اورازان جلال آلاحمد
نگاهی به سیستم اقتصاد یک روستا
«اورازان» از چشم جلال آلاحمد
نویسنده: مرضیه فروزنده
زمان انتشار: ۱۷:۲۲ ۱۳۸۹/۱۱/۱۲
«هستهی اصلی تشکیلات اجتماعی این سرزمین و زمینهی اصلی قضاوت دربارهی تمدن آن، همین دهات پراکنده است.. {اما} در عرف و سیاست و فرهنگ و مطبوعات معاصر مملکت ما، یک دِه در هیچ مورد به هیچ حسابی نمیآید.. گاهی مستشرقی یا لهجهشناسی به عنوان تحقیق در لهجه دورافتادهای، سری به دهات هم زده است و مجموعهای نیز گرد آورده است». جلال آلاحمد، با این دغدغه، در هزار روستا خوابیده و مسیر بهبان تا کازرون را با پای پیاده سیر کرده، و چندین مقاله و گزارش و سفرنامه از خود به یادگار گذاشته است. نوشتار حاضر، اقتباسی است از کتاب اورازان، نوشته جلال، که ویژگیهای اقتصادی روستای اورازان (از توابع شهرستان طالقان) را فهرست میکند.
مالکیت
- تمام املاک ده از خانه و باغ و مزرعه و چراگاه، وقف است و قابل فروش نیست. نه به بیگانگان و نه در میان اهالی. هیچ کس زمینی را نمیتواند بفروشد. اما معاوضه میکنند و آن هم خود اهالی با هم.
- تمام املاک مزروعی ده به چهل و هشت چارک تقسیم شده است و بزرگترین مالک ده، بیش از یک چارک، ملک ندارد.
آب
- تقریباً در مرکز ده، چشمهی بزرگی هست که بیش از دو سنگ آب میدهد. هیچ کس از این آب نمیخورد. اما اطرف چشمه را کندهاند و سنگ چیدهاند و چالهی بزرگی به وجود آوردهاند که محل شست و شوی ظرف و لباس و فرش اهالی است. گاو گوسفندهای خود راهم در آن میشویند، حتی برای شستن مردههای خود نیز از آن استفاده میکنند. آب آن پس از اینکه از چند باغ گذشت، به رودخانه میافتد و میرود.
- چشمههای دیگر، هر کدام آن قدر آب دارند که مزرعه کوچکی را سیراب سازند و یا آب آشامیدنی خانوادهای را تأمین کنند.
زمین
- هنوز محصول را برنداشته، باید برای سال بعد تخم بپاشند. زمین سنگلاخ کوهستان هم که مددی نمیکند. سالی که خیلی فراوانی باشد گندم هفت تخم میدهد. به این مناسبت بیشتر ارزن میکارند. هم زودتر به دست میاید، هم با سرما بیشتر اخت است، و خودشان میگویند که خاصیت هم بیشتر دارد. آش ارزن خوراک همیشگی آنهاست.
- زمین، بیش از قدرت کشت اهالیست و به این علت بیکاره مانده است. زمین مناسبی هم نیست. کوهپایه است. کار چارپا نیز اجازهی رسیدگی بیشتری به مزارع را نمیدهد. ناچار اغلب زمینها را به نوبت میکارند؛ هر قطعه زمینی را دو سال یا سه سال یکبار.
- املاک از هرکسی که باشد، منافع علفچینی آن مال رعیت است. یعنی کسی که در آن کشت کرده. و هرچه کاه پس از خرمن بهدست بیاید، از آن «ورزو» (گاو نری) است که در آن شخم کرده. ناچار به کسی میرسد که ورزو از اوست.
مسکن
- اتاقی که تابستانها در آن به سر میبرند، انبار زمستانی آنهاست که خشک است و روزنه بیشتر دارد.
- گاو و گوسفند را در طویلهها که دخمهایست در شکم کوه کنده شده، از سرما محفوظ نگه میدارند و خود اهالی در زیرزمینی که فقط روزنهای به طاق یا بالای دیوار دارد و دری به راهرو، به سر میبرند که در میان آن تنوری هست. روزها برای نان بستن و غذا پختن و شبها برای این که کرسی به رویش بگذارند و بخوابند.
- در ده، نه کسی به فکر دزدی است و نه اگر هم باشد موفقیتی خواهد داشت. به این دلیل فقط خانههایی که مجاور کوچهها است دیوار دارد و دیگر خانهها یا اصولاً به هم مربوط است و یا با پرچینی از هم مجزا میشود.
دامپروری
- بیشتر از گلّهداری زندگی میکنند تا از کار مزرعه.
- چوپانی که رمهی کوچک را هر روز به کوه میبرد و برمیگرداند یک نفر است؛ و در هر سال برای هر چارپا یک چارک گندم مزد چوپانی میگیرد. اما آنها که رمهی بزرگ را تابستانها در کوه نگه میدارند، ثابت نیستند و از خانوادهی صاحبان رمه، نوبت میدهند. مزدی هم ندارند.
- برای دوشیدن شیر، قانون بهخصوصی دارند. هر کس به نسبت تعداد چارپای دوشای خود، در ماه چند روز معین، تمام شیر گله را میدوشد. به این طریق حتی فقیرترین خانوادهها نیز که به زحمت، ده بز و میش در گله دارند، میتوانند با محصول شیر یک روزهی تمام گله نه تنها آذوقهی لبنیاتی یک ماه خود، بلکه پنیر برای فروش هم فراهم کنند.
- در اوایل ماه دوم تابستان که منتهای گرماست، یک روز، تمام اهالی برای چیدن پشم رمهی خود به کوه میروند. مراسم بزرگی است. چند چارپا میکشند و آبگوشت مفصلی بهپا میکنند و کلّهپاچه هم هست و صبح تا غروب با قیچیای مخصوص، پشم تمام رمه را میچینند. همه با هم کمک میکنند. ولی در آخر کار، هر کس پشم چارپای خود را برمیدارد و میبرد. و در اوقات بیکاری، دوک به دست، همین پشم را میریسد.
تجارت
- از مازندران قو میآورند و برنج و زغال و از ساوجبلاغ قند و توتون و پارچه. و به این هر دو ناحیه پنیر میفروشند و پشم.
- تپهای که ده روی آن واقع شده، خود محصور است میان کوههای بلند اطراف که مرتع تابستانی گلّههای ساوجبلاغ است و حقّ چرایی که بدین مناسبت به دست میآید، یکی از عواید اشتراکی اهالی ده است.
- در موقع تقسیم عواید اشتراکی ده از قبیل باجِ چرای مرتع، مبنای عمل، مقدار چارک ملکی است که هر کس دارد. کدخدا ناظر تقسیم این عواید است.
فناوری و تجهیزات
- در این که اهالی در کندن کوه مهارتی دارند، نمیشد تردید کرد. نهر کهریز نمونهی قدیمیتری بود ولی تنورهایی که برای آسیابها کنده بودند، نمونههای تازهتری.
- {وصف کهریز:} تپه را معلوم نیست در چه تاریخی شکافتهاند و در حدود چهل متر تونل زدهاند و آب را بهاین سو آوردهاند. ارتفاع تونل، یک برابر و نیم قد آدم متوسط. دهانهی ورودی تونل، پشت تپه بود و نهری که به آن میرسید بیش از یک متر گود بود.
- {وصف تنوره:} دشواری کارشان این است که کوه را باید طوری باروت بدهند که دیوارههای تنوره شکاف برندارد و آب از آن نشت نکند. تنورهی آسیابها بهاین صورت است که چالهای به عمق ۵ تا ۱۰ متر در کوه میکَنند که آب نهر به آن میریزد و انباشته میشود و از سوراخی که ته تنوره کَندهاند با فشار به سوی پرههای چرخ آسیاب هدایت میشود. در حقیقت یک توربین ساده است.
- اغلب اهالی هنوز با سنگ چخماق و «قو» چپقهای خودشان را آتش میکنند و برای روشن کردن اجاقها و تنورها از چوبهایی که پنج برابر یک چوب کبریت بلندی دارد و سر آن آغشته به گوگرد است، استفاده میکنند.
- تازگی نیز آموختهاند که از ساقههای همین گون، کتیرا بگیرند. کولیها این هنر را به آنان آموختهاند.
- از چهار آسیابی که در ده هست، دو تای آن تنورهای، و دو تای آن ناودار است. یعنی آب نهر به وسیلهی ناوی چوبی به سوی پرههای چرخ هدایت میگردد. آسیابهای شخصی بهنام صاحبان آنهاست و دو آسیاب عمومی از آن «جوآر محلّه»ایها و «میان محلّه»ایها. در آسیابهای عمومی هر کس به اندازهی آب و ملک موروثی خود، یک یا چند «هنگام» حق استفاده از اجارهی آسیاب را دارد، هر هنگام یک نیمهی شبانروز است و مبنای شبانروز ظهر نیست. غروب است و سر آفتاب. حق آسیابه یک دهم است.
- بهترین انبانها را در آنجا دیده ام. در «پسینه» (پستوی خانهها) تنورهای بزرگی را روی زمین نهادهاند که هرکدام انبار جداگانهای برای گندم یا جو یا ارزن است که به آن «پالفه» میگویند. پُرش که کردند سرش را گِل میگیرند و از سوراخی که به پایین دارد هرچه میخواهند درمیآورند. توپی کوچکی را بیرون میکشند و گندم یا جو یا ارزن بیرون میریزد.
- در تمام ده از چاه خبری نیست. نه چاه آب و نه چاه فاضلاب. فاضلابها عبارت از گودالهایی است که سر آن را با تیغ و گون میپوشانند که مستراح بدان راه دارد و هفتهای یک بار روی آن خاکستر میپاشند و گر چه با زمین چندان سربهسر نمیگذارند، همین، کود مزارع آنهاست.
- تنها وسیلهی حمل و نقل و سفر، قاطر است. از خر در کار مزرعه استفاده میکنند و اسب از تفننهای بسیار بیمورد است.
- راهها مالرو است و هنوز «شاهرود» بزرگترین وسیلهی حمل و نقل است. به این معنی که در اواخر تابستان تمام چوبهایی را که در تمام طالقان قطع میکنند به رودخانه میاندازند و به وسیله جریان تند آب حمل میکنند.
گیوه و نساجی
- گیوههای خود را در محل میکشند. تخت آن را با کهنه پارههای کرباس آبی تهیه میکنند و با سوزنهای بلند، زه از میانش میگذرانند و روی آن را ـ بیشتر مردها و کمتر زنهاـ با نخ پرک میبافند. تخت گیوههاشان کلفت است و بافت روی آن درشت. همهی اهالی، گیوهکشی نمیدانند. یعنی کشیدن تخت آن را. چند نفر بهخصوص اینکارهاند.
- در پستوها اغلب چالههای نساجی را نیز میتوان دید. با تیرکهای کار گذاشته شده و دیگر لوازم آن، که بیشتر زمستانها بهکارش میاندازند و اگر پیرزنی در خانه باشد که کار سنگین نتواند، حتی در تابستانها.
- لباس اهالی، معمولاً ساده است و در محل تهیه میشود. با پشمی که از گوسفندهای خود میگیرند و میتابند، پارچهی زمستانی، جوراب پشمی و به ندرت قالیچه و خیلی بیشتر از آن جاجیم میبافند. جاجیمهای خوبی که در سراسر طالقان معروف است. روی کرسی میاندازند، با آن رخت خواب میپیچند و حتی برای فروش به شهر میبرند. کرباس را که بیشتر برای پیراهن و شلوار از خارج میخرند، در محل رنگ میکنند.
تقسیم کار در روستا
- زمستانها که فصل بیکاری است، مردها پراکنده میشوند. فقط گاو و گوسفند را باید پذیرایی کرد که از زنان و کودکان و پیران هم بر میآید. عدهای در معادن زغال «آبیک» و «هیو» کار میگیرند، عدهای در تهران و دستهای در مازندران. هر که هر کجا که خوش اید.
- از هر ده مَن گندم یا جویی که آرد میشود، یک مَن آن مزد آسیابان است.
- چوپانی که رمهی کوچک را هر روز به کوه میبرد و بر میگرداند یک نفر است؛ و در هر سال برای هر چارپا یک چارک گندم مزد چوپانی میگیرد.
- کدخدا به معرفی پیرمردان ده از طرف بخشداری که در «شهرک» است، هر چهار سال یک بار معین میشود و تنها کار کدخدا معرفی جوانهای بیست ساله است که به خدمت وظیفه اعزام بشوند.
- هریک از مردان، سالی یک تومان برای سرتراشی به سلمانیِ ده میدهند که کیفی دارد و هفتهای یک بار به تمام خانهها سر میزند و سیار است.
- هریک از اهالی، از زن و مرد و بچه، در سال سه چارک گندم به حمامی میدهند تا حمام را در تمام سال بگرداند و گرم نگه دارد. منتها هر خانوادهای نیز مواظب است که در سال بهنسبت تعداد افراد خانواده برای حمام هیزم بیاورد. یعنی از کوه «گَوَن» بکند و به بام حمام بریزد. انبار کردن گونها، آب انداختن، کوره سوزاندن و دیگر کارها از خود حمامی است.
- شاید همین دو نفر یعنی حمامی و سلمانی باشند که کار دیگری غیر از شغل خود نمیکنند. حتی چوپان نیز در زمستان بیکار میماند و بیرون از ده کاری میگیرد. دیگران از زن و مرد، اغلب در همه کارهای دیگر دست دارند. از علف چینی تا گیوهکشی. و از درو تا شیر دوشیدن.
- با طبیب اصلاً سرو کاری ندارند و عقیده دارند که آب «چهل چشمه» و «شاهرود»، دوای همه دردهاست. ولی از خودشان، هم طبیب دارند، هم ماما و هم مستجابالدعوه. فقط اگر کسی از کوه پرت شود، او را روی قاطر میبندند و به «شهرک» میبرند.
آداب و فرهنگ
- مبلغ مهر بسیار کم است. حداکثر پنجاه تومان و از جهیز و سایر مخلفات خبری نیست.
- هر یک از اهالی به قدر طاقت خود هدایایی میدهند. یعنی هر یک اعلام میکنند که چه خواهند داد. و تا قبل از بردن عروس، هدیهی خود را میفرستند و روی هم رفته برای زندگی تازه، سرمایهای گرد میآید.
- جوانهایی که از نظام وظیفه برمیگردند، مردهایی که در فصل بیکاری به معادن زغال آبیک و هیو میروند یا زنهایی که مدتی در تهران به خدمتکاری میگذرانند، همه وقتی به محل برگشتند، خیلی به ندرت آداب شهری را حفظ میکنند و باز همان کرباس آبی و همان گیوههای تخت کلفت و همان شوار و شلیته میپوشند. «ولیان» که از دهات ساوجبلاغ است و دو فرسخ بیشتر با اورازان فاصله ندارد (پایین اورازان است)، چون راه ماشینرو دارد، خیلی زود آداب شهری را در لباس پوشیدن اقتباس کرده است.
- عموماً پرخورند. شاید از این نظر که مواد غذایی خوراکشان بسیار کم است. گوشت خیلی کم میخورند. مگر گوسفندی یا بزی از کوه پرت شود و سنگ پایش را بشکند و مجبور شوند سرش را ببرند و حلالش کنند تا گوشتی به هم برسد. در این گونه موارد صاحب گوشت روی بام میرود و گوشتی را که کشته است جار میزند. گوشت بز یا گاو یا هر چیز دیگر. و این اتفاق بیشتر تابستانها میافتد. غیر از این کمتر اتفاق میافتد که قصابی کنند. بعضیها هم که تمکّنی دارند یکی دو تا گوسفند یا بز میکشند و قرمه میکنند و برای زمستان نگه میدارند.
- در مجالس سوگ و سرور تنها تغییری که در لباس زنها دیده میشود چادر نمازهایی است که تک و توک بهچشم میخورد. وگرنه فقط لباس شسته و نو میپوشند. فقط زنهای جوان هستند که گاهی دستی به صورت خود میبرند. یعنی دور چشمهای خود را سیاهی (سوختهی هستهی یک گیاه کوهی، آمیخته با روغن) میمالند. غیر از این بزک، اسباب دیگری ندارند.
- شرکت مستقیم زنها در کار روزانه، اجازهی تفننی بیشتر از این نمیدهد. تنها کارهای خانه نیست که بهعهدهی زنهاست. موقع درو و در خرمنکوبی و علفچینی و در صیفیکاری و هر کار دیگری با مردها دوش به دوشند.
سایت علوم اجتماعی اسلامی ایرانی