیز اجرا می شد و بزرگان و سالمندان خاطره آن را در ذهن خود دارند و به مناسبت های مختلف به ویژه در شب یلدا که مادربزرگها و پدربزرگها راوی قصه های محلی هستند ، بازگو می شود.
در فصلنامه راه دانش استان مرکزی شماره ۱۵ – ۱۶ بیان شده که نمایش آیینی ناقالدی و کوسه گردی از رسومات تاریخی و ریشه دار این استان است که با عناوین «کوسه گلدی در روستاهای شاهسون نشین ساوه، ناقالدی در اراک، کوسه گردی در تفرش و کوسه کوسه در ساوه باویژگی های خاص و برخی تفاوتها اجرا می شده است.
مشترکات این آیین نمایشی استفاده از موسیقی، نمایش در کوچه و برزن، و اجرای بازی و لباسهای رنگین و نمادین است که در تمامی آنها نقش کوسه کلیدی است.
مقالات زیادی در خصوص رسومات با نقش کوسه توسط محققان اجتماعی و مردم شناسی نوشته شده ولی توضیح قانع کننده از انتخاب این نام برای نقش نمادین آیین ناقالدی ارائه نشده است.
آنچه مسلم است این نقش در اقصی نقاط ایران در مراسم آیینی مشابه طیف کاربردی وسیعی از رسم طلب باران ، جشن های مقدمه نوروز تا برکت خواهی و زایش دام را شامل می شود .
گفته شده نقش کوسه از صورت کهن این واژه یعنی کلمه آرامی «کوزبرت»)Kuzbarta)به معنی گیاه گشنیز است که نام عروسکهایی مقدس در رسوم باران خواهی در مناطق مرکزی و جنوبی ایران بوده و با نام کوسه گلین نامیده می شده است.
درکتاب سیمای میراث فرهنگی استان مرکزی که توسط پژوهشگاه میراث فرهنگی کشور به چاپ رسیده آمده است: آیین کوسه ناقالدی متعلق به فصل زمستان است و معمولا با گذشت چهل روز از زمستان و پنجاه روز مانده تا بهار برگزار می شده است.
این جشن توسط گروه کوسه که متشکل از چوپانان بوده برگزار می شده و این گروه به میمنت شکستن کمر سرمای زمستان در روز دهم بهمن با آیین های نمایشی خاص آن را اجرا می کردند که با استقبال گرم مردم مواجه می شد.
گروه بر گزار کننده جشن ناقالدی متشکل از سه تا پنج نفر بودند که هرکدام بر اساس مهارت و توانایی نقش «کوسه»، «عروس کوسه» و «تگه» (بز نر) را عهده دار می شدند.
در این آیین معمولا چندین دختر بچه و پسر بچه نیز بعنوان توبره کش ناقالدی ها به جمع آوری هدایای مردم می پرداختند .
این گروه با موسیقی، سر و صدای زیاد زنگوله ها و آوازخوانی در کوچه و معابر شهر و روستا ظاهر می شدند و با اجرای نمایش های خاص ضمن ایجاد سرگرمی برای مردم ، نوعی رسم دور کردن سرما را برگزار کرده و عایدات جمع آوری شده از این مراسم نیز در بیشتر مناطق استان مرکزی بین خانواده فقیر و نیازمند تقسیم می شد.
مردم بیشتر روستاهای استان مرکزی بر این عقیده بودند که اگر ناقالدی فرد توانایی باشد و سال پیش رو میمون و پربرکت باشد ، آیین ناقالدی سال بعد نیز باید با مشارکت همان فرد برای پذیرش نقش کوسه برگزار می شد.
در این آیین فردی که نقش کوسه را پذیرا می شد جبه ای بلند را وارونه بر تن می کرد و زنگوله های به آن می آویخت و علاوه بر آن زنگوله های فلزی ریزی را نیز بدستان و زانوان خود متصل می کرد .
فردی که نقش کوسه را داشت صورت خود را سفید رنگ می کرد و یک تکه پوست بزغاله روی سر خود می گذاشت و در آن سوراخهایی برای چشم و نفس کشیدن ایجاد می کرد.
این فرد معمولا کمربندی پهنی از چرم و یا پارچه بصورت شال در کمر می بست که با منگوله های رنگی و زنگوله تزئین شده بود و پاپیج های ویژه چوپانان را نیز بر پا داشته و چوب دستی به نسبت بزرگی را نیز به دست می گرفت.
فردی که در نقش عروس کوسه ظاهر می شد نیز پیراهنی زنانه بر تن می کرد و گاهی اوقات چادری رنگین برسر داشت و با آرایشی غلیظ که به هفت قلم شهرت داشت و کفش های زنانه در بین مردم حضور می یافت.
عروس کوسه نیز در کمر و دستهای خود زنگوله می بست و عهده دار این نقس بیشتر نوجوانان پسر دوازده تا شانزده ساله بودند.
بازیگر نقش «تگه ها» دو نفر بودند که با بوق و جاروی دسته بلند چوبی ، دو شانه بر سر ، زنگوله هایی بر پا و کمر و کیسه های پارچه ای بزرگ و یا سطل برای جمع آوری هدایا ، کوسه و عروس کوسه را همراهی می کردند.
دسته ناقالدی گروه نوازنده ای نیز داشت که ساز و دهل می زدند و عده ای از کودکان نیز در بخش جلویی و عقب این گروه حرکت کرده و به شادمانی می پرداختند.
کوسه پیشاپیش گروه حرکت می کرد و با بازو بسته کردن دستها و پاها و تکان دادن بدن طنین زنگوله ها را در کوچه های روستا و شهر می پیچاند و با رسیدن مقابل در هر خانه با سرو صدا وارد محوطه حیاط آن می شد و اگر در روستا بود با چوب دستی خود به در طویله می زد. این عمل به نیت برکت و خیر و باروری بیشتر و زایش گوسفندان و بزها انجام می شد و پس از آن دوباره با سر و صدای زنگوله ها و نوای موزون ساز و دهل می خواند:
ناقالدی گنده گنده، چهل رفته پنجاه مونده، میشتان بره می زاد، بزتان بزغاله میزاد ، گربه تان توله می زاد، زنتان بچه می زاد، ناقالدی به این بزرگی، کالا پالا نداره، مشتی رفته براش بیاره، الله نگهش بداره ، ناقالدی گنده گنده، چیزی باقی نمونده و با این آواز خوانی کوسه، بازیگران نقش تگه ها با هم چوب بازی می کردند و با عروس کوسه می رقصیدند .
گاهی گوسه با تگه ها کشتی می گرفت که نشانه رقابت بر سر عروس کوسه بود و سرانجام در این کشتی ها کوسه شکست می خورد و غش می کرد و عروس کوسه در بالای سر آن می ایستاد و می خواند:
این دست گرم کوسه، این پای گرم کوسه، والا نمرده کوسه ،ای داد بیداد از بختم، سوزن بدید بزنم به رختم.
و سپس زن صاحبخانه سوزنی را به عروس کوسه می داد چرا که اعتقاد بر این بود اگر این سوزن را ندهد برکت و خوشبختی از خانه می رود ،و در این اثنا صاحب خانه با هدایا و پول از گروه ناقالدی پذیرایی می کرد.
اوج هنرنمایی گروه ناقالدی و همراهان در منزل ثروتمندان و بزرگان شهر و روستا برگزار می شد و با نثار هدایای کلان ثروتمندان گروه ناقالدی می خواندند:
دودمانت برقرار باد، سایه ات بلند باد، ارباب خودم مثل گذشته، مرتضی علی کمرشو بسته و
اگر با حضور گروه ناقالدی صاحب خانه ناخن خشکی می کرد این گروه می خواند:
ناقالدی گنده گنده، صاحبخانه خواب مونده، مثل الاغ وامونده، توی خونش جامونده.
این رسم اگرچه بسیار ساده و آمیخته به اعتقادات عامه پسند است اما کارکردهای وسیعی را در حوزه کار گروهی و ارتباطات بین فردی، اهمیت بر معاش و کار، بهره گیری ظریف از هنر در ایجاد سرگرمی جمعی با مفاهیم اجتماعی، کارویژه های قوی انساندوستانه، تقویت همبستگی گروهی و از سوی دیگر دستگیری از فقرا و افراد ضعیف داشته است.
با توجه به محدودیت ابزارهای سرگرمی در زمان های گذشته در فصل سرما که کشاورزان و دامداران با کسالت و کم شدن فعالیت در خانه می ماندند این آیین حال و هوای تازه ای را برای خانواده ها ایجاد می کرد و گروه ناقالدی به عنوان سفیر برکت و زایش دام ها و قاصدکی که پیام از نزدیک بودن بهار آورد ، میهمان محفل خانوادگی آنها می شد.
در افسانه های بازگو شده محلی در استان مرکزی این مراسم به حضرت موسی(ع) در دورانی که چوپانی می کرده نسبت داده می شود و می گویند آن حضرت در چهلمین روز زمستان وقتی که به گله گوسفندان خود سرکشی کرده متوجه شده بود که همه دامها دو قلو زائیده اند و با شادی به خانه برگشته و این موضوع را به همسر خود مژده داده بود و با بازگشت به آغل گوسفندان شادی کرده و شکر خدای سبحان به جای آورد.
از آن پس هر سال حضرت موسی (ع) این روز را جشن می گرفته که به جشنن چویانان موسوم شده بود.
آیین کوسه ناقالدی در سالهای اخیر بندرت و بطور ناقص و پراکنده در چند منطقه روستایی اجرا می شود و نیاز است که این رسم کهن توسط مردم شناسان و هنرمندان بازسازی و مستندسازی شود و به عنوان میراث معنوی این استان در فهرست آثار ملی به ثبت برسد.
در این مراسم آیینی، بن مایه های قوی محافظت از حریم خانه و خانواده، تسریع در انجام اموردر سایه همکاری و نوعدوستی موج می زند و شیوه برگزاری کارناوالی آن نوعی جذابیت هنری با قالب آهنگین است که نباید به دست فراموشی سپرده شود.
نمونه این آیین را شاید بتوان با مراسم کوسه برنشین یا بهار جشن که در ایران باستان مقارن با نوروز انجام می شده مقایسه کرد.
در روزگار ساسانیان بخاطر اجرای گاه شماری زرتشتی و در نظرنگرفتن سال کبیسه آغاز بهار با اول آذر ماه سال اوستایی مصادف می شد و یکی از مراسمی که شهرتی بسیار داشت جشن «کوسه برنشین» بود که ابوریحان بیرونی شرح این رسم را آورده است .
او نوشته است : در اولین روز بهار، مردی کوسه را بر خر می نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادزن که خود را مرتب باد می زد و اشعاری می خواند که حکایت از وداع با زمستان و سرما داشت و از مردم سکه وهدیه دریافت می کرد.
بر اساس نوشته های ابوریحان بیرونی، آنچه کوسه از مردم می ستاند از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ می کرد برای خودش بود.
این رسم در روزگار ساسانی و دوره اسلامی توسط غلامان سیاه اجرا می شده که ملبس به لباس های رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجهه شکسته و خاصی که داشتند، دف و دایره می زدند و ترانه های نوروزی می خواندند.
اگرچه این دو رسم تفاوت در زمان و نحوه اجرا دارند اما با توجه به شباهتهای زیاد آنها می توان هر دو را هم خانواده دانست و پیام آن را در مژده رسانی پایان سختی و سرما و رفتن هوا به سوی گرما عنوان کرد.ک/۴
مژگان حیدری



جعبه‌ابزار